واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آیـا از بـرخـورد با مـردانـی كـه آشـكـارا آمـادگـی ســرسـپــردن در عــشـق را نـدارنــد، نــا امــیــدگشته اید؟ اگر در یافتن جفت خود منتهای كوشش خود را نموده ایـد و در این زمینه بموفقیت چندانی دست نیافته اید،
آیا از دیدارهایی كـه مـنجر به بــرقـراری رابـطه نگردیده اند خـستـه شـده اید؟ آیـا از بـرخـورد با مـردانـی كـه آشـكـارا آمـادگـی ســرسـپــردن در عــشـق را نـدارنــد، نــا امــیــدگشته اید؟ اگر در یافتن جفت خود منتهای كوشش خود را نموده ایـد و در این زمینه بموفقیت چندانی دست نیافته اید، ممكن است وقت آن رسیده باشد كه
درباره دیدگاهتان نسـبــت بجستجوی عشق حقیقی تجدید نظر كنید. در این بخش
با پنج اشتباه متداول زنان در بازی عـشق آشنا میشوید. اگــر بـرخـی از ایـن دلایــل بــرایــتـان آشــنــا بــود، خـود را سرزنش نكنید. فقط بدانید كه لیاقتتان بیشتر بوده و عهد ببندید كه برای بهتر بودن تغییر نمایید.
1- اگر فكر كنید كه عشق هرگز شما را پیدا نخواهد كرد، چنین نیز خواهد شد بسـیـاری از زنـان نـاامـیدیـهــای رومانتیكشان آنها را متقاعد نموده كه برای ایـنـكه مـورد محبت و توجه دیگران قرار بگیرند، به صـورت ذاتــی چیزی درونشان وجود ندارد. آنها مثلا میگویند: ""كی حاظر میشه با من ازدواج كنه؟ مطمئنم كه تا آخر عمرم تنها میمونم.""
بطور واضح چنین زنانی همانند من و شما شایسته و سزاوار عـشق هستند. ( بله، ما سزاواریم!) اما آنها دارای مشخصه ای ترسناك می باشند كه می تـوانـد بـرای سـالهای متمادی باعث تنها ماندنشان گردد: ""پیشگویی كامبـخش."" یعنی مسـئـلـه ای واقعـیـت می یابد چون مردم انتظار واقعـیتش را داشته و بگونه ای رفتار میكـنند كـه باعث اتفاق افتادن آن گردد.
پیشگویی كامبخش مسری نیست اما سبب میگردد تا ارتـباطات بالقوه به سویی مخالف بحركت درآیـنـد. آن یـك بیـماری مـوذی اسـت. بـطور فیــزیكی، بیمار را دست نـخورده باقی میگذارد. اما هر قدر فردی بیشتر بگوید، ""من هرگز عشقی نخواهم یافت،"" احتمال وقوع چنین انتظاری افزایش میابـد. بـطور متـضـاد، هـر انــدازه افق دیدگاه كسی روشنتر باشد -- "" من چنـان آدم شـاداب و بـا طــراوتی هستم كه حتما همدمی پیدا خواهم كرد"" -- پیشگویی آینده رومانتیك او نیز روشنتر خواهد بود.
اگر شما جزء كسانی هستید كه افكارشان از دریغ و افسوس پر شده است،دست بكار شوید: مجله ای تاسیس كنید. هر روز چیزی دوست داشتنی درمورد خودتان بنویسید. این كار به مرور زمان آسان تر خواهد شد. حتی می تـوانید با برخی از دوستان نزدیك یا اقوام خود هم فكری نمایید تا آنها بتوانند دلایلی كه فكر می كـنند باعث خوشبختی یك مرد با داشتن شما میگردد را بیان نمایند. علت این تقاضای خـود را برای آنها بیان كنید، آنـها نـیـز احتمالا از كمك كردن به شما خوشحال خواهند شد. هرگـاه فـكـری مـنـفـی در شرف حمله به ذهنتان قرار گرفت، آنرا با فكری مثبت جایگزین نمایید.
2- ایده بد بودن همه مردان را لگد كوب كنید
خبر خوب: نسل مردان خوب منقرض نشده است. آنها هنوز بطور وسیع یافت میشوند. نـكتـه ایـن اسـت كـه بـیـاموزیـد یـك مرد شایسته را هم تشخیص دهید و هم بخواهید. سحر یكی از دوستان من میگوید: ""چنـدین سال جذب مردانی میشدم كه ماموریتشان اذیـت كردن من بود. از زد و بندهایشان معلوم بود. وقتی میگفتند با من تماس میگیرنـد هیچگاه این كار را انجام نمیدادند، مرتب دروغهای احمقانه به هم میـبافتـند، می گفتند كه مرا دوست دارند بعد به سراغ زنان دیگر می رفتـنـد. حـتی یكی از آنهـا می خواست بهترین دوست من را از راه بدر كند."" سحر مرتب سرزنش میكـرد كـه رابطه هایش مملو از تقلب و فریبكاری بوده است: هیچ مردی نمی تـواند خـوب و با وفا باشد. تا اینكه او در مراسم عروسی دختر عمویش شركت كرد. او گفت: ""سـامان، داماد عسل، بهترین مرد دنیاست او حـتما عسل را خوشبخت و برای خوشحال كردن او زندگی خواهد كرد. وقتی برق شیرین و دوست داشتنی چشمان سامان را دیدم، بــا خـودم عهد بستم كه روزی با مردی آشنا شوم كه همانند گنجینه به من نگاه كند.""
سحر وقفه ای در روابط خـود ایـجاد نموده و درباره وسـواس فـكریش نـسبت به مردان بد كمی به تفكر پرداخت. او میگوید: ""پدرم آدمی خوشگذران و به عنـوان یـك شـوهر و یـك پدر سرد و بی مسؤلیت بود. وقتی 10 سال داشتـم مـا را تـرك كـرد. بعد از آن گه گاهی كه او را میدیدم، برای جلب توجه او چرخ و فلك مـیرفتم. وقتی برای داشتن دوست پسر بـه انـدازه كـافی بـزرگ شـدم، بصورت مجازی با افرادی ارتباط برقرار می كـردم كـه دارای اخلاقیات پدرم بودند. زمانیكه به خودم آمدم و فهمیدم كه چه كاری دارم انجـام میدهـم، بـا مردانی روبرو شدم كه آنچنان هم زرق و برقی و غیر قابل اطمینان نبودند.""
امروز سحر نامزد دارد -- شخصی هم تیپ سامان. او میگوید: "" نمیتوانم باور كنم كه آن هـمه وقـت را با مردانی تلف كردم كه همانند یك شیء بی ارزش با من رفتار میـكـردند. امـا ارزش آن را داشت، چون فكر میـكنم در نهایت به من آموخت كه قدر یك مرد خوب را بطور حقیقی بدانم.""
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]