واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: خزران، قومى ترك نژاد و ترك زبان بودند كه در سده هاى هفتم تا دهم ميلادى / اول تا چهارم هجرى در شمال شرقى درياى سياه و شمال غربى درياى مازندران حكومتى مستقل و مقتدر داشته اند. در منابع كهن اسلامى از شهرهاى اتل، بلنجر و سمندر به عنوان تختگاه خزران ياد شده است. طبقه حاكم خزران در نيمه دوم قرن هشتم ميلادى با انگيزه هاى سياسى به آيين يهود گرويدند. در سده اول هجرى تاريخ روابط خزران و مسلمانان در دو سوى شمال و جنوب كوه هاى قفقاز، شامل جنگ هاى مكرر و بى سرانجامى است كه در سده دوم پس از تغيير كيش سران خزر و برقرارى برخى روابط دوستانه با خلفاى عباسى، از شدت درگيرىها كاسته شد اما همچنان تا فروپاشى دولت خزران به دست روس ها در قرن چهارم ادامه داشت. سياحان و جغرافى نويسان مسلمان از جمعيت پرشمار مسلمانان در كشور خزران خبر داده اند. كوشش اين نوشتار، به دست دادن تصويرى روشن از تاريخ خزران با تإكيد بر روابط ايشان با مسلمانان، بر اساس منابع كهن اسلامى و بازسازى اطلاعات پراكنده منابع درباره فرجام خزران است.
منابع و مآخذ پژوهش درباره خزران
بيش ترين اطلاعات درباره تاريخ خزران از منابع عربى، بيزانسى، روسى و عبرى به دست مىآيد. هر چند در تإييد و تكميل اين اطلاعات، مطالبى نيز در منابع فارسى، سريانى، ارمنى، گرجى و تركى موجود است.
در اين نوشتار بيش تر از منابع كهن عربى استفاده شده است. در بيان مناقشات نظرى و سياسى به ويژه درباره اصل و تبار خزران و فرجام مبهم آن ها و بهره گيرى از منابع عبرى و روسى، به پژوهش هاى جديد نيز مراجعه شده است. عمده روايات عربى درباره خزران از ابن فضلان، اصطخرى (متوفى پس از 340 يا 346 ق)، ابن حوقل (متوفى پس از 367ق) و مسعودى (متوفى 346ق) است. از اين ميان ابن فضلان كه در 309 ق به دستور مقتدر، خليفه عباسى (حك 295 ـ 320) همراه با هيإتى به كشورهاى روس و بلغار و اسلاو و خزر سفر كرده بود (1)؛ از مشاهدات خود سخن مى گويد.
سراسر روايت ابن حوقل كه در حدود 378 ق / 988م به رشته تحرير در آمده، از كتاب اصطخرى (تإليف بين سالهاى 318 ـ 321) گرفته شده است. (2)
اما مطالب مسعودى ظاهرا مستقل مى نمايد و حائز اهميت بسيار است. منبع ديگر دائره المعارف جغرافيايى (معجم البلدان) ياقوت حموى (متوفى 626) است كه گزارش ابن فضلان و اصطخرى را در اين باره در كتاب خود گرد آورده است و هم از اين رو چندان با ارزش نيست. روايات منابعى ديگر از قبيل ابن رسته و گرديزى تنها مويد و مشابه روايات منابع فوق است. بنابر اين از اهميتى برخوردار نيست.
از ميان تحقيقات جديد و قابل دسترس كه در برخى موارد، در اين نوشتار بدان ها استناد شده، كتاب تاريخ خزرهاى يهودى تإليف دگلاس مورتون دانلوپ است كه در سال 1954 توسط انتشارات دانشگاه پرينستون به چاپ رسيد. اين كتاب گذشته از آن كه مإخذى پر ارزش در تاريخ خزران است، دلايل جديدى براى اثبات اعتبار سند ((مكاتبات خزر)) كه از سوى بسيارى مورد نقد جدى قرار گرفته و در حد سندى جعلى فرو كاسته (3) ارائه داده است. (4)
در اين نوشتار جهت پرهيز از پرگويى در حواشى سخن و مبحث اصلى، از ذكر اين دلايل خوددارى شده است. كتاب دانلوپ با عنوان تاريخ يهود الخزر در 1987 / 1407 در بيروت به قلم دكتر سهيل زكار به زبان عربى ترجمه و منتشر شده است. در اين نوشتار به صفحات ترجمه عربى اين اثر ارجاع داده شده است.
مإخذى ديگر در اين باره كه خود از كتاب دانلوپ بهره فراوان برده است، سبط سيزدهم تإليف آرتور كستلر است كه در 1976 منتشر شده است. محمدعلى موحد و جلال ستارى در دو كار جداگانه آن را به فارسى برگردانده اند.
هم چنين به كتاب ارزشمند تاريخ خزر نوشته آرتامونوف، به نقل از ديگران استناد شده است. اين كتاب در 1962 در لنينگراد چاپ و منتشر شد.
خزران، شاخه اى از تركان اويغورىاند كه از سده ششم ميلادى در كرانه هاى درياى خزر و آن سوى كوه هاى قفقاز سكنى گزيدند و دولتى نيرومند بنياد نهادند كه دو قدرت بزرگ آن روزگار (دولت ساسانى و امپراتورى بيزانس) آن را قدرتى مهم به شمار مىآوردند. (5)
طبق منابع عبرى در 122ق / 740م طبقه حاكم خزران به آيين يهود گرويدند و بدين گونه دين يهود، دين رسمى خزرها گرديد. (6) اما به روايت مسعودى تغيير كيش خزران مقارن با ايام خلافت هارون الرشيد (حك 170 ـ 193 / 786 ـ 809م) بوده است. (7)
منابع عبرى اين واقعه را به تفصيل و با دقت در ذكر جزئيات بيان كرده اند. (8) با اين كه مناقشات ميان طرفداران و مخالفان اعتبار يا عدم اعتبار اسناد عبرى به نتيجه روشنى نرسيده است و از اين رو تاريخ 740م را قطعى نمى توان انگاشت، ليكن به نظر مى رسد روايت مسعودى كه از ميان 23 سال حكومت هارون، تاريخ دقيقى را مشخص نكرده و تنها به ذكر ((ايام خلافت هارون)) اكتفا كرده، احتمالا با تسامح بيان شده است. اما در مجموع ظاهرا بايد پذيرفت كه تغيير دين خزران در نيمه دوم قرن هشتم ميلادى روى داده است.
در باب اصل و تبار خزران، در منابع اسلامى، ابتدا يعقوبى و در پى او مسعودى و بسيارى ديگر از مورخان و جغرافى نويسان، خزران را از اعقاب ((يافث بن نوح)) شمرده اند. (9) به نظر مى رسد اسرائيليات و توجه مورخان اسلامى به تورات يكى از عوامل برساختن اين گونه نسب نامه ها بوده است. (10)
سخن اصطخرى در اين باب متفاوت است:
... خزر و روس و سرير نام مملكت است، نه شهر و نه مردم. خزران به تركان شباهتى ندارند. اينان سياه مويند و دو گروه، گروهى قراخزر نام دارند كه از سياه چردگى به سياهى مى زنند و شبيه هندوانند و گروهى سپيد رويند و زيبا. (11)
در ميان پژوهشهاى جديد، سخن آرتا مونوف قابل مقايسه با سخن اصطخرى است. او در كتاب تاريخ خزر مى نويسد:
خزران غير از تركان بوده اند و بر خلاف تركان از سده چهارم (12) ميلادى در كرانه هاى شمالى درياى خزر و آن سوى كوه هاى قفقاز سكنى داشته اند اما تركان از سده ششم ميلادى به غرب روى آوردند و با خزران همسايه شدند. بعدها تركان خاقانات غربى، سرزمين خزران را به تصرف خود در آوردند و بخشى از مردم آن سرزمين را در خود مستحيل كردند. (13)
با اين همه ترك تبارى خزران در ميان بسيارى از پژوهشگران فرض مسلم و مورد تإكيد فراوان است. دانلوپ ضمن مسلم دانستن اصل تركى خزران، با ارائه دلايلى تاريخى و زبان شناختى، آن ها را از تركان اويغورى دانسته است. (14)
درباره تختگاه خزر نيز نظريات محققان متفاوت است و منابع كهن اطلاعات متفاوتى ارائه مى دهند. مسعودى بلنجر در دامنه شمالى قفقاز را نخستين پايتخت امپراتورى خزر نوشته است. (15) او از شهر سمندر (16) و اتل نيز به عنوان تختگاه كهن خزر ياد كرده است. (17) اصطخرى در اين باره بيان روشنى دارد: خزر نام قومى است و سرزمين و تختگاه آن اتل / اثل ناميده مى شود كه به رودى به همين نام منسوب است. (18) ابن حوقل از تختگاه خزر با نام اتل، متشكل از دو بخش اتل و خزران در دو سوى شرقى و غربى رود اتل ياد كرده است. (19) در هيچ يك از منابع جغرافيايى مسلمانان، نام تمام تختگاه هاى خزر در دوره هاى مختلف به روشنى نيامده است.
ظاهرا مهم ترين شهر خزران اتل بوده كه علاوه بر خزران يهودى، مسيحيان، مسلمانان و بت پرستان در آن زندگى كرده اند. ابن حوقل و مسعودى، شاه و درباريان و خدمتكاران او را از يهوديان دانسته اند. (20)
هر چند كشور خزران تا قرن هفتم هجرى / سيزدهم ميلادى برقرار بود، ليكن با حمله روس ها به فرماندهى سوويا توسلاو (21) امير كيف (22) به سال 354 / 965م، خزران قدرت و شوكت پيشين را از دست دادند. شهر اتل به تصرف روس ها در آمد و اهميت پيشين خود را از دست داد (23) و تا آن جا كه مى دانيم از اين پس در منابع ذكرى از شهر اتل نيامده است.
درباره گرويدن خزران به دين يهود، منابع كلاسيك اسلامى، داستان مباحثه يك كشيش مسيحى و يك يهودى در حضور خاقان خزر (24) و پيروزى يهودى را سبب اين امر ذكر مى كنند. (25) از مهم ترين منابع عبرى درباره تغيير كيش خزران اثرى است معروف به مكاتبات خزر (26)؛ نامه هايى به زبان عبرى كه ميان حسداى بن شپروت (27)، وزير يهودى خليفه اموى قرطبه و يوسف خاقان خزر مبادله شده است. (28) از جمله منابع عبرى ديگر در اين باره سندى است كه از جنيزه (گنيزه) (29) قاهره كشف شده و به ((سند كمبريج)) (30) مشهور است. (31)
كهن ترين منبع مسيحى در اين باره، رساله اى است به زبان لاتينى كه كشيشى گرجى به نام كريستين دراثمار اكينتنى (32) حدود 864 م نوشته و در آن از گروهى يهودى مسلك به نام ((گزرى)) ياد كرده كه به عقيده وى همان يإجوج و مإجوج (33) و از نژاد هونها هستند. (34)
درباره انگيزه گرويدن خزران به آيين يهود، بيش تر پژوهشگران انگيزه سياسى را مهم ترين علت از سوى فرمانرواى خزر قلمداد كرده اند. (35)
در آغاز قرن هشتم ميلادى / دوم هجرى، جهان ميان دو قطب مسيحيت و اسلام تقسيم شده بود. امپراتورى خزر در حكم نيروى سومى بود كه دوستى و دشمنى آن به ويژه به جهت موقعيت جغرافيايى ـ كه حائلى ميان امپراتورى بيزانس و سرزمين هاى خلافت اسلامى بود ـ براى هر دو طرف به يك اندازه اهميت داشت.
از طرفى خزران دريافته بودند با پذيرش مسيحيت يا اسلام، استقلال خود را از دست خواهند داد، زيرا قبول هر يك از اين دو دين، مستلزم پذيرش سلطه امپراتور روم يا خليفه بغداد بود. نيز خزران به اين نتيجه رسيده بودند كه حفظ دين اوليه خود ـ كه صورتى از صور ابتدايى حيات دينى (شمنيزم) بود ـ در مقايسه با اديان توحيدى مسيحيت و اسلام نه تنها فرسوده و مندرس تلقى مى شد، بلكه سران خزر را از نفوذ معنوى و قانونى كه خليفه و امپراتور به واسطه پيروى از دو آيين توحيدى و جهان شمول از آن برخوردار بودند، محروم مى ساخت، به ويژه اين كه مقام خاقانى در ميان خزران بيش تر جنبه معنوى و آيينى داشت تا جنبه سياسى. از اين جهت انتخاب دين مناسب كه تمام اين ملاحظات را مدنظر قرار دهد، از اهميت بسيارى برخوردار بود. در چنين وضعى، منطقى ترين شيوه، گرويدن به مذهب ثالثى بود كه از جهت مبانى عقيدتى و ساختار دينى قدرت هماوردى با آن دو ديگر را داشته باشد. آيين يهود از شهرت كافى برخوردار بود و به عنوان دينى آسمانى مورد احترام هر دو گروه مسيحى و مسلمان قرار داشت.
اگر چه ظاهرا در اين كه اين اقدام انگيزه سياسى داشته است، نمى توان ترديد كرد، اما بى شك خزران از مدت ها پيش تر با يهودان آشنا بودند كه زمينه مناسبى براى تغيير كيش آنان فراهم آورد. مهاجرت يهوديانى كه عمدتا از تعقيب و شكنجه امپراتوران روم مى گريختند و نيز مهاجرت يهوديان آسياى صغير پس از تسخير اين نواحى به دست مسلمانان، زمينه هاى آشنايى اين دو را فراهم ساخته بود. (36) بنابراين كشور خزران پيش از گرويدن به دين يهود پناهگاه امنى براى يهوديان به شمار مىآمد و پس از قبول اين آيين به خانه و موطن آن ها تبديل شد. يهوديان هنر و صنعت بيزانس را با روش هاى پيشرفته به ويژه در كشاورزى و بازرگانى براى خزران به ارمغان آوردند. به سرعت بسيارى از مظاهر آيينى و فرهنگى يهود در جامعه خزر مورد پسند و قبول واقع افتاد چنان كه به گزارش محمد بن اسحاق النديم (ص 21) به روزگار او (حدود 300 ـ385) خزران از الفباى عبرى استفاده مى كردند. (37)
چنان كه پيش تر اشاره شد گروهى از مسلمانان نيز در كشور خزران زندگى مى كردند، حتى به گزارش برخى منابع اسلامى بيش ترين جمعيت خزران را مسلمانان و كم ترين شمار را يهوديان داشته اند. (38) درباره چگونگى رفتار و روابط خزران يهودى با اتباع مسلمان چنان كه از اندك روايات منابع موجود بر مىآيد، مسلمانان در اين سرزمين از وضع مطلوبى برخوردار بودند. دست كم گزارشى از سختى يا پريشانى امور مسلمانان گزارش نشده است. مسعودى از وجود وزيرى مسلمان در دربار خزران ياد كرده است. (39) و اصطخرى نيز از قاضيان مسلمانى ياد كرده كه رسيدگى به دعاوى مسلمانان را بر عهده داشته اند. (40) ابن فضلان در اين باره نوشته كه يكى از غلامان شاه كه مسلمان است و او را ((خز)) مى خوانند، بر مسلمانان حكومت مى كند و مسلمانان و بازرگانانى كه با ايشان داد و ستد مى كنند، براى حل اختلاف به او مراجعه مى كنند.
به نظر مى رسد مسلمانان و پيروان ساير اديان در انجام مناسك و آداب دينى خويش از آزادى كامل برخوردار بوده اند. منابع اسلامى از وجود تعداد زيادى مسجد در سرزمين خزر ياد كرده اند. (41)
به گزارش ياقوت در 310 / 922 م شاه خزر خبر يافت كه در يكى از سرزمينهاى اسلامى (دار البابونج[؟])، مسلمانان كنيسه اى را ويران كرده اند. از اين رو فرمان داد مناره مسجد جامع اتل را فرو ريزند و موذنان آن را بكشند.، ولى از بيم آن كه مبادا همه كنيسه ها در بلاد اسلام ويران شود، از ويران كردن مسجد خوددارى كرد. (42) اين داستان نشانگر آن است كه خزرها به لزوم خويشتن دارى و خطر بالا گرفتن اختلافات توجه لازم را داشتند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]