واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: به مناسبت سالروز كوچ «سلمان هراتي»شعر انقلاب در فراق 22 ساله «سلمان»
گروه ادب: نهم آبان ماه مصادف است با بيستودومين سالگرد كوچ «سلمان هراتي» شاعر متعهد و انقلابي كشورمان، شاعري كه در تمام طول حيات خود، وطن و انقلاب اسلامياش ، اين تواناترين مظلوم را در شمايلي دريادلانه با توصيفي مرگآگاه به زندگاني رساند، يادداشت زير نگاهي به «سلمان هراتي» و دوران كوتاه زندگي او است.
شعر انقلاباسلامي از آغاز تاكنون شاهد ظهور شاعراني بوده است كه با وجود مدت زمان كوتاه براي تنفس در فضايش، توانستند اين نهال نورسته را با پايداري خويش به درختي تنومند تبديل سازند و بيشك يكي از كساني كه در اين راه صاحب قدمهايي مستحكم بوده مرحوم «سلمان هراتي» است.
«سلمان هراتي» متولد سال 1338 در روستاي مزردشت تنكابن است. وي از كودكي با طبيعت كه عنصر اصلي بسياري از شعرهاي او بود، ارتباطي تنگاتنگ داشت و از زماني كه به همراه چوپانان محلي به صحرا ميرفت، روح خود را با نواها و ترانههاي محلي نوازش ميداد.
روح حاضر در وجود سلمان از ابتدا ايستادن و سكون در هيچ محيط بستهاي را نميپذيرفت و همين بود كه سلمان را به هموار كردن رنج سفرهاي هفتگي به تهران و شركت در جلسات شعر حوزه هنري هدايت ميكرد و اين آغازي بود براي معرفي شعر او به همه منتظران حركتي تازه در شعرانقلاب اسلامي.
سلمان علاقه زيادي به «سهراب سپهري» داشت و در همه سرودههاي او اين نگاه و علاقه به چشم ميآيد، شعر او با وجود اينكه تنها در سه دفتر براي ما باقي مانده، شعري كامل و به قوام رسيده و داراي تمام عناصر لازم براي بيان يك حس دروني است.
سلمان با وجود حيات كوتاه در شعر خود به تمامي آنچه كه در سرايش شعر ميبايد، در دست ميداشت، رسيده بود، نخستين شعرهاي او با تخلص «آذرباد» سروده ميشد، نامي كه به معناي «رهايي جستن»، «رستن» و «رستگاري جستن»، «آزادي و بلندپروازي» است و اين تمام درونمايه شعري سلمان را در تمام دوران زندگي وي تشكيل ميداد.
«زندگي ساعت تفريحي نيست
كه فقط با بازي
يا با خوردن آجيل و خوراك
بگذرانيم آن را
هيچ ميداني آيا
ساعت بعد چه درسي داريم؟
زنگ اول ديني
آخرين زنگ حساب»
مرحوم «قيصر امينپور» در مقدمه مجموعه اشعار «سلمان هراتي» كه توسط «دفتر شعر جوان» به چاپ رسيده است مينويسد «درست است كه سلمان رو راست بود و راست است كه سلمان هم آنكه بود و چنانكه بود، مينمود. آري سلمان، همه اين بود، اما همۀ سلمان، اين نبود، او يكپارچه شتابِ شدن و يكپارچه شوق بيامان رسيدن بود. سلماني كه ميخواست بود و ميتوانست بود، بسي فراتر از سلماني بود كه بود! سلماني كه تنها آغاز سلمان بود يك آغاز شگفت، ولي ناتمام و بيفرجام! سلمان تازه آغاز شده بود! ديگران ممكن است اينها را حمل بر تعارف و تمجيد كنند، اما چه باك! دوستان سلمان كه از نزديك او را ميشناختند، ميدانند كه سلمان اينچنين بود، بلكه بسيار اينچنينتر از اين!»
اولين مجموعه شعر سلمان هراتي در سال 1364 به نام «از آسمان سبز» منتشر شد، روح تعهد ديني و عشق به انقلاب اسلامي و ميهن و نيز ظلمستيزي در جايجاي اين مجموعه شعر چشمنواز است. «از آسمان سبز» در اولين دوره انتخاب بهترين كتاب سال دفاع مقدس از سوي بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس جزء آثار برتر دهه 60 انتخاب شد.
«دلم براي جبهه تنگ شده است
از يكنواختي ديوارها دلم ميگيرد
ميخواهم بر اوج بلندترين صخره بنشينم
آن بالا به آسمان نزديك
و ميتوانم لحظههاي تولد باران را
پيشبيني كنم»
دفتردوم شعرسلمان درسال 1367 يعني دوسال پس ازهجرت ابدي وي توسط «قيصر امينپور» به نام «دري به خانه خورشيد» از لابهلاي يادداشتهاي پراكنده و آخرين برگهاي شعر او، درآن پاييز غمانگيز و درهمان ساك چاكچاك و خونآلودي كه در روز حادثه همراهش بود، به دست آمد و به چاپ رسيد، كه درآن غزلهايي همچون «سبكبارتر از ابر»، «يك چمن داغ»، «بيش ازتو»، «سرنوشت»،
«خواهش شكستن» و «تا صداي شكوفه» نوشته شده بود.
«دلم گرفته از اين روزها، دلم تنگ است
ميان ما و رسيدن، هزار فرسنگ است
مرا گشايش چندين دريچه كافي نيست
هزارعرصه براي پريدنم تنگ است
اسير خاكم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پريدن در خاك بودنم ننگ است»
زندهياد «سلمان هراتي» در اواخر عمرش به تجربهاي در ادبيات كودكان و نوجوانان دست زد و در اين زمينه اشعاري سرود كه در مجموعهاي به نام «از اين ستاره تا آن ستاره» توسط دفتر شعر جوان و به همت مرحوم «قيصر امينپور» جمع شده است.
«دفتر كوچك نقاشي من!
برگهاي تو كم است
موج، اما بسيار
خوش بهحال شهدا
كه زمين دفتر نقاشي آنها شده است
ميتوانند هزاران دريا
داخل دفترشان رسم كنند»
سلمان ساده و بيريا بود، همچون طبيعت سبز مازندران، بزرگ بود، همچون درياي آبي مازندران و پا برجا بود، همچون كوههاي سربهفلك ساييدۀ البرز.
«سلمان هراتي» در نهم آذر ماه 1365 در حالي كه به مدرسهاي در روستاي نزديك به تنكابن براي تدريس در حال حركت بود در اثر سانحه رانندگي درگذشت. مزار او اينك در روستايي نزديك مزردشت قرار دارد.
يك روز مرا از اين بيابان ببريد
از خالي بهت شورهزاران ببريد
تا محضر سبز آب را دريابم
چشمان مرا به باغ باران ببريد ...
«حميد نورشمسي»
جمعه 10 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]