واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روند تغيير نظام هاي آموزشي در كشورهاي اسلامي
خبرگزاري فارس: يكي از منافذ تهاجم غرب به فرهنگ و هويت مسلمانان، آموزش و پرورش است و جهان غرب همواره كوشيده است تا با نفوذ از اين طريق، استيلاي خود را بر دنياي اسلام افزايش دهد.
يكي از منافذ تهاجم غرب به فرهنگ و هويت مسلمانان، آموزش و پرورش است و جهان غرب همواره كوشيده است تا با نفوذ از اين طريق، استيلاي خود را بر دنياي اسلام افزايش دهد. پروفسور «يوسف پراگلر»، دكتراي مطالعات آمريكا، كارشناسي ارشد مطالعات خاورميانه و علوم انساني و كارشناس آموزش و پرورش، در اين مقاله به بررسي تاريخي اين حركت پرداخته است. «پراگلر» پژوهشگر و نويسنده مسائل فرهنگي است و در دانشگاه هاي كلمبيا، بوفالو و سيتي نيويورك سابقه تدريس دارد. او چند سال پيش به ايران آمد و در مشهد در جمع پژوهشگران دفتر تبليغات اسلامي خراسان رضوي سخنراني كرد. با حضور استعماري و رو به گسترش آمريكا در جهان اسلام، كه با جنگ خليج فارس در سال 1991 آغاز شد و با اشغال افغانستان و عراق به اوج خود رسيد، تلاش هاي بسياري با هدف اصلاح برنامه هاي آموزشي مدارس و دانشگاه ها و بازنگري در متون درسي اين مراكز صورت گرفته است. مسئولان آمريكايي، دولت هاي اسلامي از عربستان گرفته تا اندونزي را تحت فشار قرار داده اند كه هرگونه مطلب به قول خودشان مروج «خشونت و تروريسم» را از كتاب هاي درسي حذف كنند. اعضاي حزب اقليت پارلمان كويت در يكي از نشست هاي شوراي همكاري هاي خليج فارس در سال 1993، اين حركت را ترويج «اسلام جديد آمريكايي» توصيف كردند. در حال حاضر، افغانستان از نظرات مشاوران آمريكايي و اروپايي استفاده مي كند كه بسياري از آنان در اصلاح برنامه هاي آموزشي اين كشور مشاركت دارند. در عراق هم تلاش هاي بسياري از اين دست صورت گرفته است، هرچند مقاومت مردم در برابر اشغالگران و نيز فساد خود مشاوران غربي، اين حركت را با كندي مواجه كرده است. از اين حركت هاي فرهنگي و به علاوه تهديدات نظامي آمريكا كه در سرتاسر جهان اسلام به چشم مي خورد با عنوان: «غربي كردن نظام آموزشي اسلامي» ياد مي كنيم. وجود اين حركت، غيرقابل انكار و در عين حال، سابقه دار و تاريخي است. در واقع اگر قرار باشد اين موضوع را جدي بگيريم، بايد به نمونه هاي قديمي تر تلاش هاي استعماري غرب در ميان مسلمانان نظري بيندازيم؛ در آن صورت خواهيم ديد كه اين برنامه ها چه تاثير عميقي بر نظام آموزشي كشورهاي اسلامي گذاشته اند و نيز اين كه مهره هاي داخلي هم به اندازه اشغالگران خارجي در اين تاثيرات نقش داشته اند.
* نظام آموزشي اسلامي پيش از دوره استعمار
براي درك كامل تاثير برنامه هاي استعماري بر نظام آموزشي كشورهاي مسلمان، بايد ويژگي هاي اين نظام در دوره پيش از استعمار را به اختصار بيان كنيم. يكي از ويژگي هاي مهم نظام آموزشي سنتي مسلمانان، «رسميت نداشتن» آن، چه از نظر قالب و چه از نظر محتوا بود. در اين نظام، حتي در يك منطقه، مدارس، موسسات و ديگر مراكز آموزشي متعددي يافت مي شد. به عنوان مثال در مصر، مقر دانشگاه بزرگ اسلامي الازهر، حكام، علما و رهبران گروه هاي مختلف اقدام به تاسيس و اداره مراكز آموزشي مي كردند. در اين فضا انديشه هاي مختلف امكان بروز مي يافت و هيچ ساختار واحدي بر ديگر ساختارها غلبه پيدا نمي كرد، هرچند برخي از حاكمان بعدي براي دولتي كردن نظام آموزشي تلاش كردند اما اين اقدامات تا اوايل قرن نوزدهم ميلادي، يعني آغاز دوره استعمار، نتوانست در ميان جوامع اسلامي ريشه دار شود. يكي از وجوه مهم رسمي نبودن نظام آموزشي سنتي مسلمانان، رابطه شاگرد و استاد بود. پيش از دولتي شدن آموزش، معلمان و استادان حقوق بگير دولت نبودند و اصولا از راه تدريس امرار معاش نمي كردند. به علاوه، طالبان علم هم مدركي رسمي دريافت نمي كردند، بلكه استادان به برگزيدگان آن ها «اجازه» تدريس آموخته هايشان را اعطا مي كردند كه آن هم جنبه غيررسمي داشت. اين شيوه اعطاي مدرك تا سال ها در ميان مسلمانان رواج داشت. رويكرد اسلامي به پرورش كارشناسان دين، در كنار استفاده از كتاب، بيشتر بر منابع شفاهي و انتقال دروس از طريق گفتار تاكيد داشت. در چنين نظامي، كتاب نقش واسطه دارد و فقط آنجا اعتبار پيدا مي كند كه استادي زنده آن را تدريس كند. يكي از پيامدهاي متعدد اين شيوه، اين بود كه دانشجويان با تقرير درس استاد، خود كتاب هايي مستقل مي نگاشتند. حسن اين تقرير آن بود كه مباحث، پس از بحث و بررسي ميان استاد و شاگرد، به صورت پخته تري ثبت مي شد و مورد استفاده ديگران قرار مي گرفت. در آن زمان، اين مباحثات به زبان عربي، يعني زبان اسلام ضبط مي شد و از آنجا كه در اين زبان، حركت آخر كلمات، نقش دستوري و در نتيجه معني آن ها را تعيين مي كند، بيان شفاهي استاد و فهم شاگردان از طريق شنيدن، اهميت خود را بيش از پيش آشكار مي كرد. بنابراين، متون مكتوب در آن نظام آموزشي در درجه دوم اهميت قرار داشت. در واقع، برخي اساتيد مسلمان در قرون وسطي، تكيه صرف بر كتاب را درامر يادگيري نادرست مي دانستند. اين ديدگاه را مي توان در تشكيل حلقه هاي مباحثه شاگردان در غياب استاد مشاهده كرد كه دراين جلسه ها، شاگردان متن درسي را با صداي بلند مي خواندند، چون به گفته يكي از استادان «آنچه كه گوش مي شنود، در قلب حك مي شود.”بانگاه به اين شيوه، مي توان به يكي ديگر از ويژگي هاي نظام آموزشي مسلمانان در دوره پيش از استعمار اشاره كرد: اهميت حفظ دروس. شاگرد پس از حفظ مفاهيم اساسي كه به راحتي قابليت بازتوليد را داشتند، ترغيب مي شد كه توانايي خود را در به كارگيري نقادانه محفوظات در مسائل علمي و فقهي تقويت كند. اين شيوه به عالمان مسلمان اين امكان را مي داد كه به مسائل قديم و نيز معاصر پاسخ هاي نقادانه بدهند و در مجموع، نقد انديشه ها و مباحثه درباره مسائل جنجالي بازار داغي داشت.
* سنگ بنا
به طور خلاصه بايد گفت كه نظام آموزشي در كشورهاي اسلامي در دوران پيش از استعمار، رنگ و بوي سنتي داشت كه اين روح بر مراكز بزرگ علمي و مساجد روستاهاي كوچك، هر دو حاكم بود. فرآيند آموزش در آن دوران بيشتر به عنوان بخشي از تجارت، حرفه يا صنعت عملي اتفاق مي افتاد و از تعليم و تعلم تشكل يافته، به طور كامل مجزا نبود. مثلا فرد براي يادگيري علوم دين، راهي مسجد مي شد، حال آن كه مشتاقان يادگيري ديگر تخصص ها و مشاغل، به محيط همان كارها مي رفتند. آموزش تخصصي و حرفه اي به رده هاي كاملا مجزاي استاد و شاگرد تقسيم نمي شد و بين آن ها روابط متعددي حاكم بود.
استعمارگران در قرن هجدهم در چنين فضاي پوياي علمي و آموزشي وارد دنياي اسلام شدند. رقابت قدرت هاي استعماري انگليس و فرانسه بر سر تسلط بر سرزمين هاي اسلامي از يك سو و سست عنصري و سرسپردگي حكام كشورهاي مسلمان از سوي ديگر، روز به روز استعمار را به اهدافش نزديك تر مي كرد. مثلا در مصر، «محمدعلي پاشا»، كه از جانب امپراتوري عثماني مأمور مقابله با استعمارگران فرانسوي شده بود، با دل و جان گوش به نصايح غرب سپرد و رهنمودهاي آنان را به ويژه در زمينه آموزش و پرورش به كار بست. شيوه تدريس استعمارگران در كشورهاي مسلمان مبتني بر اطاعت بي چون و چراي دانش آموز و دانشجو از نظام جاري و حفظ طوطي وار متون درسي مورد تاييد غربي ها بدون حق نقد و نظر بود. استعمارگران براي تربيت عوامل گوش به فرمان در سرزمين هاي اسلامي نيازمند همين نظام تعليم و تربيت بودند حتي افراد بومي كه در دستگاه آموزشي به جايگاهي دست مي يافتند، حق نداشتند پا را از چارچوب هاي تعيين شده آقابالاسرها فراتر بگذارند. يكي از نخستين اقدام هاي مهره هاي داخلي استعمار در كشورهاي مسلمان، تشكيل نظام آموزشي سه مرحله اي بود. در مرحله ابتدايي، هدف، باسواد كردن افراد بود. مرحله متوسطه به متمدن كردن جامعه اختصاص داشت و بالاخره، مرحله سوم يعني آموزش عالي براي آموزش رشته هاي تخصصي طبقه حاكم تدارك ديده شده بود. در مجموع، اين نظام آموزشي غربي شده دو هدف عمده را دنبال مي كرد:
1 - تربيت ارتشي كاردان براي حفاظت از سرمايه گذاري هاي دول غربي در كشورهاي اسلامي، كه در گرو پرورش طبقه اي سرسپرده براي حكومت بر اين سرزمين ها بود.
2 - تغيير نظام يافته فرهنگ بومي و القاي نظام سياسي و اقتصادي نشأت گرفته از غرب.
توفيق غرب در هر دوي اين موارد به وجود حاكمان خودباخته اي بستگي داشت كه به برتري دانش و فناوري غرب، اعتقاد كامل داشته باشند. زيرساخت هاي اصلي مدل اجتماعي غربي تا اواخر قرن نوزدهم ميلادي در بخش هاي بسياري از جهان اسلام تثبيت شد. تاثيرات اين مدل تا به امروز هم ديده مي شود، هرچند امروزه و به ويژه پس از جنگ جهاني دوم، وابستگي فكري و اقتصادي مسلمانان به اروپا كمتر شده و آمريكا جاي آن را گرفته است.
نمونه بارز اين وابستگي را مي توان در مدارس و دانشگاه هاي امروز مسلمانان ديد كه از الگوهاي تحميلي يا موروثي استعمار پيروي مي كنند. بدتر از آن، اين كه همان الگوي استعماري هم به درستي و كمال پياده نمي شود و لذا مراكز آموزشي مسلمانان از امكانات آموزشي و اهتمام به پژوهش غرب بي بهره اند. جهان اسلام در چنين نظامي رهبري فكري و اخلاقي جهان را از دست داده است يا در حقيقت، استعمار جهاني و در رأس آن، آمريكا اين نقش را از چنگ مسلمانان درآورده اند.
* تاثير فرانسه
هرچند سال هاي پس از جنگ جهاني دوم، دوران استيلاي آمريكا بر سرزمين هاي اسلامي است، اما تاثيرات فكري فرانسه نيز در طول قرن بيستم همچنان باقي بود. در ميانه اين قرن، «سير قطب» و ديگر روشنفكران مسلمان به آثار فيلسوفان فرانسه از قبيل «آلكسيس كارل» روي آوردند. با اين حال، در همين قرن در به كارگيري تفكر غرب تغييري جدي به وجود آمده، متفكران مدرن مسلمان مانند سير قطب در مصر يا علي شريعتي در ايران (كه در دوران تحصيل در فرانسه با «فرانتس فانون» ديدار كرده بود) تصميم گرفتند به جاي پذيرفتن بي چون و چراي نظام فكري غرب، از انديشه هاي آنان عليه خودشان استفاده كنند. اين تلاش ها در برخي موارد، بخشي از طرحي كلان تر يعني بازيابي و به كارگيري يك چارچوب فكري مبتني بر اسلام و در عين حال حذف نظام فكري برگرفته از غرب بود.
همين حركت هاي اسلامي غرب گرا امروزه هدف انتقاد است. اهل سنت دستاوردهاي سيرقطب در بيداري اسلامي و شيعيان، به ويژه ايرانيان، تلاش هاي شريعتي را مورد انتقاد قرار مي دهند. از سوي ديگر، همين انديشه است كه در برخي موارد به سرنگوني كامل استعمار انجاميده است، كه انقلاب اسلامي ايران را مي توان بارزترين نمونه آن دانست. اما حتي در ايران هم اساس نظام آموزشي با دوران پهلوي تفاوتي نكرده و تنها مواد و منابع درسي اسلامي شده است. حتي نظام آموزشي مستقل ايران، يعني حوزه علميه هم تسليم فشارهاي مدرنيته شده و به طلاب خود مدرك معادل دانشگاهي مي دهد.
* مدارس در مدل اجتماعي مدرن
درس و مدرسه بخشي از مدل اجتماعي مدرن شده اند، تا حدي كه اين مدل، بازتاب ساختارهاي دنياي مدرن است كه خود اين دنياي مدرن از تجربه غرب سرچشمه گرفته و از دوره استعمار تا عصر جهاني سازي در جهان گسترش يافته است. البته بايد اذعان كرد كه براي تعريف نظام آموزشي اسلامي تلاش هاي زيادي صورت گرفته است، اما اين تلاش ها درعمل به جايي نرسيده است. اين شكست عملي ناشي از ضعف نظريه ها نيست، بلكه از غلبه همه جانبه ديد غربي نسبت به جهان آب مي خورد، غرب، با عينك اقتصاد و ملي گرايي -نه ارزش مداري- به جهان مي نگرد؛ در چنين ديدگاهي، هدف از تحصيل، امنيت اقتصادي و ملي است. اين نكته مهم را نيز نبايد از نظر دور داشت كه نظام فكري و آموزشي غرب نيز، خود با ضعف و شكست مواجه شده و اجزاي اصلي آن اعتبار خود را از دست داده اند. غرب نتوانسته با لالايي خود به خواب رود و نسخه اي كه براي ديگران پيچيده به كار علاج خودش هم نمي آيد. معضلات اقتصاد جهاني، بالا رفتن آمار جرم و جنايت و افزايش محروميت هاي اجتماعي نمونه هايي از اين ناكارآمدي هستند.
* چالش
چالش پيش روي مسلمانان و ديگر كشورهاي جهان سوم اين است كه در نبود نظام فكري و آموزشي غرب بايد چه راهي را در پيش گيرند. از اين منظر، سه گزينه پيش روست و بايد:
1 - وانمود كرد كه نظام غربي سالم و كارآمد و ضامن سعادت است و بر اين اساس به زندگي با تصور برتري آن ادامه داد.
2 - يا تا هنگام سقوط نظام غرب صبر كنيم و پس از آن دست در دست نظام ديگري بگذاريم تا ببينيم بعد چه بايد كرد.
3 - و يا همين الان، قبل از فروپاشي نظام غرب، از آن چارچوب بيرون برويم و در راستاي شيوه كاراتري از زندگي تلاش كنيم كه از حرص، نفاق و بي عدالتي، كه مشخصه هاي دنياي امروز غرب اند، به دور باشد.
اين شيوه جديد زندگي، كه اشكال مختلف آموزش و پرورش، جزئي از آن خواهد بود، احتمالا به تناسب شرايط فرهنگي و زيست محيطي مسلمانان، متفاوت است. اين شيوه جديد، محدوديت ها را شناخته و براي آنها احترام قائل است و به وجود معنايي فراتر از هنجارهاي مادي مدرنيته غرب مي بخشد. اين شيوه جديد زندگي است كه نظام نوين آموزشي خود را به عرصه ظهور مي آورد.
..................................................................................................
منبع : روزنامه خراسان
انتهاي پيام/
پنجشنبه 9 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 292]