واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: برای ما در فیلم طلا و مس روحانی بودن شخصیتمان مسئله نبود؛ ما اصلا میخواهیم بگوییم ما قبل از اینكه روحانی باشیم، فیلمساز باشیم، هنرمند باشیم، مدیر باشیم یا سیاستمدار باشیم انسان هستیم و قطعا انسان منهای تمام تفكراتی كه دربارهاش داریم با یك شاخصههایی در ذهن ما میآید كه باعث تفاوتش با حیوان است و در اخلاق معنا میشود.
منوچهر محمدی ازجمله تهیهكنندگانی است كه معمولا به تولید فیلمهای متفاوت علاقه نشان میدهد.
مروری بر آثاری كه محمدی تهیهكنندهاش بوده از نوعی نگاه و سلیقه فرهنگی خبر میدهد كه در عین رعایت استانداردهای سینمایی و مقوله جذابیت، میكوشد تا حرفی نیز برای گفتن داشته باشد؛ هرچند یكی دو استثنا نیز در كارنامه محمدی بهچشم میخورد كه باید آنها را حاصل شرایط نامطلوب سینما دانست. جالب اینكه محمدی درست پس از فیلم ناامیدكننده«دهرقمی» (كه كارگردان آن نیز اسعدیان بود)، «طلا و مس»را تهیه كرده كه یكی از بهترین فیلمهای سینمای ایران در سالهای اخیر بهشمار میآید. طلا و مس همچنین سهگانه محمدی درباره روحانیت را نیز كامل میكند. طلا و مس فیلمی است كه اندیشه و ذهنیت تهیهكننده كاملا در آن بازتابیافته است؛ طرح مفاهیم دینی و مذهبی در دل داستانی ساده و با رویكردی انسانی كه اتفاقا فیلمنامهاش را نیز پسرش حامد محمدی نوشته است.
شما همیشه از تهیهكنندگانی بودهاید كه دغدغه فرهنگی دارند و بازخورد فیلم از این جهت برایتان ارزشی كمتر از بازگشت سرمایه نداشته است.
چه فایده؟ (میخندد)
گذشته از شوخی انگار واقعا فایده ساخت فیلم ارزشمند روز به روز كمتر میشود.
سینما برای من بستری است كه دغدغههای شخصیام را كه مسلما از شرایط اجتماعی تأثیر میپذیرد بتوانم مطرح كنم. بنابراین اگر سراغ آن جنس از موضوعاتی میروم كه با روش معمول و جاری سینما تفاوت دارد خیلی جای تعجب ندارد. به هر حال دلمشغولیهایی دارم كه فكر میكنم زبان سینما این امكان را میدهد كه بشود این دلمشغولیها را بیان كرد و تأثیرگذار هم بود كه اتفاقا فكر میكنم مردم هم بهخوبی این را میفهمند و ارتباط برقرار میكنند؛ این یك سوی قضیه است. سوی دیگر این است كه ما دچار یك هرجومرج فرهنگی شدهایم و این جای تردید ندارد. پس وقتی كه سینما به حال خودش رها میشود و دیگر هیچ نظارت، برنامهریزی و سازماندهیای در اداره سینما وجود ندارد، طبیعی است كه یكسری افراد سعی كنند كوتاهترین راه را انتخاب كنند كه البته پرمنفعتترین راه هم باید باشد.
بهنظر من فرقی نمیكند كه شما راننده تاكسی باشید یا یك مغازهدار یا فیلمساز. به هر حال دو جور میتوانید عمل كنید؛ یكی اینكه كمفروشی كنید و هر كالایی را با هر عیب و نقصی به مردم بدهید و از این رهگذر فكر كنید سر مردم كلاه گذاشتهاید و منفعتی كسب كردهاید یا اینكه احترام به مردم در كارتان مدنظر باشد. من هم سعی كردم؛ نمیگویم موفق بودم اما كوشیدم تا جایی كه از من برمیآید كم نگذارم. ممكن است در فرایند زمان كار به جایی برسد كه بگویند این عیب و نقصها متوجه فلانی هم هست اما واقعیت این است كه میخواستم این اتفاق نیفتد.
یك دورهای سینمای ایران رویآورد به فیلمهایی كه یك بخشی از آن خارج از كشور ساخته میشد، ما هم در آن برهه فیلم «از كرخه تا راین» را ساختیم و فكر میكنم در آن فیلم ما در بحث دفاع مقدس كم نگذاشتیم، یا «بازمانده»، در مقایسه با فیلمهای تبلیغاتیای كه درباره فلسطین ساخته شد، تلاش كردیم فیلم شعاریای نباشد. برای من تلویزیون با سینما فرقی نمیكند.
«خاكسرخ» یكی از سختترین نمونههای تلویزیونیای بود كه ساخته شد. ارتفاعپست، زیر نور ماه، مارمولك و... سعی كردم هركدام به نوعی این خصوصیت را داشته باشد و این حساسیت را همیشه نسبت به هر كاری كه تهیه كردهام دارم كه فكر كنم این آخرین كاری است كه انجام میدهم و باید تا جایی كه میتوانم درستترین كار ممكن بشود و این خیلی بر كارم تأثیر داشته. اما اینكه تا كی این روندی كه پیش گرفتیم دوام بیاورد، نمیدانم چون معمولا كسانی كه خلاف مسیر آب شنا میكنند حتما تا یك جایی توان دارند و میتوانند ادامه بدهند. اینكه ما تا كجا میتوانیم ادامه بدهیم برای خود من هم قابل پیشبینی نیست. ولی واقعیت این است كه آنچه فعلا سكه رایج سینمای ایران است همین است كه شما فیلمی بسازید كه هیچ دغدغهای در آن مطرح نباشد و به هیچ موضوعی نپردازید.
بدون بو و خاصیت.
بله. تصویری كاریكاتورگونه از شرایط اجتماعی كه نه آدمهایش را بهجا میآورید، نه موضوع و نه حوادث را میفهمید و صرفا برای سرگرمی و خنداندن مردم، فیلم تولید میكنید كه اینجور فیلمها البته كارشان راحتتر پیش میرود، بدون دردسرترند و حتی مشمول حمایتهای مختلفی هم میشوند، در حالیكه در مورد فیلمی مثل طلا و مس نهتنها حمایتی صورت نمیگیرد بلكه اگر دستشان برسد از باب حسادت كارشكنی و سنگاندازی هم میكنند.
نهادهای فرهنگی هم كه فقط یك عنوان هستند.
بله. نهادهای فرهنگی كه اتفاقا متولی چنین بحثهایی هستند فقط درحد عكس یادگاری با این نوع فیلمها ظاهر میشوند و به هیچ وجه حمایتی به جهت اینكه اینجور فیلمها رواج پیدا كند صورت نمیگیرد بلكه اگر كاری هم از دستشان برآید برای نادیدهگرفتن و حذفكردن انجام میدهند. انگار فقط برای پزدادن در محافل و مجالس، این نوع فیلم برای آقایان مسئول فرهنگی كشور مهم است وگرنه به مقام عمل كه میرسد هیچ خبری از حمایت و پشتیبانی نیست.
این را برای طلا و مس نمیگویم، اما اگر آقایانی تشخیص میدهند آن سینمای مبتذل به نفع فرهنگ كشور نیست طبیعتا شما باید این را در عملكردشان ببینید اما در عملكردشان شما هیچ نوع زاویه و نگرشی كه منجر به ساخت فیلمهایی مثل «طلا و مس» شود نمیبینید و البته لحظهبهلحظه فضا برای امثال بنده و سازندگان كارهایی از این دست سختتر میشود و مطمئن باشید این كسانی كه از اینجور كارها میكنند تا یك جایی میتوانند ادامه حیات بدهند. تعجب نكنید اگر روزی دیدید كه من هم به جرگه مبتذلسازان پیوستم؛ چون شرایطی كه به وجود آوردهاند نشان میدهد كه راه دیگری به جز این پیش روی هنرمندان سینما نیست.
طلا و مس روایت یك عشق نجیب شرقی
اما فیلمهایی كه شما تهیه كردهاید اكثرا هم ارزش فرهنگی و ساختار هنرمندانه داشتهاند و هم مورد استقبال مخاطب قرار گرفتهاند. این بهترین مسیری است كه به پیشرفت سینما كمك میكند اما تهیهكنندگی در سینمای ما تبدیل به یك بیزینس برای تاجران تنبل شده است.
بله و این مشكل حل نمیشود تا اینكه شرایط تغییر كند چون تا امروز به گونهای پیش رفته كه همه چیز دست به دست هم داده كه مخاطب ایرانی را سهلپسند كند و اگر خداینكرده این ذائقه به همین ترتیب ادامه پیدا كند دیگر طبعا شرایط برای فیلمهایی كه واجد ارزشهایی باشند روزبهروز سختتر خواهد شد و ما باید به طور جدی نگران باشیم در این زمینه كه مردم چه اتفاقی برایشان افتاده كه در رابطه با این نوع فیلم رغبت چندانی نشان نمیدهند. به نظر من این احتیاج به آسیبشناسی و بررسی همهجانبه دارد. در مرحله اول مسئولان فرهنگی از حد شعار خارج شوند و وارد حیطه عمل شوند. من فكر میكنم سینما یك سرمایه ملی است كه الان بهشدت در خطر است و بازار نمایش خانگی به گونهای پیش میرود كه نمایش فیلم در سینما تبدیل به تیزر تبلیغاتی شده است.
دوستی كه در این عرصه شخص دردمندی بود عنوان كرد كه دیگر سوپرماركتها تصمیم میگیرند چه فیلمی ساخته شود و این پایان كار سینماست و خیلی جای نگرانی دارد كه فرمان تولید صادرشدن از سوپرماركتهای موادغذایی شروع شود. من به هیچ وجه با سینمای مفرح و سرگرمكننده مخالفتی ندارم اما اینكه ما بتوانیم فیلمی بسازیم كه هم دارای ویژگیهای فرهنگی باشد و هم بتواند مخاطب را جذب كند نیاز به یك بازنگری در قوانین و مقرراتمان دارد. الان شرایط طوری است كه در حوزه ممیزی به محض اینكه فیلمی حاوی یك دغدغه اجتماعی باشد با بیشترین مشكل و حساسیت با آن مواجه میشوند؛ مثل معلمی كه احساس كند این 10تا شاگرد كه دیگر درس نخوانند، اینها را رها كنیم اما آن 10 تا كه درس خوانند، پوست كلهشان را بكنیم كه حتما كنكور قبول شوند.
برسیم به فیلم طلا و مس كه یكی از چند فیلمی است كه قرار بوده فرش ایرانی هم در آن نقشی داشته باشد.
در مورد فرش چند سال پیش دكتر فرجی كه به ریاست مركز ملی فرش منسوب شدند و به نظرم شناخت دقیق و درستی از رسانه سینما و تلویزیون داشتند دعوتی كردند از من كه در ساخت و راهاندازی یكسری پروژهها در این حوزه مشاوره و كمك بدهم. اولین گام پروژهای بود كه 15كارگردان صاحب نام آمدند در قالب یك فیلم به اسم فرش ایرانی هر كدام فیلمی كوتاه ساختند كه به نظرم جزو مجموعههای موفق و بهیادماندنی سینماست كه فیلمسازانی ازجمله كیارستمی، مجیدی، خانم بنیاعتماد و بسیاری بزرگان سینمای ایران كه درگیر پروژهای نبودند در فراغت آمدند یك گوشه از كار را گرفتند و این فیلم ساخته شد.
بعد از آن هم قرار شد چند كار برای تلویزیون انجام شود كه منجر شد به 3 پروژه كه «دهرقمی»، «آخرین گره خورشید» و «رنگ و ترنج» بودند كه 2تای آخری تلهفیلمهایی بودند كه خیلی از اندازه و قواره تلهفیلمهای مرسوم سازمان بالاتر بودند و جای تأسف دارد كه ما دوست داشتیم اینها جای دهرقمی اكران شوند ولی عملا همان فضایی كه گفتیم منجر شد به اینكه دهرقمی اكران شود!
در درگیری تولید آنها بود كه من ایدهای را كه از زمان «مارمولك» داشتم یكجوری پیوند دادم به این بحث و آقای اسعدیان هم فكر را پسندیدند به عنوان كار چهارمی كه میتوانست در قالب سینمایی ساخته شود. این طرح توسط حامد محمدی(پسرم) نوشته شد و بارها تغییر كرد و با آقای اسعدیان دربارهاش حرف زدیم تا تبدیل به فیلمنامه شد و آن دو فرازی كه معلم اخلاق در حوزه علمیه صحبت میكند را هم آقای سیدمهدی شجاعی نوشتند و قلم ایشان است با صدای اسماعیل خلج.
با توجه به بازخوردهایی كه فیلم مارمولك به تهیهكنندگی شما در پی داشت كه در آن هم مثل طلا و مس یك روحانی قهرمان فیلم بود، از بابت پرداختن به این قشر نگران نبودید؟
برای ما در فیلم طلا و مس روحانی بودن شخصیتمان مسئله نبود؛ ما اصلا میخواهیم بگوییم ما قبل از اینكه روحانی باشیم، فیلمساز باشیم، هنرمند باشیم، مدیر باشیم یا سیاستمدار باشیم انسان هستیم و قطعا انسان منهای تمام تفكراتی كه دربارهاش داریم با یك شاخصههایی در ذهن ما میآید كه باعث تفاوتش با حیوان است و در اخلاق معنا میشود.
حتما شنیدهاید كه میگویند در فلانجا اخلاق جنگل حاكم شده؛ یعنی مهم نیست چه میكنی و برای ادامه بقا هر كاری مجازی انجام بدهی و به نظر من باید به حال جامعهای گریست كه در آن اخلاق و رفتار جنگل حاكم باشد. قصه طلا و مس قصه ازخودگذشتن است و این تحول و ازخودگذشتگی مسلما مس وجود آدمی را تبدیل به طلا میكند كه نایاب است. ما راجع به این كمیابی حرف میزنیم و نگاهی كه آقای اسعدیان داشته به این فیلم و در تمام آن جاری كرده یك نجابت است كه در همه لحظات و در چهره معصوم بازیگرانی كه انتخاب كرده شاهدیم.
جالب است كه فیلم با توجه به ساختارش چندان به گیشه چشم ندوخته و حتی تمایلی به استفاده از چهرههای پرطرفدار اینروزها هم نداشته؛ مخصوصا از جانب شما كه تهیهكننده فیلم هستید و معمولا تهیهكنندگان فیلم در این مورد اصرار میكنند.
من نهتنها اصراری نداشتم بلكه مراقبت میكردم كه این اتفاق نیفتد. یعنی اگر كارگردان (كه او هم مسلما چنین دیدگاهی نداشت) هم اصرار میكرد من مخالفت میكردم چون درست مثل ساختمانی است كه حالا چون من احساس كنم میشود یكجوری مشتری بیشتری داشته باشد نمای آن را كه شیشهای بوده تغییر دهم. مثل همان چیزی كه الان در معماری ما اتفاق میافتد. یعنی وقتی معماری ما میافتد دست بسازوبفروشها میبینیم كه در وسط تهران ساختمانی ساخته شده با نمای یونانی! این ممكن است در نظر اول توجه ما را جلب كند اما مال ما نیست؛ تقلبی و عاریتی است و وقتی وارد میشوی میبینی اجزای درونی ساختمان هیچ ربطی به نمای بیرونی ندارد.
ما هم اگر از چهرههای سرشناس فیلمهای تجاری برای این فیلم استفاده میكردیم بزرگترین خطا را مرتكب شده بودیم در ساختار این فیلم؛ به همین دلیل من مراقبت كردم و آقای اسعدیان هم این حساسیت را داشت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 159]