واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: حمايت از رهبري
هـدف اصلـي دشمـن در هر برهه اي از تاريخ نابود كردن رهبري اسلام بـوده است; زيـرا ايـن ستـون سبب سـرپـايـي اسلام شمـرده مـي شـود.
گمراهان, كه توان از ميان برداشتـن پيامبر خدا را در خويـش نمي ديدند; تصميـم گـرفتند پـس از ارتحال حضـرت, نماينـدگان واقعي او را از صحنه حكـومت بيرون كننـد.حضرت زهرا(س) كه از هشياري خاص سياسـي برخـوردار بود و به نقشه دشمـن پـي برده بـود, با ابزارها و روشهاي گوناگـون از رهبري واقعي اسلام يعني حضرت علـي(ع) حمايت كرد و جان خـود را در ايـن راه نهاد.وي در مسجد پيامبر, در حضور خليفه و مهاجر و انصار, از پـس پرده حقايق را باز گفت و از مـومنان خـواست مهر سكـوت را بشكنند و او را ياري كنند.
بـر فـراز منـبرت گــرديد حقـم پايمال _____ هر چه ناليدم لبي هم در جـوابم وا نشد
او در بستر بيماري نيز از بيدارگري غافل نمانـد; در برابر زنان مهاجر و انصار, از كساني كه علي(ع) را رها كردند, ناليد و رنجنامه خويـش را بـر آنان خـوانـد.او حتـي با وصيتنامه اش علـي را حمايت كرد و نفاق و منافقان را رسوا ساخت.زهرا در حمايت از مولايـش بارها كتك خـود و حتي در همين راه به شهادت رسيد.
كشته گشتم بارها از خانه تا مسجـد ولي _____ شادمانم كه سر مويي كــم از مــولا نشد
هيچ بانويي به راه شوهر خود جـان نداد _____ كودكي چون محسن مـن كشـته بـابـا نـشد
روزي ابـن لبيد حضرت زهرا را ديد كه بر مزار شهداي احد به سـوگ نشسته, اشك مي ريزد, پرسيد: آيا رسول خدا, پيـش از وفات, در باره امام علي(ع) مطلبي گفته است؟ حضرت فرمـود: شگفتا, آيا حادثه عظيـم غدير خـم را از ياد برده ايد؟ ابـن لبيد گفت: نه, چنيـن رويدادي بـود, ولـي مرا با خبر سازيد.حضـرت فرمـود: خدا را گـواه مـي گيرم, از رسـول خـدا شنيـدم كه مي فرمود: علي بهترين كسي است كه او را جانشيـن خـود قرار مي دهـم; علي امام و خليفه بعد از مـن است و دو فرزنـدم حسـن و حسيـن و نه نفـر از فرزندان حسيـن, پيشواياني پاك و امامانـي نيك شمرده مـي شـوند.اگر از آنان فرمان بريد, شما را هـدايت مـي كننـد و اگر مخالفت كنيـد, تا روز قيامت جـدايـي و اختلاف بر شما چيره مـي شـود.آري, كتابهاي اهل سنت از روايات حضرت زهرا(س) آكنده است; رواياتـي كه دخت رسـول خـدا(ص) در آن از ولايت علـي و فضـايل او پـرده بـرداشته و حقايق را بـر همگان روشـن ساخته است.
زهد و ساده زيستي
وقتـي روح به كمالات نظر داشته باشـد و قـرب الهي هـدف اصلـي انسان به شمار آيد, ماديات بـي اعتبار مي شـود.زاهد سراي تاريك طبيعت را حقيرتر از آن مـي داند كه بـدان دل بندد.وقتـي پيامبر به ياري وحـي از وضعيت دوزخ آگاهـي يافت, در اندوه فرو رفت.سلمان نزد فاطمه شتافت تا از او بخواهد به ديدن پيامبر رود و از اندوهـش بكاهد.او مي گويد: هنگامي كه به منزل حضـرت رسيدم, منظره اي شگفت ديـدم.فاطمه با لباسـي پشميـن كه دوازده جاي آن با ليف خرما وصله شـده بـود.چـون وضع پيامبر را بـراي فاطمه تشـريح كردم, فاطمه از جاي برخاست, همان عباسـي وصله دار را بـر خود پيچيد.با خـود گفتـم: دريغا, دختران كسري و قيصر ابريشـم و حرير مي پوشند و دختر محمد عبايي پشميـن با دوازده وصله از ليف خرما.فاطمه بـر پدر وارد شـد و پـس از سلام گفت: پـدرجان, سلمان از لباس مـن تعجب كرده, در حالي كه به خدايي كه تـو را به حق برانگيخت سـوگند, پنج سال است مـن و علي, جز پـوست گوسفندي كه روزها علوفه دان شتر و شبها بستر ماست و بالشـي كه پـوست آكنده از ليف خـرماست, از لـوازم زنـدگـي هيچ نداريم.پيامبر اكرم مقام و عظمت روحي زهراي اطهر را برايـم بيان كرد و فـرمـود: اي سلمان, دختـرم در گـروه پيشگـامان به سـوي خـداست, (يا سلمان; ان ابنتي لفي الخيل السـوابق) ايـن سخـن بدان معنا نيست كه زن مسلمان در عصر حاضر چادر وصله دار بپـوشد; زيرا هر زماني مقتضيات خاص خـود را دارد.آنچه مهم است دل نبستـن به مظاهر دنياست.حضـرت سليمان نبي(ع) سلطنتي عجيب داشت و جـن و انـس در خدمتـش بودند; ولي هيچ كدام از اينها دل حضـرت سليمـان را به تسخيـر خـويـش درنياورد.
انتخاب همسر
بي ترديد دختران و پسران مسلمان در گزينـش همسر, معيارهايي دارند, ولي به نظر شمـا معيـارهـاي حضـرت زهـرا بـراي انتخـاب همسـر چه بـود؟ زهـرا(س) در حالي ازدواج با علـي را پذيـرفت كه علـي از نظر مالـي در تنگدستي به سر مي برد; ولي تقوا و ايمان, حكمت و دانـش, شجاعت و ايثار و هزاران فضيلت در او موج مي زد.
زهرا در حالي با علي پيمان زناشـويي را بست كه قبل از علي ثروتمنداني مانند عبدالرحمان عوف و عثمان بـن عفان به خواستگارياش شتافته بـودند.عبدالرحمان گفته بود: مـن صد شتر گران قيمت و ده هزار دينار طلا مهريه مي دهـم.اين سخـن رسول خدا را خشمگيـن ساخت, حضرت فـرمود: مي خواهي با پولهايت مرا بفريبي؟!
هدايت گري اما نه با زبان
در روايات مـي خـوانيـم: با كساني رفت و آمد داشته باشيد كه چهره آنها شما را به ياد خدا بيندازد; در زمان خودمان, بـودند و هستند كساني كه معصـوم نيستند; ولـي چنان خـدا را در تمام زواياي زندگـي حاضر و ناظر ديده اند كه جلـوه خدايي و رنگ و بـوي الهي يافته اند; مانند چهره امام خمينـي(ره) كه انسـان را به عوالـم ديگـري پيـونـد مـي داد.
حتي اكنـون, پـس از گذشت سالها از ارتحال آن عزيز, محل زندگـي اش حتـي نـامسلمـانـان را تحت تـاءثيـر قـرار مـي دهـد.
زهـراي اطهر(س) چنـان نـورانـي بـود كه نه تنها گفتـار و رفتـار چهره ملكـوتي اش ديگران را سمت خدا سـوق مـي داد; بلكه حتـي چادرش نيز مـوجب اسلام آوردن كافران مي شـد.امام علـي(ع) مـي خـواست مقداري جـو از فردي يهودي قرض كنـد.يهودي در مقابل چيزي طلب كرد تا به عنـوان گرو, پيـش خـود نگه دارد.امام چادر حضـرت زهـرا را به او داد.شب هنگام, وقتـي همسر مرد يهودي نـور چادر را ديـد, شگفت زده شـوهرش را خبـر كرد.آنها بستگان خـويـش را به منزل دعوت كـردنـد و همگـي كه حـدود هشتـاد نفـر مي شدند, به اسلام گرويدند.آري, چهره ملكـوتـي يگانه در بحر عصمت مايه آرامش پدر بـود و محمد(ص) با نگاه به چهره دختر معصومـش خستگي از تـن مي زدود.دختران جامعه اسلامـي بايد آرامـش پدر واقعي خـويـش يعني امام زمان(ع) را فراهـم كنند و نبايد خـداي ناكرده, تحت تاءثير فرهنگ غرب, سبب ناراحتي ((آقا)) شوند.
ايثار و گذشت
پـس از اقامه نماز جماعت, پيامبـر از حال پيرمردي كه لباسهاي كهنه به تـن داشت جويا شد.مرد گفت: گرسنه ام, غذايم ده; برهنه ام, مرا بپوشان; فقيرم, به من كمك مالي كـن.پيامبر رحمت به بلال فرمود: او را به منزل فاطمه ام راهنمايي كن.پيـرمـرد همان خـواسته ها را به اطلاع فاطمه رسانيـد.فاطمه, كه ماننـد شوهر و پدرش سه روز بود غذا نخورده بـود, پوست گوسفندي را, كه حسـن و حسيـن روي آن مـي خـوابيـدنـد, به وي داد.پيـرمـرد گفت: چگـونه درد گـرسنگـي ام را بـا آن درمـان كنم؟
فاطمه گردنبندش را به وي داد و گفت: اميد است خـداوند به جاي آن چيزي بهتر از آن به تـو دهد.پيرمرد به مسجـد آمـد و ماجرا را براي پيامبر اكرم(ص) بيان كرد.
اشك در چشمان پيامبر حلقه زد.عمار بـرخاست و با اجازه رسـول خـدا آن را خريد.پيرمرد گفت:
در برابر آن نان و گـوشتـي مي خـواهـم تا گرسنگـي ام برطرف شـود.ردايي يمانـي كه مرا بپوشانـد و پـولـي كه با آن به خانـواده ام برسـم.عمار بيشتر از آن را به وي داد.پيامبر فرمـود: آيا سير و پـوشانـده شـدي؟ گفت: آري, پدر و مادرم فدايت باد! رسـول خدا فرمود: اينك براي فاطمه, به خاطر احسانش, دعا كـن.آنگاه پيامبر رو به اصحاب كرد و برايشان از فضايل و كمالات فاطمه سخن گفت.
عمار گردنبند زهرا را با مشك خـوشبـو ساخت, در پارچه اي يمانـي پيچيد, به غلامـش داد و گفت: اي رسـول خدا, ايـن غلام و گردنبند هديه اي است از مـن به شما.پيامبر به غلام فرمـود: نزد فاطمه برو و گردنبند را به او ده, تـو نيز از آن او هستـي.فاطمه گردنبنـد را گرفت; ولـي غلام را در راه خدا آزاد كرده.
آري, آن گردنبنـد با بركت گرسنه اي را سير ساخت, برهنه اي را پـوشانيد, فقيـري را بـي نياز كـرد, بنـده اي را آزاد ساخت و سـرانجام نزد صاحبـش برگشت.داستان ايثار زهرا و علـي و دو فرزنـد معصـومشان, كه در سه شب متـوالي افطاري خويـش را به مسكيـن و يتيـم و اسير بخشيدند و در شاءن آنان آيات سوره ((هل اتي)) فرود آمد و يا ماجراي پيراهـن شب عروسي كه حضـرت زهـرا آن را به زنـي مستمنـد بخشيـد, نشـان دهنـده گوشه اي از ايثارگريهاي آن بانوي بزرگوار است.
امام حسـن(ع) فرمـود: مادرم, در يك شب جمعه, در محراب عبادتـش, عبادت كرد.شنيدم كه براي مردان و زنان مـومـن دعا مي كند و آنها را يكي يكي نـام مـي بـرد; ولـي بـراي خـود هيچ چيز از خـدا نخـواست.گفتـم: مـادر, چـرا بـراي خـودت دعا نمـي كنـي؟
مادرم گفت: فرزنـدم, اول همسايه و سپـس اهل خانه.(الجار ثـم الـدار)
بزرگداشت و احياي نام و ياد شهيدان
زهراي داغدار, بر سر مزار شهيـدان جنگ احـد, بـويژه عمـوي پـدرش حضرت حمزه, ميآمد و گـوهر اشك خـويـش را تقديمشان مـي كرد تا به همگان اعلام كند كه با عافيت طلبـي, سرپيچي از انجام دادن تكاليف و دور نگه داشتـن خود از آتـش حادثه نمي توان اسلام را حفظ كرد.بايد چون ايـن شهيدان به معركه پاي نهاد و با خدا معامله كرد.زهراي صبـور و تنها مي خـواست با اشك خـويـش غربت اسلام را فرياد كند و بگويد: اي گروه غفلت زده, بيدار شويد كه ارزشهاي شما را تباه و فرهنگ خويـش را حاكـم ساختند.مي خواست بگـويـد: نگذاريـد اسلام به دست نـااهلان و نـامحـرمـان بيفتـد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 431]