واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: در توضيحات كلى مربوط به حكمت اسلامى، هرگز به نقش و اهميت تعيين كننده انديشه شيعى در پيشرفت انديشه حكمى در اسلام، التفاتى نشده است. كلام و حكمت شيعى با احاديث امامان آغاز مى شود و تا تفسيرهاى آن ماثورات در طى سده ها بسط پيدا مى كند. روش حكمى شيعه همان است كه در كتاب و سنت، نمونه هاى بارز و بسيارى از بحث هاى آن موجود است. در سنت، اخبار بى شمارى در اقسام معارف اسلامى از مبدا و معاد از طريق شيعه از رسول خدا و ائمه هدى(ع) به سبك و روش حكمى نقل شده است. روايات حائز اهميت براى زندگى معنوى و تفكر حكمى دو دسته اند: يك دسته، رواياتى كه مراتب كمال انسانيت و درجات قرب و ولايت را وصف كرده و توضيح مى دهد و دسته ديگر كه عدد آن، بيشتر است، رواياتى كه حقايق هستى را از توحيد ذات حق و وصف صفات شريفه او و پيدايش آفرينش و نظام هستى و رجوع همه به سوى حق، به دقيق ترين وجهى بحث كرده و از راه استدلال عقلى ثابت مى نمايد. كميت قابل توجهى از بيانات ائمه اهل بيت(ع) در جوامع حديث شيعه موجود است كه با طرز تفكر و روش عقلى آزاد به هر گوشه و كنار جهان هستى سرزده و از مبداء آفرينش جهان و آغاز و انجام و كليات عالم وجود با دقيق ترين تعابير بحث مى كند. حكمت اسلامى به رغم اختلافاتى چند، با معرفت يا عرفان كه به طور مستقيم از تعاليم باطنى اسلام سرچشمه گرفته و در تصوف و ابعاد خاص تشيع تبلور يافته است، از يك سنخ و يك خانواده اند. بدون بحث درباره عرفان يعنى تصوف در وجوه مختلف آن، نمى توان به توضيح حكمت در اسلام پرداخت. در اسلام به طور خاصى، تاريخ حكمت از تاريخ معنويت، جدايى ناپذير است. انديشه باطن كه اساس و قوام دهنده تشيع است، در نزد صوفيان و حكيمان بارور مى شود. توجه به باطن نزد اهل عرفان به احياى مجدد راز پيام آغازين قرآن در نفس نص آن ميل خواهد كرد. اما اين امر از ابداعات صوفيان نيست. كهن ترين تفسير معنوى قرآن از تعاليم امامان شيعى ناشى مى شود. صوفيان همين اصول تاويل آنان را از آن خود كرده اند. وظيفه حكمت نبوى اسلام كه انديشه شيعى از همان آغاز منبعى براى آن بود، تداوم و حفظ معناى باطنى وحى الهى است. اندك تاملى در تفاسير عرفانى قرآن، كافى است تا نشان دهد كه چگونه و چرا تفسير معنوى قرآن بايد در شمار تاريخ منابع تامل حكمى در اسلام باشد. از مجراى تعاليم امامان شيعى مى توان فهميد كه چگونه تاويل قرآن و تامل حكمى، هر دو مبين جوهر واحدى هستند. تاويل مثالى مستلزم حكمتى الهى است كه در آن، عوالم يكى مثالى از ديگرى خواهند بود. روشى از انديشه كه دست به تاويل مى زند و شيوه دركى كه تاويل به وجود مى آورد، با سنخ عامى از فرهنگ و حكمت معنوى مطابقت دارد. حكم شريعت جز در حقيقت، معنايى پيدا نمى كند و اين حقيقت همان معناى باطنى وحى الهى است. اما اين معناى باطنى و پنهان را جز از طريق علم ارثى نمى توان منتقل كرد. مجموعه عظيم تعاليم امامان به عنوان وارثان پيامبران، مبين همين علم ارثى است. هريك از امامان با انتقال و ايضاح معناى باطنى وحى به پيروان خود، قيم قرآن محسوب مى شود. اين تعليمات منبع باطن در اسلام است. مفهوم ولايت به طور اساسى همان راهنمايى امامان براى آشنايى با رموز شريعت است. از اين حيث تشيع همان عرفان اسلام است. تشيع و تصوف - كه عالى ترين كوشش درونى سازى وحى قرآنى و تجربه شرايط توحيد است - به عنوان گذار از تفسير صرفاً فقهى شريعت و به عنوان قبول باطن، دو تعبير متفاوت از امر واحدى بوده اند. شايد حتى يك بحث باطن اسلامى وجود نداشته باشد كه امامان شيعى در محاورات، مواعظ و خطب خود بدان اشاره نكرده و بحث را آغاز نكرده باشند. متاسفانه بايد اذعان نمود كه تعاليم اسلامى، كمتر از اين زاويه مورد توجه قرار گرفته است. نگارنده اخيراً در پژوهشى كوشيده است تا به كشف نقاب از اين چهره اسلام بپردازد. براى اين كه روشن شود مقصود از حكمت الهى چيست ابتدا به بحث «امام صادق(ع) و حكمت نظرى» پرداخته شده است. نگارنده چهل حديث از احاديث آن حضرت از اصول كافى و توحيد صدوق و شرح حكمى آنها انتخاب كرده است و مى كوشد نشان دهد كه هر يك از اين كلمات منقول به كدام مسئله از مسائل ماوراى طبيعى مربوط است و از اين رهگذر، كوشش شده است تا اهميت قرار گرفتن انديشه شيعى در مرتبه اى ممتاز در مجموعه حكمت اسلامى تبيين و چرايى جهش و بسط انديشه حكمى در جهان شيعى تشريح و كيفيت زمينه سازى و فراهم شدن ساختار حكمت اسلامى و ايجاد فضاى عقلانى و اجتماعى براى تفكر حكمى حكماى اسلامى توسط سخنان ائمه(ع) ارائه و خلاقيت حكمى آن كلمات برجسته شود. سپس كوشش شده به طور خاص به جست و جوى خود مضمون «امام صادق(ع) و حكمت الهى» پرداخته شود و دلالت هايى را كه از كلام ايشان در مورد مسائل عرفانى مى توان فهميد را برجسته شود. نويسنده نظر خود را به مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه منسوب به امام ششم(ع) كه در عين اختصار، از بهترين متون در اخلاق، تهذيب نفس و سير و سلوك الى الله است، معطوف داشته، ضمن بررسى سند و شواهد صحت انتساب آن به امام(ع) و معرفى اجمالى مشروح آن، گزيده اى از تعاليم حكمى و آموزه هاى عرفانى آن را عرضه كرده است زيرا حكمت الهى نتيجه اتحاد زنده و هماهنگ عرفان و تفكر نظرى است و هر يك بدون ديگرى، نارسا، عقيم و ابتر است. كتاب فوق مورد اعتماد، استناد و استشهاد كثيرى از جامعان علم و عمل، نظير سيدبن طاووس، محمدتقى مجلسى، شهيد ثانى، ابن فهد حلى، فيض كاشانى، نراقى اول، محمدباقر مجلسى، ميرزا جواد ملكى تبريزى و بالاخره امام خمينى (قدس الله اسرارهم) بوده است. سپس به بحث «امام صادق(ع) و تفسير عرفانى قرآن» توجه شده كه در اين جا نگارنده ضمن ارزيابى سند تاويل عرفانى منسوب به امام صادق(ع) عمده نظر خويش را به تاثير فراوان آن بر انديشه عرفانى و محافل صوفيانه و تكون زبان عرفانى دوخته است زبانى كه زاده تلاقى ميان تجربه روحانى (درونى) و قرائت قرآن است. تفسير منسوب به امام ششم(ع) ساخت هايى را در بردارد كه بعداً سير عرفان همه صوفيان مى شود و مهمترين الفاظ و اصطلاحات آنان را به دست مى دهد و سندى در زمينه شكل بندى زبان صوفيانه در اسلام مى شود. انديشه عرفانى در سده هاى نخستين به گونه اى بسيار روشن از تفسير منسوب به آن حضرت(ع) اثر پذيرفته است و حضرتش تفسير استعارى و قرائت استنباطى (تجربى) قرآن را به روشنى جهت داده است. اين گونه قرائت، بعدها قرائت صوفيان شد و آنها روش آن را كه عبارت از درونى كردن معناى آيات قرآنى و تركيب و تاليف لفظ و استعاره است، از امام صادق(ع) آموخته اند. صوفيان در محتواى تعاليم خود و نيز در واژگانى كه براى بيان آن به كار مى برند، مديون آن حضرت(ع) هستند و امام ششم به عنوان استاد راستين تصوف و مبتكر گفت وگوى دائمى ميان تجربه شخصى و متن مقدس قرآن جلوه گر مى شود. در ادامه اين فصل، نمونه هايى از تفسير باطنى و تاويل عرفانى آن حضرت(ع) ارائه شده و مسئله «رويت خداوند» در آن جداگانه مورد بررسى قرار گرفته است.۱ و بالاخره موضوع رابطه «امام صادق(ع) و مشايخ صوفيه» بررسى شده است. در اين بخش از پژوهش هم همچون بخش هاى گذشته، نويسنده با نگاهى پديدارشناسانه و نه تاريخ انگارانه، به تشيع و تصوف نگريسته و وجوه اتحاد و همبستگى ماهوى آن دو (از قبيل احترام صوفيه به امامان معصوم(ع) و انتساب طرق آنها به آنان و توجه خاص به مقامات عرفانى پيامبر خدا و ائمه هدى(ع) و ائتساء به آنها در اين مقامات و مسئله كلى ولايت و خرقه و استفاده از روش تاويل در فهم قرآن و بطون آن و اعتقاد به مرشد و قطب و امام و نظريه نور محمدى(ص) و سلسله ارشاد و...) و ظهور تاريخى آن را به ويژه در ارتباط و اتصال صوفيانى چون ابراهيم ادهم، بشرحافى، بايزيد بسطامى، مالك دينار، سفيان ثورى و فضيل عياض با امام صادق(ع) بيان داشته است و چون زنجيره اين ارتباط از طريق امام ششم به حضرت على(ع) بازمى گردد و از طريق آن حضرت به رسول گرامى اسلام(ص) منتهى گشته و از آنجا به نصاب كامل و تام خود مى رسد، نگارنده فصل پژوهش خود را با گزارشى از كتاب «على بن ابى طالب امام العارفين و البرهان الجلى فى تحقيق انتساب الصوفيه الى على» و تبيين بازگشت سلسله مشايخ صوفيه به امام على(ع) و اختصاص سبقت آن حضرت به علم حقيقت و تشريح مفهوم و تاريخچه خرقه نزد صوفيه و شواهد و دلايل سماع حسن بصرى از على(ع) به پايان برده است.
پى نوشت:
۱ مشخص ترين نمونه از تفسيرهاى منسوب به امام صادق(ص) با سياق عرفانى نقل هاى تفسيرى اى است كه عبدالرحمان سلمى در ضمن تفسير خود از ايشان آورده است. ماسينيون كل اين نقل ها را به طور مستقل از تفسير سلمى استخراج كرده و اين متن در مجموعه آثارى كه مركز نشر دانشگاهى از آثار سلمى منتشر كرد آمده است.
*مطلب حاضر گزارش فشرده اى است از پايان نامه نويسنده در كارشناسى ارشد فلسفه اسلامى.
نويسنده :محمد امين شاهجوئي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]