تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله على عليه ‏السلام هدايت مى‏يابيد و به وسي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827609749




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گيلدهاي غربي و صنوف ايراني


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نقدي بر نظريه احمد اشرف





● نويسنده: عبدالله - شهبازي




● منبع: سایت - عبدالله شهبازی





اسطوره گيلدهاي اروپايي

معمولاً پيشينه اروپايي سازمان.هاي صنفي شاغلين در حرف شهري را به دوران امپراتوري روم مي ‏رسانند. در امپراتوري روم گيلدها، كه كالجيا ناميده مي ‏شدند، تابع حكام شهرها بودند. اين ساختار در عهد ديوكلتين، به اوج خود رسيد و دولت مركزي از گيلدها به ‏‏عنوان يك ر حكومتي به‏ منظور تأمين نظم اجتماعي بهره مي ‏جست. برخي مورخين نظام خشن دولتي روم عصر ديوكلتين را سوسياليسم رومي ناميده ‏اند و منظورشان چنان نظم متمركز و قهاري است كه دولت را به كارفرماي بزرگ آحاد مردم بدل ساخته بود. در اين نظام سياسي، از جمله تمامي ب‏ه‏هاي صنعتي و صنوف شهري در زير نظارت اكيد دولت قرار داشت، تغيير حرفه بدون اجازه دولت ممنوع بود و هيچ كس حق نداشت صنفي را كه در آن ثبت ‏نام كرده بود ترك گويد. عضويت در اين يا آن صنف براي همه افرادي كه تجارت مي‏ كردند يا به صنعتي اشتغال داشتند اجباري. پسر موظف بود به كار پدرش ادامه دهد.[22]

با فروپاشي امپراتوري روم غربي و آغاز عصري كه دوران تاريكي نام گرفته، گيلدها به مدت بيش از شش سده از صحنه بخش عمده قاره اروپا ناپديد شدند ليكن در امپراتوري روم شرقي (بيزانس)، به‏ ويژه در شهر بيزانتيوم (قسطنطنيه يا استانبول كنوني)، به حيات خود ادامه دادند.[3] در امپراتوري بيزانس نيز گيلدها نوعي نهاد حكومتي و ابزار اخذ ماليات به ‏شمار مي ‏رفتند. بروس ليون، استاد دانشگاه براون، مي ‏نويسد در امپراتوري بيزانس گيلدها چنان از سوي دولت به ‏شكل اكيد سازمان‏ يافته بودند كه مي ‏توان آنان را بخشي بالقوه از ديوان. دانست.[24]

برخي محققين گيلدهاي اروپاي غربي را تداوم كالجياي بيزانس مي ‏دانند ولي بريتانيكا (1998) مي ‏نويسد هيچ نوع پيوند مستقيمي ميان سازمان.هاي صنفي بيزانس با گيلد غربي كه از درون عصر تاريكي سردرآورد نمي ‏توان يافت. درواقع، گيلد محصول تحولاتي است كه در سده‏ هاي و يازدهم ميلادي در اروپاي شمالي و غربي رخ داد و به ‏تدريج در اين مناطق زندگي شهرنشيني را پديد ساخت. گيلدهاي تجار تا پيش از سده يازدهم ميلادي در اروپاي غربي وجود نداشتند. اين مناطق در دوران پيش از فروپاشي امپراتوري روم نيز كشاورزي بودند و فاقد تجارت و صنعت. بنابراين، گيلدها براي نخستين بار پس از پيدايش شهرها در سده دهم ميلادي در اروپاي غربي پديد شدند. از اواخر سده دهم اولين گروه‏هاي تجار در اروپاي غربي ظهور كردند و به‏ منظور صيانت از منافع خود، از جمله در مقابل تهاجم راهزنان، در مجامع كوچكي متشكل شدند. اين ساختار ابتدا از كاروان‏هاي تجار آغاز شد. بدين ترتيب كه تجار هر شهر فردي را به ‏عنوان سردسته و رئيروان خود برمي ‏گزيدند و مقرراتي را براي تمشيت و نظم امور و حفظ اموال خود در طول سفر وضع مي‏ كردند. به.تدريج، اين نظم در دوران غير سفر نيز تثبيت و دائمي شد و معتمدين و بزرگان تجار هر شهر به سخنگوي ايشان براي پرداخت ماليات، دفاع از حقوق آنان و كاركردهايي ااين قبيل بدل گرديدند. به زودي اين صنوف تجاري تخصصي شدند و كاركردهاي ايشان گسترش يافت. مثلا در فلاندرز گيلدهاي تجار پشم انحصار توليد پوشاك پشمي را به‏ دست خود گرفتند. با گسترش صنعت و تجارت در سده دوازدهم، در مناطقي چون شمال ايتاليا، فلاندرز و جلگه راين گيلهاي پيشه ‏وران و صنعتگران نيز پديد آمدند. به‏ تدريج، رؤساي اين صنوف، كه در آغاز تجار ثروتمند يا استادكاران ماهر رشته خود بودند، به اليگارشي حاكم بر صنف خود بدل گرديدند و سازمان گيلدها رو به فروپاشي رفت. به ‏نوشته بروس ليون، در سده سيزدهم شهرهايي چون فلوس و ميلان و پاريس عرصه نزاع‏هاي سخت ميان تجار ثروتمند و پيشه‏ وران فقير بود. در سده چهاردهم بسياري از گيلدها كارايي خود را از دست دادند و منحل شدند و در شمال ايتاليا، فلاندرز و جلگه راين طبقه جديدي از تجار ثروتمند ظهور كرد كه در رأس بنگاه‏هاي تجاري خصوصرار داشتند.

بريتانيكا نيز منشاء گيلدهاي اروپاي غربي را در پيدايش و رشد شهرها در سده‏ هاي دهم و يازدهم ميلادي مي ‏داند. با رشد بازرگاني، تجار با حمايت حكومت‏ها به تشكيل مجامعي براي صيانت از اموال و مال ‏التجاره ‏هاي خود دست زدند. اولين گيلد اروپاي غربي كه اسناد تامويد وجود آن است گيلد تجار شهر تيل در گلدرلند (هلند كنوني) است كه در حوالي سال 1020 ميلادي فعاليت مي ‏كرد. معهذا، دوران شكوفايي گيلدها پس از سال 1250 ميلادي است. در سده سيزدهم، در بسياري از شهرها، اعضاي گيلدهاي تجاري ثروتمندترين و متنفذترين شهروندان بودندو مسلط بر شوراهاي شهر. گيلدهاي صاحبان حرف پس از گيلدهاي تجار پديد شدند. صنعتگران يك شهر معمولا اعضاي چند خانواده خويشاوند بودند كه در همسايگي هم مي ‏زيستند. كارگاه‏هاي آنان در تملك چند استادكار قرار داشت كه از طريق پيوندهاي خويشاوندي، رفاقت يا شراكت با همرتبط بودند. بر اساس اين پيوندها بود كه نخستين گيلدهاي صنعتگران پديد شد.

گيلدها نهادهايي مبتني بر سلسله مراتب اكيد بودند كه رهبري آن در دست معدود استادكاران قرار داشت. در اين ساختار، اعضاي گيلد به سه گروه استادكاران، كارگران ماهر و مزدبگير و شاگردان تقسيم مي ‏شدند. شاگردان معمولا كودكان يا نوجواناني بودند كه در خانواده استادكا پرورش مي ‏يافتند و با حرفه مربوطه آشنا مي ‏شدند. غذا، لباس، سرپناه و تعليم شاگرد به عهده استادكار بود و در مقابل وي بدون دريافت مزد كار مي‏ كرد. شاگرد معمولا پس از يك دوره پنج تا نه ساله كارآموزي به كارگر ماهر و مزدبگير تبديل مي ‏شد. كارآموزي در برخي ‏ها بسيار ارزشمند بود و لذا استادكاران تنها فرزندان و خويشان خود را در اين عرصه ‏ها به شاگردي مي ‏پذيرفتندبه ‏نوشته بريتانيكا، بسته بودن گيلدها، محافظه‏ كاري، اقدامات انحصارگرايانه، و سياست‏هاي گزينشي در جلب اعضاي جديد سبب شد كه به ‏تدريج اين نهاد كارايي خود را از دست بدهد. شاگردي تقريباً موروثي شد و استادكاران موازين سختي در راه ارتقاء اعضاي گيلد پديد آد. بدينسان، گيلدها به نهادهايي انحصاري بدل شدند كه در خدمت شخصي استادكاران و سلطه انحصاري ايشان بر يك تجارت و حرفه خاص در شهرها بودند. گيلدها غالبا با نوآوري‏هاي فني مخالفت مي‏ كردند و به كارشكني در عرصه‏ هايي مي‏ پرداختند كه نمي ‏توانستند بر آن چنگ اد. گيلدهاي تجاري به دسته ‏بندي ‏هاي اشراف ثروتمندي بدل شدند كه قدرت را در شهر به دست داشتند و گاه با مخالفت گيلدهاي صاحبان حرف و صنعتگران مواجه بودند. بدينسان، در اوايل سده پانزدهم بيشتر گيلدهاي اروپاي قاره يا از ميان رفتند يا به نهادهايي صوري و فاقد هرگه كاركرد واقعي اقتصادي بدل شدند. معهذا، بقاياي سازمان گيلدها به موجوديت خود ادامه داد. در سال 1791 در فرانسه، در سال 1840 در اسپانيا، در سال‏هاي 1859 در اتريش و آلمان و در سال 1864 در ايتاليا گيلدها رسماً منحل اعلام شدند.[25] چنان.كه مي‏بينيم، سازمان.هاي صنوف شهري در اروپاي باستان و سده ‏هاي ميانه فاقد آن مختصات آرماني است كه آقاي احمد اشرف عنوان كرده است. نه تنها كالجياي رومي- بيزانسي بلكه گيلدهاي اروپاي غربي را مي ‏توان نوعي كاست شاغلين در حرفه ‏هاي شهري شمرد زيرا گيلد برمي شئون زندگي عضو خود سلطه ‏اي اكيد داشت. از اين زاويه، صنوف ايراني و اسلامي را قطعاً نمي ‏توان مشابه گيلدهاي اروپايي دانست زيرا به‏ نظر مي ‏رسد در صنوف فرد از استقلال و آزادي فراوان برخوردار بود و به‏ ويژه در زمينه قضايي رؤساي صنوف فاقد اختيارات گيلدربي بودند. در دوران اوج اقتدار گيلدهاي اروپاي غربي و شمالي، يعني در سده‏ هاي دوازدهم تا چهاردهم ميلادي، عضويت در گيلد كاملاً غيرداوطلبانه، يعني اجباري و موروثي، بود. در درون گيلدها تنازع ميان اغنيا و فقرا وجود داشت و بنابراين گيلد، برخلاف تصور سوسياليست‏ي گيلدي اوايل سده بيستم، كمون و سازمان اشتراكي آرماني نيز نبود.

گفته مي ‏شود كه در اروپاي سده ‏هاي ميانه برخلاف روستاييان، سكنه شهرها آزاد بودند. ولي بايد توجه نمود كه تجار و پيشه ‏وران شهري نيز در چارچوب نظام اجباري گيلد كاملاً محصور و مقيد بودند و مطيع اوامر سران گيلدها؛ و از اين زاويه وضع آنان تفاوت محسوسي با روسيان نداشت. اين وضع در گيلدهاي بنايان محسوس‏تر بود زيرا به ‏طور عمده در خارج از شهرها به احداث ابنيه اشتغال داشتند و اشتغال ‏شان در شهرها موقت بود و لذا هر گيلد بنايان لاجرم مستحضر به حمايت لرد و باروني بود.[26گيلد، برخلاف نوشته احمد اشرف، نهادي غيرديني و فاقد پيوند با كليسا نبود. همانگونه كه هنري كويل به‏ درستي اشاره كرده، تمامي گيلدها داراي بافت ديني بودند و هر يك داراي قديس حامي و روزهاي مقدس خاص خود. هر گيلد خود را متبوع و مخدوم يك قديس مي ‏دانست و در كليس محل داراي پرستشگاه خاص اعضاي خود بود. اين وضع در گيلدهاي بنايان نيز وجود داشت و كارگاه‏هاي محل اجتماع و كار ايشان، كه لژ ناميده مي ‏شد، عبادتگاه ايشان نيز بود كه در آن مراسم ديني اجرا مي ‏شد.[27] پيوند گيلدها با كليسا تا بدانجاست كه، به ادعاي دكتر ريچاراولينسون، گيلد بنايان دوره‏ گرد، كه سلف فراماسونري انگاشته مي ‏شود، با فرمان پاپ تأسيس شد.[28]گيلدها نهادهايي ناوابسته و مستقل از حكومت نبودند. تعمق در وضع گيلدهاي اروپاي غربي نشان مي ‏دهد كه ميراث رومي- بيزانسي در بسياري موارد پابرجا بوده است و بنابراين نظر آن دسته از محققين كه گيلدهاي اروپاي غربي را متأثر از كالجياي رومي مي‏ دانند بي ‏پايه بهر نمي ‏رسد. براي نمونه، بنايان پاريسي، در كنار سنگ‏تراشان و اندودكاران و ملاط‏سازان، از نظر قضايي تابع استادكار سلطنتي بودند كه وظيفه تنظيم امور اين حرف را به ‏دست داشت و دامنه اقتدار او غني و فقير، ضعيف و قوي را دربرمي ‏گرفت. در سال 1268 فردي به‏ولكو دو تمپل رياست عاليه گيلد بنايان پاريس را به ‏دست داشت كه منصوب از سوي پادشاه بود و وي هم وظيفه گردآوري ماليات از اعضاي گيلد را به عهده داشت و هم نظارت قضايي را اعمال مي‏ كرد. يك نمونه ديگر، گيلدهاي بنايان برخي شهرهاي آلمان است كه قواعدي براي تمشيت ار داخلي خود تنظيم كردند و اين قواعد در سال‏هاي 1498 و 1563 به توشيح امپراتور رسيد.[29] در انگلستان، گيلدها از اواخر سده يازدهم ميلادي پديدار شدند؛ در اين سرزمين پيوندشان با حكومت اكيدتر و عميق ‏تر از ساير مناطق اروپاي غربي بود و از اين نظر سيمايي نزديك‏ تر به كالجياي رومي را متجلي مي ‏ساختند. اصولاً واژه انگليسي گيلد از ريشه ساكسون گيلدن معني پرداخت كردن اخذ شده؛ و منظور افرادي بوده كه به ‏طور جمعي ماليات و خراج خود را پرداخت مي‏ كردند. اين عنوان به گروه‏ هاي شغلي اطلاق مي ‏شد كه در سازمان صنفي واحد عضويت داشتند و رئيس گيلد، كه آلدرمن (كدخدا) ناميده مي ‏شد، از سوي حكومت مسئوليت دريافتات از اعضاي صنف و اداره امور ايشان را به عهده داشت. هايوود مي‏نويسد: گيلدهاي انگلستان هيچگاه از نظر ابعاد، ثروت و قدرت به پاي گيلدهاي فلاندرز (بلژيك)، آلمان، ايتاليا و فرانسه نرسيدند زيرا انگليسي نوعي به ‏طور عمده كشاورز و روستايي بود و داراي پيشداوري عل صنعت و شهرهاي بزرگ.[30] از سده چهاردهم، در شهر لندن اهل هر حرفه كسوت[31] ناميده مي ‏شدند. علت آن بود كه اعضاي هر حرفه بايد قباي خاص خود را مي ‏پوشيدند تا از ساير صاحبان حرف متمايز شوند. اين كسوت‏ ها داراي انجمن ‏هايي بودند كه كمپاني همكسوتان[32] خواند ‏شد و گيلد اهل آن حرفه به‏ شمار مي ‏رفت. تنها كسي كه ?شهروند? لندن محسوب مي‏شد حق كسب‏وكار و تجارت داشت و شهروندي لندن تنها از طريق عضويت در يك گيلد تأمين مي ‏شد. به چنين فردي فريمن[33] (آزادمرد) مي ‏گفتند. تا سده هفدهم هر كسوت با فرمان پادشاه رسمافت و كدخداي مربوطه در برابر پادشاه مسئول بود. به ‏نوشته بريتانيكا، گيلدهاي انگلستان در دوران اوج اقتدارشان از طريق فراميني كه از پادشاه دريافت مي‏ كردند اعضاي خود را اداره مي‏ كردند، قوانين كار را تنظيم مي‏ كردند، و ماليات اعضا را وصول مي‏ كردند. گيلز اقتدار قضايي نيز برخوردار بودند و اعضا را مجازات مي‏ نمودند. از اوايل سده شانزدهم رؤساي كسوت‏ ها مجمع كدخدايان شهر لندن را تشكيل مي ‏دادند. در اين مجمع كدخدايان 12 كسوت اصلي شهر شركت داشتند: كمپاني تجار قماش، كمپاني بقالان، كمپاني ماهوت ‏فروشان، كمپااهيگيران، كمپاني دباغان، كمپاني زرگران، كمپاني خياطان، كمپاني خرازان، كمپاني نمك ‏فروشان، كمپاني آهن‏كاران، كمپاني شراب‏ فروشان، و كمپاني كارگران پوشاك. انحصار بيشتر گيلدهاي لندن بر عرصه ‏هاي حرفه ‏اي ‏شان در حوالي سال 1787 به پايان رسيد. معهذا، در اده نوزدهم جنبشي گسترده در ميان بقاياي كمپاني.هاي صنفي براي احياي اقتدار گذشته صورت گرفت. در اوايل سده بيستم در شهر لندن 80 شركت صنفي وجود داشت. اين شركت ‏هاي صنفي امروزه سلطه خود را از دست داده‏ اند ولي در برخي حرف، مانند ماهيگيري، بقاياي اقتدارشان پابرجت.[34]

هنري كويل، كه از مخالفين نوستالژي گيلدي در ميان ماسون‏ هاست، گيلد انگليسي را سازماني مي ‏داند كه مقامات دولتي به كمك آن مي ‏توانستند نظارت خود را بر اعضاي گيلد تأمين كنند. گيلدها داراي تنظيمات امنيتي سخت يا به تعبير كويل پليسي بودند و تا بدان حد نيرومكه براي مقابله با سلطه انحصاري آنان و تأمين تجارت آزاد مبارزه‏اي سخت لازم شد.[35] هايوود نيز چنين ديدگاهي دارد. به ‏نوشته او، دولت انگلستان در زمان ملكه اليزابت به تأسيس كمپاني.هاي بزرگي (مانند كمپاني هند شرقي) دست زد كه انحصار تجارت يك كالا يا يك قلمرو ين را به‏ دست داشتند. هايوود اين نظام را نوعي سوسياليسم دولتي مي ‏خواند كه تنها نظام اقتصادي انگلستان به ‏شمار مي ‏رفت. اين وضع تا زمان پيدايش جنبش تجارت آزاد ادامه داشت.[36] مارك بلوخ نيز اين جامعه را نمونه ‏اي برجسته از يك نظام پليسي مي ‏شناسد و مد:

ارباب [لرد] انگليسي در نگه ‏داشتن سرف‏ ها و حتي مستاجران معمولي ‏اش بر روي املاك خود بسيار بيش از همقطاران اروپايي خود موفق بود. يكي از عمده‏ ترين علل اين توفيق در اين بود كه قدرت سلطنت در كشور نسبتاً تمركزيافته انگليس آنقدر بود كه بتواند ردپاي فيف‏هاري را پيدا كند و كساني را كه به آنها پناه مي ‏دادند مجازات نمايد. علت ديگر اين بود كه ارباب در محدوده مانور خود براي پاي‏بند كردن رعايا نهادي از نظامات دقيق انتظامي و امنيتي در اختيار داشت.بلوخ منشاء اين نظام را در ساختار قبايل توتوني انگلوساكسون مي ‏بيند كه در سده پنجم ميلادي انگلستان را اشغال كردند ولي معتقد است كه مهاجمان نورمان‏ در سده يازدهم آن را تكامل بخشيدند:بنيانگذاران اوليه اين نهاد بي ‏شك انگلوساكسون بودند اما نخستين نورمن ‏ها، كه به مسايل پليسي علاقه وافر داشتند، آن را سازمان داده و به آن تكامل بخشيدند.[37طبق اين نظام، كه فرانك پلج (ضمانت متقابل) خوانده مي ‏شد، بخش مهمي از جامعه غيراشرافي انگليس به گروه‏ هاي كوچك ده‏ نفره ‏اي تقسيم مي ‏شد به ‏‏نام تايثينگ[38] (ده ‏تايي)؛ و اين نظام تمامي مردان را از 12 سالگي به ‏همراه اعضاي خانواده‏ شان در برمي ‏ه تنها رئيس بلكه هر عضو اين سلول‏ اجتماعي مسئول رفتار ساير اعضا و پاسخگوي حضور بقيه در برابر دادگاه بود. اين سيستم اكيد و دقيق عملا طي سده ‏هاي مديد جامعه انگليس را به يك شبكه منظم پليسي بدل ساخته بود. مارك بلوخ مي ‏نويسدهدف اصلي اين نظام تضامني ايجاد شبكه اجتماعي پهناوري بود كه بتواند جلوي ارتكاب جرم را بگيرد. براساس نمودار تشكيلاتي اين نظام مي ‏توان گفت كه تمام جمعيت مردم انگليس به گروه‏ هاي ده نفري تقسيم مي ‏شدند و هر يك فرد از اين گروه‏ هاي ده‏ تايي به ‏‏عنوان ياجتماعي مسئول حضور بقيه اعضاي خود در دادگاه بود. رئيس گروه ده‏ تايي ملزم بود در فواصل معيني در محكمه حاضر شود و در صورت وجود مجرم يا مظنوني او را در محضر نماينده پادشاه حاضر كند. نماينده پادشاه نيز ضمن بسياري از كارهاي ديگر همچنين مي ‏بايست اطمينان حاصل ‏كرد كه هر انگليسي عضو يك ده ‏تايي است.[40]گيلدها در فلورانس

احمد اشرف وضع صاحبان حرف در شهرهاي اروپايي خودمختار و مستقل را نمونه ‏اي مثال ‏زدني از آزادي و استقلال گيلدهاي آرماني خود يافته است. نامدارترين نمونه چنين شهرهايي قطعاً فلورانس است؛ شهري كه در تاريخ و فرهنگ اروپا جايگاه ويژه‏ اي دارد و زادگاه و مأواهره ‏هاي نامداري چون دانته، اعضاي خاندان مديچي، لئوناردو داوينچي، بوكاتچو، ماكياولي، گاليله و آمريگو وسپوچي است. اوج شكوفايي اين شهر در سه دهه نخستين سده چهارهم ميلادي است و جمعيت آن در اين زمان حدود 95 هزار نفر تخمين زده مي‏ شود. بدينسان، فلورانس آن زمادر كنار پاريس، ونيز، ميلان و ناپل يكي از پنج شهر بزرگ قاره اروپا بود.

اوج نظام گيلدي در فلورانس از اواخر سده سيزدهم ميلادي است و اين زماني است كه طبقه ‏اي جديد از نخبگان از درون هفت گيلد اصلي شهر پديد آمد. اين هفت گيلد اصلي عبارت بودند از قضات و محضرداران، بانكداران و تجار بين ‏المللي پوشاك، صرافان و رباخواران، تجار و تولينندگان منسوجات ابريشمي، پزشكان و داروفروشان، تجار و توليدكنندگان منسوجات پشمي، و تجار خز. علاوه بر هفت گيلد متنفذ فوق، پنج گيلد كم ‏اهميت‏ تر نيز وجود داشت: قصابان، كفاشان، فلزكاران، بنايان سنگ ‏كار و فروشندگان اجناس دوست دوم. حكمرانان شهر، كه فربهان (گ كلفت ‏ها) خوانده مي‏ شدند، از طريق گيلدها نظارتي سخت بر ساير شهروندان اعمال مي ‏كردند. اعضاي گيلدها در زير نظارت سخت رؤساي خود قرار داشتند. معهذا، عضويت در اين ساختار امتياز بزرگي بود كه تنها شهروندان از آن برخوردار بودند. در خارج از گيلدها توده كثيري افراد فاقد هرگونه حقوق مدني جاي داشتند كه مردم حقير يا كثافت ‏ها ناميده مي ‏شدند. براي نمونه، مهم ‏ترين شاخه اقتصاد فلورانس صنعت و تجارت منسوجات پشمي بود كه گردانندگان آن در گيلد توليدكنندگان منسوجات پشمي عضويت داشتند. در خارج از گيلد، حدود 9000 كارگر دين صنعت اشتغال داشتند كه توليدكنندگان واقعي بودند. اين افراد مردان و زناني بودند كه در خانه‏ هاي شان كار مي ‏كردند. تجار و سرمايه ‏داراني كه صاحبكار خوانده مي ‏شدند، ابزار كار را در اختيار آنان قرار مي ‏دادند و بر اساس تعداد البسه‏ تهيه ‏شده دستمزدشخت مي ‏شد. اين شيوه توليد مشابه نظامي است كه در ابعادي بسيار گسترده ‏تر، و به همان نسبت انساني ‏تر، در صنايع ايران و هند و چين ديده مي ‏شد. بنابراين، ادعاي اغراق ‏آميز برخي نويسندگان ماركسيست كه از پرولتارياي صنعتي فلورانس سخن گفته ‏اند بي ‏پايه ا كارگران عموماً به كارفرمايان‏ شان مقروض بودند و زندگي بسيار فقيرانه ‏اي داشتند. نظارت گيلد بر آنان از طريق يك مقام رسمي اعمال مي ‏شد كه حق داشت كارگران متهم به خرابكاري و دزدي را كتك بزند، شكنجه كند و حتي گردن زندبه ‏رغم اين نظام مقتدرانه، كارگران گاه به عصيان‏ هايي دست مي‏ زدند كه بزرگ ترين آن شورش كثافت ‏ها[41] در سال 1378 ميلادي است. به‏ دليل جايگاه نوستالژيك فلورانس در فرهنگ جديد غرب، درباره اين شورش نيز اغراق ‏هايي صورت گرفته و برخي نويسندگان ماركسيست آنولين قيام پرولتري تاريخ اروپا خوانده ‏اند. اين ادعا نيز بي ‏پايه است و شورش كثافت ‏ها سنخيتي با جنبش‏ هاي كارگري سده‏ هاي نوزدهم و بيستم، به ‏‏عنوان يك پديده جديد، ندارد. اين شورش را، كه يكي از اعضاي خاندان مديچي عليه رقبايش برانگيخت، بايد پرده ‏اسه ‏ها و نزاع‏ هاي خونيني دانست كه در درون اليگارشي فلورانس جريان داشت.[42]معماي كتاب ابن اخوه

و اما مسئله كتاب ابن ‏اخوه. متن عربي اين كتاب را نخستين بار، به ‏همراه ملخص انگليسي آن، روبن لوي در سال 1938 در مجموعه انتشارات اوقاف گيب كمبريج منتشر كرد. هر چند نسخه‏ هايي قديمي از اين اثر موجود است ليكن خود ابن ‏اخوه شناخته نيست. گويا نامش ضياءالديند بن محمد بن احمد القرشي الشافعي است و در اواخر سده سيزدهم و اوايل سده چهاردهم ميلادي در مصر مي ‏زيست. بر اساس مندرجات كتابش گمان برده ‏اند كه محتسب بوده ولي اين امر قابل اثبات نيست. نام او در زمره رجال سياسي و علمي دوران مماليك مصر به ثبت نرسيده و هيچ ااعي درباره ‏اش در منابع تاريخي مندرج نيست. به‏ نوشته كاهن، استاد دانشگاه پاريس، در دائرة.المعارف اسلام (ليدن)، تنها چيزي كه از او مي‏ دانيم اين است كه گويا در سال 729 ق./ 1329 م. درگذشت لاغير.[43] قطعاً ابن‏ اخوه نه تنها رجل سياسي يا قاضي و فقيه سرشناسوده بلكه در زمره كارگزاران برجسته دولتي نيز جاي نداشته است. بخشي از رساله ابن ‏اخوه شرح دقيق صنوف مصر است و از زاويه تاريخ اجتماعي ارزشمند. بخش ديگر رهنمودهايي درباب آئين احتساب است كه بايد نظر و سليقه شخصي مؤلف انگاشته شود. اين مطالب نه فرمان حكومتي است نه، مانند آثار ماوردي و غزالي، تراوش انديشه رجال سياسي يا ديني شناخته شده و متنفذ؛ و بنابراين نمي ‏توان مدعي شد كه آئين ‏نامه رسمي و حكومتي احتساب در مصر بوده است. ابن‏ اخوه مي ‏تواند فردي كج ‏سليقه و متعصب باشد كه به ‏سان برخي كسان ديگر، با هدف ارشرانان و مردم، مطالبي نگاشته است. بنابراين، رساله ابن ‏اخوه را نمي ‏توان آئين شهرداري در قرن هفتم هجري در تمامي سرزمين ‏هاي اسلامي و حتي در تمامي دوران اسلامي تاريخ مصر و حتي در تمامي دوران حكومت مماليك و حتي در مصر زمان زندگي مؤلف دانستشاهد اين مدعا برخي مطالب عجيب مندرج در كتاب ابن اخوه است كه در سيره عملي حكومتگري اسلامي يا بي ‏سابقه است يا كم ‏سابقه و نامتعارف. مثلا، ابن ‏اخوه سختگيري بر اهل كتاب را توصيه مي‏ كند و آسان گرفتن به اهل كتاب در امور ديني را خطر بزرگي مي ‏داند.[و نه تنها مخالف سرسخت حضور زنان در مساجد است،[45] بلكه اصولاً برگزاري هرگونه اجتماعي را، جز براي ازدواج و ارتحال، بيهوده، مايه گمراهي و بدعت مي ‏خواند. دشمني ابن ‏اخوه با اجتماعات شامل مجالس وعظ ديني نيز مي ‏شوددر روزگار ما واعظ جز براي انجام دادن مراسم مردگان يا عقد زناشويي مورد نياز نيست. البته اجتماعاتي بيهوده هم تشكيل مي ‏شود كه مردم نه براي شنيدن پند و سود بردن در آنجا گرد مي ‏آيند بلكه اين مجامع نوعي تفريح و سرگرمي است و كارهايي ناروا از قبيل فراهم آمدن زن و ديدن يكديگر در آنجا صورت مي‏ گيرد. اينها همه بدعت و گمراه‏ كننده است. بايد به سختي از اين امور ممانعت شود.[46بر فقراتي از متن فوق تأكيد كرده ‏ام تا توجه دهم كه اين.گونه نوشته‏ هاي ابن‏ اخوه، كه از درون كتاب او موارد مشابه فراوان مي‏ توان مثال آورد، اتفاقا ثابت مي‏ كند كه نظرات او اجرا نمي ‏شده و وي مي‏ تواند معترضي كج‏ سليقه عليه مرسومات رايج و جاري زمان .

نهاد احتساب

احتساب به‏‏ عنوان نهاد حكومتي ناظر بر بازار و صنوف شهري از سده سوم هجري، در زمان خلافت بني ‏عباس، در سرزمين ‏هاي اسلامي رواج يافت. محققين عموماً آن را اقتباس از نهاد يوناني اگورانوموس مي ‏دانند كه ميراث آن از طريق امپراتوري بيزانس به دنياي اسلام منتقل47] واژه يوناني اگورا نخستين بار در در آثار هومر (سده هشتم پيش از ميلاد) به ‏كار رفته است. اين ميدان سرگشاده ‏اي بود كه معمولا در مركز پوليس قرار داشت، محل اجتماع و خريدوفروش مردم بود و در اطراف آن معبد و ساير ساختمان‏ هاي عمومي واقع بودند. در اگوراهاي رفته، مانند اگوراي آتن، صاحبان هر حرفه داراي محل كسب و كار خاص خود بودند. در بسياري از پوليس‏ ها در رأس اگوراها مقامات دولتي قرار داشتند كه اگورانومي ناميده مي ‏شدند. نهاد فوق در امپراتوري روم شرقي تداوم يافت. گفتيم كه در نظام سياسي بيزانس دولت نظارتي سخبر بازار و صنوف شهري اعمال مي‏ كرد. بدينسان، در سرزمين ‏هايي چون آٍسياي صغير، مصر و سوريه، كه تا پيش از گروش به اسلام طي سده ‏هاي متمادي در قلمرو حكومت ‏هاي يوناني و رومي بودند، نهاد احتساب پيشينه طولاني داشت. حتي نام اين نهاد را نيز ترجمه واژه يوناني مي ‏دانند: در آغاز محتسب صاحب ‏السوق يا عامل ‏السوق يا صاحب ‏الشرطه ناميده مي ‏شد كه ترجمه دقيق واژه يوناني اگورانومي است. از زمان مأمون واژه محتسب جانشين آن شد.[اولين آثار مكتوبي كه در دنياي اسلام به نهاد احتساب مي ‏پردازد به حدود دو قرن پس از پيدايش آن، يعني سده پنجم هجري/ يازدهم ميلادي، تعلق دارد. اين آثار عبارتند از الاحكام ‏السلطانيه ماوردي و احياء علوم ‏الدين غزالي. در بررسي اين آثار درمي ‏يابيم كه نهاد اب با سلف يوناني- رومي آن تفاوت‏ هاي اساسي داشته است. غزالي از مفهوم احتساب به معناي عام امر به ‏معروف و نهي از منكر نظر داشته كه با مفهوم اگورانوموس يوناني- بيزانسي، يعني يك نهاد خاص حكومتي براي نظارت و اداره بازار، متفاوت است. غزالي احتساب را يك تكليف دي عام مي ‏داند كه دامنه آن به اصناف محدود نيست. او حتي آحاد مردم را مجاز مي ‏شمرد كه حكمرانان را حسبت كنند. غزالي نمونه ‏هايي چنين از گذشته بيان مي ‏دارد، از ترك اين سنت در زمان خود شكوه مي ‏كند و مسبب اين وضع را علماي دنياپرست مي‏ خوپس اين بود سيرت علما و عادت ايشان در امر معروف و نهي از منكر و بي‏ باكي ايشان از سطوت پادشاهان... اما چون اكنون زبان‏ هاي علما را طمع ‏ها مقيد گردانيده است، خاموش گشته‏ اند. و اگر سخن گويند، اقوال ايشان موافق احوال نباشد، پس حاجت ‏ها برنيايد... چه فسات از فساد پادشاهان است، و فساد پادشاهان از فساد علماست، و فساد علما به سبب استيلاي دوستي مال و جاه باشد. و هر كه دوستي دنيا بر او غالب شد، او بر اوباش و اراذل حسبت نتواند كرد. پس بر پادشاهان و اكابر چگونه حسبت تواند كرد؟[49]

بررسي ساختار بازار در عثماني نيز چهره ‏اي متفاوت با سلف بيزانسي آن را جلوه‏ گر مي ‏سازد. رهبري اصناف با شورايي از بزرگان هر صنف بود كه در رأس آن شيخ صنف قرار داشت. او رهبر عالي صنف خود به ‏شمار مي ‏رفت و تمشيت امور روزمره با معاون وي بود كه كدخدا يا كناميده مي ‏شد. در مورد متخلفين، كدخدا راساً به اقدام دست نمي ‏زد بلكه آنان را به محتسب يا قاضي معرفي مي ‏كرد.[50] در عثماني، احتساب نهادي بود كه پليس بازار يا بازرس بازار مناسب ‏ترين معادل براي آن است و طبعاً در اين كاركرد به نهادي ويژه براي تجسس در احشخصيه مردم شباهت نداشت. صاحب اين منصب احتساب آقاسي ناميده مي ‏شد كه براي يك سال منصوب مي ‏شد و منصوب و تابع قاضي بود. مهم‏ترين وظيفه احتساب آقاسي دريافت ماليات از اصناف و بازاريان بود. در مقاله مندرج در دائرة.المعارف اسلام (ليدن) كمترين اشاره‏اي به كاراي امر به‏ معروف و نهي از منكر محتسب عثماني مندرج نيست.[51]آنچه از متون دوره اسلامي در ايران برمي ‏آيد، در اينجا نيز كاركرد اصلي محتسب به ‏طور عمده اقتصادي و نظارت بر بازار كالاها بوده و بعضاً امر به‏ معروف و نهي از منكر به‏ ‏عنوان يكي از وظايف او ذكر ‏شده است.[52] مو همچنين به هر شهري محتسبي بايد گماشت تا ترازوها و نرخ ‏ها راست مي ‏دارد و خريد و فروخت‏ ها مي ‏داند، تا اندر آن راستي رود و هر متاعي كه از اطراف آرند و در بازارها فروشند، احتياط تمام كند تا غشي و خيانتي نكنند و سنگ‏ ها راست دارند و امر به ‏معروف و نر به جاي آرند.[53]

چنان.كه سياق متن نشان مي ‏دهد، به‏ نظر مي ‏رسد كه منظور خواجه نظام ‏الملك امر به‏معروف و نهي از منكر در معاملات است نه در امور شخصي. در تذكرةالملوك تنها وظيفه محتسب ‏الممالك عهد صفوي تثبيت قيمت اجناس و مبارزه با گرانفروشي اصناف عنوان شده به‏ منظور ل رعايا و مساكين و متوطنين و اشاره‏ اي به نظارت او بر امور شخصي ديني بازاريان و اهل صنوف مندرج نيست.[54]



پي نوشت:

22- ويل دورانت، تاريخ تمدن، جلد سوم: قيصر و مسيح، ترجمه حميد عنايت، پرويز داريوش، علي اصغر سروش، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1366، صص750، 753.

23- guild, Britannica CD 1998.

24- Americana, 1985, vol. 13, p. 577.

25- guild, merchant guild, craft guild, Britannica CD 1998; Americana, ibid, pp. 577-578.

26- Henry Wilson Coil, Coil s Masonic Encyclopedia, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1961, p. 282.

27- ibid.

28- Robert Freke Gould, The History of Freemasonry, [1885] London: Caxton Publishing Company, vol. III, p. 17.

29- M. Postan and E. E. Rich, The Cambridge Economic History of Europe, vol. II, Trade and Industry in the Middle Ages, Cambridge: University Press, 1952, pp. 516-517.

30- Albert G. Mackey, Encyclopedia of Freemasonry, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1966, vol. 3, p. 1241.

31- livery

32- livery company

33- freeman

34- livery company, Britannica CD 1998.

35- Coil, ibid, p. 282.

36- Mackey, ibid, p. 1242.

37- مارك بلوخ، جامعه فئودالي، ترجمه بهزاد باشي، تهران: آگاه، 1363، ج 1، ص 461.

38- tithing

39- Webster s Third New International Dictionary, 1986, pp. 903, 2400.

40- بلوخ، همان مأخذ، صص 461-462.

41- Revolt of the Ciompi

42- Florence, Italy, Britannica CD 1998; Britannica, 1977, vol. II, p. 943.

43- The Encyclopaedia of Islam, vol. 3, 1971, p. 960.

44- ابن ‏اخوه، همان مأخذ، ص 71. 45- بايد زنان را از حضور در مساجد براي نماز و نيز در مجلس وعظ كه احتمال فساد رود باز دارند. اما عبور زن از مسجد به حالت استتار روا است. (همان مأخذ، ص 218)

46- همان مأخذ، ص 217.

47- The Encyclopaedia of Islam, vol. 3, 1971, p. 487; The Islamic World, Britannica CD 1998.

48- The Encyclopaedia of Islam, ibid.

49- ابوحامد محمد غزالي، احياء علو‏م ‏الدين، ترجمه مويدالدين محمد خوارزمي، به‏ كوشش حسين خديوجم، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1366، ج 2، ص 7650- بنگريد به: استانفورد شاو، تاريخ امپراتوري عثماني و تركيه جديد، ترجمه محمود رمضان.زاده، مشهد: معاونت فرهنگي آستان قدس، 1370، ج 1، صص 270-279.

51- بنگريد به: The Encyclopaedia of Islam, vol. 3, 1971, p. 489

52- بنگريد به: لمبتون، سيري در تاريخ ايران بعد از اسلام، صص 147-151.

53- خواجه نظام ‏الملك طوسي، سياست.نامه (سيرالملوك)، به كوشش دكتر جعفر شعار، تهران: اميركبير، چاپ سوم، 1364، ص 51. 54- ميرزا سمعيا، همان مأخذ، ص 49.








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن