تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):انسان بايد براى آخرتش از دنيا، براى مرگش از زندگى و براى پيرى‏اش از جوانى، توشه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812687070




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: محمدصادق مزيناني راهكارهاي دستيابي به عدالت اجتماعي (قسمت دوم)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمدصادق مزيناني راهكارهاي دستيابي به عدالت اجتماعي (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: در انديشه ديني، حكومت عدل، وسيله و ابزاري براي برپايي عدالت اجتماعي است. از نگاه علي(ع) حكومت هيچ ارزشي ندارد، مگر آن كه به وسيله آن، حق و عدل برپا گردد.


اگر گزارشگران درباره غيرقانوني عمل كردن كسي به حضرت گزارش مي‏دادند و پس از بررسي، براي حضرت روشن مي‏شد كه گزارش گران درست گزارش داده‏اند و آن شخص از قانون سرپيچيده، و به وظيفه خود عمل نكرده، در كيفر دادن، درنگ نمي‏كرد.

به حضرت گزارش داده بودند كه ابن‏هرمه، مسؤول بازار اهواز، خيانت كرده و براي حضرت، پس از بررسي و كند و كاو، خيانت وي، ثابت‏شد. به استاندار اهواز نوشت:

«آن گاه كه نامه من به دست تو رسيد، بي‏درنگ، ابن‏هرمه را از كار بركنار كرده و او را به زندان بيفكن. و اين را نيز، به مردم، خبر بده و اين نظر را به ديگر كارگزاران حكومت نيز اعلام كن. مبادا در اين امر، كوتاهي كني كه مورد خشم خدا قرار خواهي گرفت. افزون بر اين، تو را به شديدترين وجه، از كار بركنار مي‏كنم و پناه به خدا مي‏برم از اين كار.

وقتي روز جمعه شد، او را از زندان خارج ساز و 35 ضربه شلاق بر او بزن. و او را در بازار بگردان كه اگر كسي از او طلبي داشت، يا پولي را به نا حق از كسي گرفته و اين اثبات شد، از اموال وي حقش داده شود. سپس او را دست‏بسته، با ذلت‏به زندان بيانداز و پاهاي او را در زندان با كمربند محكم ببند و تنها هنگام نماز پاهاي او را بازكن. و مانع از اين نشو كه كسي براي او خوراكي، نوشيدني، لباس و فرش بياورد، ولي اجازه نده كسي با او رفت‏وآمد كرده و راه مكرو حيله را به او ياد بدهد و او را اميدوار به رهايي بكند. اگر گزارش رسيد كه كسي دست‏به اين كار زده، او را تازيانه بزن به زندان بيفكن، تا آن كه توبه كند.

دستور بده زندانيان به حياط زندان بيايند و از هواي آزاد استفاده كنند; ولي به ابن‏هرمه، چنين اجازه‏اي مده مگر آن كه ترس از مرگش باشد. در اين صورت، به او هم اجازه استفاده از هواي آزاد بده.

اگر ديدي ابن‏هرمه، همچنان طاقت تازيانه دارد پس از يك ماه دوباره 35 تازيانه بر او بزن. گزارش اين فرمان را به من بده. ضمنا حقوق اين خائن را هم قطع كن.» (54)

ممكن است كساني اين برخورد را خشن بپندارند، ولي اينان بايد بدانند كه يك برخورد اين‏چنيني، كافي است كه جلو صدها نافرماني را بگيرد.

امام علي(ع) به گونه‏اي به اصل «رعايت قانون‏» پاي‏بند بود كه حتي اگر دوستان و ياران وي هم، از قانون سر مي‏پيچيدند، فرمان خدا را درباره آنان اجرا مي‏كرد:

امام باقر(ع) مي‏فرمايد:

«علي(ع) به قنبر دستور داد: بر شخصي اجراي حد كند. او، به اشتباه سه ضربه اضافه زد. حضرت قنبر را قصاص كرد و سه تازيانه بر قنبر نواخت.» (55)

و نيز نقل كرده‏اند: نجاشي شاعر مولا، در ماه رمضان شراب نوشيد، علي(ع) هشتاد تازيانه بر او زد و سپس بيست ضربه ديگر هم بر آن افزود. نجاشي گفت: هشتاد ضربه حقم بود، چون شراب نوشيده‏ام، اما اين بيست ضربه چرا؟ امام فرمود: براي آن كه حرمت ماه مبارك رمضان را شكستي. (56)

علي(ع) درباره حرمت جان و خون مسلمانان نيز، سخني مشروح در عهدنامه مالك اشتر دارد كه درخور دقت و درنگ است. (57)

5. الگوگيري از شيوه زندگاني معصومان(ع): براي دستيابي به عدالت افزون بر آنچه كه پيش از اين آمد، شناخت‏سيره و روش زندگاني معصومان، بويژه پيامبر(ص) و امام علي(ع)، كه حاكم جامعه اسلامي بوده‏اند. بسيار سودمند است.

و يا «ميزان العدل‏» (59) ياد شده است. اضافه ميزان به عدل، بيانگر اين حقيقت است كه ميزان در جامعه، عدل و عدالت و تعادل اجتماعي است. امام و حاكم اسلامي، ميزان است; يعني همان سيره و روش زندگي او در زواياي گوناگون: مادي و معنوي تعادل و توازن را برقرار مي‏سازد و راه عادلانه و درست را در هر حركت فردي و اجتماعي به ما مي‏آموزد و مردم را به راه عدل وا مي‏دارد و از بيدادگري جلو مي‏گيرد.

همسان زيستي امام و حاكم اسلامي با محرومان و حشر و نشر آن بزرگواران با آنان، بسيار در احياي بعد عدالت اجتماعي اسلام اثر گذار است; زيرا امام و حاكم اسلامي، با اين‏گونه زيستن، سختيها، رنجها و حرمانهاي محرومان و مستضعفان را در مي‏يابد و با آنان احساس نزديكي و يگانگي مي‏كند.

و از سوي ديگر، طبقات اشراف و سرمايه‏دار، وقتي حاكم اسلامي را اين‏گونه ديدند، به وي چشم طمع نمي‏ورزند. در قرآن كريم، حشر و نشر با محرومان، به پيامبر اسلام(ص) سفارش شده است:

«واصبر نفسك مع‏الذين يدعون ربهم بالغداة والعشي يريدون وجهه ولاتعد عيناك عنهم ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه وكان امره فرطا.» (60)

خود را وادار تا با كساني كه بامدادان و شامگاهان، پروردگار خويش را مي‏خوانند و رضاي او را مي‏جويند، زندگي كني. از آنان چشم بر مگير. و از كسي كه دل او را از ياد خويش غافل كرده‏ايم و او پيرو هوس خود شده است و كارش زياده روي است، پيروي مكن.

اين آيه درباره سلمان، ابوذر، صهيب، عمار و ديگر محرومان از ياران پيامبر اسلام(ص) نازل شد. جريان چنين بود: كساني از قريش نزد پيامبر آمدند و گفتند: اگر اين محرومان را از خود دور كني ما در كنار تو خواهيم بود. اينان مانع از گرويدن ما به اسلام است. آيه نازل شد پيامبر به آنان فرمود:

«سپاس خداي را كه مرا از اين جهان نبرد، تا آن كه فرمان داد با شما نشست و برخاست داشته باشم. زيستن من با شماست و مردن من نيز با شما خواهد بود.» (61)

زيستن با محرومان و دوري از مترفان و زراندوزان و سرمايه‏داران بي‏درد، معيار و قانوني است‏براي زندگي امام و حاكم اسلامي. امام علي(ع) ضمن گفت‏وگويي با علاءبن زياد حارثي،از اين قاعده و معيار چنين سخن مي‏گويد:

«ان الله فرض علي ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره.» (62)

خدا بر پيشوايان دادگر، واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند، تا مستمندي تنگدست را بهيجان نيارند و به طغيان وا ندارند.

و يا مي‏فرمايد:

«ان الله جعلني اماما لخلقه، ففرض علي التقدير في نفسي و مطعمي و مشربي و ملبسي كضعفاء الناس، كي يقتدي الفقير بفقري، ولايطعني الغني غناه.» (63)

خدا مرا براي خلق خود امام قرار داد، پس بر من واجب ساخت كه درباره خودم و خوردني و نوشيدنيم و لباسم، اندازه‏اي همچون ناتوان‏ترين مردمان، نگاه دارم تا فقير به فقر من اقتدا كند و ثروتمند به طغيان برنخيزد.

امام علي(ع) نه تنها همسان محرومان و مستمندان زيستن را وظيفه حاكم اسلامي‏مي‏داند كه از جهت‏گيري به سود محرومان نيز، دريغ نمي‏ورزد. اين جهت‏گيري بدين‏خاطر است كه در باب قدرت و مكنت‏حكومت را در خود هضم نكنند; زيرا حكومت نمي‏تواند بدون پايگاه بماند. اگر كارها با پشتوانه توده مردم به سامان نرسد، خواص حكومت را احاطه خواهند كرد و از برگ و بار آن سودها خواهند برد.

امام علي(ع) در دومين روز بيعت، در خطبه‏اي از آينده طبقه زراندوز و سرمايه‏دار در حكومت‏خويش چنين ياد مي‏كند:

«گروهي از آنان كه دنيا آنان را غرق كرده است و باغها برگرفته و رودها كشيده‏اند و اسبان تيز رو را سوارند و لباسهاي حريرگون تن مي‏كنند... آن‏گاه كه آنان را از اين رفتار، باز داشتم و آنان را به حقوقشان بازگرداندم، از اين رفتار، خشم نگيرند آن را منكر نشمرند و نگويند كه علي‏بن ابي‏طالب، ما را از حقوق حقه خود محروم كرد.» (64)

اين بيان، اتمام حجت‏بود كه حكومت علي(ع) به رشد آزاد سرمايه ميدان نمي‏دهد و آنان را از اسراف و تكاثر و خوش‏گذراني، بازخواهد داشت. از اين سخنان استفاده مي‏شود كه حكومت اسلامي نمي‏تواند در برابر چگونگي سرمايه‏اندوزي، مالكيتها و نوع زندگيها و... بي‏تفاوت باشد. امام علي(ع) از كارگزاران حكومتي خويش نيز چنين جهت‏گيري را مي‏خواهد، در عهد نامه مالك اشتر امام به او گوشزد مي‏فرمايد: از تكيه بر خواص بپرهيز و به عامه مردم تكيه كن:

«بايد از كارها، آن را بيش‏تر دوست‏بداري كه نه از حق بگذرد و نه فروماند و عدالت را فراگير بود و رعيت را دلپذيرتر، كه ناخشنودي همگان، خشنودي نزديكان را بي‏اثر گرداند. و خشم نزديكان، خشنودي همگان را زياني نرساند. و به هنگام فراخي زندگاني، سنگيني بار نزديكان بر والي از همه افراد رعيت، بيش‏تر است و در روزگار گرفتاري، ياري آنان، از همه كم‏تر....

همانا، آنان كه دين را پشتيبانند و موجب انبوهي مسلمانان و آماده پيكار با دشمنان، عامه مردمانند. پس بايد گرايش تو به آنان بود و ميلت‏به سوي ايشان.» (65)

امام، جهت‏گيري و برنامه‏ريزي و ميل‏گرايش حكومت را، اگر به سود مردمان باشد سودمند و كارا و سرنوشت‏ساز و به گاه خطر پشتوانه‏اي استوار و گسست‏ناپذير مي‏داند و اگر به سود خواص باشد، خطرآفرينش مي‏شمارد.

علي(ع) حشر و نشر با مترفان و زراندوزان و نشستن بر خوان آنان را آفتي ويرانگر براي نظام اسلامي مي‏داند; از اين روي كارگزاران خود را از آن باز مي‏دارد و آنان را كه چنين شيوه‏اي دارند و يا بر سفره رنگين مترفان حاضر مي‏شوند، به سختي نكوهش مي‏كند. (66) .

نگهداشت متقابل حقوق حاكم و مردم: پيوند حاكم اسلامي با مردم و مردم با حاكم اسلامي، نقش مهمي در بر پايي عدالت اجتماعي دارد. اگر پيوند و پيوستگي حاكم و مردم، دقيق و همه‏سويه و در همه حال باشد; يعني هم كومت‏حقوق مردم را پاس بدارد و هم مردم حكومت را يار و پشتيبان باشند، عدالت، پا مي‏گيرد و مي‏شكفد و فراگير مي‏شود و همه از خوان آن بهره مي‏برند.

مردم بر حكومت و حكومت‏بر مردم حقوقي دارند كه دو سوي بايد آن را به درستي پاس بدارند. امام علي(ع) اين نگهداشت‏حقوق متقابل حاكم و مردم را از راههاي دستيابي به عدالت مي‏داند:

«و بزرگ‏ترين حقها كه خدايش واجب كرده است، حق والي بر رعيت است، و حق رعيت‏بر والي، كه خداي سبحان، آن را واجب نمود و حق هر يك را بر عهده ديگري واگذار فرمود و آن را موجب برقراري پيوند آنان و ارجمندي دين ايشان. پس، حال رعيت، نكو نگردد، جز آن گاه كه واليان نيكو رفتار باشند و واليان نيكو رفتار نگردند، جز آن گاه كه رعيت، درستكار باشند. پس چون رعيت‏حق والي را بگذارد و والي حق رعيت را به جاي آورد، حق ميان آنان بزرگ‏مقدار شود و راههاي دين پديدار و نشانه‏هاي عدالت‏برجا، و سنت، چنانكه بايد اجرا. پس كار زمانه آراسته گردد، و طمع در پايداري دولت، پيوسته، و چشم آز دشمنان بسته. اگر رعيت‏بر والي چيره شود و يا والي بر رعيت‏ستم كند، اختلاف كلمه پديدار مي‏گردد و نشانه‏هاي جور آشكار و تبهكاري در دين بسيار. راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روي هوا كنند و احكام فروگذار شود و بيماري بر جانها بسيار و بيمي نكنند كه حقي بزرگ فرو نهاده شود و يا باطلي سترگ انجام داده. آن‏گاه نيكان خوار شوند و بدكاران بزرگ مقدار، و تاوان فراوان برگردن بندگان از پروردگار.» (67)

امام در همين باره در خطبه‏اي ديگر مي‏فرمايد:

«مردم! مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي. بر من است كه خيرخواهي از شما دريغ ندارم و حقي را كه از بيت‏المال داريد، بگزارم. شما را تعليم دهم، تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد. اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكارا حق خيرخواهي ادا كنيد. چون شما را بخوانم، بياييد و چون فرمان دهم، بپذيريد و از عهده برآييد.» (68)

در واقع حاكم اسلامي و كارگزاران او بايد به چهار مقوله زير توجه كافي داشته باشند:

1. خيرخواهي جامعه.

2. تامين رفاه و آسايش زندگي مادي مردم.

3. تعليم مردم براي رهايي از جهل و ناداني.

4. تربيت افراد جامعه.

مردم نيز در برابر حاكم اسلامي، اين چهار وظيفه را دارند:

1. استواري بر بيعت‏خويش.

2. خيرخواهي آشكار و پنهان.

3. اجابت دعوت حاكم اسلامي.

4. پيروي از دستورهاي او.

حقوق متقابل حاكم و مردم، بيانگر اين است كه در حكومت اسلامي ارزشهاي الهي، انساني ميان مردم و حاكمان اسلامي، حاكم است. زمامدار و حاكم اسلامي و كارگزاران بايد در جهت رفع نيازمنديهاي مادي و معنوي افراد جامعه گام بردارند و خشنودي آنان را فراهم آورند و مردم نيز، بايد در كنار وفاداري به بيعت‏خود با حاكم اسلامي، از نصيحت و خيرخواهي آنان، دريغ نورزند.

اشاره به دو نكته در اين بحث مفيد و مناسب مي‏نمايد:

1. مسؤوليت دولت و حكومت اسلامي در برابر بازرگانان.

2. مسؤوليت دولت در برابر طبقه ضعيف و محروم.

اما مسؤوليت نخست: امام علي(ع) ضمن توجه به بازاريان، پيشه‏وران و صاحبان صنايع كه نيروهاي تهيه كننده نيازمنديهاي مردمند و حمايت از آنان و فراهم آوردن زمينه كسب و كار براي آنان، با توجه به ضعفها و انحرافهايي كه چه بسا دامن‏گير شماري از آنان بشود به مالك اشتر چنين دستور مي‏دهد:

«با اين همه، بدان كه ميان بازرگانان بسيار كسانند كه معاملتي بد دارند، بخيلند و در پي احتكارند. سود خود را مي‏كوشند و كالا را به هر بها كه خواهند مي‏فروشند و اين سودجويي و گرانفروشي، زياني است‏براي همگان و عيب ست‏بر واليان. پس بايدت از احتكار منع نمود كه رسول خدا(ص) از آن منع فرمود. و بايد خريد و فروش، آسان صورت پذيرد و با ميزان عدل انجام گيرد. و آن كس كه پس از منع تو، دست‏به احتكار زند، او را كيفر ده و عبرت ديگران گردان و در كيفر او، اسراف مكن.» (69)

از اين سخنان بر مي‏آيد كه حاكم اسلامي براي به پاداري عدالت در جامعه، وظيفه دارد كه با فساد مالي، احتكار و بازار سياه كه ساخته، دست افراد سودجوست، مبارزه كند و اجازه ندهد كه ارزاق و كالاهاي مورد نياز مردم به دست آنان تباه شود.

افزون بر اين، حاكم مي‏بايد با نرخگذاري جلوي هرج‏ومرج در بازار و آشفتگي در اقتصاد را بگيرد.

اما مسؤوليت دوم: دولت اسلامي براي برقراري عدالت و فراگيري آن، مهم‏ترين گامي را كه بايد بردارد و وظيفه‏اي را كه بايد انجام دهد، توجه ويژه و همه‏سويه و گره‏گشا، به طبقه محروم جامعه است.

حكومت اسلامي، بر خلاف بسياري از حكومتها كه در آنها، طبقه پايين جامعه فراموش مي‏شوند و كسي در انديشه آنان نيست، ساختار سياسي خود را براساس پشتيباني از اين طبقه و احترام به آنان، پايه‏گذاري كرده است.

نمونه اين حركت والا و ارزش‏مند و با شكوه را مي‏توان در سيره مولا و سخنان روح‏نواز آن عزيز، به روشني دريافت.

مولا، در منشور سياسي خود به مالك‏اشتر مي‏نويسد:

«سپس خدا را! خدا را در طبقه فرودين از مردم; آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و بينوايان و از بيماري بر جاي ماندگانند، كه در اين طبقه مستمندي است‏خواهنده، و مستحق عطايي است‏به روي خود نياورنده. و براي خدا حقي از خود را كه به آنان اختصاص داده، و نگهباني آن را به عهده‏ات نهاده، پاس دار و بخشي از بيت‏المالت و بخشي از غله‏هاي زمينهاي خالصه را در هر شهر، به آنان واگذار، كه دور دست‏ترين آنان را همان بايد كه براي نزديكان است، و آنچه بر عهده تو نهاده‏اند، رعايت‏حق ايشان است. پس مبادا، فرو رفتن در نعمت، از پرداختن به آنان بازت دارد كه ضايع گذاردنت كاري خرد را به خاطر استوار كردن كاري بزرگ و مهم، عذري برايت نيارد.

پس، از رسيدگي به كارشان دريغ مدار و با روي ترش بدانان ميار و به كارهاي كسي كه به تو دسترسي ندارد، بنگر، آنان كه در ديده‏ها خوارند و مردم خردشان مي‏شمارند. و كسي را كه بدو اعتماد داري، براي تفقد حال آن جماعت‏بگذار كه از خداترسان باشد و از فروتنان، تا درخواستهاي آنان را به رساند.» (70)

امام، در رسيدگي به محرومان، گروه ويژه‏اي را در اولويت قرار مي‏دهد: كودكان بي‏سرپرست و پيران. (71)

امام اين وظيفه را براي دولت اسلامي فراتر از جامعه مسلمانان مي‏داند و رسيدگي به حال بينوايان غير مسلمان را نيز حوزه وظيفه آن، قرار مي‏دهد. (72)

7. نقش مردم در برپايي عدالت اجتماعي: نقش مردم در برپايي عدالت اجتماعي يكي از بحثهاي اساسي در اين مقوله است. شيوه حكومتهاي ستم‏پيشه در طول تاريخ بر اين بوده است كه به ملتها چنين بنمايانند كه آنان در اين مهم، بلكه همه مسائل حكومتي نقشي ندارند و وظيفه آنان تنها پيروي از دستورهاي حاكم است. بسياري از روحانيان و رهبران مسيحي و پاره‏اي از فرقه‏هاي اسلامي، به پيروان خود آموزش مي‏دادند كه در برابر حاكمان ستم و برنامه‏هاي آنان بايد تسليم بود. اين آموزشهاي نادرست از سوي قدرت‏مندان ستم‏پيشه و توصيه‏گران از يكسو، جهل و فقر مردم از سوي ديگر. سبب شده است كه از سوي مردم كم‏تر حركت و جنبشي عليه ستم و ستمگران و در راستاي عدالت صورت پذيرد. ولي واقعيت تاريخي و مذهبي با چنين انديشه‏هايي سازگار نيست; چرا كه تاريخ پيامبران الهي و مبلغان راستين دين، بيانگر اين واقعيت است كه نخستين برخورد آنان با فرعونها و قارونها بوده است و مردمان مؤمن نيز، در كنار و همراه آنان به مبارزه پرداخته‏اند.

«وكاين من نبي قاتل معه ربيون كثير....» (73)

چه بسا، از پيامبران كه خدا دوستان بسياري، همراه آنان به نبرد پرداختند.

البته پيروزي و دستيابي آنان به هدف، بستگي به شرايط زماني و مكاني و رشد مردم داشته است. هر چند رشد و مقاومت آنان در برابر ستمگران بيش‏تر بوده است، دستيابي آنان نيز به هدفها، زودتر و آسان‏تر بوده است. قرآن نيز، بزرگ‏ترين هدف اجتماعي رسالت‏خويش را بر پايي عدالت اجتماعي از سوي مردم دانسته است:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم‏الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط.» (74)

ما رسولان خود را با دليلهاي روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان فرستاديم، تا مردم قيام به عدالت كنند.

آيه ياد شده بيانگر اين نكته است كه خداوند پيامبران الهي را به «بينات‏»، «كتاب‏» و «ميزان‏» تجهيز كرده، تا انسانها را براي اقامه عدل بسيج كنند. بر اساس آيه شريفه پيامبران مردم را بايد به گونه‏اي تربيت كنند كه خود قيام به عدل كنند و مهم نيز همين است كه برپايي عدل به صورت خود جوش و از سوي خود مردم، انجام گيرد. البته، در اين ميان گروهي پيدا مي‏شوند كه براي حفظ منافع شخصي خود، همه چيز را زير پا مي‏گذارند كه بايد با زور و اسلحه با آنان به رويارويي برخاست: «وانزلنا الحديد فيه باس شديد.» (75)

مردم مؤمن، به همراه پيامبران با زورگويان و ستمگران به مبارزه مي‏پردازند. اصولا پيامبران و رهبران الهي بدون مردم هيچ‏كاري را نمي‏توانند از پيش ببرند.

پيامبر(ص) با ياري و پشتيباني و حضور مردم، عدل را اقامه كرد. حضرت امير(ع) هم براي اقامه عدل به اين نيرو نياز داشت; از اين روي فرمود:

«ايها الناس اعينوني علي انفسكم وايم الله لانصفن المظلوم من ظالمه ولاقودن الظالم بخزامته حتي اورده منهل الحق وان كان كارها.» (76)

اي مردم! مرا در جهت‏خير و مصلحت‏خويش، ياري دهيد. به خدا سوگند داد ستمديده را از ستمگر مي‏ستانم و زمام ستمگر را گرفته به آبشخور حق مي‏كشانم، گرچه تمايل نداشته باشد.

و درجاي ديگر، امام از كساني كه سخنان عدالت‏خواهانه او را مي‏شنوند و پاسخ لازم را نمي‏دهند، شكوه كرده و خدا را بر آن گواه مي‏گيرد.

در جنگ صفين و در گرماگرم آن روزهاي سخت كه هر فرمانده‏اي از سپاه خود، جز پيروي چيز ديگري نمي‏خواهد، علي(ع) به گونه‏اي ديگر از آنان براي برپايي عدالت درخواست‏ياري مي‏كند:

«پس با من، چنانكه با سركشان گويند، سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند، از من كناره مجوييد و نخواهم مرا بزرگ انگاريد، چه آن كس كه شنيدن سخن حق، بر او گران افتد و نمودن عدالت‏بر وي دشوار بود، كار به حق و عدالت كردن، بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق، با راي زدن درعدالت‏باز مايستيد.» (77)

علي(ع) در اين فراز، در هنگامه بسيار دشوارجنگ، طبقه حاكم و رعيت را بدان گونه كه مردم مي‏فهميدند و در دنيا رواج داشت، به هم مي‏ريزد و به گونه‏اي سياست علوي خود را پي مي‏ريزد كه بين طبقه حاكم و مردم، هيچ‏گونه فاصله‏اي، احساس نشود و از مردم مي‏خواهد، خود اين فاصله را بردارند و به او چون سركشان ننگرند و سخن حق خود را بي پرده به او بگويند كه اين شيوه و اين رفتار، ياري كردن حاكم است در اجراي عدالت.

علي(ع) در دوران حكومت و فرمانروايي مردم را مسؤول مستقيم برپايي عدالت مي‏داند و اين نكته را در خطبه‏هاي گوناگون يادآور مي‏شود:

الف. ياران همراه و همدل: حاكم اسلامي، براي دستيابي به عدالت نياز به ياراني همراه و همدل دارد. ياراني كه وقتي آنان را براي اجراي عدالت و يا مبارزه با عدالت‏ستيزان فراخواند، بي‏هيچ‏بهانه‏اي به گرد او حلقه زنند دستوراتش را بشنوند و بدان جامه عمل درپوشند، ولي اگر چنين نيرويي وجود نداشت، زمينه پياده شدن عدالت نيز، نخواهد بود. امام علي(ع) در موارد گوناگون از ياران همراه و همدل ستايش، حتي به نام از آنان ياد كرده (78) و از ياران بي‏وفا و نيمه راه بارها شكوه كرده است.

از جمله، در خطبه‏اي ضمن بيان هدفها و انگيزه‏هاي خود از پذيرش حكومت، خواستار ياري آنان براي رسيدن به آن هدفها شده است:

«اي مردم رنگارنگ، با دلهاي پريشان و ناهماهنگ. تن‏هاشان عيان، خردهاشان از آنان نهان. در شناخت‏حق شما را مي‏پرورانم، همچون دايه‏اي مهربان و شما از حق مي‏رميد، چون بزغالكان از بانك شير غران.هيهات كه به ياري شما، تاريكي را از چهره عدالت‏بزدايم وكجي را كه در حق راه يافته، راست نمايم.» (79)

در خطبه‏اي ديگر مي‏فرمايد:

«اي مردم كه به تن حاضرند و به خرد ناپيدا! يك‏سر و گونه‏گونها سودا، فرماندهان به آنان مبتلا. امام شما خدا را فرمان مي‏برد و شما نافرماني او مي‏كنيد. حاكم شام، خدا را معصيت مي‏كند و شاميان فرمان او را مي‏برند.

به خدا دوست داشتم، معاويه شما را چون دينار و درهم، با من سودا كند، ده تن از شما بگيرد و يك تن از مردم خود به من دهد.» (80)

شكوه‏هاي علي از ياران نيمه راه بسيار است (81) كه ما به همين مقدار بسنده مي‏كنيم.

ب. نظارت اجتماعي: براي برقراري عدالت اجتماعي و گسترش آن به همه زواياي اجتماع، افزون بر دستگاههاي دقيق و هوشيار و تيزنگر حكومتي كه به رهبري انسانهاي شايسته و امين، كاستيها، نابسامانيها، بازدارنده‏ها و... را به رهبري نظام گزارش مي‏دهند و با حركتهاي حساب شده خود، جلوي ناعدالتيها را مي‏گيرند، مردم نيز وظيفه دارند، به پيرامون خود و به دستگاههاي حكومتي، به مشي و روش كارگزاران و پيرامونيان آنان و... دقيق بنگرند و هرگاه و در هر جا نابساماني، خلاف عدالت و... ديدند در برابر آن بايستند و نگذارند حركت‏خلاف، ستم و نادرستي پا بگيرد.

هر نظامي، هر انقلابي، بي‏گمان دچار آفتها و لغزشها و ك‏يراهه‏رويها مي‏شود. اسلام براي برخورد با اين پديده‏و مهار آفتها و جلوگيري از رشد آنها، قانون نظارت اجتماعي را وضع كرده است و به همگان دستور فرموده اين قانون را پاس بدارند و به آن جامه عمل در پوشانند. اسلام، با طرح تكليفهاي اجتماعي چون: امر به معروف و نهي از منكر، دعوت به حق و خير (82) و خيرخواهي براي ديگران (83) و... به همگان تكليف كرده كه نسبت‏به آنچه در پيرامونشان مي‏گذرد، حساس باشند و از امر به معروف و نهي از منكر حاكمان و كارگزاران و نصيحت‏به آنان خودداري نورزند.

اسلام، پيروان خود را چنان تربيت داد و ساخت كه مسلمانان در برابر خليفه مي‏ايستادند و سخن خود را مي‏گفتند.

خليفه مي‏پرسد: آيا من پادشا هم يا خليفه؟

مسلماني بر مي‏خيزد و پاسخ مي‏دهد: اگر يك درهم بيش‏تر و كم‏تر، درغير مورد خرج كني، پادشاهي وگرنه خليفه. (84)

علي(ع) خليفه و فرمانرواي بزرگ سرزمين پهناور اسلامي، از ياران مي‏خواهد:

«فاعينوني بمناصحة خلية من الغش سليمة من الريب. فو الله اني لاولي الناس بالناس.» (85)

پس مرا ياري كنيد به خيرخواهي نمودن، نصيحتي خالي از دغلي و دورويي بودن كه به خدا، من از مردمان، به مردمان اولايم.

با از بين رفتن اين روحيه از مسلمانان،عدالت از ميان آنان رخت‏بر بست و جامعه اسلامي، گرفتار حكومتهاي خودكامه شد، اسلام و بيت‏المال مسلمانان، بازيچه‏اي شد در دست چاپلوسان و توجيه‏گران كردار ناشايست‏حكومتگران.

مردم، مسؤولان، بويژه روحانيان بايد از گذشته درس عبرت گيرند و نگذارند اين اصل در حكومت اسلامي به فراموشي سپرده شود; زيرا اين كار، پيامدهاي ناگوار و زيانباري دارد: راه را بر مدافعان واقعي انقلاب و نظام مي‏بندد و به چاپلوسان مفسد و بي‏اعتقاد به نظام، مي‏گشايد. وقتي يك مدير احساس كند كه بايد در برابر كارهاي خود به افكار عمومي پاسخ‏گو باشد، به ناگزير كارهاي خود را به گونه‏اي سامان مي‏دهد كه بتواند از آنها دفاع كند.

امام علي(ع) ضمن بيان و روشنگري مراتب امر به معروف و نهي از منكر، مي‏فرمايد: «... وافضل من ذلك كلمة عدل عند امام جائر.» (86)

... فاضل‏تر از همه اينها، سخن عدالت است كه پيش‏روي حاكمي ستمكار گويند.
در افتادن با ستم و ستمگران تكليفي همگاني است. بي‏تفاوتي در برابر منكر و ستم و عقب‏نشيني از جهاد در راه خدا، پيامدهاي ناگواري دارد كه امام علي(ع) در نهج‏البلاغه به بسياري از آنها اشاره فرموده است. سخن به درازا كشيد، در مقاله‏اي ديگر، از بازدارنده‏هاي دستيابي به عدالت اجتماعي، سخن خواهيم گفت. ان شاء الله.

پي‏نوشتها:
1. «مجموعه آثار»، شهيد مطهري، ج‏1/80، صدرا.
2. «تحف‏العقول‏»، ابن‏شعبه حراني/244، مؤسسه اعلمي، بيروت.
3. «غررالحكم‏»، عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، با مقدمه وتصحيح جلال‏الدين حسيني ارموي، ج‏3/353، دانشگاه تهران.
4. همان، ج‏1/64، 104.
5. همان، ج‏6/64.
6. همان، ج‏4/196.
7. «تحف‏العقول‏»/278.
8. سوره «شوري‏»، آيه 15.
9. سوره «اعراف‏»، آيه 29.
10. «نهج‏البلاغه‏»، 72، 94، 185، 191، 214.
11. «تهذيب‏»، شخ طوسي، ج‏6/154، دارالتعارف، بيروت; «وسائل الشيعه‏»، شيخ حر عاملي، ج‏11/57، داراحياء التراث العربي; «الحياة‏»، ج‏6/359.
12. سوره «حديد»، آيه 25.
13. سوره «نساء»، آيه 135.
14. سوره «مائده‏»، آيه 8.
15. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه 33.
16. همان، خطبه 131.
17. «عيون اخبار الرضا»، شيخ صدوق، ج‏2/86، طوس.
18. روزنامه «جمهوري اسلامي‏»، 4/4/73.
19. سوره «حديد»، آيه 25.
20. «نهج‏البلاغه‏»، نامه 53.
21. روزنامه «جمهوري اسلامي‏»4/4/73.
22. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه 167.
23. همان، خطبه 87.
24. همان، كلمات قصار 31.
25. «بحارالانوار»، علامه مجلسي، ج‏41/114 115; «نهج‏البلاغه‏»، خطبه 115.
26. بحارالانوار، ج‏40/338.
27. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه 215.
28. «ميزان الحكمه‏»، محمدي ري‏شهري، ج‏6/89، مركز انتشارات دفترتبليغات اسلامي، قم.
29. روزنامه «جمهوري اسلامي‏»، 4/4/73.
30. «نهج‏البلاغه‏»، كلمات قصار121.
31. همان، خطبه 3.
32.همان، خطبه 15.
33. همان.
34. «شرح نهج‏البلاغه‏»، ابن‏ابي‏الحديد، ج‏1/270.
35. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه 37.
36. همان، 126.
37. «بيست گفتار»، شهيد مطهري/3. صدرا.
38. «نهج‏البلاغه‏»، صبحي صالح، نامه 41.
39. همان، نامه 20.
40. همان، كلمات قصار 121.
41. همان، صبحي صالح نامه 70.
42. همان، نامه 26، 27، 41، 51، 53.
43. همان، نامه 40، 43.
44. همان، نامه 33.
45. همان، 53.
46. همان، نامه 40.
47. همان، نامه 41.
48. همان، نامه 3.
49. «تحف‏العقول‏»، شعبه حراني/135.
50. «نهج‏البلاغه‏»، نامه 41.
51. همان، 70.
52. همان، ترجمه شهيدي، نامه 60.
53. «سفينة‏البحار»، شيخ عباس قمي، ج‏2/582، فراهاني.
54. «مستدرك الوسائل‏»، ميرزا حسين‏نوري، ج‏17/403 404، مؤسسه آل‏البيت.
55. «كافي‏»، ثقة الاسلام كليني، ج‏7/260.
56. همان/216.
57. «نهج‏البلاغه‏»، نامه 53.
58. «بحارالانوار»، ج‏36/172; «الحياة‏»، ج‏2/449.
59. همان، ج‏52/323.
60. سوره «كهف‏»، آيه 28.
61. بحارالانوار، ج‏69/2. مجمع‏البيان، ج‏6/465
62. «نهج‏البلاغه‏»، ترجمه شهيدي، خطبه 209.
63. «اصول كافي‏»، ج‏10/410.
64. «فروع كافي‏»، ج‏8/360 361.
65. «نهج‏البلاغه‏»، ترجمه شهيدي، نامه 53.
66. همان. نامه 45.
67. همان، ترجمه شهيدي، خطبه 216.
68. همان خطبه‏34.
69. همان، نامه 53.
70. همان.
71. همان.
72. «وسائل الشيعه‏»، ج‏11/49.
73. سوره «آل‏عمران‏»، آيه 146.
74. سوره «حديد»، آيه 25.
75. سوره «حديد»، آيه 25.
76. «نهج‏البلاغه‏»، خطبه 136.
77. همان. ترجمه شهيدي، خطبه 216.
87. همان، خطبه 181.
79. همان، ترجمه شهيدي، خطبه 131.
80. همان، ترجمه شهيدي، خطبه 96.
81. همان، خطبه 25، 27.
82. سوره «آل‏عمران‏»، آيه 104، 110; سوره «توبه‏»، آيه 71; «اعراف‏» آيه 157،159.
83. «غررالحكم‏»،5/350.
84. «الطبقات الكبري‏»، ابن‏سعد، ج‏3/306، دارصادر، بيروت.
85.«نهج‏البلاغه‏»، ترجمه شهيدي خطبه 118.
86. همان، كلمات قصار 366.
.................................................................................................
منبع: فصلنامه حوزه، شماره 99
انتهاي پيام/
 دوشنبه 13 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 132]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن