؛افعي مرگ!

واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ؛افعي مرگ!
؛غلامرضا تديني راد: شگفت آور نيست كه بيشتر والدين آرزو مي كنند مشكل مصرف مواد مخدر، زياده روي در مصرف آن و اعتياد به طور كلي ريشه كن شود. با تمام اين احوال، زمينه دسترسي به مواد مخدر و مصرف آن ها به سادگي از بين نخواهد رفت و اين يك واقعيت است كه آرزوهاي ما به تنهايي نمي تواند جلوي خطرات ناشي از مصرف مواد مخدر را بگيرد. متأسفانه هر روز افعي مرگ، جان افراد زيادي را در جامعه ما مي گيرد. در اين شماره از بررسي حوادث، داستان تلخ زندگي ٢ جوان را مي خوانيم كه به علت اعتياد به كريستال و كراك جان خود را از دست دادند. در ابتدا همراه با شما پرونده اي را كه در معاونت اجتماعي پليس نيشابور گشوده شده است، با هم ورق مي زنيم.

برادرم مرده است
نزديك ظهر بود كه صداي زنگ تلفن فوريت هاي پليسي ١١٠ نيشابور به صدا درآمد. دختر جواني درحالي كه گريه مي كرد ،تقاضاي كمك مي كرد و مي گفت: خواهش مي كنم سريع خودتان را برسانيد. برادرم مرده است. او آرام و قرار نداشت و چند بار اين جمله را تكرار كرد. اپراتور ١١٠ نشاني منزل آن ها را پرسيد و از طريق شبكه بي سيم به نزديك ترين تيم گشتي پليس كه در محل مشغول انجام مأموريتي بود اعلام كرد تا موضوع را پي گيري كند. با دريافت اين گزارش، افسر پليس به مركز فرماندهي و كنترل اعلام كرد كه پيام را دريافت كرده است. او به راننده خودرو دستور داد تا به سمت نشاني منزل مورد نظر، تغيير مسير دهد.

كشف جسد جوان ٢١ ساله
پس از چند دقيقه خودرو گشتي پليس در مقابل منزلي توقف كرد و افسر انتظامي جلوي در منزل مسكوني با دختر جواني روبه رو شد كه چشم هايش پر از اشك بود و با حركت انگشت داخل خانه را نشان مي داد. ٢ مأمور پليس با عجله وارد خانه شدند و پس از بررسي محل، جسد جوان لاغراندامي را داخل يكي از اتاق ها كشف كردند. آن ها خيلي سريع موضوع كشف جسد را به مركز ١١٠ اطلاع دادند و موضوع به مقام قضايي و همچنين كارآگاهان مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي اعلام شد.

برادرم به كريستال اعتياد داشت
دختر جوان در بازجويي هاي اوليه پليسي اظهار داشت: اين جنازه، برادرم «شايان» است. او به كريستال اعتياد داشت. پدرم و مادرم از اين موضوع خيلي نگران بودند و هميشه جر و بحث مي كردند كه چرا اين بچه عاقبتش چنين شده است. آن ها چند بار سعي كردند با نصيحت و هشدار شايان را مجبور به ترك اعتياد كنند اما فايده اي نداشت. حتي چند بار هم كارشان به دعوا كشيده شد. پدر كه روز به روز از وضعيت تنها پسرش نااميدتر مي شد بالاخره تصميم گرفت به هر قيمتي شده، شايان را از مرداب اعتياد نجات دهد.

در اتاق را به رويش قفل كرديم
دختر جوان ادامه داد: يك روز كه برادرم داخل اتاق بود، پدر ناگهان در را به رويش قفل كرد و با صداي بلند گفت: چند روز كه آنجا بماني، خوب مي شوي! سپس او و مادرم به مسافرت رفتند اما تأكيد كردند كه در اتاق را باز نكنم و از پنجره به او غذا دهم. من براي آينده برادرم و با اميد اين كه بتوانيم او را ترك دهيم، به حرف پدر گوش كردم، اما امروز صبح، موقع بردن صبحانه با جنازه شايان روبه رو شدم. الان هم پدر و مادرم در مسافرت هستند. البته با آن ها تماس گرفتم تا هرچه زودتر برگردند. در اين لحظه دختر جوان كه شاهد انتقال جسد برادرش به سردخانه بود، با صداي بلند گريه كرد و ديگر قادر به صحبت كردن نبود.

شايان پسر خوبي بود
پدر شايان با شنيدن خبر تلخ و ناگوار مرگ پسرش، پس از چند ساعت سراسيمه خود را به نيشابور رساند و درحالي كه لباس سياه سايه غم را بر چهره اش انداخته بود، در تحقيقات پليسي گفت: شايان پسر خوبي بود. او پس از تمام كردن تحصيلات، از سربازي هم معاف شد. من به او پيشنهاد دادم تا در فروشگاه خودم مشغول كار شود اما پسرم بهانه آورد كه چند روزي اجازه بدهيد استراحت كنم و بعد با هم همكار خواهيم شد. با اين كه زياد دوست نداشتم او را به حال خود رها كنم، اما پذيرفتم و تأكيد كردم كه بعد از يكي دو هفته بايد به سر كار بيايد.شايان از آن روز به بعد صبح ها تا ساعت ١٠ مي خوابيد و بعد از خوردن صبحانه با دوستانش براي تفريح بيرون مي رفت و آخر شب برمي گشت. ١٠ روز به همين منوال گذشت و در اين مدت دل من مثل سير و سركه مي جوشيد، تا اين كه او يك شب ساعت ١٢ به خانه آمد و بدون سر و صدا به داخل اتاقش رفت و خوابيد. با نگراني كه داشتم پس از اين كه مطمئن شدم خوابيده است، به اتاقش رفتم اما متوجه شدم كه لباس هاي پسرم بوي سيگار مي دهد. چند نخ سيگار هم از توي جيبش پيدا كردم. شايد باورتان نشود آن شب از غصه و غم تا صبح نخوابيدم و نگران فرزندم بودم.

اختلافات من و پسرم شروع شد
پدر عزادار در حالي كه اشك هايش را پاك مي كرد، ادامه داد: صبح روز بعد وقتي مي خواستم به سر كار بروم، شايان را بيدار كردم و گفتم: پسرم، استراحت ديگر بس است زندگي خرج دارد و بايد كمر همت ببندي تا بتواني گليم خودت را از آب بكشي. زود باش آماده شو تا به مغازه برويم. اما او روبه رويم ايستاد و گفت: اگر من نخواهم با شما كار كنم، چه كسي را بايد ببينم. اصلا من به اين شغل علاقه ندارم و مي خواهم با يكي از دوستانم در كارگاهش كار كنم.با شنيدن اين حرف من كه براي خوشبختي تنها پسرم آرزوهاي زيادي داشتم، قلبم شكست و در يك لحظه احساس كردم تنها هستم. از شما چه پنهان بگومگوي ما از همان روز شروع شد و خلاصه هرچه مي گفتم جوابم را مي داد و سر ناسازگاري مي گذاشت. مانده بودم با او چه كار كنم به همين دليل از برادرم كمك خواستم تا كمي با شايان صحبت كند اما نه تنها نتيجه اي نگرفتم بلكه كار بدتر شد و پسرم احساس مي كرد كه غرورش را خرد كرده ام. چند بار خيلي دوستانه شايان را صدا زدم و از او خواستم تا سر به راه شود و رفت و آمدش را با دوستان ناباب قطع كند ولي پسرم ديگر بزرگ شده بود و مي خواست خودش تصميم بگيرد. در آن شرايط من و مادرش سعي كرديم در خصوص او كمي سخت گيري كنيم و با اين تصميم اشتباه شايان ديگر شب ها هم به خانه نمي آمد و معلوم نبود كجا مي رود و چه كار مي كند.

يك سال گذشت
پدر شايان ادامه داد: يك سال گذشت و مشكل پسرم روز به روز او را گرفتارتر و مرا خشمگين تر مي كرد. تا اين كه يك روز دوست قديمي ام به در مغازه آمد و با عذرخواهي گفت: اگر ممكن است طلبم را بدهيد! با تعجب پرسيدم: پس از مدت ها به ديدنم آمده اي و شوخي مي كني؟ اگر پول لازم داري بدون رودربايستي بگو! اما دوستم جواب داد: مثل اين كه تو شوخي ات گرفته، مگر يادتان رفته است، چند ماه قبل پسرت را فرستاده بودي تا مبلغ دويست هزار تومان به او بدهم. با شنيدن اين حرف سرم سوت كشيد و متوجه شدم چه اتفاقي افتاده است. لذا براي حفظ آبرويم اين مبلغ را به دوستم دادم و با شرمندگي از او معذرت خواهي كردم. ولي از چند روز بعد سر و كله طلبكارها يكي پس از ديگري پيدا شد و هر كدام ادعا مي كردند كه پسرم با اين بهانه كه من چك دارم، از آن ها پول گرفته است.با اين وضعيت مطمئن شدم كه بدبختي شايان از سيگار كشيدن گذشته و او در دام اعتياد به مواد مخدر افتاده است.

اعتياد شايان كمرم را شكست
پدر عزادار پيشاني اش را با دو انگشت خود فشار داد و پس از چند ثانيه مكث، نفس عميقي كشيد و گفت: يك روز از كلانتري تماس گرفتند و خبر دستگيري پسرم را به اتهام استعمال مواد مخدر دادند. خيلي سريع خودم را به كلانتري رساندم و پس از طي مراحل قانوني شايان را به خانه برگرداندم. اما او آن شب اعتراف كرد كه به كريستال آلوده شده است. با اين خبر كمرم شكست. من دوبار با زجر و عذاب پسرم را ترك دادم و مدام او را به آينده اميدوار مي كردم اما پس از مدت كوتاهي او دوباره آلوده مي شد و نتوانست ترك كند.چند ماه ازاين ماجرا گذشت و كم كم زخم هايي روي بدن شايان ايجاد شد. ما كه نگران او بوديم، در داخل خانه برايش اتاقي مهيا كرديم و حتي پرستار گرفتيم.

همسرم دچار بيماري قلبي شد
با خراب شدن حال و روز شايان، همسرم كه طاقت تحمل اين بلا را نداشت، دچار ناراحتي قلبي شد و چون مي خواستم او را براي درمان به مشهد ببرم، به ناچار پسرم را به خواهرش سپردم و در اتاق را به رويش قفل كردم. اما غافل بودم كه او قبلا مقداري مواد مخدر داخل اتاق پنهان كرده است. من و همسرم در بيمارستان بوديم كه دخترم زنگ زد و خبر مرگ او را به ما داد. نفهميديم چه طور خودمان را به خانه رسانديم. پدر شايان ادامه داد: من از همه پدران و مادران خواهش مي كنم در محبت كردن به فرزندان خود اعتدال را رعايت كنند و مراقب آن ها باشند تا با افراد ناباب رفت و آمد نكنند. من در زندگي تنها پسرم را از دست داده ام. اين كه شاهد مرگ تدريجي عزيز دل خود باشي، خيلي سخت است؛ خدا بر سر هيچ بني بشري نياورد. البته اين بلاها نتيجه سهل انگاري و بي دقتي خانواده ها و ناآگاهي جوانان است و با كمي مراقبت و هوشياري مي توان از وقوع آن پيش گيري كرد.

كشف جنازه متعفن
در حادثه مشابه ديگري، پليس جنازه متعفن پسر جواني را داخل منزلي اجاره اي در يكي از مناطق تهران كشف كرد. با اعلام مرگ مرموز اين جوان به فوريت هاي پليسي١١٠، ماموران انتظامي بلافاصله در محل حاضر شدند و با مشاهده جسد«خسرو» در رخت خواب، تحقيقات خود را با هماهنگي دادسراي جنايي تهران آغاز كردند.بررسي هاي پليسي نشان داد كه«خسرو» از چندي قبل به مواد مخدر اعتياد پيدا كرده است و به علت اختلافاتي كه با خانواده داشته، از خانه رانده شده است. او كه مدتي به تنهايي در وضعيت اسفباري زندگي مي كرد، بر اثر مصرف كراك جان خود را از دست داد. جنازه« خسرو» نيز با دستور مقام قضايي براي تحقيقات بيشتر به پزشكي قانوني انتقال داده شد. به راستي سرنوشت تأسف بار «شايان» و «خسرو» سوالات زيادي را در ذهن هر خواننده اي به وجود مي آورد.آيا خانواده اين دو جوان در مورد علت گرفتار شدن فرزندانشان در دام اعتياد به شناخت لازم رسيده اند؟ آيا اين دو خانواده اطلاعات دقيق و كافي از بيماري اعتياد داشته اند؟ آيا براي حل مشكل نمي توان از نظريه متخصصان و كارشناسان استفاده كرد؟

واقعيت اين است كه بنابر تجربه هيچ گاه با توسل به زور و اجبار نمي توان بيماري را از منجلاب اعتياد خارج كرد و اولين قدم براي كمك به فرد معتاد، ايجاد انگيزه دروني در اوست.اما براي اين كه بتوانيم انگيزه فرد را در مورد ترك اعتياد افزايش دهيم، بايد فرد بيمار را همان گونه كه هست بپذيريم و از هرگونه نصيحت، سرزنش و طرد كردن خودداري كنيم. با درك فرد معتاد، گاهي خود را جاي او بگذاريم و بگوييم اگر من معتاد بودم دوست داشتم ديگران چگونه برخورد كنند؟

بعد از اين كه رابطه خوبي با فرد بيمار برقرار كرديم، از او بخواهيم در طول روز براي خودش فوائد و مضرات مواد مخدر را بنويسد و تكرار كند و همچنين سعي كنيم در تمام مراحل ارتباط با اين گونه افراد، طوري برخورد كنيم كه او ما را در كنار خود ببيند نه در مقابلش، خوب است درنظر داشته باشيم كه براي كمك به فرد بيمار، علاوه بر داشتن اطلاعات كافي بايد صبور و شكيبا باشيم و از اتخاذ هرگونه تصميم عجولانه و احساسي پرهيز كنيم. در پايان باز هم تاكيد مي كنيم بهترين راه حل در مواجهه با بيماران معتاد به مواد مخدر، استفاده از نظر متخصصان و بهره گيري از خدمات مراكز مشاوره است و نبايد خودسرانه تصميم بگيريم.
يکشنبه 12 آبان 1387

این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]

[مشاهده در: www.khorasannews.com]

[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]