واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وبلاگ "شبهاي شعر شاعر شنيدني است" چقدر سخت است گفتن از شاعري كه در ميان ما نيست
خبرگزاري فارس: چقدر سخت است گفتن از شاعري كه "دستور زبان عشق" را به ما آموخت و يك ساليست كه ما را تنها گذاشته است.
به گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي" خبرگزاري فارس، سيد محمد باقر موسوي، نويسنده وبلاگ "شبهاي شعر شاعر شنيدني است" در تازهترين پست وبلاگ خود موضوعي را با عنوان "چقدر سخت است گفتن از شاعري كه در ميان ما نيست" مطرح كرده است.
برپايه اين گزارش در اين وبلاگ ميخوانيم:
چقدر سخت است گفتن از شاعري كه در ميان ما نيست!
ناگاه چه زود دير شد...
چقدر سخت است گفتن از شاعري كه معتقد است " چندان زندگاني دراز و نام پراوج و فرازي ندارم كه بخواهم زندگي نامه بنويسم، همهاش چيزها و حرفهاي معمولي است كه همه دارند.
اين كه بگويم نام و نام خانوادگيام فلان و بهمان است و شمارهي شناسنامه و تاريخ تولدم چنين است و چنان يا محل تولدم كدام شهر و استان است چه دردي را دوا ميكند؟"
شاعري كه با شعرهايش بزرگ شديم؛ شاعري كه " سروش نوجوان " او نوجوانيهايمان را رنگدگر بخشيد. با منظومهي " ظهر روز دهم " او گريستيم؛ با "مثل چشمه مثل رود" او جاري شديم به جواني؛ از زبان او "به قول پرستو" سخن گفتيم و پرواز را آموختيم.
از او ياد گرفتيم كه "گلها همه آفتابگردانند" اگر دلهايمان آفتابي باشد و ابر تيرهي نا اميدي در دلهايمان چيره نشده باشد.
شاعري كه شعرهايش ما را با انقلابي كه پدرانمان بر پا كرده بودند و ما هر لحظه از آن دور و دورتر ميشديم آشتي داد.
شاعري كه شعرهايش مرهم دل داغديدهي مردم ايران زمين در دوران دفاع بود و بالاخره "دستور زبان عشق" را يادمان داد تا بدانيم عشق نيز آدابي دارد و دستوري!
چقدر سخت است گفتن از قيصر! مگر چند نفر هستند كه نام كوچكشان با حرف آخر عشق شروع ميشود؟! حتي اگر در دستور زبان عشق او اينگونه رقم زده باشند: " نه !/كاري به عشق ندارم!/ من هيچ چيز و هيچ كسي را /ديگر/در اين زمانه دوست ندارم".
مگر ميشود چنين شخصي كاري به كار عشق نداشته باشد؛ آخر نام كوچك او با حرف آخر عشق شروع ميشد.
قيصر!" اما چرا /آهنگ شعرهايت تيره /و رنگشان /تلخ است ؟"! چرا اين روزهاي آخري شعر تو بوي تلخي ميداد؟ چرا به خود اينگونه تلقين ميكني: " اين روزها كه ميگذرد /شادم / اين روزها كه ميگذرد /شادم / كه ميگذرد /اين روزها /شادم كه ميگذرد ..."مگر تو شاد نبودي؟
خواستم بگويم كه قاف حرف اول قلب است، آن جا كه ميزند براي دوست، ديدم قاف نيست.خواستم بگويم قاف حرف اول قبله است؛ آنجا كه تمام مسلمين به شوقش ميزند دلهايشان، ديدم قاف نيست. خواستم بگويم قاف حرف اول قاصدك است؛ ديدم قاف نيست. ديدم همهي اينها هست و قاف نيست؛قاف حرف آخر عشق است، آنجا كه نام كوچك تو آغاز ميشود.
*تاكيد ميشود؛ انتشار مطالب وبلاگها در "سرويس فضاي مجازي" به معناي تاييد محتواي آنها نيست و صرفاً به منظور گسترش فرهنگ تعامل و نقد صورت ميگيرد.
انتهاي پيام
دوشنبه 13 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]