تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817032922




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دو خواهر نوجوان در دام همسايه شيطان‌صفت


واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: دو خواهر نوجوان در دام همسايه شيطان‌صفت
كرامت و عزت‌نفس يكي از تمايلات عالي است كه در وجود همه انسان‌ها نهفته است و همگان به اين قوه با ارزش متمايل هستند. به همين دليل افراد براي شكوفايي و به ظهور رساندن آن تلاش مي‌كنند
امين جامعه:كرامت و عزت‌نفس يكي از تمايلات عالي است كه در وجود همه انسان‌ها نهفته است و همگان به اين قوه با ارزش متمايل هستند. به همين دليل افراد براي شكوفايي و به ظهور رساندن آن تلاش مي‌كنند.

اگرچه علاوه بر خود فرد، خانواده، مدرسه، معلم، دوستان و همسالان نيز براي رشد و شكوفايي اين استعداد عالي نقش موثري دارند ولي بايد اذعان كنيم يكي از مهمترين وظايف والدين، پرورش روحيه عزت‌نفس در فرزندان است. گروه دوستان هم اگر داراي مناعت طبع و شرافت اخلاقي باشند، بدون شك كمك شاياني به رشد و تعالي فكري و معنوي فرد خواهند كرد.

در واقع بايد بگوييم كسي كه ايمان قوي دارد و در كارها به خداوند توكل مي‌كند در مقابل مشكلات و خواسته‌هايش ايستادگي بيشتري دارد و قبل از اينكه دست حاجت به سوي ديگران دراز كند، باتوكل به خداوند عزت‌نفس خود را حفظ مي‌كند. آنچه مهم است اينكه قناعت از حس زياده‌طلبي در انسان جلوگيري مي‌كند. لذا بايد سعي كنيم عزت‌نفس،‌ اين وديعه الهي را با قناعت و توكل به خدا در وجود خود تقويت كنيم تا از بروز بسياري از مشكلات و گرفتاري‌ها پيشگيري شود. اين موضوع را نيز بايد درنظر داشته باشيم كه بسياري از شكست‌ها و تن به ذلت دادن‌ها، از ناشكيبايي افراد سرچشمه مي‌گيرد. در اين رابطه مولاي متقيان حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «شهوت‌هاي نفساني، بيماري‌هاي كشنده است و بهترين دواي آنها،‌ صبوري و خودداري از آنهاست.»

در اين شماره از بررسي حوادث به معاونت اجتماعي پليس نيشابور سري مي‌زنيم و پرونده‌يي را با هم مرور مي‌كنيم كه حكايتي است تلخ از به تباهي كشيده شدن دو خواهر نوجوان و اشاره‌يي به سهل‌انگاري پدر و مادري دارد كه مي‌توانستند با ايجاد فضايي صميمانه و با ارايه آگاهي‌هاي لازم به فرزندان خود در رابطه با درك شرايط و موقعيت‌ها و نحوه برخورد با افراد غريبه، از وقوع اين ماجراي تاسف‌انگيز جلوگيري كنند. اميد است روايت اين داستان واقعي درس عبرتي براي نوجوانان و جوانان و هشداري به خانواده‌ها باشد تا در برخورد با فرزندانشان از روش‌هاي صحيح و اصولي رفتاري، گفتاري و تربيتي استفاده كنند. شرح اتفاقاتي كه براي اين دو دختر افتاده را از زبان سميرا دختر 16ساله خانواده مي‌خوانيم.
پدرم كارگر ساده‌يي است و شبانه‌روز در تلاش است تا هزينه زندگي خانواده پنج نفره‌اش را تامين كند. من بچه بزرگ خانواده هستم و يك خواهر كوچكتر و يك برادر دارم. هميشه از پدرم انتظارات زيادي داشته‌ام و او هم هيچ‌وقت سعي نكرده است كه مرا با زبان خوش قانع كند.
البته تا يادم نرفته است، اين را هم بگويم كه لجبازي و غرور، بالاخره كار دستم داد و آينده خودم و خواهرم تباه شد.

در آرزوي داشتن تلفن همراه
چند ماه قبل يكي از همكلاسي‌هايم براي خودش تلفن همراه خريد. او هر وقت مرا مي‌ديد با غرور گوشي‌اش را از داخل كيف درمي‌آورد و با آن تماس مي‌گرفت و يا خودش را سرگرم پيامك‌‌ها مي‌كرد. از اين حركت زهره خيلي بدم مي‌آمد و آرزويم اين بود كه من هم يك تلفن همراه داشته باشم. حتي يك بار يك ماشين حساب شبيه گوشي تلفن خريدم. دوستم وقتي آن را ديد مرا مسخره كرد و به همه بچه‌هاي كلاس گفت شماره تلفن سميرا را يادداشت كنيد:

2 در 5 = 10
زهره آن روز اعصابم را خرد كرده بود. با عصبانيت به خانه رفتم و كيف مدرسه را به گوشه‌يي پرت كردم. مادرم كه از اين حركت تعجب كرده بود، پرسيد چرا اين قدر ناراحت هستي، اتفاقي افتاده است؟ من از او خواستم كه به پدر بگويد برايم تلفن همراه بخرد.

دست خالي پدر
سرشب بود كه پدرم خسته و كوفته از سركار برگشت. او موتورش را كنار حياط پارك كرد و آبي به دست و صورتش زد. او پس از خوردن يك ليوان چاي، همان‌طور كه دراز كشيده بود به خواب رفت. ساعت 9شب بود كه مادرم او را براي شام از خواب بيدار كرد. پدرم درحالي كه چشم‌هايش سرخ شده بود، پاي سفره نشست و هنوز چند لقمه نخورده بود كه مادر سر صحبت را باز كرد و گفت: سميرا تلفن همراه مي‌خواهد. هرجور شده است بايد يكي برايش بخريم. با اين حرف انگار آتش به زير خرمن خستگي پدرم زدند. خشم او شعله‌ور شد و به زمين و زمان بد و بيراه مي‌گفت. او درحالي كه قاشقش را به وسط سفره كوبيد، رو به من كرد و با عصبانيت گفت: من همين‌طوري هم زير بار خرج زندگي و قسط‌ها كمرم شكسته است.

صبح تا شب مجبورم جان بكنم تا شكم شما را سير كنم. آن وقت تو به جاي اينكه درس‌هايت را خوب بخواني، تلفن همراه مي‌خواهي؟ خجالت نكش، هرچه كم و كسري داري از كباب بوقلمون گرفته تا طلاي 24عيار به مادرت سفارش بده تا نوكرتان برايت مهيا كند. در آن لحظه وقتي به چهره خسته و دست‌هاي پينه بسته پدرم كه با تيزي آجر و سيمان زخمي شده بود، نگاه كردم از خجالت سرم را پايين انداختم و به داخل اتاق رفتم. از اينكه پدرم را ناراحت كرده بودم، سرم درد گرفت و تصميم گرفتم تا با تهيه هديه‌يي كوچك از او معذرت‌خواهي كنم.

زن همسايه دايه بهتر از مادر شد!
صبح روز بعد وقتي از خانه بيرون آمدم تا به مدرسه بروم، زن همسايه‌مان را ديدم. «شهلا» كه از شوهرش جدا شده بود و به تنهايي زندگي مي‌كرد، مرا صدا زد و گفت: ديشب چه سر و صدايي راه‌ انداخته بوديد. پدرت راست مي‌گويد. او كارگري ساده است و توان خريد تلفن همراه را ندارد، اما تو ناراحت نباش. من تصميم گرفته‌ام يك خط تلفن همراه به تو هديه بدهم به شرط اينكه به كسي چيزي نگويي. زن همسايه كه مثل يك مار خوش خط و خال احساسات مرا محاصره كرده بود، ادعا كرد: سميرا جان، من فرزندي ندارم اما تو را مثل بچه خودم مي‌دانم و هر كاري كه از دستم بربيايد انجام مي‌دهم. بعدازظهر به خانه‌ام بيا تا هديه ناقابل را به تو تقديم كنم. من آن روز خوشحال به مدرسه رفتم و براي بعد از ظهر لحظه‌شماري مي‌كردم. افسوس كه يك لحظه هم به ذهنم خطور نكرد كه چرا زن همسايه دايه مهربان‌تر از مادر شده است.

