تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام کاظم (ع):حيا از ايمان و ايمان در بهشت است و بدزبانى از بى مهرى و بدرفتارى است و بدرفتارى در جهن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837467749




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فاطمه فاطمه است


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: فاطمه فاطمه است
اينک لحظه وداع با علي (ع) ! چه دشوار است.اکنون علي بايد در دنيا بماند. سي سال ديگر! فرستاد ” ام رافع ” بيايد ، وي خدمتکار پيغمبر(ص) بود. از او خواست که - اي کنيز خدا، بر من آب بريز تا خود را شست وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتي، غسل کرد و سپس جامه هاي نويي را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سياه پوشيده بود، پوشيد، گويي از عزاي پدر بيرون آمده است و اکنون به ديدار او ميرود.



به ام رافع گفت:
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه اي گذشت و لحظاتي …
ناگهان از خانه شيون برخاست.
پلکهايش را فروبست و چشمهايش را به روي محبوبش ـ که در انتظار او بود ـ گشود.
شمعي از آتش و رنج ، در خانه علي خاموش شد و علي تنها ماند . با کودکانش.
از علي خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسي نشناسد و … و علي چنين کرد.
اما کسي نمي داند که چگونه؟ و هنوز نمي داند کجا؟
در خانهاش؟ يا در بقيع ؟ معلوم نيست.
و کجاي بقيع ؟ معلوم نيست.
آنچه معلوم است، رنج علي است، امشب، بر گور فاطمه .
مدينه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته اند. سکوت مرموز شب گوش به گفتوگوي آرام علي دارد.
و علي که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بي پيغمبر، بي فاطمه. همچون کوهي از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.
ساعت ها است.شب ـ خاموش و غمگين ـ زمزمه درد او را گوش مي دهد، بقيع آرام و خوشبخت و مدينه بيوفا و بدبخت، سکوت کرده اند، قبرهاي بيدار و خانه هاي خفته ميشنوند.
نسيم نيمه شب کلماتي را که به سختي از جان علي برميآيد، از سر گور فاطمه به خانه خاموش پيغمبر ميبرد.
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پيوست، سلام اي رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزيز تو ـ اي رسول خدا ـ شکيبايي من کاست و چالاکي من به ضعف گراييد . اما، در پي سهمگيني فراق تو و سختي مصيبت تو، مرا اکنون جاي شکيب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در ميانه حلقوم و سينه من جان دادي، “انا لله و انا اليه راجعون”.
وديعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدي است و اما شبم بيخواب، تا آنگاه که خدا خانهاي را که تو در آن نشيمن داري، برايم برگزيند.
هماکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاري در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چيز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گير.
اينها همه شد، با اين که از عهد تو ديري نگذشته است و ياد تو از خاطر نرفته است.
بر هر دوي شما سلام. سلام وداع کنندهاي که نه خشمگين است، نه ملول.
لحظهاي سکوت نمود، خستگي يک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گويي با هر يک از اين کلمات، که از عمق جانش کنده ميشد ـ قطعهاي از هستياش را از دست داده است.
درمانده و بيچاره بر جا مانده؛ نميدانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، اينجا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گويي ديوي است که در ظلمت زشت شب کمين کرده است. با هزاران توطئه و خيانت و بيشرمي انتظار او را ميکشد.
و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقيقت؟ مسئوليتهايي که تنها چشم به راه اويند و رسالت سنگيني که بر آن پيمان بسته است؟
درد چندان سهمگين است که روح تواناي او را بيچاره کرده است. نميتواند تصميم بگيرد، ترديد جانش را آزار ميدهد، برود؟ بماند؟
احساس ميکند که از هر دو کار عاجز است، نميداند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضيح ميدهد: “اگر از پيش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشتهام، و اگر همين جا ماندم، نه از آن رو است که به وعدهاي که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شدهام”.
آنگاه برخاست، ايستاد، به خانه پيغمبر رو کرد، با حالتي که در احساس نميگنجيد، گويي ميخواست به او بگويد که اين “وديعهي عزيز”ي را که به من سپردهاي، اکنون به سوي تو بازميگردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برايت همه چيز را بگويد، تا آنچه را پس از تو ديد يکايک برايت برشمارد.
فاطمه اينچنين زيست و اينچنين مرد و پس از مرگش زندگي ديگري را در تاريخ آغاز کرد. در چهره همه ستمديدگان ـ که بعدها در تاريخ اسلام بسيار شدند ـ هالهاي از فاطمه پيدا بود. غصب شدگان، پايمال شدگان و همه قربانيان زور و فريب نام فاطمه را شعار خويش داشتند. ياد فاطمه، با عشقها و عاطفهها و ايمانهاي شگفت زنان و مرداني که در طول تاريخ اسلام براي آزادي و عدالت ميجنگيدند، در توالي قرون، پرورش مييافت و در زير تازيانههاي بيرحم و خونين خلافتهاي جور و حکومتهاي بيداد و غصب، رشد مييافت و همه دلهاي مجروح را لبريز ميساخت.
اين است که همه جا در تاريخ ملتهاي مسلمان و تودههاي محروم در امت اسلامي، فاطمه منبع الهام آزادي و حقخواهي و عدالتطلبي و مبارزه با ستم و قساوت و تبعيض بوده است.
از شخصيت فاطمه سخن گفتن بسيار دشوار است. فاطمه، يک ” زن ” بود، آن چنان که اسلام ميخواهد که زن باشد. تصوير سيماي او را پيامبر خود رسم کرده بود و او را در کورههاي سختي و فقر و مبارزه و آموزشهاي عميق و شگفت انساني خويش پرورده و ناب ساخته بود.
وي در همه ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر يک دختر، در برابر پدرش.
مظهر يک همسر در برابر شويش.
مظهر يک مادر در برابر فرزندانش.
مظهر يک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.
وي خود يک “ امام ” است، يعني يک نمونه مثالي، يک تيپ ايدهآل براي زن، يک “ اسوه ” ، يک شاهد براي هر زني که ميخواهد ” شدن خويش ” را خود انتخاب کند.
او با طفوليت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجي و داخلي، در خانه پدرش، خانهي همسرش، در جامعهاش، در انديشه و رفتار و زندگيش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ ميداد.
نميدانم چه بگويم؟ بسيار گفتم و بسيار ناگفته ماند.
در ميان همه جلوههاي خيره کننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بيشتر از همه براي من شگفتانگيز است اين است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظيم علي است.
او در کنار علي تنها يک همسر نبود، که علي پس از او همسراني ديگر نيز داشت. علي در او به ديده يک دوست، يک آشناي دردها و آرمانهاي بزرگش مي نگريست و انيس خلوت بيکرانه و اسرارآميزش و همدم تنهاييهايش.
اين است که علي هم او را به گونه ديگري مينگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علي همسراني ميگيرد و از آنان فرزنداني مييابد. اما از همان آغاز، فرزندان خويش را که از فاطمه بودند با فرزندان ديگرش جدا ميکند. اينان را “بنيعلي” ميخواند و آنان را “بنيفاطمه”.
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علي، نسبت فرزند به مادر و پيغمبر نيز ديديم که او را به گونهي ديگر ميبيند. از همهي دخترانش تنها به او سخت ميگيرد، از همه تنها به او تکيه ميکند. او را ـ در خردسالي ـ مخاطب دعوت بزرگ خويش ميگيرد.
نميدانم از او چه بگويم؟ چگونه بگويم؟
خواستم از ” بوسوئه ” تقليد کنم، خطيب نامور فرانسه که روزي در مجلسي با حضور لويي، از ” مريم ” سخن ميگفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مريم داد سخن دادهاند.
هزار و هفتصد سال است که همه فيلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهاي مريم را بيان کردهاند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستايش مريم همه ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند.
هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهرهنگاران، پيکرسازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمندي هاي اعجازگر کرده اند.
اما مجموعه گفتهها و انديشه ها و کوششها و هنرمنديهاي همه در طول اين قرنهاي بسيار، به اندازه اين کلمه نتوانسته اند عظمتهاي مريم را بازگويند که: “مريم (س)، مادر عيسي (ع) است “.
و من خواستم با چنين شيوه اي از فاطمه بگويم. باز درماندم
خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجهي بزرگ است.
ديدم فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه دختر محمد است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه همسر علي است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه مادر حسين است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم، که فاطمه مادر زينب است.
باز ديدم که فاطمه نيست.
نه، اينها همه هست و اين همه فاطمه نيست.
فاطمه، فاطمه است
دكتر علي شريعتي-برگرفته از كتاب فاطمه فاطمه است






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن