تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس از حرام دورى كند، خداوند به جاى آن عبادتى كه او را شاد كند نصيبش مى‏گردا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816436481




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرگ خدا(2)


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:

◄ نهليسم در عصر پست مدرن

از آن زمان كه بشر به ساحت تفكر مدرن و نيست‏انگاري وارد شد، مثل انساني را داشته‏است كه در حال سقوط به اعماق دره براي نجان جان خود به هر شاخه خشكي متوسل شده‏است، و او را به ساختن بهشتي زميني اميدوار ساخته است و حال كه بهشت زميني براي او به دوزخي مبدل شده و در جستجوي آرمانشهر خود سر از ويرانشهر درآورده است، باز هم در جستجوي مفري به آغوش خرافه و عرفان‏هاي دروغين پناه برده‏است.

در شماره پيشين به بررسي نيهيليسم در دوران مدرن پرداختيم. در اين شماره پيرامون جريان پست مدرن ويژگي‏هاي نيست‏انگارانه اين جريان خواهيم پرداخت.
ترجمه و تفسير لفظ پست مدرن (كه در قرن بيستم آغاز شده است) مشكل است و حتي پرداختن كوتاه به انديشه‏هاي پست مدرن نيز در اين اجمال ممكن به نظر نمي رسد و مجال گسترده‏تري مي‏طلبد. ليكن بايد توجه داشت كه اولاً پست مدرن، مرحله‏اي از بسط مدرنيته است، كه با نفي تمام مبادي، غايات و مباني و اركان نظري مدرنيته آغاز مي‏شود و در اصل بحران فراگير تمدن مدرن و خودآگاهي نسبت به اين بحران است. اين بحران نه از نوع بحران‏هاي زايا، بلكه از نوع بحران‏هاي انحطاطي است كه در دوران افول يك سيستم رخ مي‏دهد. از همين جهت است كه نيست‏انگاري پسامدرن را «خود ويرانگر» ناميده‏اند.

ثانياً آنها كه مي‏گويند: ما هنوز به مدرنيته نرسيده‏ايم پس به پست مدرن چه كارداريم، نه فقط خود را فارغ از تأثير غرب كنوني و وضع فعلي آن مي‏دانند بلكه گمان مي‏كنند كه مي‏توان فارغ از آنچه در عالم مي‏گذرد، به تقليد از سير تاريخ غربي در قرن 18 و 19 پرداخت. آنان تفكر را امري سطحي و بي‏اهميت تلقي مي‏كنند و مي‏پندارند كه بدون تفكر مي‏توانند هر چه بخواهند انجام دهند. حال آنكه اين تصورات قشري همه راه‏ها را بسوي ما مي‏بندد.

پست‏مدرن يك دوران نيست، حتي آن را يك طرح فلسفي خاص نبايد دانست، وضعيت پست مدرن يك بحران است. اصولاً اقتضاي مدرنيته وجود پست‏مدرن است. اگر مدرنيته مدرن است، بايد پست مدرن نيز باشد. پست مدرنيته زمان پرسش از مدرنيته است. در اينجا به جاي فلسفه پست‏مدرن با فلسفه‏هاي پست مدرن مواجهيم و اين هم از آنجا نشأت مي‏گيرد كه در اين دوران زبان مشترك در بين انديشمندان وجود ندارد. بنابراين تنها مي‏توان به برخي وجوه مشترك پست مدرنيست‏ها پرداخت و حتي پرداختن اجمالي به آراء فيلسوفان اين دوره به صورت اجمال هم مقدور نيست.

راه پست‏مدرن در دو طريق بايد جست و جو شود: پناه گرفتن در ساحت نيست‏انگاري و يا گريز و گذر از نيست انگاري و گشايش افق‏هاي نو. راه پست‏مدرن بيشتر در همان ساحت نيست‏انگاري استمرار يافته‏است. در نيهيليسم پسا‏مدرن آشكارا سوبژكتيويسم مدرن در آراي متفكراني چون مارتين هايديگر، ميشل فوكر، ژاك دريدا، و حتي تئودور آدورنو و هربرت ماركوزه به نقد جدي كشيده مي‏شود. كه بازتاب اجتماعي اين نفي گسترش نوعي «اسكيزوفرنگي فرهنگي» و تجزيه هويت است كه بر عمق و شدت واكنش‏هاي «اضطراب افسردگي» مدرن و خشونت‏هاي لاقيدانه مي‏افزايد(1). اين نوع نيستانگاري نافي هر نوع نظام اخلاقي، و فراتر از آن هر بنيان، مبنا و امكان تفكري يا معرفت‏شناختي است. اين نگرش باعث ايجاد هرج و مرج و بحران گسترده اخلاقي است كه نمادي از يك انحطاط بوده و فاقد هر نوع چشمانداز ايجابي است و لذا شديداً يأسآلود، سياه و پوچانگار است.

ادبيات نيهيليستي اين دوره به حد افراطي مأيوس، وهم و بيمارصفت است(2). آثار رماننويساني همچون كافكا، آلبر كامو و برخي آثار ميلان كوندرا، گابريل گارسيا ماركز و مارگريت دوراس نمودهايي از اين ادبيات يأسآلود نيستانگار هستند. اين آثار اغلب نمايشگر بحراني هستند كه سوبژه مدرن(3) در عصر سيطره نيستانگاري پسامدرن بدان مبتلا گرديدهاست كه عميقاً گرفتار بياعتقادي، بيهويتي و فقدان پايبندي به اعتقادات و آرمانهاست كه اين ويژگي را تحت عنوان«مخالفت با تعصب» پنهان مي‏كرد. چنين فردي به نازلترين مراتب حيوانيت خود تنزل كرده و گرفتار احساس تنهايي ناشي از بيگانگي با حقيقت هستي است. اين تنهايي رنجآور تلخترين حس رنج و پوچي را به همراه ميآورد. قهرمانهاي اين داستانها اسير يك چرخه بيحاصل و عقيمند و در اين دور باطل نيستانگارانه، از درون تحليل ميروند و فرو ميپاشند. در اين آثار ادبي فضايي گيج، مبهم و سردرگم يك جامعه پسامدرن نيستانگار توصيف ميشود.

به اين عبارات آلبركامو توجه كنيد:

سرشت پوچي در آغاز است و در انتها.(4)

شعور نيز به طريقه خود به من ميگويد كه اين دنيا پوچ است.(5)

خود را ميكشند زيرا زندگي به زيستنش نميارزد.

تيپ شخصيتي كه در واپسين دوران حيات غرب مدرن و در دوره نيستانگاري خودويرانگر پستمدرن پديدهآمده، شخصيت«شيزوفرن نيستانگار» است(6). انرژي معنوي اين تيپ شخصيتي در حصار مدل سكولاريستي زندگي و اقتضائات نازل آن-غريزهگرايي، اصالت حيوانيت، از خود بيگانگي و ...- اسير و محصور ميگردد و صبغه اي مادي و حيواني پيدا ميكند؛ كه موجب مسخ قابليتهاي شگفتانگيز او در قلمرو سازندگي معنوي مي‏گردد؛ و به يك انرژي مضطرب سرگردان پرخاشگر مبدل ميگردد و تدريجاً مدار حركت اين انرژي، صبغهاي ويرانگر و حتي خودويرانگر پيدا ميكند و به حركت در مدار بيهودگي، ابتذال و يأس پوچانگار ميپردازد. اين مدل شخصيتي، غير اصيل بوده و شخص را از ماهيت و هويت خود تهي ميكند. در ادامه به برخي از خصايص اين شخصيت كه به صورت قالب «منش» و تيپولوژي روانشناختي-اجتماعي حاكم بر جوامع نيستانگار غربي درآمده‏است مي‏پردازيم.

اين شخصيت گرفتار گونهاي «افسردگي منتشر» و مستمر است كه بيشتر خود را در از توان افتادنِ انرژيِ معنوي و كمالگرايي قدسي و بسط بيهودگي و رنج ناشي از بيمعنايي زندگي نشان ميدهد. اين حس بيهودگي باعث گونهاي ناخشنودي مداوم توأم با نارضايتي است.

از بين رفتن يك مركزيت يا «خود معنوي» آرمانگراي وحدت بخش، زمينه‏هاي انشقاق و تجزيه منش شخص را فراهم ميسازد. اين انشقاق دروني موجب بسط تدريجي گونهاي گسست بين عواطف و عقلانيت شخص گرديده و نحوي روند عاطفي مسخ شده و منفعل پديد ميآورد كه حتي در برابر بزرگترين و هولناكترين فجايع و جنايات نيز حالتي خنثي و بهتزده دارد. البته رويكرد رسانهها مبتني بر بمباران اطلاعاتي گسترده مخاطبان نقش بسيار مهمي در ايجاد اين وضع تخديرآلود دارد.

ميانمايگي، معاشمحوري و فقدان روح حماسه و ايثار، روزمرگي، غريزهگرايي صرف به همراه لذتطلبي توأم با كم حوصلگي و هوسبازي، ابتذال و سطحيگرايي مادي و ناسوتي صرف از ديگر خصايص اين تيپ شخصيتي است. چنين شخصيتي فاقد سرور و انبساط روحاني و شادي مستمر و با دوام گرديده و به دليل رنج عميقي كه ميبرد به مجموعهاي از سرخوشيها مبتذل پناه ميبرد. در چنين وضعيتي حس بيمعنايي و سرخوردگي و نااميدي افزايش بسيار مييابد. او اگرچه نياز بسياري به مهرورزي حس ميكند و دائماً از «عشق» سخن ميگويد اما به دليل مسخ شدن ظرفيتهاي كمالگرايانه قدسي و اضطرابي كه هميشه به آن مبتلاست ظرفيت مهرورزي مسئولانه را از دست ميدهد. كه پيامدهاي قريب آن افزايش خشونتهاي سادستيك است. از بين رفتن خود آرمانگرا و هدايتگر و كاهش توجه به ناخودآگاه ملكوتي باعث آشفتگي ذهن و كاهش و حتي فقدان انديشه‏ورزي در او مي‏شود كه توانايي ساختن يا بهرهگيري از يك نظام فكري را از او سلب ميكند و سبب تعطيلي تفكر و خاموشي خرد در معناي عقل فطري و باطني ميگردد. اين همه ناشي از بسط نيستانگاري(7) خود ويرانگر پسامدرن است. در اين مرحله، نيستانگاري اومانيستي مدرن تا نهاييترين مراحل پيشرفته و با انكار سوژه مدرن، نيستانگاري به نفي خود ميپردازد. در اين دوران صور تفكر اخلاقي-سنتي، ليبرال و يا سوسيالسيتي مدرن- و هر نوع بنيان براي تفكر مورد انكار قرار ميگيرد. نيستانگاري اين دوره نحوي منش ميانمايه غريزي را تحت لواي«شهروند متعارف» ترويج ميكند.

در اين ميان كساني پس از خوداگاهي از بحران، سعي در عبور از ان نمودهاند. نيچه و هايديگر در ميان فيلسوفان از اين قبيلند. نيچه اگر چه نقاد تمدن سقراطي-مسيحي است، اما به سر منشأ متافيزيك غربي در يونان ماقبل سقراط همچنان دل بستهاست. و از اين رو خود نيز گرفتار نيستانگاري است. شايد بتوان گفت انديشه پست‏مدرن او بنياد نهاد.

هايديگر پا را كمي فراتر ميگذارد و شايد بتوان او را به ساحتي ديگر دانست. هايديگر علاوه بر خودآگاهي بر بحران مدرنته و نقد آن، چاره رهايي اين بحران را تفكر درباره وجود به جاي موجود ميداند.(8) ليكن هايدگر هم چاره را در تفكر مغرب زمين ميداند. افكار هيديگر با تمايزات قابل تأملي با ديگران متفكران پست‏مدرن دارد. او معتقد است آرزوها و اغراض آدمي مانند فلسفه قادر به تغييري بي‏واسطه در وضع كنوني جهان نيست و تنها خدايي است كه مي‏تواند ما را نجات بخشد. تنها مفر ما اين است كه در تفكر و شاعري آمادگي را براي خدا يا براي غياب خدا در افول برانگيزيم. به اعتقاد هيديگر اگر تغييري در جهان بخواهد رخ دهد، نظام گشتگي تكنيك از همان جايگاه جهاني‏اي كه منشاً تكنيك مدرن است مي‏تواند صورت بگيرد و اين كه اين بازگرداني از طريق اقتباس ذن بوديسم يا ديگر تجارب شرقي نمي‏تواند ميسر گردد. براي تغيير تفكر، غربيان به كمك سنت‏هاي تفكر اروپايي و بازانديشي آنها نيازمندند. تفكر را فقط تفكري مي‏تواند دگرگون سازدكه از همان منشأ و خميره باشد و در همين نقطه جهان تكنيك به اصل خويش بازمي‏گردد و به معناي هگلي رفع مي‏گردد نه اينكه از بين برده شود و باز نه فقط توسط آدمي. از اين نظر گاه با انديشه كساني همچون هانري كربن، رنه گنون و تيتوس بوكهارت و ... كه تغيير عالم غربي را به حكمت اشراقي و عرفان هند و ايران وامي‏گذارند؛ تفاوت دارد.

به هر حال غرب در اين برهوت سرگشتگي خويش به جاي رجوع به شريعت ناب، پاي در بيراههاي ديگر نهاده‏است و در جست و جوي آب به عطشي مضاعف مبتلا گرديده‏است، و براي حل بحران خويش به عرفانهاي سكولار و خرافه روي آورده است(9). رواج بوديسم و برخي عرفان‏هاي شرقي كه اغلب شريعت‏ستيز و يا شريعت‏گريز هستند از اينجا نشأت مي گيريد. گويا انحطاط بشر غربي و حيراني او در منزل عقل منقطع از وحي آلوده به نفسانيت(10) پاياني نيست و گمگشته آسماني خود را در زمين ميجويد.

بررسي افكار متفكران شاخص پستمدرن را به مجالي ديگر ميسپاريم.

كندو كاو و شرح اوضاع و احوال اجتماعي ايران در قبال تمدن مدرن، نيازمند بررسي نسبت متفكران ايراني با انديشه غربي، مدرنيزاسيون، سنت و مدرنيته، فلسفه معاصر ايران و ... است كه در آينده نزديك به آن خواهيم پرداخت. علاوه بر آن جريان نيهيليسم در ايران و چاره اين بحران را شرح خواهيم داد.



پي نوشت:

1. وضعيت كنوني جوامع غربي مشحون از اين خشونت‏هاي سادستيك است و به عبارتي خشونت براي خشونت. كه در رسانه‏هاي غربي نيز به وضوح مشاهده مي‏شود.

2. ادبيات ابسورد؛ محالانگار و يا بيمعنا.

3. نگاه ك.به: ظهور تمدن مدرن/ حضور شماره 5. از همين قلم ذيل واژه سوبژكتيويسم.

4. افسانه سيزف ص 60.

5. همان ص 69.

6. اين تعريف با تعريف باليني «شيزوفرني» متفاوت است.

7. روح سير تاريخي غرب.

8. رجوع ك.به: پايان فلسفه و وظيفه تفكر/مارتين هايديگر.

9. از اين قبيل ميتوان به آثار پائلوكوئيلو و رمان هري پاتر اشاره كرد.

10. كه همان وهم است.



منابع:

1. فلسفه و انسان معاصر / دكتر رضا داوري اردكاني / 1383.

2. نيهيليسم / شهريار زرشناس / 1385.

3.كتاب نقد 22 / نيمنگاهي به جريان پستمدرن در تفكر معاصر ايران / دكتر محمد مددپور.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن