تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1865046963


عصر روشنگرى
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ● نويسنده: مسلم - نجفى
● منبع: فصل نامه - حوزه - شماره 109 و 110
در جهان غرب پاره اى از قرن.ها با نشانى روشن نامگذارى و شناخته مى شوند؛ مانند قرن هفدهم با نام (عصر خرد) (The Age of Reason) و قرن نوزدهم با نام: (عصر ايدئولوژى)The Age of Idelogy)) و قرن هيجدهم با نام: (عصر روشنگرى)The Age of Enlightenment) گرچه ممكن است شهرت نامگذاري.هاى ياد شده يكسان نبوده و نيز درباره آنها اتفاق نظر نباشد اما درباره قرن هيجدهم اين نامگذارى از شهرت و اهميت ويژه.اى برخوردار است. شمارى عصر روشنگرى را (عصر خرد) نيز ناميده اند و اين دو تا اندازه اى هم معنى و هم مفهومند. با اين حال شمارى از مورّخان غربى (عصر خرد) را به هر دو قرن هفدهم و هيجدهم اطلاق مى كنند اما عصر روشنگرى را به دليل ويژگيهايى كه دارد تنها به قرن هيجدهم اختصاص مى دهند.
براى واژه انگليسى(Enlightenment) و واژه آلمانى(AUfklarung) مترجمان فارسى زبان برابرهاى گوناگونى پيشنهاد كرده اند كه در حال حاضر مشهورترين آنها (روشنگرى) است. ديگر برابرهاى پيشنهادى عبارتند از: روشنفكرى روشن رأيى روشن نگرى روشن بينى روشن انديشى نهضت فكرى نهضت تجدد افكار بيدارى افكار و…
ما در اين مقال از مشهورترين برابر و معادل آن؛ يعنى (روشنگرى) بهره خواهيم گرفت. 1
درباره زمان و مكان جنبش روشنگرى كه نهضت فكرى ژرف و گسترده است اتفاق نظر نيست گرچه انبوهى اين جنبش را بيش تر به قرن هيجدهم و به فرهنگ فرانسوى نسبت مى دهند اما درباره شروع و پايان و نيز قلمرو جغرافيايى آن ديدگاه هاى ديگرى نيز وجود دارد.
شمارى اين نهضت را در سال 1688 همزمان با انقلاب شكوه مند و انتشار آثار جان لاك انگليسى مى دانند و پايان آن را سال 1776 يعنى سال استقلال امريكا يا سال 1789؛ يعنى سال انقلاب كبير فرانسه و شمارى نيز پايان آن را سال 1815 يعنى شكست فرانسه در يكى از جنگها و مقارن با جنبش رومانتيك مى دانند.
اين نهضت افزون بر فرانسه در آلمان انگلستان و كم و بيش در ساير مناطق اروپا نيز پديدار شد.
(روشنگرى) مجموعه اى از جريانهاى تجربى و عقلى گوناگون است كه سرچشمه آن به وضعيت اروپا در قرون وسطى و رنسانس در قرون پانزده شانزده و هفده مى رسد و فراوان در قرنهاى بعدى اثر داشته است.
بيشتر فلسفه ها و جهان بينى هاى معاصر نيز ريشه در عصر روشنگرى دارند؛ همانند: پوزيتويسم ماترياليسم ماركسيسم عقل گرايى انسان گرايى اخلاق گرايى پست مدرنيسم و همين مسأله پژوهش در عصر روشنگرى را اهميت بيش ترى مى بخشد. اگر بخواهيم از ميان چهره هاى فراوان سازندگان عصر روشنگرى معروف ترين آنان را در فرانسه بشناسيم بايد از كسانى مانند: ولتر روسو دالامبر ديدرو تورگو بل فونتنل مونتسكيو موپرتويى وودناگ كندياك لامترى دلباك(هولباخ) كابانيس و هلوسيوس نام ببريم. چهار نفر اخير جزء ملحدان و مادى مسلكان به شمار آمده اما ديگران به خلاف مبارزه اى كه با اديان وحيانى داشته اند جايى براى اعتقاد به خدا باقى گذاشته بودند. از ميان دانشوران روشنگرى در آلمان مى توان از كريستيان تومازيوس كريستيان ولف مندلسزون ولسينگ ياد كرد. اينان را به طور كلى با عنوان (فيلسوفان) (Laphilosophie=) ـ در فرانسه (فيلوزوف) ـ مى خوانند. اينان (فيلسوف) به معناى معروف آن نبودند كه تنها به مسائل نظرى كلى بپردازند بلكه با اين كه مهم ترين اصول و مفاهيم ذهنى شان را از پيشينيان خود مانند فرانسيس بيكن رنه دكارت و جان لاك گرفته بودند فلسفه را از صورتهاى ثابت و ساخته و پرداخته بيرون آورده و به نيروهاى پر تكاپو بدل ساخته از نتيجه هاى صرف به امور تكليفى دگر ساخته اند. به ديگر سخن فلسفه را كاربردى كرده و با بيان ساده و روشن در اختيار مردم قرار داده اند. فلسفه روشنگرى نقش انديشه را تنها به نقش و ترسيم كردن زندگى محدود نمى كند بلكه قدرت و وظيفه شكل دادن به زندگى هم براى آن قائل مى شود. با اين كه فلسفه همواره در برابر دين نيست اما فيلسوفان قرن هيجدهم به دليل دشمنى با مسيحيت و اديان وحيانى معناى ضد دين و ضد مسيحيت را با خود همراه كردند. تفاوت فيلسوفان فرانسه با فيلسوفان قبلى اين بود كه اينها خود را از قيد و بندهاى دينى و سنتى آزاد كرده با نوشته هاى ساده كوتاه سرگرم كننده طنزآميز تمسخرآميز و… به گمان خود به روشنگرى مردم پرداختند. از اين رو فلسفه يك قدرت اجتماعى شد و از مدرسه به اجتماع و حكومت راه يافت. در همين زمانها صنعت چاپ اختراع گوتمبرگ آلمانى خدمات شايانى را براى نشر انديشه هاى اين نهضت انجام داد. بسيارى از فيلسوفان از فلسفه چيز زيادى نمى دانستند بلكه استادى و زبردستى آنان در زمينه هاى ديگرى بود و در امور فلسفى پيرو فيلسوفانِ پيش از خود همانند فيلسوفان تجربى مسلك انگليسى بودند.
از بزرگ ترين آثار اين فيلسوفان (دائرة المعارف يا فرهنگ مستدل صنايع و حرف)2 بود. اينان را به دليل انبازيها و همكاريها در كار دائرةالمعارف (اصحاب دائرة المعارف) نيز خوانده اند. نقش آفرينان اصلى در اين اثر دنى ديدرو( 1713 ـ 1783) و پس از او ژان لورون دالامبر( 1717 ـ 1783) هستند. ديدرو را سومين شخصيت روشنگرى يعنى پس از ولتر و روسو به شمار مى آورند. جلد اول اثر ياد شده در سال 1751 منتشر شد و نگارش و چاپ ديگر جلدها تا سال 1772 به درازا كشيد. چاپ اول آن به 35 جلد رسيد. و گاهى نيز در مجموعه 28 جلدى چاپ شده است. اين مجموعه در طول 25 سال 43 نوبت به چاپ رسيد كه براى مجموعه اى با اين حجم و قيمت در آن زمان بى سابقه بود. اين اثر به خلاف كاستيهاى فراوان نقش مهمى در هدايت افكار عمومى اروپا به سمت آموزه هاى روشنگرى داشت و از آن جا كه مخالف رژيم سياسى موجود و كليسا بود مخالفتهاى بسيارى برانگيخت. اين كتاب بيانيه جامعى بود شامل افكار آزادانديشان و عقلى مذهبان و بيش تر اهميت آن جنبه اعتقادى آن بود. نويسندگان آن در حمله به دين وحيانى و كليسا همگى هماهنگ بودند و يكسان مى انديشيدند اما در مسائل ديگر ناسانيهاى فراوانى داشتند. افزون بر دائرة المعارف آثار فراوان ديگرى از سوى فيلسوفان در زمينه هاى گوناگون علمى و فلسفى و پاره اى از آنها با شمارگان بسيار بالا و چندين بار چاپ انتشار يافت كه آثار ولتر و روسو از اين جهت در صدر قرار دارند.
دالامبر در (مبادى فلسفه) خود درباره دگرگونى كه در قرن هيجدهم در حال پديدار شدن بود مى نويسد:
(…از برخى جهات در انديشه هاى ما تغيير بسيار مهمى در جريان است و تغيير بزرگ ترى هم در پيش داريم. قرن ما را قرن (فلسفه بر نمط اعلى) ناميده اند. فلسفه در ميان ما پيش رفته است؛ علم طبيعى غنى تر مى شود هندسه گسترش يافته و نظام حقيقى جهان شناخته شده… خلاصه از زمين تا زحل از تاريخ افلاك تا حشرات فلسفه طبيعى منقلب شده و كمابيش در همه رشته هاى ديگر دانش نيز تغيير تازه اى صورت گرفته… از اصول علوم دنيوى گرفته تا مبانى وحى دينى از متافيزيك تا مطالب ذوقى از موسيقى تا اخلاق از مجادلات مدرسى حكماى الهى تا مسائل بازرگانى از حقوق فرمانروايان تا مردمان… همه چيز مورد بحث قرار گرفته يا لااقل ذكرى از آن شده است… در نتيجه پرتو تازه اى بر پاره اى مطالب تابيده و بر پاره اى از آنها سايه تازه اى افتاده است.)3
اين سخنِ يكى از مهم ترين محققان و سخن گويان انديشور آن عصر است.
در اين جا مناسب است به عناصر اساسى انديشه هاى روشنگران يا فيلسوفان نظرى انداخته و به گونه خلاصه و فشرده با آرمانهاى آنان آشنا شويم. مهم ترين مقوله هاى مورد نظر آنان عبارتند از: عقل طبيعت و پيشرفت.
درباره عقل:
روشنگرى با اثر پذيرى از فيلسوفان تجربى مسلك قرن هفدهم انگلستان مانند: لاك وبيكن بر اين باور بود كه عقل واقعيت پيشين ثابتى نيست بلكه استعدادى دگرگون شونده و ناشى از تجربه است. انسان در رويارويى با طبيعت آن را كم كم مى شناسد و با قانونها و آيينهاى آن آشنا مى شود و چون در طبيعت قانونهاى معينى جريان دارد انسان با شناخت پيوند و بستگى پديده هاى آن مى تواند مسائل و دشواريهاى آن را بشناسد وحل كند و به پيش بينى رخدادهاى آينده آن دست يازد. عقل از ديد يك روشنگر نوعى عقل متعارف بود كه با آموختن منطق و فلسفه طبيعى(علوم) دقيق تر و پرتلاش تر مى شد. از اين روى آنچه روشنگرى به سخن اصالت تجربى ها افزود اين بود كه عقل را كليد همه دشواريها وگرفتاريهاى فردى و اجتماعى زندگى انسانها قلمداد كرد؛ زيرا طبيعت يك واقعيت است و عقل هم كه توانا به شناخت همين واقعيت است يك حالت بيش تر ندارد؛ يعنى عقل همه انسانها يكى است؛ تنها درجه پرورش آنها ناسان است. اين دولت و كليساند كه مسؤول پرورش نايافتگى عقل در مردم هستند. از نظر ارباب كليسا و مسيحيت گناه فطرى انسانها كه ريشه در گناه نخستين آدم و حوا دارد گناه و شرارت را در اين جهان براى انسانها پرهيز ناپذير كرده است. اما روشنگرى با نادرست دانستن اين آموزه مسيحى عقل را توانا در اصلاح همه ناراستيها و شرارتهاى فرد و اجتماع مى داند.
درباره طبيعت:
روشنگرى با تكيه به علم نيوتن و فلسفه لاك مى توانست طبيعت را بسيار روشن بشناسد و به وابستگى علّى و معلولى پديده هاى آن دست يابد. بخشى از طبيعت طبيعت انسانى بود كه از نظر روشنگرى كاربرد روش علوم طبيعى در طبيعت انسانى مى توانست كشف قانونهاى طبيعى وجود اورا سبب شود. به اين ترتيب طبيعت به معناى فراگير در برگيرنده واقعيت عينى و زندگى ذهنى انسان است كه با عقل پيوند تنگاتنگ دارد؛ اما از نظر روشنگرى دو چيز مانع شناخت طبيعت بود؛ يكى احكام ماوراء الطبيعه و ديگرى احكام غيرطبيعى. احكام غير طبيعى. احكام ماواء الطبيعه را دستاورد مدعيان پيوند با غيب؛ يعنى پيامبران مى دانست و گاهى آن را از ساخته هاى روحانيون مسيحى براى چيرگى بر افكار و نفوس مردم مى شمرد و درخوش بينانه ترين حالت تفسير نادرست كليسا از متون دينى يهودى ـ مسيحى مى دانست.
امور غير طبيعى پاره اى امور واقعى است؛ از گونه عادتها و سنتهاى نابخردانه زشت و زيانبار كه در طول تاريخ پديد آمده اند؛ مانند: قربانى كردن انسان اعتقاد به ناپاكى پاره اى از طبقه هاى اجتماعى انسانها و پست شمارى پاره اى از شغلها. البته اينها نيز ناشى از اعتقاد به ماواءالطبيعه و انجام آنها براى به دست آوردن خرسندى و خشنودى خدايان و رستگارى در جهان ديگر است. روشنگرى با قدرت تمام اين بازدارنده ها را كنار زد تا راه پيشرفت را در برابر خويش بگشايد.
درباره پيشرفت:
روشنگرى بر اين باور بود كه ما اگر با ابزار عقل به طبيعت بپردازيم به طور طبيعى به سمت بالا حركت مى كنيم؛ يعنى به پيشرفت دست خواهيم يافت در حالى كه در آموزه هاى دينى مسيحى و يهودى امورى همانند: هبوط آدم و محروم بودن او از بهشت؛ و از اين سوى برپايى جامعه آرمانى با ظهور دوباره مسيح با گسترش ستم و فساد و فروپاشى و زوال همراه است و برابر باورهاى حكماى يونان باستان دگرگونيهاى جهان برابر انگاره (دوروكور) انجام مى پذيرد. برابر اين باورها بشر هميشه در حال پيشرفت و ترقى نيست بلكه گاهى موجب انهدام است. اما متفكران عصر خرد؛ يعنى قرنهاى هفده و هيجده انسان را همواره به گونه طبيعى در حال پيشرفت و به دنبال آن در حال بهبود زندگى اجتماعى و فردى او مى دانستند. پس از آنان ديدگاه هاى هگل و ماركس در فلسفه تاريخ و ديدگاه هاى تكامل زيستى داروين در قرن نوزده تئورى پيشرفت را تقويت كرد. اما در قرن بيستم شكها و ترديدهاى فراوانى در مسأله پيشرفت انسان صورت گرفته است.
روشنگرى افزون بر دگرگونى و ناپايدارى به دگرگونى رو به بالا و به دست آمدن بهبود بيش تر و روزافزون باور داشت؛ اما اكنون بحث در اين است كه آيا هر دگرگونى همراه با تكامل و بهبود است؟ بويژه با توجه به اين كه عناصر دخيل در پيشرفت تنها امور ظاهرى از گونه دگرگونى مثبت در تكنولوژى و فن آورى بهداشت مسكن و امنيت نيست بلكه بايد عناصر مهمى همچون آرمانهاى اخلاقى را نيز مد نظر قرار داد. به همين جهت است كه امروزه بسيارى بر اين باورند كه بشر به خلاف پيشرفت در جهت فن آورى از اخلاق انسانى و عدالت دورتر شده و به سوى بربريت و وحشى گرى نوين گام برداشته است. به هر حال به خلاف ايراد ياد شده روشنگرى با پاسكال هم صدا بود كه مى گفت:
(طبيعت تباه گشته بود. انسان به قوه خرد كه سازنده وجود اوست عمل نمى كرد. تباهى عقل با چيره شدن عادات و رسوم نامعقول و بى نظم مشهود شده بود. ضرورت داشت كه باد حقيقت بوزد و امواج آن آلودگيها را بر هم زند تا آن كه انسان ديگر فاسد نباشد و در خود ساكن نماند.)4
لوسين گلدمن 5 كه خود نمونه درخشانى از روشنگرى در عصر حاضر و از انديشه وران نكته گير و سره از ناسره شناس انسان گراست انديشه يا ارزشهاى اساسى عصر روشنگرى و به عبارتى نقطه هاى كم و بيش مشترك فلاسفه روشنگرى را نام مى برد كه عبارتند از:
1. فردگرايى يا خود مختارى فرد6 (فراهم ساختن زمينه هاى نابودى هر نوع حاكميت غير فردى)
2. پيمان 7 يا قرارداد و به عبارتى شكل دادن به بنياد تمامى مناسبتهاى انسانى.
3. برابرى تمام انسانها.
4. عموميّت(كليّت). 8
5. مدارا9(تساهل).
6. آزادى. 10
7. مالكيت11. خصوصى12.
روشنگرى پرسشهاى مطرح درباره مسائل فردى و اجتماعى دينى و سياسى و اخلاقى را با ارزشهاى ياد شده محك مى زد و بدانها پاسخ مى داد. در اين جا بيش از اين قصد به درازكشاندن سخن را نداريم جز اين كه مى توان گفت: عصر روشنگرى حلقه اى از زنجيره رشد و پويايى انسان غربى است كه داراى نقطه هاى ضعف و قوت بسيار است و اين ضعفها و قوتها در دو قرن اخير همواره مورد بحث انديشه وران و تاريخ نگاران فلسفه بوده است. شمارى آن را بيش از اندازه سرزنش كرده و شمارى بيش از اندازه به ستايش پرداخته و شمارى هم تلاش كرده اند داورى عادلانه اى از آن به عمل آورند. در نكوهش آن شعار مغرورانه (من بهتر مى دانم) يا شعار (روشن انديشى سطحى) يا (عقلى مذهبى بى حاصل) را به عصر روشنگرى نسبت مى دهند. ايمانوئل كانت نيز در ستايش روشنگرى شعار (جرأت دانستن را داشته باش) را هدف اين عصر دانست.
گفتار اول: زمينه هاى پديدارى انديشه روشنگرى
قرون وسطاى اروپا را از تاريك ترين ادوار زندگى بشر به شمار مى آورند. قدرت دينى و سياسى در ميان دو گروه: پادشاهان و اشراف از يك سو؛ و روحانيون كليسا از سوى ديگر تقسيم شده بود. شاه و استبداد سياسى با حمايت متوليان دينى خود را مظهر حق حاكميت عقل و عدالت مى دانستند و قدرت شاه تناورى و كالبد پذيرى اراده الهى انگاشته مى شد. جامعه همبسته و سازمان گيرنده از سه طبقه: روحانيان اشراف و عوام يا بورژوازى بود و شاه در رأس آنان قرار داشت.
در پايان قرون وسطى دو جريان مهم و قدرت مند رنسانس (Renaissance) و رفرم (Reformation) يا اصلاح دينى پديد آمدند كه هر دو عليه وضعيت موجود به پا خاستند؛ اما با اين ناسانى و فرق كه رنسانس با سرخوردگى از وضع موجود در پى رد و انكار جاه و دولتِ كليسا و شاه و احياى دوران طلايى كلاسيك مربوط به عهد يونان و روم باستان و توجّه فراوان به انسان محورى رد آموزشهاى دينى و توجه به علوم طبيعى بود. اما رفرم در دفاع از دين كليساى كاتوليك را متهم كرد كه تفسير نادرستى از كتاب مقدس ارائه كرده است و وارد شدن او در امور سياسى و كشوردارى را محكوم و ناروا دانست. اصلاح دينى در قرن شانزدهم براى اصلاح آيين كاتوليك آغاز شد. در اين دوره فساد در بين روحانيان مسيحى و پاپها اوج گرفته بود و به دست آورى ثروت و قدرت دنيوى همّ و غمّ اصلى آنان را تشكيل مى داد و براى گردآورى دارايى و ثروت بيش تر به مردم آمرزش الهى مى فروختند و براى واگذارى مقامهاى روحانى به افراد رشوه گرفتن امرى شايع بود.
نهضت اصلاح دينى كه مارتين لوتر (1483 ـ 1546) آلمانى آن را هدايت مى كرد، با خرده گيرى شديد به فروش آمرزش الهى آغاز شد و نيز تمام احكام و آيينهاى مقدس را غير از تعميد و عشاى ربانى كه از نصوص كتاب مقدس بودند غير معتبر اعلام كرد
لوتر همچنين كليسا را به پيروى از دولت در امور سياسى فرا خواند. پس از او ژان كالون(1509 ـ 1564) متأله پروتستان فرانسوى نهضت رفرم دينى را ادامه داد با اين فرق كه او جدايى دين از سياست را رد مى كرد و نظر به حكومت و حاكميت دينى داشت و همه آيينها و مناسك كاتوليكها را مردود اعلام كرد.
به خلاف رشد دو نهضت ياد شده؛يعنى رنسانس و اصلاح دينى حاكميت كليساى كاتوليك همچنين تا اواخر قرن هفده و نيز در قرن هيجده كم و بيش ادامه يافت. كليسا افزون بر نقش آفرينى در امور دينى و سياسى خود را سرپرست و عهده دار همه دانشها مى دانست و دانشمندان را از اظهار نظر رشته هاى گوناگون دانشهاى انسانى طبيعى و تجربى در زمينه هاى تخصصى باز مى داشت. مدعى بود كسى حق اظهارنظر در مسائلى كه كليسا آنها را آموزه هاى دينى مى انگارد ندارد. از جمله ديدگاه هاى چيره در قرن شانزده نظريه زمين مركزى و حاكميت هيئت بطلميوس بود كه به ستاره شناسى و كيهان شناسى اجازه رشد نمى داد و طرح ديدگاه هاى جديد در اين زمينه از سوى كسانى همچون كپرنيك كپلر و گاليله ناسازگار با دين و كليساى كاتوليك انگاشته مى شد.
خلاصه اين كه: كليسا كتاب مقدس را بهترين مرجع همه دانشها و روشهاى زندگى اجتماعى معرفى مى كرد و به كسى اجازه طرح نظر ناسازگار نمى داد.
شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مى نويسد: (كليسا علاوه بر عقايد خاص مذهبى يك سلسله اصول علمى مربوط به جهان و انسان را كه غالباً ريشه هاى فلسفى يونانى و غيريونانى داشت و تدريجاً مورد قبول علماى بزرگ مذهب مسيح قرار گرفته بود در رديف اصول عقايد مذهبى قرارداد و مخالفت با آن (علوم رسمى) را جايز نمى شمرد بلكه به شدّت با مخالفان آن عقايد مبارزه مى كرد.)13
خطاى ديگر كليسا از اين قرار بود: (كليسا حاضر نبود كه صرفاً به ظهور ارتداد اكتفا كند و هر كس كه ثابت و محقق شد مرتدّ است آن را از جامعه مسيحيّت طرد كند بلكه با نوعى رژيم پليسى خشن در جست و جوى عقايد و مافى الضمير افراد بود با لطايف الحيل كوشش مى كرد كوچك ترين نشانه اى از مخالفت با عقايد مذهبى در فردى يا جمعى پيدا كند و با خشونتى وصف ناشدنى آن فرد يا جمع را مورد آزار قرار دهد.)14
تشكيل دادگاه هايى با نام: (انگيزاسيون) يا تفتيش عقايد از سوى كليسا براى رسيدگى و مجازات كسانى گذارده شد كه عليه كليسا و آموزه هاى آن حركت و تلاش مى كردند. اختناق و سركوبهاى ياد شده از قرن دوازده تا نوزده در اروپا ادامه يافت و شايد در عصر رنسانس به اوج خود رسيد.
ويل دورانت در اين باره مى نويسد:
(محكمه تفتيش عقايد قوانين و آيين دادرسى اى خاص به خود داشت پيش از آن كه ديوان محاكمات آن در شهرى تشكيل شود از فراز منابر و كليساها فرمان ايمان را به گوش مى رسانيدند و از مردم مى خواستند كه هر كدام از ملحد و بى دين و بدعتگذارى سراغ دارند به سمع اعضاى محكمه تفتيش برسانند. آنها را به خبرچينى متهم ساختن همسايگان دوستان و خويشاوندان تشويق مى كردند. به خبرچينان قول رازپوشى كامل و حمايت داده مى شد و آن كس كه ملحدى را مى شناخت و رسوا نمى ساخت و او را در خانه خويش پنهان مى داشت به لعن و تكفير و نفرين گرفتار مى شد… طرق شكنجه در جاها و زمانهاى مختلف متفاوت بود. گاه بود كه دستهاى متهم را به پشتش مى بستند و سپس او را به آنها مى آويختند. ممكن بود كه طنابى چند بر اطراف بازوان و ساقهايش ببندند و چندان محكم كنند كه در گوشتهاى تنش فرو رود و به استخوانها برسد.)15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]
-
گوناگون
پربازدیدترینها