تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):بى گمان شيعيان ما دل هايشان از هر خيانت، كينه،وفريبكارى پاك است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838017283




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نوروز عصر قجر


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آفتاب برج حمل در كاخ گلستان چهار، پنج دهه پيش تهران شهرى بود سرسبز و خوش آب و هوا و از آن وقت كه سر و كله خودروهاى سوارى مونتاژ وطن در خيابان ها پيدا شد و شروع به جولان دادن كردند، ابتدا هوايش آلوده شد، بعد سرسبزى طبيعى اش رو به انقراض گذارد و سپس سروصداى سرسام آور آن همه چيز را از بين برد.نوروز و عيد در پس زمستان هاى سخت اين شهر با سرسبزى رخ مى نمود و (گل پونه، نعناپونه) همراه با تربچه نقلى و شبدر و (چاغاله بادام) نويد بهار را مى دادند و (نوروز) آغاز مى شد و (نوبر بهاره بستنى) نيز مى آمد.آذر و دى ماه هاى سرد سال بودند و آنچه كه اين دو ماه نكرده بودند، بهمن مى كرد و اسفندماه (يخ نگرفتن زمين بود) و سبزه و سبزى از هر گوشه سر مى كشيد، در پس اين سبزى ها عيد مى آمد.با تمام زيبايى هايش. عيد آن روزگار نزد مردم كوچه و بازار و اعيان و اشراف و درباريان چگونه بود؟ به يك قرن قبل مى رويم تا نوروز گمشده اين شهر را در عالم خيال زنده كنيم. عيد نوروز با سبزه سبز كردن، كوزه شكستن و آن را از (سردر نقاره خانه) به پايين انداختن، لباس هاى رنگارنگ به تن كردن براى مردم كوچه و بازار معنا مى يافت.
(از اوايل اسفند در بازارها مخصوصاً دكان هاى پارچه فروشى و كفش و كلاهدوزى ازدحام مى شد. هر كسبه قدر توانايى خود به فكر لباس عيد براى افراد خانواده خود بود. خياط ها منتها تا نيمه اسفند كار تازه قبول مى كردند. از بيستم اسفند به بعد پاره اى از دكان دارها كه سروكار مستقيم با عيد داشتند، دكان هاى خود را تزئين مى كردند. بقال ها طبق هاى معلق از سنجد ساخته و دسته هاى شمع پيهى كه با جوهر سبز و قرمز روى آنها را نقش و نگار انداخته بودند، به سرتاسر پيشانى دكان خود مى آويختند.
كپه هاى فرسوده سال قبل را نو و سرطاس هاى برنجى پشت آنها را براق و از حبوبات مملو مى كردند و در فاصله هر كپه كاغذ سبز و آبى و زرد و سفيد لوله كرده مى گذاشتند ... آجيل فروش ها با طبق هاى معلق بزرگ و كوچك از فندق و بادام و پسته و تخمه هندوانه و تخمه كدو، پيشانى و با مخروطى هايى كه از انواع آجيل به هم چسبيده ساخته بودند، جلوى دكان را زينت مى دادند.
ميوه فروش ها گذشته از آرايش دكان با ميوه هاى الوان، پياز نرگس و سنبل در گلدان هاى شيشه اى سبز كرده همچو انگاره مى گرفتند كه در حدود شب عيد گل هاى اوليه آنها به بار آيد...
مفصل تر از همه آئين بندى دكان هاى قنادى بود. زيرا سروكار اين دكان ها با عيد نوروز بيشتر از سايرين است. در جلوى دكان دو اصله تير سروته، يكى كه روى آن را با كاغذ الوان نقش و نگار انداخته بودند، به دو جرز طرفين دكان تكيه داده سر آنها را به هم نزديك و جناقى در جبهه دكان احداث مى كردند. بعد از كله قند كه در ته آن نارنج و بعد از آن شيشه ميمندى آب ليمو و آخر همه شيشه گلاب كه به آنها زرورق زده بودند، رشته هايى ترتيب مى دادند و آنها را تنگ درز به اين جناقى مى آويختند.
سپر و شمشيرى از نبات مى ريختند و دو طرف جناقى به جبهه دكان نصب مى كردند. در جلوى دكان از گچ مخروط هاى سرزده اى مى ساختند و دور آنها را اقسام شيرينى مى چيدند و روى سرزده مخروط، جارهاى چندشاخه مى گذاشتند...
در عيد نوروز مردم از طبيعت تقليد كرده به همه چيز زندگى نو و تازگى مى دادند. ظروف مسى خانه حكماً به سفيدگرى فرستاده مى شد. بايد مس ها براى روز عيد رويگرى شده و براق و درخشان باشد. آب حوض و آب انبار خانه را حكماً عوض مى كردند... فرش ها را تكان داده گرد ديوار اتاق ها را اگر گل سفيد نزده بودند، مى گرفتند و قبل از تحويل خورشيد به برج حمل، رخت هاى نو را پوشيده، سر سفره عيد مى رفتند.1
آنچه آمد مختصرى بود از زندگى عامه مردم، در استقبال از نوروز كه در پايان آن را به گونه اى ديگر ادامه خواهيم داد، اما در نزد اعيان و اشراف و درباريان عيد چگونه بود؟

(مراسم نوروز در دربار قاجارها شكوه خاصى داشت. از زمان هاى بسيار قديم شاهان ايرانى در اين روز با جاه و جلالى جشن مى گرفتند و اين آئين ايرانى قديم تا آن زمان پايدار مانده بود... نوروز سلطانى يا نوروز عامه روز اول فروردين و نوروز خاصه يا نوروز بزرگ روز ششم فروردين [بود].
مراسم دربارى در همان روز اول فروردين يعنى نوروز سلطانى يا نوروز عامه برقرار مى شد. در موقع تحويل سال شاه در تالار برليان و گاهى در تالار موزه مى نشست و سران پايتخت به حضور او مى رفتند.
اين مجلس بسيار باشكوه بود و از زمان فتحعلى شاه معمول شده بود. جواهرات مهم سلطنتى را در حضور شاه روى سفره اى مى چيدند و قليان مرصع و كاسه هاى جواهرنشان را پيش روى او مى گذاشتند. همه حاضران لباس تمام رسمى پوشيده بودند.

تا مدتى كسانى كه درجات نظامى نداشتند به اصطلاح (شال و كلاه) كرده حاضر مى شدند و شال و كلاه عبارت بود از شال كشميرى گرانبهايى كه گرداگرد كلاه بلندى مانند عمامه خيلى درازتر از آن به شكل استوانه مى پيچيدند و جبه يا لباده اى از ترمه كه به آن خرقه مى گفتند مى پوشيدند...در سلام عام كه شاه بر تخت مى نشست برادران و پسران و نزديكان او در دو سوى تخت به ترتيب سن مى ايستادند و صدراعظم روبه روى او جا مى گرفت. نخست شاه خطاب به صدراعظم مى كرد و عيد را به همه تبريك مى گفت. سپس صدراعظم از طرف مردم و كارمندان دولت تبريك مى گفت و جواب مى داد. پس از آن شاعرى كه سمت (ملك الشعرايى) داشت قصيده اى را كه به مناسبت همين جشن سروده بود، با صداى شمرده و بلند مى خواند و پس از او كسى كه از خاندان محترم يا از سادات يا از پيرمردان محترم بود و اين منصب مهم را به او داده بودند، روبه روى تخت مى ايستاد و خطبه مخصوص آن روز را از حفظ مى خواند و او را (خطيب) مى گفتند و حتى القابى مانند (خطيب الممالك) و (خطيب السلطان) به ايشان مى دادند.يكى از پيران محترم منتصب (مخاطب سلام) داشت كه هر وقت لازم مى شد، شاه چيزى بگويد رو به او مى كرد و مثل اين بود كه به وسيله او به مردم پيغام مى دهد، پس از آن كه اين مراتب برگزار مى شد، عده اى از نظاميان كه گرداگرد حياط بزرگ صف كشيده بودند، به آهنگ موسيقى نظامى به حال احترام از پيش تخت مى گذشتند.سلام نوروز يا روز تولد و يا جلوس شاه در حياط تخت مرمر برپا مى شد كه در زمان فتحعلى شاه ساخته بودند و سلام هاى ديگر در باغ گلستان بود. شاه روى تخت مرمر بر بساط زربفت و جواهرنشان چهار زانو مى نشست و تاج يا كلاه جيقه دار بر سر مى گذاشت و لباس رسمى با همه نشان ها و امتيازات خود دربرداشت و شمشير جواهرنشان خود را بر روى دو زانو مى گذاشت. پشت سر او دو متكاى مرواريددوزى و جواهرنشان گذاشته بودند كه بر آنها تكيه مى داده، در تمام مدت مراسم سلام به همين حال نشسته بود...

اين مراسم در حدود دو ساعت طول كشيد ... در تمام مدتى كه شاه به سلام نشسته بود، توپ در مى كردند و معروف بود به عده سال هاى عمر او توپ مى اندازند، اما اين نكته مسلم نيست.)

دوستعلى خان معيرالممالك نوه دخترى ناصرالدين شاه روايت زنده ترى از مراسم نوروز در دربار قاجار را پيش روى ما مى گذارد. او مى گويد: (باكيفيت ترين اعياد از حيث آداب و عوالم عيد نوروز بود. از يك ماه به عيد مانده در سراسر شهر خاصه در اندرون شاهى ولوله شعف آميزى حكمفرما و بساط عيش و سرور برپا بود. اتاق ها رفته و تميز مى شد و هر كس به قدر مقدور در فكر تهيه جامه هاى نو و زيور و آرايش هاى نوين بود.سه روز به نوروز مانده فراشان سرخ پوش از جانب ديوان براى هر يك از دختران شاه كه به شوهر رفته بودند، خوانچه محتوى شيرينى و نقل و كله قند و آجيل و غيره مى بردند. پنجاه تومان شاهى سپيد در كيسه اى از تافته سرخ در يكى از خوانچه ها بود و دو خوانچه ديگر را (گل باغچه) مى ساختند بدين معنى كه ديواره اى مشبك از موم زرين به ارتفاع نيم ذرع دور خوانچه ترتيب داده انواع ميوه و گل و گياه از موم و سقز الوان در گلدان هاى بلورين زرورق زده در آن قرار مى دادند و يك خوانچه را نيز با اسپند الوان و عناب هاى زراندود زينت مى كردند...

ترتيب آراستن موزه و ايستادن اشخاص بدين عنوان بود: از چند گام به در ورودى تالار مانده سفره سپيد بزرگى گسترده، بساط هفت سين را روى آن مى چيدند و دامنه آن تا شاه نشين وسيعى كه تخت مرصع فتحعلى شاه در آن قرار داشت كشيده مى شد. بالاى تخت مسندى زربفت كار هندوستان مى گستردند، روى آن تشكچه اى از مخمل ارغوانى مرواريد دوزى ما نهادند و كنارش دو متكاى جواهر دوزى با ريسه و منگوله مرواريد قرار مى دادند.چهار شمعدان مرصع با آويز هاى درشت از سنگ هاى قيمتى در چهار گوشه تشك نهاده، شمع ها را مى افروختند. خواه روز و خواه شب، ساير جار ها و چلچراغ ها را نيز روشن مى كردند و مجلس شكوهى به خود گرفته، جواهر تخت و نشان هايى كه بر سينه حاضران نصب بود، در پرتو چراغ ها درخشيدن مى گرفت. در شاه نشين هاى اطراف تخت روساى ايل قاجار با سروارى هاى ترمه و شمشيرهاى مرصع و روساى كشيك خانه و سواران مهديه و منصور و غلام پيشخدمت ها و قورچيان و روساى زنبورك خانه با لباس هاى رسمى مى ايستادند...

يك ربع به تحويل [سال] مانده پرده دار، پرده را بالا گرفته، به آواز بلند ورود شاه را اعلام مى داشت. در دم گفت و شنود غلغله اى كه ميان حاضران برپا بود، به سكوت محض مبدل مى گشت و نظاميان در حال احترام ايستاده و ديگران سر به تعظيم فرود مى آوردند... شاه غرق در جواهر و نشان هاى سلطنتى، با چهره اى گشاده و لبان خندان به درون آمده، با قدم هاى آهسته از ميان صفوف گذشته و به تخت برمى شد، ولى بنابر احترام آقايان علما بر صندلى مرصعى كه روى تخت بود، نمى نشست و بر مسند زربفت جا گرفته، شمشير جهان گشاى نادرى را روى زانو مى نهاد، گروهى از خواجه سرايان و خواص كه به دنبال شاه آمده بودند، در كنارى قرار مى گرفتند.پس از جلوس شاه خطيب الممالك از صف خارج شده، نزديك تخت مى آمد و خطبه مختصرى ايراد مى كرد و چون به نام مبارك حضرت رسول اكرم(ص) و حضرت امير(ع) و شاه مى رسيد، سر ها به تعظيم خم مى شد. پس از پايان خطبه، منجم باشى ساعت به دست پيش مى آمد و اندك زمانى خيره به صفحه آن نگريسته، آنگاه به آواز رسا مى گفت: به مباركى و ميمنت و اقبال وجود مسعود شاهنشاه در اين ثانيه آفتاب به برج حمل تحويل گرديد.همان دم شيپورچى كه در بيرون منتظر ايستاده بود باد به شيپور مى كرد و در ميدان مشق توپ هاى تحويل به غرش در مى آمد. شاه نخست به علما و بعد به سايرين تبريك مى گفت.آنگاه قرآن مجيد را به دست گرفته تيمناً صفحه اى تلاوت مى كرد. سپس حاج نظام الاسلام كه از خاندان محترم و محرر امام جمعه بود برابر شاه زانو زده، اندكى از تربت مخصوص در آب ريخته، تقديم مى داشت و شاه آن را لاجرعه مى نوشيد... و بعد به دادن كيسه هاى عيدى به علما مى پرداخت و فرزندانشان را نيز بى بهره نمى گذاشت. چون علما بيرون مى رفتند چند دسته موزيك كه اطراف حوض برابر موزه ايستاده و به احترام آقايان خاموش بودند، به نواختن آهنگ هاى دلكش مى پرداختند...
روز دوم عيد سلام عام تخت مرمر منعقد مى گشت. شاه پس از بيرون آمدن از اندرون در اتاق كوچكى جنب تالار برليان جلوس مى كرد، تا ايشيك آقاسى باشى حضور سفيران را براى شرفيابى اعلام دارد. آنگاه بر تالار برليان مى آمد و برابر سفير كبير عثمانى ايستاده از سلطان و خود او احوال مى پرسيد و شرح مختصرى مبنى بر روابط و يگانگى دو دولت ايراد مى كرد و سپس رو به سفير انگليس كرده و مى گفت: احوال خواهرمان ملكه انگلستان چطور است؟ و به همين ترتيب با ديگر سفرا صحبت داشته، به همگان عيدى مى داد كه با نهايت ادب مى پذيرفتند.)

يكى از شركت كنندگان در اين مراسم، اعتمادالسلطنه وزير انطباعات ناصرى است. او بار ها در سلام نوروزى شاه قاجار حضور داشته است. او مى گويد: اول سنه تخاقوى ئيل تركى و ماه پنجم عربى يعنى 3 جمادى الثانى سنه 1302 هجرى قمرى مطابق 21 مارس 1885 مسيحى، هفت ساعت و هفت دقيقه از روز جمعه گذشته آفتاب داخل برج حمل شد... امروز صبح به عادت معهود دربخانه رفتم... سلام تحويل در تالار موزه منعقد شد.
اما چه سلام؟! طورى بى نظم كه هيچ وقت اين قسم بى نظم كه ما فوق نداشت. بلى ايشيك آقاسى باشى بيست ساله بايد همين طور نظم سلام بدهد. من به عادت معهوده كه آخر از همه شاهى مى گيرم، يعنى شاه مخصوصاً صدا مى زنند، رفتم و گرفتم.)

آن روزگار مردم بود و اين روزگار دربار اما عيد واقعى را مردم بر پا مى داشتند.(كسانى كه زندگانى چهل پنجاه سال پيش ايران را هنوز به ياد دارند، چيزى كه هميشه بر آن دريغ دارند و افسوس مى خورند، دلخوشى و قناعت و زندگى ساده اى بود كه همه با كمال سرور و شادى از آن لذت مى بردند و حالا سال ها است از ايران رخت بربسته است.زندگى آسان بود، ارزان بود، تجمل و خود فروشى و نادرستى در كار نبود، هر كس به اندازه درآمد خود، اگر هم بسيار ناچيز بود، مى توانست زندگى آرام و آسوده اى داشته باشد. اين رقابت ها و همچشمى هاى زيان بخش در ميان نبود. زندگى خانوادگى بسيار احترام داشت. هر كس از خاندان خود مغرور بود و به كار خود دلبستگى داشت. به همين جهت مردم به مراتب دلخوش تر از امروز بودند. انواع تفريح و سرگرمى براى مرد و زن فراهم بود و هر كس به فراخور استطاعت خود از آن بهره مند مى شد.)5 و يكى از بهترين اين روز ها و تفريح ها عيد نوروز بود. روز هايى چون چهارشنبه سورى با آجيل اين شب، عيدى هاى روز اول عيد، سيزده به در و باور هاى مردم، فال گوش ايستادن، قاشق زنى، برپايى هفت سين و آداب خاص آن قصه ها و افسانه هاى عمو نوروز، حاجى فيروز و شادى هايش و بازى هاى عيد، تخم مرغ بازى، جفتك چاركش، بقچه گردانى، انگشتر پرانى، رخت عوض كردن و چلتوپ و الك دولك.اينها همه متعلق به مردم بود كه با نوروز زنده مى شدند و شادابى و سرزندگى را از سر مى گرفتند.سال نو بود و دل خوش. چنين باد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن