تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):خوش اخلاقى عبادت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

صندوق تضمین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803358070




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عوامل تغييرات اجتماعى در نهج البلاغه


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: دراين نوشتار برآنيم تا به مطالعه عوامل تغييرات اجتماعى از ديدگاه نهج البلاغه بپردازيم. بحث ازاين عوامل در جامعه شناسى اهميت بسيارى دارد. جامعه شناسان و صاحب نظران اجتماعى عوامل گوناگونى از قبيل ايدئولوژى، تضاد، اقتصاد، تكنولوژى، جمعيت، نخبگان و رهبرى براى تغيير اجتماعى معرفى كرده اند.
يكى از مهم ترين مباحث اجتماعى، كه در طول تاريخ مورد بحث متفكران بوده مسأله "تغييرات (دگرگونى ها) در جوامع انسانى "، مى باشد؛ زيرا بدون ترديد هيچ جامعه اى نيست كه در گذر زمان در معرض تغيير قرار نگيرد و دچار تحوّل نگردد. در بحث از تغييرات اجتماعى موضوعاتى مانند عوامل، شرايط، روش ها و كارگزاران تغيير مورد بررسى قرار مى گيرد.
دراين نوشتار برآنيم تا به مطالعه عوامل تغييرات اجتماعى از ديدگاه نهج البلاغه بپردازيم. بحث ازاين عوامل در جامعه شناسى اهميت بسيارى دارد. جامعه شناسان و صاحب نظران اجتماعى عوامل گوناگونى از قبيل ايدئولوژى، تضاد، اقتصاد، تكنولوژى، جمعيت، نخبگان و رهبرى براى تغيير اجتماعى معرفى كرده اند. "پيش از جامعه شناسان، فلاسفه تاريخ نيز عواملى را به عنوان عنصر مسلط در تحولات اجتماعى ذكر كرده اند و نظراتى در اين باره داده اند. يك نظر اين است كه بگوييم نوابغ عامل مؤثر بوده اند. نظريه دوم انباشته شدن دانش است و در واقع، دانش را عامل تحوّل تاريخ مى داند كه پس از انباشته شدن منشأ تحولات گرديده است. عوامل ديگرى كه ذكر كرده اند عبارتند از: اختراعات، نژادها، شرايط اقتصادى و مختصات جغرافيايى "(1)
حال با مراجعه به نهج البلاغه، عوامل تغيير جامعه را از نظر حضرت على جستجومى كنيم. برخى از اين عوامل، كه در اين مقاله طرح مى شوند، به اين شرح اند: ايمان دينى، اخلاقيات، جهاد، امر به معروف، نهى از منكر، رهبرى، وحدت و انسجام اجتماعى.

1ـ ايمان و عقايد
در كلمات اميرالمؤمنين(ع) اديان، بخصوص دين مبين اسلام، به عنوان عامل كلى تغيير در جوامع معرفى شده است. در برخى عبارات به طور كلى، درباره دين بحث شده و از تحرّك آفرينى و تحوّل زايى آن ياد شده است. طبق بيانات حضرت، وقتى در يك جامعه عقايد و ارزش هاى دينى ميان مردم جريان نداشته باشد، پراكندگى و تفرّق اجتماعى پديد مى آيد و قوّه محركه اى كه بتواند انرژى موجود در جامعه را به فعليت درآورد و آثار و نتايج عينى از آن تحصيل نمايد، مفقود خواهد بود.
"فَانظُروا اِلى مَواقِعِ نِعَم اللّهِ عَليهم حينَ بَعثَ اِليهم رَسوُلاً فَعقَد بِمِلّته طَاعَتَهم وَ جَمع عَلى دَعوتهِ اُلفَتهم، كَيفَ نَشَرتِ النّعمةُ عَلَيهم جناحَ كَرامَتِها و اَسَالَتْ لَهم جَداوِلَ نَعيمهَا "؛(2)
پس بنگريد كه نعمت هاى خداوند چگونه بر آنان (امت هاى پيشين) فرو ريخت، هنگامى كه پيامبرى بر ايشان برانگيخت، پس آنان را به اطاعت خداوند درآورد و با خواندن به سوى خدا آنان را مؤتلف ساخت، چه سان بالهاى نعمت و كرامتش را بر سر آنان گسترانيدوجويبارهاى آسايش و فراوانى برايشان جارى شد!
در فقره پيشين همين خطبه، اوضاع جوامع مزبور پيش از بعثت پيامبران الهى توصيف شده و تفرّق و ضعف و زبونى آن جوامع توضيح داده شده است:
"فَالاحوالُ مُضطربةٌ وَ الايدي مُختلفةٌ والكثرُة متفرّقةٌ في بلاءِ ازل وَ اَطباقِ جهل من بَنات موؤُدة و اصنام معبودة و ارحام مقطوعة و غارات مشنونة "؛
حالت هايشان مضطرب و دست هايشان به خلاف هم در كار و جمعيت هايشان در بلايى سخت و جهالتى استوار پراكنده بود. در زنده به گور كردن دختران و پرستيدن بتان و قطع پيوند ارحام و غارت يكديگر دست و پا مى زدند.
كاركردى كه در اين عبارت به دين نسبت داده شده، جالب توجه است. دين شامل مجموعه دستورات، احكام و عقايدى است كه رويكرد اهالى يك جامعه را نسبت به جهان و جامعه ترسيم مى نمايد و مواضع انسان ها را در روابط متقابل تنظيم مى كند. بنابراين، اعضاى جامعه اى كه خلا دينى دارد (مانند جوامعى كه در نهج البلاغه توصيف شده است) دچار اضطراب فكرى، تشويش روحى و تشتّت عملى مى شوند.
وقتى آن حضرت در جامعه خود، كه مركّب از جمعيت مسلمان است با ضعف و سستى در عمل مواجه مى شود، بر مى آشوبد و ديانت آنها را به خاطرشان مى آورد و از اينكه على رغم ديندارى، متفرّق و متزلزل اند، اظهار شگفتى مى نمايد؛ زيرا توقّع آن است كه اگر اعضاى جامعه اى حقيقتاً ديندار و مؤمن اند، متحد و مستحكم باشند و در حركت اصلاحى و اجتماعى ترديد به خود راه ندهند. آن حضرت در دو موضع از نهج البلاغه با يك عبارت مى فرمايند: "لِلّهِ اَنتم اَماَ دينٌ يِجْمَعُكُمْ " راستى شما چه مردمى هستيد؟ آيا دينى نيست كه متحدتان سازد؟(3)
توقّع امام(ع) از يك جامعه دينى آن است كه از نظر اجتماعى داراى پيوندهاى مستحكم باشد و با هدفمندى و راه شناسى، در موضع گيرى هاى اجتماعى از ترديد، ضعف و دودلى مبرّا باشد. و اين نتيجه چيزى جز ترويج و تشريع دين و پياده شدن احكام و قوانين دينى نيست. به همين دليل، با بعثت و ظهور پيامبران:، مردم از پراكندگى و اضطراب به سوى همدلى و يگانگى و سيادت اجتماعى هدايت مى شوند و گروه هاى ضعيف و فرودست به ارجمندى و سالارى مى رسند. نهج البلاغه اين موضوع را چنين توصيف مى كند:
"قَدْ تَرَبَّعَتِ الاُمورُ بِهمِ في ظلِّ سُلطان قاهر و آوَتْهم الحالُ اِلى كَنفَ عزّ غالب و تعطّعفتِ الامورُ عَلَيهم في ذوي ملك ثابت، فَهم حُكّامٌ عَلَى العَالَمينَ وَ مَلُوكٌ في اَطرافِ الاَرَضينَ يَملكُون الاُمُور عَلى مَن كَانَ يَملكها عَلَيهم وَ يُمضُونَ الاَْحكَامَ في مَنْ كَانَ يُمضيهَا فيهم"؛
به بركت دين، زندگيشان سامان يافت، در سايه دولتى قوى به عزّت رسيدند و كارهاشان استوار گرديد و دولتشان نيرومند شد، چنان كه بر جهانيان و پادشاهان زمين در اين كرانه و آن كران حاكم شدند، كار كسانى را به دست گرفتند كه بر آنان حكومت مى كردند و بر كسانى فرمان راندند كه فرمانبردار آنان بودند.
علاوه بر بحث در مورد آثار كلى اديان، در برخى عبارات، بخصوص درباره نتايج و ثمرات دين اسلام سخن گفته شده و همان آثار اجتماعى ـ يعنى تحوّل آفرينى و عزّت بخشى ـ به اسلام نسبت داده شده است. در خطبه 198 مى فرمايند:
"اَذَلَّ الاديانِ بعزّته و وضعَ المللَ برفعهِ و اهانَ اعداءَهُ بكرامِته و خذل محادّيهِ بِنَصرِه و هدَم اَركانَ الضَّلالةِ بِركنِه "؛
اسلام با عزتش، ديگر دين ها را خوار و با سربلنديش، ديگر ملت ها را پست و بى مقدار و با ارجمندى اش، دشمنان را بى اعتبار و با يارى كردنش، مخالفان خود را واگذارد و با استوارى پايه اش اساس گمراهى را ويران كرد.
با ظهور دين اسلام و گرايش مردم به آن، ساير اديان جعلى و بى ريشه بودند و يا آنها كه با وارد شدن خرافات و اضافات از هويت اصلى خود دور شده، كاركرد خود را از دست داده و مسير ضعف و انحطاط پيموده بودند به تدريج، از گردونه خارج شدند و هرچه بر شوكت و استوارى جامعه اسلامى افزوده و شناخت مردم از اسلام بيش تر مى گرديد تمايل و باور به ديگر اديان سست تر مى شد. در نتيجه، جوامع غير اسلامى در مقابل حركت تمدن نوپاى اسلامى خود را در معرض نابودى و هلاكت قرار مى دادند. البته اين تا زمانى بود كه باورهاى دينى مسلمانان و وحدت فكرى آنان محفوظ مانده بود؛ زيرا اساساً وقتى محور عقيدتى، كه وحدت بخش و انسجام آور است، ضعيف گردد، نمى توان توقّع داشت كه قوّت و شوكت جامعه تداوم يابد. از اين رو، آن حضرت عزّت و ارجمندى مسلمانان را به قرآن، كه محور فكرى ـ عقيدتى آنهاست، نسبت مى دهد:
"و عزّاً لاتهزم انصاره و حقّاً لاتخذل اعوانه "(4)
]قرآن[ ارجمندى است كه يارانش را شكست و ناپايدارى نباشد و حقى است كه ياورانش را زيان و خوارى نباشد. در جاى ديگر به نقل از پيامبر اكرم9 اهميت اين كتاب و لزوم پاى بندى به آن را يادآورى مى كند:
"بر شما باد به كتاب خدا، كه ريسمانى استوار و نورى آشكار و درمانى سوددهنده و تشنگى را فرونشاننده، چنگ زننده را نگاهدار و در آويزنده را نجات بخش است. "(5)
البته هر عاملى در صورتى مى تواند بر جامعه تأثير بگذارد كه شرايط مناسب فراهم باشد. دين به عنوان "عامل تغيير " حركت مى آفريند، مشروط بر آنكه ايمان و عمل دينى در جامعه جريان داشته باشد؛ وگرنه دينى كه در كتاب باشد و مورد توجه قرار نگيرد، قطعاً تأثير اجتماعى محسوسى نخواهد داشت. دين اسلام نيز وقتى محور فكرى مردم قرار گرفت، جامعه را دگرگون ساخت و ذلت و زبونى عرب جاهلى را به عزّت و ارجمندى تبديل كرد:
"وَ قَد بَلَغتُم مِن كَرامةِ اللّهِ لَكم مَنزلةً تُكرم بهااماؤكم و توصل بها جيرانكم "؛
از كرامت پروردگار به جايى رسيديد كه كنيزان شما را حرمت مى گذارند و همسايگان شما را ارجمند مى شمارند. اين تحوّل در موقعيتى است كه پس از سال ها تلاش پيامبر، مردم به اسلام گرويده اند و تحت لواى يك آيين و يك رهبر گرد آمده اند.

2ـ اخلاقيات
از جمله عواملى كه در تحوّل جامعه مورد توجه قرار گرفته و مهم تلقى شده، خصلت هاى اخلاقى اعضاى جامعه اعم از خصال حسنه و سيّئه است. از نظر اميرالمؤمنين(ع) تخلُّق اعضاى جامعه به برخى خصال مى تواند آثار عينى اجتماعى و عمومى داشته باشد. خصلت هاى مزبور وقتى در حد گسترده اى ميان مردم جارى شود تبديل به يك پديده اجتماعى مى شود و نتايج اجتماعى دربر خواهد داشت. به عنوان مثال، در يكى از خطبه هاى خود، آن حضرت درباره يكى از جوامعى كه از نظر ايشان وضع مطلوبى پيدا كرده بود، سخن مى گويد و علت رشد آنها را چنين ارزيابى مى كند:
"قومٌ واللّهِ مَيامينُ الرأى، مراجيحُ الحلم، مقاويلٌ بالحق، متاريكٌ للبغى؛ مَضُوا قدماً عَلَى الطَّريقةِ و اَوجفُوا على المحجّة، فظفروا بالعقبى الدائمةِ و الكرامةِ الباردةِ "(6)
به خدا سوگند، مردمى بودند مبارك رأى، آراسته به بردبارى، راست گفتار، وانهنده ستم و زشتكارى، پيش افتادند و راه راست در پيش گرفتند و در آن ره شتابان رفتند. پس پيروز شدند به نعمت جاودان و كرامت گوارا و رايگان.
از نظر اميرالمؤمنين(ع) ملاك درستى راه و كرامت انسانى، ارزش هاى دينى است و در اين عبارت، عامل نيل به چنين هدفى، ترويج خصال حسنه اخلاقى مانند صداقت، بردبارى و عدالت معرفى شده است. در اينجا يك نمونه از اين گونه خصال اخلاقى را، كه در نهج البلاغه مورد توجه قرار گرفته است، مطرح مى كنيم:
اميرالمؤمنين(ع) مكرراً واليانش را به خطر تملّق اطرافيان، كه باعث غرور و خودبينى آنها مى گردد، هشدار مى دهد؛ زيرا اين خصال موجب سركشى زمامداران مى شود و جريان امور بر آنان مشتبه مى گردد:
"به پارسايان و راستگويان بپيوند و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستايند و با ستودنِ كار بيهوده اى كه نكرده اى خاطرت را شاد ننمايند كه ستودن فراوان خودپسندى آرد و به سركشى وادارد. "(7)
در فقره ديگرى از همين نامه مى فرمايند:
"بپرهيز از خودپسنديدن و به خودپسندى مطمئن بودن و ستايش را دوست داشتن كه اينها همه از بهترين فرصت هاى شيطان است تا بتازد و كرده نيكوكاران را نابود سازد. "(8)
طبق عبارات فوق، تعريف و تمجيد بى مورد از سردمداران مى تواند باعث خودپسندى آنان شود و در آن صورت، تملّق و چاپلوسى در جامعه رواج پيدا مى كند، ارتباطات صادقانه مردم با حكّام محدود و مشكل مى شود و در نتيجه، فرايند كنترل اجتماعى غير رسمى و عمومى مخدوش مى گردد و ملاكِ درستى براى ارزيابى و سنجش ميزان توفيق حكّام و جلب رضايت مردم توسط آنها باقى نمى ماند و بالاخره، نظام اجتماعى به نابسامانى مى گرايد.

3ـ جهاد
"جهاد " يكى از دستورات مهم دين اسلام است كه براى دفاع نظامى از مصالح جامعه و سركوب دشمنان دين تشريع شده است. در كليه جوامع انسانى، دفاع از كيان جامعه به عنوان يك موضوع بسيار مهم، مورد توجه قرار گرفته و براى آن سرمايه گذارى و برنامه ريزى مى شود. از اين رو، در جوامع امروزى دنيا، هيچ كشورى نيست كه خود را از ارتشى كه دفاع از حريم كشور را عهده دار گردد و امنيت جامعه را تضمين نمايد، بى نياز بداند. شريعت اسلام اين نياز اجتماعى را در قالب يك دستور دينى ارائه كرده و احكام آن را بيان نموده است.
امام على(ع) درباره آثار جهاد در سرنوشت جامعه، در خطبه 110، "جهاد در راه خدا " را موجب سربلندى اسلام و عزّت جامعه اسلامى معرفى مى كنند:
"الجهادُ فى سبيلِه، فانّهُ ذِروةُ الاسلام "؛
جهاد در راه خدا موجب اعتلاى اسلام است. آن حضرت جهاد را سبب پيروزى پيامبر اكرم9 بر دشمنان دين مى خواند:
"َاشهدُ اَنَّ محمّداً عبدهُ وَ رسولُه دَعا اِلى طَاعَتِه وَ قَاهِرَ اَعدائِه، جهاداً عَلى دينِه "؛
گواهى مى دهم كه محمد بنده او و فرستاده اوست. مردم را به طاعت خدا خواند و دشمنان او را با جهاد در دين مقهور گرداند.
همان طور كه جهاد و مبارزه، از نظر اميرالمؤمنين(ع)، اسباب پيروزى و عامل عزّت و سربلندى است، ترك جهاد و سستى در مبارزه، به عنوان علت زبونى و شكست معرفى شده است؛ زيرا هر جامعه داراى مزايا و ارزش هايى است كه در سايه امنيت محفوظ و محترم مى ماند. اگر جوامعى اين ارزش ها را نپذيرفته يا نسبت به مزايا و دارايى هاى آن چشم طمع دوخته باشند، ممكن است حريم آن را براى جلب منافع نامشروع خود بشكنند؛ متعرّض اين جوامع گردند و امنيت آنها را زايل سازند. در چنين وضعيتى، بدون شك، جايى براى رشد متعالى جامعه مزبور نخواهد ماند و خوارى، ذلت، انحطاط و زبونى نصيب آن خواهد شد. بنابراين، ترك جهاد و مبارزه براى دفاع از حريم جامعه و محافظت از امنيت و آرامش آن، نتيجه اى جز فلاكت و زبونى جامعه ندارد. در خطبه 27 مى فرمايد:
"هركه جهاد را واگذارد و آن را ناخوشايند دارد خدا جامه خوارى بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش كشاند و در زبونى و فرومايگى بماند. "







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 216]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن