واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اميد حسينی در وبلاگ آهستان نوشت:
حكم محكوميت نوريزاد صادر شد و طبق معمول آه و ناله طرفداران حقوقبشر هم بلند شده ...
حكم محكوميت محمد نوريزاد صادر شده و طبق معمول آه و ناله طرفداران حقوق بشر هم بلند شده و ما هم بايد جواب پس بدهيم كه چرا جمهوري اسلامي طاقت يك انتقاد كوچك و دوستانه را ندارد؟! جواب طلبكارها، اعضاي حزب باد و طرفداران سياست بي پدر و مادر!
طلبكارها مثل هميشه از ما طلبكارند كه جامعه پر از ديكتاتوري است و كسي نميتواند از رهبري انتقاد كند و براي اثبات ادعاي خود، به يك معادله ساده، جالب و سه خطي متوسل ميشوند:
1- رهبر انقلاب در ديدار با دانشجويان گفته بود: چه كسي گفته انتقاد نكنيد؟ خوب انتقاد كنيد
2- محمد نوري زاد هم از رهبري انتقاد كرد
3- و جواب انتقاد نوري زاد، زندان بود و شلاق و محكوميت!
همه چيز همين قدر ساده است و منطقي و به همين راحتي ديكتاتوري نظام اسلامي در سه خط ثابت ميشود! به همان راحتي كه جواب 2+2 مساويست با 4!
خوب شد به هر حال ما هم معني انتقاد را از اين آقايان و خانمهاي طلبكار فهميديم. پس انتقاد يعني اينكه بنشينيم و با خيال راحت ليستي از انواع و اقسام جرم و جنايت و اتهام و توهين و شايعه تهيه كنيم و همه را به طرف مقابلمان نسبت بدهيم و بعد هم خيلي راحت ادعا كنيم كه آقاجان! من شما را خيلي دوست دارم، شما هنوز هم پدر من هستي و من خودم را فرزند شما ميدانم و همه اينها يك انتقاد كوچك بود!
نه خير، چرا خودمان را گول بزنيم. چه كسي گفته مساله همين قدر ساده است كه اين طلبكارها ميگويند؟ معني انتقاد هنوز عوض نشده. انتقاد يعني اينكه اشتباه كسي را ببينيم و براي اصلاحش نصيحت كنيم، نه آنكه اشتباه بسازيم و ناجوانمردانه بر سرش بكوبيم.
جبهه طرفداران حزب باد:
طرفداران حزب باد يعني آنهايي كه اصلا كاري به نوريزاد و غير نوريزاد ندارند، اصلا هر كسي جاي نوريزاد نشسته باشد، هدف مخالفت با جمهوري اسلامي است. مهم آنست كه به بهانه او، چهار تا فحش هم به جمهوري اسلامي بدهند. حالا اينكه خود نوري زاد تا دو سال پيش چه حرفهايي ميزد و چه اعتقاداتي داشته، اصلا مهم نيست. مهم اين است كه فعلا در جبهه اينها قدم ميزند! (يك مورد مشابه ديگر، داستان مجيد مجيدي است. دو سال پيش مجيدي به صحبتهاي سروش اشاره كرد و او را به خاطر زير سوال بردن وحي و قرآن، تكفير كرد كه بلافاصله موج تهمت و اهانت عليه او براه افتاد، اما چند ماه پيش به خاطر برخي مواضع سياسي، مجيدي مورد حمايت همان جماعت حزب باد قرار گرفت. به همين راحتي!)
طرفداران سياست بي پدر و مادر
اينها هم كاملا شناخته شده هستند. دو سال پيش را به خاطر بياوريد. يعني زماني كه محمد نوريزاد نامههايي را خطاب به مراجع تقليد و مخصوصا آيت الله مكارم شيرازي مينوشت و به آنها اتهاماتي را نسبت ميداد (آن هم به بهانه حمايت از رهبري!) همين حاميان سياست بي پدر و مادر كه اصلا در ادبيات سياسي و مذهبي خود به مرجعيت اعتقادي ندارند و مقلدان را ميمون مينامند، آن روزها غيرتي شدند و بيانيه دادند و اهانت «نويسنده سابق كيهان و حامي احمدينژاد» را به مقام شامخ مرجعيت محكوم كردند! و امروز؟ از اهانت «نويسنده سابق كيهان و حامي سابق رهبري و احمدينژاد» به رهبر انقلاب خوشحال هستند! چرا كه آنجا مهم كوبيدن رهبري و دولت بود، نه دفاع از مرجعيت و اينجا هم هدف كوبيدن رهبري است نه حمايت از نوريزاد. به هر حال در هر دو مورد، سر نوريزاد بيكلاه مانده، چون خود او اصلا مهم نيست، مهم آن پيشوندها و پسوندهايي است كه قبل و بعد از اسم او ميآيد. حيف كه خود نوريزاد اينها را نميفهمد!
اما علي رغم همه اينهايي كه نوشتم، از شنيدن خبر محكوميت نوري زاد اصلا خوشحال نشدم و جداً به قوه قضائيه اعتراض دارم. نه به خاطر اينكه او مرتكب هيچ اشتباهي نشده، بلكه به خاطر اينكه اعتقاد دارم قوه قضائيه وقتش را بيخود و بيجهت صرف اين آدمها ميكند. من به جنبههاي قانوني و حقوقي اين ماجرا كاري ندارم، حرفم فقط از جنبه تاثيرگذاري و آثار و نتايج اين كار است. اولا نوريزاد فقط چند يادداشت نوشته بود كه اصلا مهم و جدي نبودند، كه چنين حكمي دربارهاش صادر شود، ثانيا افراد ديگري اهانتهاي بزرگتري كرده بودند كه هرگز دستگير نشدند، ثالثا مطمئنا زندان و محكوميت چاره و پايان كار نوريزاد نيست، به نظر من بزرگترين محكوميت براي نوريزاد اين است كه آزاد باشد و باز هم نامه بنويسد. قطعا تاثيرگزاريش چيزي در حد تاثيرگزاري سريالهاي مزخرفش درباره شاه نامه و يا آن داستان «پروانهها نمينويسند» است!
محكوميت او بايد اين باشد كه نامه بنويسد و بازتابش و دستپختش را در سايتهاي ضدانقلاب ببيند و اگر هنوز غيرتي برايش باقي مانده باشد، به فكر فرو برود كه چرا؟ درست مثل مرحوم آقاي منتظري كه اتفاقا او هم معتقد بود خيلي دوستانه و مشفقانه انتقاد ميكند، اما انتقادها و دلسوزيهايش معمولا مورد پسند راديو اسرائيل و راديو منافقين بود!
به نظر من قوه قضائيه با صدور اين حكم، محمد نوري زاد را خيلي زياد جدي گرفته و او را بيش از اندازه بزرگ كرده است. در حقيقت قوه قضائيه به آن دلقكهايي كه امروز ميخواهند نوريزاد را به عنوان نسخه بدلي و تقلبي شهيد آويني به ما القا كنند، كمك كرده است. هرچند تفاوت نوريزاد با شهيد آويني آنقدر زياد است كه كسي اين را باور نميكند. تفاوت آنها از زمين تا آسمان است چه در انديشه و چه در آثار نوشتاري و چه فيلم و مستند.
مطمئنم سكوت در برابر نوريزاد، حقيقت او را خيلي بهتر آشكار ميكرد و از او يك حشمت الله طبرزدي ديگر ميساخت و چه شباهت جالبي بين اين دو نفر! هر دو در فعاليت سياسي و مطبوعاتي خود، چنان اسير تملق و چاپلوسي شده بودند كه تنها خودشان را ذوب در ولايت ميدانستند. فراموش نكنيم كه طبرزدي اولين كسي بود كه عبارت «امام خامنهاي» را ابداع كرد، اما ظرفيتش تا آنجا بود كه وقتي اسمش در ليست نامزدهاي فلان حزب راستي براي نمايندگي مجلس قرار نگرفت، همه چيز را كنار گذاشت و به وضعيت امروز رسيد. راستي طبرزدي امروز كجاست؟ به كجا رسيده؟!
نوريزاد هم همين طور. او هم زماني با ادبيات خاص خود، چنان با آب و تاب درباره امام و مقتدايش خامنهاي مينوشت كه كمتر در بيان و گفتار ديگران ديده ميشد، اما صرفا به خاطر توهم پيروزي و تقلب، به سرنوشت طبرزدي گرفتار شد. و اين حقيقتي آشكار و عبرت آموز است كه چاپلوسان و غلوكنندگان يا از اينور بام ميافتند يا از آن طرف!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]