تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آدم دين‏دار چون مى‏انديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مى‏كند متواضع است. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813171106




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روش اثبات مدعيات زبانى در فلسفه تحليلى و علم اصول


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بى شك يكى از كارهاى شگفت انگيز انسان ارتباط زبانى1 است. تأمل در خصوص ارتباط زبانى پرسش هاى متعدد و مهمى برمى انگيزد كه هدف از اين مقاله تنها پاسخ به يكى از آنهاست. طرح پرسش اصلى ما در اين مقاله مستلزم توجه به يك نكته است و آن اين كه انسان علاوه بر سخن گفتن, كه بى ترديد يكى از توانايى هاى اوست, سخن خود را نيز به اوصاف خاصى موصوف مى كند; براى مثال درباره عناصر و مؤلّفه هاى زبانى اى كه هنگام سخن گفتن به كار مى بنديم, مى گوييم: (على آمد) يك (جمله) است, واژه (حسن), (اسم) است, گزاره (مثلث داراى سه ضلع است), گزاره اى (تحليلى) است, دو واژه (انسان) و (بشر), (مترادف)اند. يا مثلاً جمله (على برو بيرون), (امر) است, جمله (هر انسانى فانى است), (عام) است و مانند اينها. اين توصيف ها ماهيتاً از چه سنخى هستند؟ با چه روشى اثبات مى شوند؟ معيار درستى و نادرستى آنها چيست؟ آيا توصيف هاى ياد شده داده هاى تجربى اند كه به روش تجربى اثبات مى شوند و يا اين كه به روش ديگرى بايد اثبات شوند؟
فيلسوفان تحليلى در پاسخ به پرسش هاى ياد شده, مباحث سودمندى را طرح كرده اند كه در اين مقاله به پاره اى از آنها اشاره خواهيم كرد. عالمان اصول نيز, اگرچه بحث مستقلى را با عنوان روش اثبات مدعيات زبانى در مباحث الفاظ علم اصول طرح نكرده اند, در لابه لاى مطالب و مباحث خود اشاراتى دارند كه مى توان براساس آنها روش شان را به دست آورد. پيش از پاسخ به پرسش هاى ياد شده, بايد نكته مهمى را توضيح دهيم.

توصيف ها و تبيين هاى زبانى
كشف روش اثبات ادعا در هر علمى تا حدود زيادى به تعيين نوع ادعا وابسته است. بنابراين, نخست بايد بدانيم مدعيات زبانى فيلسوفان تحليلى و عالمان اصول از چه نوعى است, سپس درباره روش اثبات آنها بحث كنيم.
بعضى از فيلسوفان زبان گفته اند اغلب چيزهايى كه درباره زبان ادعا مى كنيم يا از سنخ توصيف هاى زبانى2 اند و يا از سنخ تبيين هاى زبانى3.
ما بايد ميان (الف) سخن گفتن, (ب) توصيف سخن و (ج) تبيين سخن تمايز قائل شويم ـ يعنى ميان مثلاً (الف) (اين يك سيب است), (ب) (سيب يك اسم است) و (ج) (قاعده حرف تعريف نامعينى كه قبل از اسمى مى آيد كه با حرف صدادار آغاز مى شود, مستلزم حرف (n) است, مانند شan appleص), تمايز قائل شويم. (ب) و (ج) به ترتيب, توصيف ها و تبيين هاى زبانى اند.4
سخن گفتن: يكى از توانايى هاى انسان سخن گفتن است. در حقيقت, يكى از افعال بسيار پيچيده انسانى فعل سخن گفتن است, رفتارى كه از مقوله مهارت است نه از مقوله دانستن. انسان هنگام سخن گفتن مهارت هاى زبانى خود را به نمايش مى گذارد و با فعل سخن گفتن كارهاى شگفتى انجام مى دهد; براى مثال با معنا يا بى معنا سخن مى گويد, اِخبار يا اِنشا مى كند و مانند اينها. تحليل كارهاى زبانى ياد شده از جنبه طبيعى و فيزيكى كار سهل و آسانى است, اما از نگاه معرفت شناختى و معناشناختى چندان كار سهل و آسانى نيست.
توصيف هاى زبانى: ما درباره عناصر و مؤلّفه هاى زبانى كه در فعل سخن گفتن به كار مى گيريم توصيف هايى عرضه مى كنيم; براى مثال مى گوييم: جمله (ديز فرت وست) جمله اى (بى معنا) ست, يا جمله (قول مى دهم بيايم) يك (وعده) است. جمله (همه انسان ها فانى اند), (عام) است. واژه على در جمله (على آمد), (اسم) است, يا فلان گزاره, تحليلى يا تأليفى است و مانند اينها. توصيف هاى ياد شده شأن معرفت شناختى دارند و پرسش هاى مهم فلسفى پديد مى آورند. يكى از اين پرسش ها اين است كه ما به چه روشى چنين توصيف هايى را بر عناصر و مؤلّفه هاى زبانى اطلاق مى كنيم و چگونه مى توان درستى و نادرستى آنها را اثبات كرد؟
تبيين هاى زبانى: تبيين هاى زبانى, آن دسته از استدلال هايى اند كه براى تبيين و توضيح واقعيت هايى به كار مى روند كه در توصيف هاى زبانى وجود دارند; براى مثال يكى از توصيف هاى زبانى اين است كه جمله (من قول مى دهم بيايم), يك (وعده) است. قاعده اى كه منشأ چنين پديده زبانى را توضيح مى دهد, يك تبيين زبانى است.
وجهه نظر ما در اين مقاله, بحث و بررسى در باب روش اثبات و معيار اطلاق توصيف هاى زبانى است. توصيف هاى زبانى, هم در فلسفه زبان منشأ بحث هاى بسيارى شده اند و هم در علم اصول. در ابتدا آرا و انظارى را كه فيلسوفان تحليلى در خصوص معيارهاى اطلاق توصيف هاى زبانى و روش اثبات آنها عرضه كرده اند, طرح مى كنيم, سپس آرا و انظار عالمان اصول را مى آوريم تا زمينه براى سنجش و مقايسه فراهم آيد.

معيار اطلاق توصيف هاى زبانى
در پاسخ به اين پرسش كه براساس كدام معيار فى المثل گزاره (مستطيل چهار ضلعى است) را به تحليلى توصيف مى كنيم يا واژه (انسان) و (بشر) را مترادف مى دانيم و بر گزاره (هوا گرم است) وصف تأليفى را اطلاق مى كنيم, آرا و انظار مختلفى عرضه شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى كنم.

1. معيار مفهومى:
طبق معيار يا 05 كه به روش سقراطى نيز معروف است, اطلاق و استعمال واژه ها و تعبيرهاى زبانى نخست مطابق تعريفى اوليه صورت مى گيرد, سپس تعريف و معناى اوليه بايد در برابر مثال هاى نقض قرار گيرد و به محك تجربه و استقرا زده شود. اگر تعريف اوليه در موردى نقض شد بايد از آن دست كشيد و تعريف ديگرى به دست داد. اين آزمون تا رسيدن به تعريفى جامع و بدون نقض بايد ادامه پيدا كند.
روش مفهومى در ميان فيلسوفان زبان چندان طرف دارى ندارد,6 بلكه آنان بيشتر به روش مصداقى متمايل اند. به همين دليل, درباره روش مصداقى آن هم به تقرير كواين كه در نيمه دوم قرن بيستم بيشتر از بقيه تأثيرگذار بوده است, بحث مى كنيم.

2. نظريه كواين (معيار مصداقى)
كواين,7 منطق دان و فيلسوف معاصر در مقاله8 معروف (دو حكم جزمى تجربه گرايى), تقسيم قضايا به تحليلى و تأليفى را بر اين اساس انكار كرده است كه هيچ معيار مصداقى9 براى اطلاق اوصاف (تحليلى) و (تأليفى) وجود ندارد. سخن كواين ناظر به رأى كسانى است كه قائل به معيار مفهومى اند. چنان كه سرل تذكر10 داده در پس انتقادهاى كواين به تقسيم گزاره به تحليلى و تأليفى اين مبنا نهفته است كه تعريفِ مفاهيم و توصيف هاى زبانى براساس ملاك ها و تبيين هاى غير مصداقى درست نيست.
طبق نظر كواين, توصيف هاى زبانى بايد براساس معيارهاى عينى مبتنى بر رفتار اهل زبان صورت پذيرند, زيرا هيچ تعريف پيشينيِ رضايت بخشى از مفاهيمى چون (تحليليت), (تأليفيت), (ترادف) و مانند اينها بدون استلزام دور نمى توان به دست داد. كواين توضيح مى دهد كه اگر كسى مانند كانت, مثلاً مفهوم (تحليلى) را چنين تعريف كند كه: (قضيه اى تحليلى است كه برحسب معنا و با قطع نظر از امور واقع صادق باشد), به وضوح در تعريف خود, مفهوم معنا را اخذ كرده است. بنابراين, مفهوم معنا پيش فرض تعريفِ ياد شده است, اما معنا چيست؟ به محض اين كه در باب معنا تأمّل كنيم مى فهميم كه معناى يك واژه يا عبارت زبانى چيزى جز آوردن عبارت هاى واضح تر و مترادف با همان واژه يا عبارت نيست. بنابراين, مفهوم تحليليت بر مفهوم معنا و معنا بر مفهوم ترادف متوقف است. مفهوم ترادف نيز بر مفهوم تحليليت و معنا متوقف است. طبق نظر كواين, مادام كه تلاش مى كنيم توصيف هاى زبانى را صرفاً براساس مفهومى كه از پيش در ذهن داريم تعريف كنيم, بدون اين كه به مصداق و رفتار استعمال كنندگان توجه كنيم, دچار دور خواهيم شد. تنها راه رهايى از دور اين است كه از معيارهاى مفهومى دست برداريم و در صورت امكان, تعريفى مصداقى عرضه كنيم. كواين11 چون معتقد است هيچ معيار مصداقى تامى از مفاهيم و توصيف هاى زبانى در اختيار نداريم, اساساً بايد اين مفاهيم را به عنوان يك سلسله ابراز غير مفيد فلسفى و مبهم كنار بگذاريم.
بنابراين, مقصود كواين از معيار مصداقى استقراى موارد استعمال يك توصيف يا يك واژه است. با استقراى موارد استعمال مى توان امر مشتركى را كه مبناى استعمال واژه در تمام موارد است به عنوان معناى يك واژه و يا معيار استعمال يك توصيف كشف كرد. از نظريه كواين, گاهى به رفتارگرايى نيز تعبير مى شود.
نظرگاه كواين درباره معيار مصداقى را نبايد با نظرگاه پيروان اصالت تجربه كلاسيك و پوزيتيويست هاى منطقى درباره تعيين معناى واژه يا جمله اشتباه گرفت. طبق نظر پيروان اصالت تجربه كلاسيك و پوزيتيويست هاى منطقى گزاره اى با معناست كه بتوان آن را به مدد تجربه اثبات يا انكار كرد. از نظر كواين, چنين سخنى در صورتى درست است كه بتوان هر گزاره اى را به طور مستقل و مجزا از ساير گزاره ها در نظر گرفت و به تنهايى به محك تجربه زد. اما طبق كل گرايى12 كواين چنين چيزى امكان ندارد. كل گرايى و يا به تعبير بهتر, يكى از وجوه كل گرايى كواين اين است كه زبان مجموعه اى از گزاره هاى مجزا و مستقل نيست كه بتوان هر گزاره اى را به صورت مستقل با تجربه تأييد يا اثبات كرد, بلكه زبان شبكه اى كل گراست كه به صورت جمعى و گروهى در برابر تجربه قرار مى گيرد و صدق و كذب گزاره ها در يك شبكه ارزيابى مى شود; براى مثال وقتى گزاره (الف) را به مدد تجربه اثبات مى كنيم, به طور ضمنى مى پذيريم و تأييد مى كنيم كه بسيارى از گزاره هاى ديگر نيز صادق اند. تجربه, گزاره (الف) را تنها در پيوند و ارتباط با مجموعه وسيعى از باورها و ادعاهاى ديگر تأييد مى كند.
تمام به اصطلاح شناخت يا باورهاى ما از تصادفى ترين موضوعات جغرافى و تاريخى تا عميق ترين قوانين فيزيك اتمى حتى رياضيات محض و منطق…, مانند ميدان نيرويى اند كه شرايط مرزى آن تجربه است.13
نتيجه سخن كواين در بحث فعلى ما اين است كه توصيف هاى زبانى بايد براساس رفتار مشترك اهل زبان صورت پذيرد, به نحوى كه بتوان براى اطلاق يك توصيف زبانى معيارى صورى و مصداقى عرضه كرد كه از محك تجربه ـ به معنايى كه در نظريه كل گرايى توضيح داده شده است ـ به دست آمده باشد.

3. نظريه سرل (شهودهاى زبانى)
سرل14 نظريه خود را در باب توصيف هاى زبانى با توجه به نظريه كواين و به منظور نقد و بررسى آن تنسيق و تنظيم كرده است. گفتنى است كه مقاله (دو حكم جزمى تجربه گراييِ) كواين و انكار تقسيم قضيه به تحليلى و تأليفى پيامدهاى زيادى براى فلسفه تحليلى داشته است, بلكه مى توان آن را يكى از عوامل ورود اين نهضت فلسفى به دوره معاصر و متأخّر آن دانست. اهميت اين مقاله بسيارى از متفكران را به نقد و بررسى آن واداشته است. پاتنم در مقاله جذاب و خواندنى (تحليلى ـ تأليفى)15 تذكر داده كه اغلب پاسخ هايى كه به كواين داده شده است, پاسخ هاى نقضى اند, زيرا با توسل به مثال هاى نقض سعى كرده اند تمايز ميان تحليلى و تأليفى را نشان دهند, ولى هيچ كدام از اصل مسئله تحليلى به دست نداده اند. از نظر پاتنم, تنها پاسخى كه حاوى نكته جديد است و در حقيقت, علاوه بر عرضه مثال نقض اصل مسئله را نيز حل مى كند, پاسخى است كه گرايس و استراوسن به صورت مشترك در مقاله اى با عنوان (در دفاع از يك حكم جزمى)16 عرضه كرده اند.
به نظر نگارنده, سرل نيز سعى كرده است اعتراض كواين به تمايز تحليلى و تأليفى را به درستى در بافتى وسيع تر طرح كند و پس از نقد و بررسى آن, تحليل خود را عرضه نمايد. نظريه سرل را نظريه شهودهاى زبانى17 ناميده ايم. سرل در بيان نظرگاه خود گاهى از تعبير شهودهاى پيشانظرى18 نيز استفاده كرده است.19 نظريه سرل را مى توان به شرح زير خلاصه كرد:
توصيف هاى زبانى چيزهايى هستند كه اهل زبان به طور شهودى به آنها علم و آگاهى دارند و آنها را به كار مى برند, هرچند معيارى براى اطلاق آنها در اختيار نداشته باشند.
كسى كه زبان مادرى اش فارسى است مى داند كه (كحّال) دقيقاً با (چشم پزشك) مترادف است, (شير) (دست كم) دو معنا دارد, (گربه) اسم است, (اكسيژن) واژه اى روشن و واضح است, جمله (نمايش نامه نويسى شكسپير بهتر از شاعرى اوست) داراى معناست, و جمله (ديز فرت از نهى رام هست) بى معناست, و (گربه روى فرش است) يك جمله است و مانند اينها. با اين حال, معيارهاى عملى براى ترادف, ايهام, اسم بودن, معنادارى, يا جمله بودن نداريم. به علاوه, هر معيارى براى هر يك از اين مفاهيم بايد با شناخت او (ما) هماهنگ باشد, و در غير اين صورت, بايد به عنوان معيارى غير تام رد شود. پس نقطه عزيمت اين تحقيق اين است كه چنين واقعيت هايى را درباره زبان مى دانيم, خواه توانايى عرضه معيارهايى براى انواع مرجّح چنين شناختى داشته باشيم و خواه نداشته باشيم.20
عبارات ياد شده نشان مى دهند كه نظريه سرل دو جنبه دارد: جنبه ايجابى و جنبه سلبى. از جهت ايجابى, سرل معتقد است كه توصيف هاى زبانى از سنخ واقعيت هاى شهودى اند و چون شهودى اند, بى نياز از معيارند. اما از جهت سلبى, بر اين عقيده است كه جست وجوى معيار مصداقى محكوم به شكست است. حال سرل بايد هر دو جنبه نظريه خود را اثبات كند.
سرل براى اثبات ادعاى ايجابى خود متوسل به نظريه اى مى شود كه در فلسفه و زبان شناسى مشهور است. طبق اين نظريه, سخن گفتن به يك زبان به معناى اشتغال به نوعى رفتار قاعده مند و پيچيده است. نتيجه چنين نظريه اى اين است كه سخن گفتن در حقيقت, به نمايش گذاشتن مهارت هاى زبانى است. وقتى درباره رفتار زبانى خود و فعل سخن گفتن دست به توصيف هاى زبانى مى زنيم, در حقيقت, مهارت هاى زبانى خود را توصيف مى كنيم. بنابراين, توصيف هاى زبانى جلوه هاى همان مهارت هاى زبانى اند. انسان حتى اگر تعليم هم نديده باشد و معناى توصيف هاى زبانى خود را نداند مى تواند توصيف هايى چون اِخبار و انشاء صورت دهد, با معنا يا بى معنا سخن بگويد. توصيف هاى زبانى توصيف شهودهاى زبانى اند, شهودهاى زبانى همان مهارت هاى زبانى هستند كه اهل زبان آنها را به طور طبيعى و شهودى فرا مى گيرند و استعمال مى كنند, حتى اگر نتوانند توصيف هاى زبانى خود را به دقت تحليل و تعريف كنند. توصيف هاى زبانى قواعد آمارى و داده هاى تجربى نيستند كه از استقرا و جست وجو در رفتارهاى زبانى انسان ها به دست آمده باشند. درست است كه توصيف هاى زبانى كلى اند, اما كليت آنها به اين دليل است كه توصيف مهارت هاى قاعده مندند. قواعد حاكم بر رفتارهاى زبانى انسان ضامن كليّت اين نوع توصيف هاست. شايد بتوان حاصل نظرگاه سرل را از جنبه ايجابى در سه نكته زير خلاصه كرد:
1. توصيف هاى زبانى, توصيف مهارت هايى اند كه انسان هنگام سخن گفتن از خود به نمايش مى گذارد.
2. توصيف هاى زبانى, قواعد كلى آمارى نيستند كه از داده هاى تجربى و مشاهده رفتار اهل زبان ناشى شده باشند. درست است كه توصيف هاى زبانى كلى اند, اما كليت آنها مربوط به اين است كه اين توصيف ها, توصيف مهارت هاى زبانى اند و مهارت هاى زبانى قاعده مندند.
اشاره سرل در اين جا به نظريه رفتارگرايان21 است. براساس نظرگاه رفتارگرايان, توصيف هاى زبانى بر پايه تأمّل در رفتارهاى اهل زبان شكل مى گيرند و مهم ترين شرط امكان توصيف هاى زبانى علم به رفتارهاى اهل زبان است. به نظر سرل, اين تحليل در مورد توصيف هاى زبانى نادرست است, زيرا توصيف هاى زبانى گزارش رفتارهاى اهل زبان نيستند; براى مثال وقتى مى گوييم: (على), (اسم) است يا گزاره هر (مثلثى سه ضلع دارد) گزاره اى (تحليلى) است, درباره رفتار اهل زبان سخن نمى گوييم و اين آگاهى هاى خود را از تجربه و تحقيق درباره رفتار ديگران به دست نياورده ايم.
3. توصيف هاى زبانى, گرچه توصيف شهودها و مهارت هاى زبانى اند, با اين حال, خطاپذيرند. سرل اين نكته را چنين توضيح داده است:
هيچ امر خطاناپذيرى در توصيف هاى زبانى وجود ندارد; شهودهاى گويندگان خطاپذيرى فاحشى دارند. توصيف مهارت هاى شخص همواره كار آسانى نيست و اين كه در اين موارد عرضه توصيف مستلزم مهارت است, در تسهيل امر نافع نيست. هم چنين اشكال كلى تنسيق درست شناختى كه مقدّم بر ما و مستقل از هر تنسيقى داريم بر سر جاى خود هست و آن اشكال تبديل دانستن چگونگى22 [=مهارت] به دانستن اين كه23 [=علم گزاره اى] است.24
حاصل نكات ياد شده اين است كه از نظر سرل, توصيف هاى زبانى, چه اطلاقشان و چه اثباتشان به آن چه تحت عنوان معيار مصداقى و مفهومى گفته شده, نيازى ندارند, بلكه هر شخصى توصيف هاى زبانى خود را صرفاً از تأمّل در مهارت هاى زبانى خويش و توصيف هاى خود به دست مى آورد. سرانجام سرل مبناى خود را در باب توصيف هاى زبانى به صراحت چنين خلاصه كرده است:
اين روش, چنان كه تأكيد كردم, اتكاى بسيار زيادى بر شهودهاى اهل زبان دارد, اما هر چيزى كه تا به حال در فلسفه زبان خوانده ام, حتى آثار رفتارگرايانه ترين و تجربى مسلك ترين نويسندگان, به همين ترتيب, بر شهودهاى اهل زبان متكى بوده اند. در واقع, فهم اين كه چگونه مى تواند وضع غير از اين باشد, مشكل است, زيرا اين ضرورت خطير كه بايد اين شهود خود را كه (مجرد) به معناى مرد ازدواج نكرده است, توجيه كنم, اگر منطقى باشد, مستلزم اين ضرورت نيز هست كه اين شهود خود را كه يك مصداق خاص (مجرد) با مصداق ديگرى از (مجرد) كاملاً معادل است, توجيه كنيم. چنين شهودهايى در واقع مى توانند توجيه شوند, اما تنها با اتكا به شهودهاى ديگر.25
آن چه گذشت توضيح نظر سرل از جنبه ايجابى بود, اما از جنبه سلبى, سرل معتقد است كه حتى در صورتى كه با رفتارگرايان موافقت كنيم و بگوييم كه مفاهيم و عبارات زبانى بايد براساس معيارهاى مصداقى اطلاق و اثبات شوند, نظرگاه بى فايده اى اتخاذ كرده ايم, زيرا اولاً, معيار يا معيارهاى مصداقى كه بتوانند همه موارد و مصاديق را شامل شوند, وجود ندارند و ثانياً, بر فرض كه بتوان معيارى عرضه كرد, كشف صحّت و سقم اين معيار و تام و تمام بودن آن بر آگاهى هاى شهودى ما مبتنى است. سخن سرل از جنبه سلبى ناظر به نقد نظرگاه كواين است. كواين بسيارى از توصيف هاى زبانى را به دليل عدم وجود معيار مصداقى رد كرده است. اساساً مبناى كواين اين است كه هر توصيف و مفهومى از قبيل معنا, تحليلى, تأليفى, ترادف و مانند اينها بايد براساس معيارى مصداقى اطلاق شود, در غير اين صورت, مفهوم ياد شده ناقص است; براى مثال تقسيم گزاره هاى زبانى به تحليلى و تأليفى از نظر كواين, ناقص و نادرست است, زيرا معيارى كه براساس آن اين تقسيم صورت گرفته است مصداقى نيست, بلكه صرفاً با تكيه به تعريف هاى ذهنى چنين تمايزى درست شده است و لذا مواردى مى توان يافت كه طبق اين معيارهاى عرضه شده نه تحليلى است و نه تأليفى.
سرل در پاسخ كواين مى گويد:26 درست است كه مفاهيم (تحليلى), (تأليفى) و مانند اينها ابزارهاى فلسفى چندان مفيدى نيستند, اما چرا مى دانيم معيارهاى مصداقى عرضه شده براى اين نوع مفاهيم ناتمام و ناقص اند, آگاهى ما از نقص اين معيارها نشان مى دهد كه ما مفاهيم (تحليليت) و (تأليفيت) را مى دانيم. سرل مى گويد:
كواين در اعتراض به تحليليت مى گويد: (من نمى دانم كه آيا گزاره (هر چيز سبزى ممتد است) تحليلى است يا نه). اين كه اين مثال انتخاب شده بسيار گوياست. او چيزهايى از قبيل (من نمى دانم كه آيا گزاره (كحال ها چشم پزشك اند) تحليلى است يا نه) نمى گويد و نيز نمى گويد كه (من نمى دانم آيا گزاره (اكنون باران مى آيد) تحليلى است يا نه); يعنى مثالى كه او انتخاب كرده, مورد بينابينى است. اين مثال مورد بينابينى است, زيرا براى مثال بعضى از مردم مدعى اند كه اشيايى چون داده هاى حسى وجود دارند كه ممكن است سبز باشند, اما انكار مى كنند كه داده هاى حسى امتداد مكانى داشته باشند. اين مثال مثمر ثمر است, دقيقاً به اين دليل كه مورد بينابينى است. نمى توان با اطمينان كامل اين جمله را تحليلى يا غير تحليلى طبقه بندى كرد. اما تشخيص ما مبنى بر اين كه اين جمله مورد عجيبى است به هيچ وجه اثبات نمى كند كه نمى توانيم مفهوم تامى از تحليليت داشته باشيم, بلكه دقيقاً عكس آن را اثبات مى كند. اگر از مفهومى كه بايد كار را با آن آغاز كنيم فهمى نمى داشتيم, نمى توانستيم موارد بينابين يك مفهوم را موارد بينابين تلقى كنيم.27
براساس نظر سرل, عرضه معيار مصداقى نيز كارگشا نيست, زيرا درستى و نادرستى هر معيار مصداقى بايد براساس تأمّل هايى كه در شهودهاى خود داريم, ارزيابى شود.








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 198]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن