محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831468340
كتاب ادب - بازي تمام شده است
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: كتاب ادب - بازي تمام شده است
كتاب ادب - بازي تمام شده است
مريم مهتدي:دومين رمان بلقيس سليماني، «خالهبازي» برخلاف اغلب داستانهايي كه نويسندههاي زن مينويسند، در واگويي دغدغههاي زنانه محدود نميماند و توجه به زمينههاي اجتماعي و سياسي در كنار پرداختن به مباحث زنانه از بارزترين ويژگيهاي اين رمان است.با اينكه تنها چند هفته از انتشار و توزيع «خالهبازي» گذشته، اين رمان در آستانه چاپ دوم قرار گرفته و در همين فاصله كوتاه بسياري از منتقدان ادبي سختگيرانه آن را نقد كردند كه همين رويكرد منتقدان غيرمستقيم نشاندهنده جديت اين اثر در نزد ايشان است.بلقيس سليماني با وجود مشغلههاي بسيار و وسواسي كه دارد، درخواست مصاحبه را با روي باز پذيرفت.
در اين رمان، سياست در ترسيم جغرافياي فكري شخصيتهاي اصلي نقش دارد؛ مثل مسعود، مشاركتهاي سياسي از نوع ملي مذهبي، به ما در شناختاش كمك ميكند يا از يك جايي به بعد، پاي ناهيد روستازاده و از روستا آمده هم به اين فضا باز ميشود. اما روند داستان و بهخصوص پايانبندي آن، ما را به نوعي «شكست» بر اثر تناقض ميان واقعيتهاي اجتماعي و جنسيتي با آرمانگراييهاي سياسي و شبهفلسفي ميكشاند؛ چه در مورد «مرد» داستان كه به چنين وضعيتي (دوزنه بودن براي بچهدار شدن) تن ميدهد و چه براي زن اصلي داستان كه آگاهانه خودش را در وضعيتهاي متفاوت قرار ميدهد و نهايتا هم خودش را در وضعيتي متفاوت با ساير وضعيتهاي پيشين رها ميكند. شكست آرمانگرايي در زندگي و روشنفكرمآبي، و شكست در مبارزه با دغدغههاي مسائل جنسيتي در حوزه اجتماعي، آيا جان كلام شما بهعنوان نويسنده است؟
من معتقدم شخصيت آدمها در يك رابطه ديالكتيكي بين فرد و جامعه شكل ميگيرد. آدمي محصول ژنتيك، تربيت خانوادگي، وضعيت اقتصادي، شرايط سياسي و اجتماعي و دهها عامل ديگر است. آدمها در خلأ زندگي نميكنند و همين امر است كه سبب ميشود ما از زيست جهان آدميان حرف بزنيم، بعضي از انديشمندان بر اين باورند كه ما وقتي از حيوانات حرف ميزنيم از بودن آنها در جهان سخن ميگوييم، در صورتي كه انسان در جهان زيست ميكند، به عبارتي تنها انسان زيست جهاني دارد؛ اين سخن معنايش اين است كه انسان در جهان ساخته ميشود. اين تقريبا همان حرف اگزيستانسياليستهاست. البته اين زيست جهان از نظر من شامل تمامي تاريخ و تمدن و فرهنگ پشت سرش نيز است.
در رمان خالهبازي، بعضي از شخصيتها در موقعيتهاي سياسي و اجتماعي خاصي قرار ميگيرند و بهواسطه حضور در اين وضعيتها تصميمهاي خاصي ميگيرند.
اين تصميمها تحت شرايط خاصي گرفته ميشوند و با تغيير وضعيتها طبيعتا تصميمها دگرگون ميشوند. من ميخواهم بگويم اعمال آدمها تابع انگيزهها، نيتها و عوامل بسيار پيچيدهاي است، نبايد از آدمها توقع عملكرد خاصي به صرف ايستادن در يك وضعيت سياسي، اقتصادي، يا اجتماعي، داشت؛ عموما وضعيتها ناپايدارند.
اما دامنه كنشهاي آدمي بسيار گسترده هستند. يك انقلابي در يك موقعيت انقلابي، تصميمي ميگيرد كه ممكن است در وضعيت غيرانقلابي عواقب خاصي داشته باشد. حرف من اين است كه درباره افكار و اعمال آدميان مطابق با وضعيتشان داوري كنيم.
اما درباره اينكه رمان از يك آرمانگرايي شروع ميكند و به يك شكست ميرسد، حرف بسيار است. من اسم اين حركت را بازشناسي يك وضعيت ميدانم. بدون اينكه به كلمههاي «آرمانگرايي و شكست» بار ارزشي بدهم. من اين سير را واكاوي ميكنم، مسعود در مسير حركتش از جواني و ميانسالي در ايستگاههاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي خاصي توقف ميكند و مطابق با وضعيت اين ايستگاهها زندگياش را سر و سامان ميدهد. اگر مسعود همان جوان آرمانگراي اول كتاب باقي ميماند، نميتوانست به ميانسالي برسد، بايد جوانمرگ ميشد! لازمه حركت، اگر نگوييم تحول، دگرگوني است.
در واقع با اين رمان ميخواهيد اين قضاوتها و فضاها را نقد كنيد؟
همانطور كه گفتم، من سعي ميكنم در خودم و نسلم واكاوي بكنم، به خودم و نسلم بينديشم، اين همه هنر من است! ممكن است اين نگاه، كامل، علمي، دقيق، هنرمندانه نباشد، اما يك نگاه است. من توانايي انديشيدن به يك گستره تاريخي وسيع را ندارم. اما جلوي پاي خودم را كم و بيش ميتوانم ببينم، چالهچولهها، سنگ و كلوخها را ميتوانم تشخيص بدهم.
ناهيد بهعنوان يكي از افراد اين نسل، شخصيتي بسيار آشفته دارد. او در ظاهر به اصولي پايبند است كه انگار در درون، آنها را قبول ندارد. مثلا وسواس او را ميتوان نشانهاي از آشفتگي و تلاطم درونياش دانست.
ناهيد زن است، و در برخي جوامع زن بودن بزرگترين مشكل است. علاوه بر اين، ناهيد در زن بودن هم مشكل دارد.
او عقيم است. عقيم بودن براي هر زني ميتواند فلاكت بياورد و براي ناهيد هم اگر فلاكت نميآورد، دست كم پريشاني كه ميتواند بياورد! او خيلي زود با معضل زن بودن روبهرو ميشود و اين معضل، زندگي او را براي هميشه تحت تاثير قرار ميدهد.
اگر بخواهيم دستهبندي نسلي بكنيم، و ناهيد را تابلويي بدانيم از تناقضي روانشناختي و اجتماعي كه زنان ايراني بهعينه درگير آنان هستند، در واقع همكناري اين وضعيت شخصيتي با رويكرد اجتماعي، چيزي است كه بخشي از بنمايه رمان را شكل داده است. بهعنوان نويسنده چه حد اين وضعيت را «مشكل» يا «مسئله» زنان ايراني و خصوصا زنان اين نسل ميدانيد؟
همانطور كه گفتم از نظر من زن بودن در برخي جوامع بزرگترين مشكل است.
ناهيد يك نقص طبيعي دارد اما اين نقص طبيعي در عرصه اجتماع و فرهنگ هست كه معاني متفاوتي به خود ميگيرد. بدون شك يك زن عقيم درجامعه غربي همان وضعيتي را ندارد كه براي مثال يك زن عقيم در يك قبيله در شمال آفريقا دارد. همانطور كه يك زن عقيم در جامعه كشاورزي همان زن عقيم در جامعه صنعتي نيست. به هر حال وضعيتهاي طبيعي به وسيله وضعيتهاي فرهنگي و اجتماعي ارزشگذاري ميشوند. جنسها هم بهوسيله همين وضعيتها تعريف ميشوند، جنس مرد و جنس زن در جوامع مختلف تعاريف گوناگوني دارند. ناهيد بهعنوان يك زن بار گناه زن بودن را همواره و هميشه با خود ميكشد و از اين جهت ميتواند آينهاي- ارچه نهتمام قد- از وضعيت زنان جامعه ما باشد ولي من بيشتر او را از منظر نقصي كه دارد، نگاه ميكنم. چرا كه او از منظر اين نقص تعريف ميشود؛ او زني است كه دنباله ندارد، توانايي باروري ندارد و با اين نگاه است كه از اميال و خواستههايش هم ميگذرد، او دلبسته دكتر زينلي است، جسم و جانش او را ميطلبد، اما از اين خواست ميگريزد، تا پا روي تعريفي كه از او شده، نگذارد.
شما كه از دغدغههاي اين نسل مينويسيد، فكر نميكنيد شايد نسل بعدي با اين رمان ارتباط برقرار نكند؟
همه نسلها در سرشت بشري شريك هستند. سوالهاي اساسي بشر و وضعيتهاي خاص مثل جنگ، فقر، بيماري و... همواره ثابت بودهاند. از اين جهت من فكر ميكنم هر نسلي ميتواند در نسل ديگر به منزله آينه نگاه بكند و بهتر خودش را بشناسد و بنابراين بهتر زندگي بكند. از طرفي من به اين موضوع فكر ميكنم، و سعي تمام ميكنم مخاطبان جوان را از دست ندهم، به همين دليل اولين خواننده آثارم، پسر 19 سالهام است كه سخت به ادبيات داستاني علاقهمند است. او ميزان الحراره من در اين مورد خاص است. حتي در فرم و استفاده از امكانات بياني جديد مثل «ايميل» هم، گوشه چشمي به نسل جوان كتابخوان دارم. البته من حد خودم را در اين مورد كم و بيش ميدانم، من بهخوبي ميدانم كه نمي توانم طيف وسيعي از خوانندگان كم و بيش سهلالوصول پسند جديد را جذب كنم. به هر حال ما خيلي زود تبديل به سنت ميشويم!
اين فرم انتخابي شما و زاويه ديدي كه براي روايت از آن استفاده كردهايد، چقدر در پيشبرد رمان نقش داشته است؟
هر موضوعي فرم خودش را ايجاد ميكند، دعواي دوجنس را مگر ميتوان بهتر از اينكه به هر يك تريبوني براي اظهار وجودشان بخشيد، نشان داد. من سعي كردم به مسعود و ناهيد امكان عمل و حرف بدهم. سعي نكردم حقي از كسي ضايع بكنم و اگر اين اتفاق نيفتاده باشد، ضعف از من است.
من فكر ميكنم يكجور قضاوت پنهان در رمان هست. يعني با اينكه مرد مجال حرف زدن دارد و روايتهايش را ميگويد، اما در نهايت خواننده درگير يك قضاوت پنهان ميشود كه در آن حق را به زن ميدهد.
اگر چنين اتفاقي افتاده باشد، خيلي بد است. من حتي در بخش آخر رمان با آوردن ايميلهاي حميرا، به كمك مردها شتافتم و كم و بيش امكان يك داوري را درباره ناهيد فراهم كردم! راستش را بخواهيد من اين دو بچه بدشانس و بدبيار، يعني ناهيد و مسعود را اندازه هم دوست دارم اگرچه نبايد ناديده گرفت كه معمولا مادرها به طرف پسرها گرايش دارند! همانطور كه پدرها به سوي دخترها كشيده ميشوند.
وقتي ميگوييد در انتهاي رمان و با استفاده از ايميلهاي حميرا خواستهايد زهر قضاوت پنهان را بگيريد، فكر نميكنيد پايانبندي كمي شتابزده شده باشد؟
براي خود من ايميلها حكم دستاندازي در پايان يك راه، براي توقف هستند. خواننده در جريان خواندن ايميلها كمكم سرعتش را كم ميكند و در پايان ميايستد تا به كل كار بينديشد. از طرفي، ايميلهاي حميرا به خواننده نشان ميدهند كه ميتوان حركت ناهيد را تاويل و تفسير كرد و در برابر آن موضع گرفت. حميرا يكي از انبوه آدمهايي است كه درباره كل جريان نظر ميدهد. در حقيقت تفسير و تاويل «خالهبازي» از ايميلهاي حميرا آغاز ميشود و به تكتك خوانندگان اين اثر ميرسد.
با توجه به فرم روايت در اين رمان كه بهگونهاي ضربدري ارائه شده، بهنظر ميرسد كه توازن ميان خردهروايتها و نيز شخصيتها، بهتدريج كه به پايان رمان نزديك ميشويم به هم ميخورد. در واقع، «ريتم» دروني رمان كه از ابتدا به شكلي خاص پيريزي ميشود، به مرور از دست ميرود. مثلا به جايي ميرسيم كه روايت برخي رابطهها تكامل نمييابد. مثلا شخصيت مهمي چون «دكتر» را ما در اواسط رمان به بعد، با پيشزمينههاي ذهني و اجتماعي خود ميفهميم و فرجام رابطه او با ناهيد را نه با اتكا به متن كه با اتكا به زمينههاي ذهني و شناخت بيرونمتني خود درك ميكنيم. اين به هم خوردن توازن كه اثرش را بر ريتم اثر گذاشته، چرا پديد آمده؟
روايت دكتر زينلي خردهروايت نيست؛ او يكي از حلقههاي مهم روايت اصلي است.
در اين روايت، ناهيد به نحو واضحي با مشكلش، براي نخستينبار مواجه ميشود. به تعبيري، او براي نخستينبار اين مشكل را دروني ميكند و از وراي آن براي زندگياش تصميم ميگيرد.
ناهيد بهرغم تمايل و اشتياقي كه نسبت به دكتر دارد، از او دل ميكند و پس از اين دل كندن است كه ميپذيرد با مشكلش زندگي بكند.
اما خردهروايتهاي ديگر تماما در خدمت برجسته كردن معضل زنانگي ناهيد و از رهگذر آن معضل زن به عنوان يك جنس صاحب جنسيت است؛ جنسيتي كه فرهنگ و اجتماع توليد ميكنند و يادمان باشد، دكتر بهطور كلي نقش مهمي در تصميم مسعود براي ازدواج مجدد دارد. او تابوي مرد دوزنه را در ذهن مسعود فرو ميريزد و تجديد فراش را حق مسعود ميداند.
ما شاهد اتفاق زباني خاصي در اين رمان نيستيم. لحنها يكجورند، توصيفها تقريبا يكشكلاند، ديالوگها كاركردي جز بيان ذهنيات و پيش بردن صحنهها ندارند. ميخواهم بپرسم، بلقيس سليماني رماننويس، آيا به «زبان» نگاه خاصي دارد يا دغدغه زباني دارد؟
من از اين اصل قديمي كه زبان بايد درخور موضوع باشد، پيروي ميكنم.
يك موضوع و رمان واقعانگارانه، طالب يك زبان ساده و روشن است.
از طرفي من از آن دسته نويسندگاني نيستم كه آثارشان زبانمحور است و اصولا توشه و توان چنين كاري را ندارم؛ راستش را بخواهيد من جزء آن نويسندگاني نيستم كه خودشان را مديون زبان فارسي ميدانند و تمايل دارند به انبان پر و پيمان زبان فارسي چيزي بيفزايند، من چنين توانايي ندارم و زبان را هم پديده اجتماعي زندهاي ميدانم كه با يك مكانيسم پيچيده مدام خودش را بازآفريني و تروتازه ميكند و به وجيزههاي خُرد من نيازي ندارد.
از طرفي من از اين اصطلاح «اتفاقزباني» واهمه دارم و چنان درك درست و حسابي از آن ندارم. راستش هميشه فكر ميكنم نثر اصولا جاي اين اتفاقات نيست، احتمالا قلمرو شعر جاي مناسبتري براي اين امر است.
در رمان بازي آخر بانو، سياست و اتفاقات اجتماعي بسيار غالب بود در حالي كه در اين رمان، جنبه سياسي و اجتماعي مثل رمان قبلي غلظت ندارد و بيشتر خواننده وارد فضاي دروني شخصيتها ميشود تا فعاليتهاي سياسيشان و تاثيرات آن در زندگي آدمهاي داستان. ميشود از اين تغييرات در فضاي رمان شما، تعبير به درونيتر شدن نوشتههاي شما كرد؟
شايد به هر حال هر نويسندهاي اول بارهاي انباشته بر روح و جان و فكرش را زمين ميگذارد و بعد به سراغ موضوع فرديتر و درونيتر ميرود. راستش فكر ميكنم هر آدمي و هر نسلي هم معمولا همين فرايند را طي ميكند؛ از بيرون شروع ميكند و به درون ميرسد. اگرچه من خودم جزء آن دسته از نويسندگاني هستم كه معتقدند، همه چيز در سطح جريان دارد. براي همين هم به روانكاوي شخصيتها چندان نميپردازم، نه توانش را دارم، نه ضرورتش را احساس ميكنم. هر نويسندهاي طور خاصي مينويسد، احتمالا (بهطور قطع نميگويم) من تا پايان عمر نويسندگيام آدمهايم را در بستر سياسي و اجتماعي خواهم ديد.
در مراحل انتشار چقدر كتاب با سانسور و حذف مواجه شد؟
يك مقدار حذفيات داشت. راستش انتظار داشتم بخشهاي سياسي آن حذف بشود كه چنين نشد اما بخشهاي مربوط به «زنانگي» كه به نظر خودم در شكلگيري بخشي از شخصيت ناهيد مهم بودند، حذف شدند.
رمان اول شما و نيز مجموعه داستانك «بازي عروس و داماد» هر دو به چاپهاي چندم رسيدند و بهنظر ميرسد اين رمان شما هم در ميان خوانندگان عام با استقبال روبهرو بشود. خيلي مايلام در پايان اين گفتوگو بدانم به مخاطب چطور نگاه ميكنيد؟ نويسندهها و منتقدان برايتان مهمترند يا خوانندگان عام؟ ضمن اينكه كاملا روشن است كه آثار شما در عين حال كه نخبهگرا به شكل محض نيست، جزء ادبيات به اصطلاح عامهپسند هم قرارنميگيرند؛ يعني در رديف آثاري است كه بهزعم برخي نياز اصلي فضاي ادبي ايران است.
من هميشه اين حرف شيخ ابوسعيد ابوالخير را در ذهن دارم كه: «خداي رحمت كند كسي را كه بلند شود و گامي فراپيش نهد.» من حقيقتا به فضاي فرهنگي كشور و مظلوميت كتاب ميانديشم، راستش معتقدم در اين فضاي غربت كتاب، نوشتن كتابهاي سختخوان هنر نيست. من به خوانندگان از هر طيف و طايفهاي فكر ميكنم، دلم ميخواهد چنان بنويسم كه طيف مخاطبانم گسترده باشند. ضمن اينكه معتقدم سختنويسي بسيار سهلتر از آساننويسي است؛ شايد در آينده اگر عمري باقي بود، دست به چنين تجربهاي بزنم.
خالهبازي
(رمان)
بلقيس سليماني
1387
نشر ققنوس
3300 نسخه
3500 تومان
شنبه 11 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]
-
گوناگون
پربازدیدترینها