شروع مزاحمت‌هاي تلفني
آن روز بعدازظهر طبق قرار قبلي با خواهر كوچكم سمانه به خانه همسايه رفتيم و شهلا يك گوشي تلفن همراه به من داد و تاكيد كرد كه پدر و مادرم و هيچ‌كس ديگر از اين موضوع نبايد مطلع شوند. يكي، دو روز گذشت و تا از خانه بيرون مي‌آمدم زنگ تلفن همراه به صدا درمي‌آمد. پسر جواني كه خودش را «افشين» معرفي مي‌كرد، مدام مزاحم مي‌شد و من به خاطر اينكه جلوي دوستم زهره قيافه بگيرم، با آن فرد غريبه صحبت مي‌كردم. اين اشتباه باعث شد تا ارتباط من و افشين ادامه پيدا كند و حتي چند بار هم با يكديگر قرار ملاقات گذاشتيم. او خودش را عاشق و دلباخته نشان مي‌داد و مي‌گفت اگر يك روز تو را نبينم، مي‌ميرم.
اين پسر جوان پيشنهاد ازدواج داد و اجازه خواست تا با خانواده‌اش به خواستگاري‌ام بيايد اما من كه مي‌دانستم پدرم اصرار دارد كه بايد درسم را بخوانم و با اين ازدواج مخالف است، موضوع را به او گفتم.

فرار از خانه به بهانه ازدواج
افشين كه انگار منتظر شنيدن اين حرف بود، خيلي خونسرد گفت: اگر دو، سه روزي از خانه بيرون بزني و با من بيايي تا در جايي مخفي شويم، آن وقت پدرت از ترس آبرويش هم كه شده، ‌مجبور است با ازداج ما موافقت كند. آن روز افشين برابر نقشه قبلي‌اش توانست با چرب‌زباني فريبم دهد. ما دو روز بعد با هم فرار كرديم و او مرا با خود به مشهد آورد. سپس در يك منزل قديمي كه متعلق به يكي از آشنايان آنها بود،‌ مخفي شديم. چند روز گذشت. در اين مدت باورم شده بود كه همسر او هستم.

گرفتار در دام
يك روز افشين براي خريد از آن خانه لعنتي بيرون رفت اما پس از چند دقيقه با 3جوان ديگر برگشت. از او پرسيدم اينها را چرا به اين خانه آورده‌يي؟ او درحالي كه لبخند مي‌زد، جواب داد: اينها دوستان من هستند. آمده‌اند اينجا تا ما تنها نباشيم. در آن لحظه وقتي به چشمان افشين نگاه كردم، ترس عجيبي به دلم افتاد.
حدسم درست بود چون آنها با توسل به زور و تهديد مرا مورد آزار و اذيت قرار دادند و... پانزده روز ديگر هم گذشت. كسي كه قرار بود با من ازدواج كند،‌ با همدستي 3دوست شيطان‌صفت خود مرا به دام كريستال انداخت و هستي‌ام را به باد داد.

سمانه هم طعمه شهلا شد
بعد از فرار من پدر و مادرم كه نمي‌خواستند اقوام و آشنايان متوجه موضوع شوند، چند روز تحمل كردند و موضوع را به پليس اطلاع ندادند. در اين مدت شهلا، خواهر كوچكم را به خانه‌اش مي‌برد و به او مي‌گويد تو تنها كسي هستي كه از جريان تلفن همراه و فرار خواهرت اطلاع داري. اگر پدرت از اين موضوع بويي ببرد تو را مي‌كشد. پس بهتر است با من بيايي تا تو را هم به جايي ببرم كه سميرا مخفي شده است. او سمانه را با اين حيله به اتفاق پسري جوان راهي مشهد كرد، اما طبق نقشه شهلا،‌ خواهر 13ساله‌ام نيز در خانه‌يي ديگر طعمه چند جوان هوسران شد.

20روز بعد
من كه در دام كريستال گرفتار شده بودم و نمي‌دانستم سمانه در مشهد است، آرزو مي‌كردم هرچه زودتر از آن خانه لعنتي رهايي پيدا كنم. يك روز افشين درها را رويم قفل كرد و بيرون رفت اما وقتي برگشت با كمال ناباوري خواهرم را همراه او ديدم. به طرف سمانه دويدم و درحالي كه اشك مي‌ريختم، پرسيدم تو اينجا چه كار مي‌كني؟ او كه ناي حرف زدن نداشت، به سختي جواب داد: آتش اشتباهات تو مرا هم سوزاند. تو، هم خودت را بيچاره كردي و هم سرنوشت مرا به بازي گرفتي. در آن لحظه هيچ جوابي نداشتم كه به خواهرم بدهم. ما فقط همديگر را در آغوش گرفتيم و دلتنگ و خسته اشك ريختيم.

شكايت پدر و دستگيري شهلا
با مفقود شدن خواهرم، پدرم بي‌تاب و نگران موضوع را به پليس اطلاع داد و ماموران انتظامي در كمتر از چند ساعت، شهلا را به عنوان مظنون دستگير كردند. او در بازجويي‌هاي پليس اعتراف كرد كه من و خواهرم را به چند پسر جوان تحويل داده است. همان روز پليس به خانه‌يي كه ما در آن زنداني شده بوديم، وارد شد و با دستگيري 5جوان حيوان‌‌صفت، ما به شهر خودمان منتقل شديم.

شهلا سردسته باند بود
فرمانده پليس نيشابور در ارتباط با اين پرونده بيان داشت: اشتباه پدر و مادر سميرا اين بود كه در گزارش موضوع به پليس تاخير كردند و اين مساله باعث شد تا زن همسايه دختر ديگر اين خانواده را نيز طعمه نيات پليد خود قرار دهد. سرهنگ ابوالقاسم باروح افزود: با اعلام موضوع ناپديد شدن دو خواهر به پليس، تيم‌هاي كنترل و عمليات اقدامات وسيع اطلاعاتي را در اين رابطه آغاز كردند و نتيجه تحقيقات نشان داد كه سميرا و سمانه با زن همسايه ارتباط داشته‌اند. لذا شهلا كه به تنهايي زندگي مي‌كند به عنوان مظنون دستگير شد و در برابر شواهد و ادله غيرقابل انكار اعتراف كرد، سردسته باندي است كه با اغفال دختران، آنها را در اختيار 5جوان هوسران و شيطان‌صفت قرار مي‌داده است.
اين مقام انتظامي خاطرنشان كرد: تمامي اعضاي اين باند دستگير شده‌اند و با دستور مراجع قضايي تحقيقات ويژه‌ دراين خصوص ادامه دارد.

تقويت فرهنگ مراقبت همسايگي
يك ضرورت است
معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي خراسان رضوي نيز درخصوص اين پرونده معتقد است: آنچه پليس را در كمترين زمان ممكن به نتيجه رساند، هوشياري و همكاري آگاهانه همسايگان و آشنايان اين خانواده با پليس در زمان انجام تحقيقات بود كه در نهايت به دستگيري اعضاي باند منجر شد. سرهنگ علي‌اكبر تفقدي، تقويت فرهنگ مراقبت همسايگي را در تحكيم و توسعه امنيت عمومي بسيار مهم دانست و افزود:‌ البته مراقبت همسايگي و توجه به محيط زندگي‌مان نبايد با دخالت در امور شخصي ديگران اشتباه گرفته شود. وي تصريح كرد: نهادينه شدن اين فرهنگ مي‌تواند پليس را در كشف حقيقت و به نتيجه رساندن پرونده‌هاي تحت پيگرد و تعقيب ياري دهد.
 جمعه 10 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن