واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بخش دوم و پاياني/ بررسي ارتباط بين صفات و ذات خداوند
گروه خبرنگاران افتخاري / احسن ميرزايي : شرط اساسي براي تقرب به خدا و واصل شدن به او و رسيدن به كمال انساني، ايمان راسخ و توحيد حقيقي است، يعني مستقل پنداشتن خود و موجودات شرك و دوري از درگاه با عزت خداوندي است.
تاكنون قسمت اول از اين مقاله را مطالعه كرديد، نويسنده در بخش اول گفت: صفتهاي خداوند، نه عين ذاتند و نه غير ذات هستند كه جدا باشند از ذات او و اينكه صفات متعددند و ذات واحد است، گويا غير ذاتند، اما از آن جهت كه از همان ذاتند و جدا از ذات قديم او، وجود يگانه ندارند، پس عين ذاتند، بنابر اين نه عين ذات هستند و نه غير ذات. اكنون قسمت دوم اين مقاله از نظرتان ميگذرد.
قسمت قبلي اين مقاله را اينجا بخوانيد!
حيات، از صفات ذاتيه است، قديم و قائم است به ذات او تعالي. خداوند در ازل به حيات خود زنده بوده است، بدون جسم و زنده بودن كل جنبندگان از اوست، پس ضد ان كه موت است بر خداوند محال است.
خداوند قدرت دارد. «والله علي كل شئي قدير»، ولي قدرت او مثل توانايي ما نيست، زيرا قدرت خداوند قديم است و مؤثر به ايجاد عالم خلقت و قدرت ما حادث و غير موثر است. ما فقط به بعضي كارها توانايي داريم و آن هم به اسباب و آلات و در چاچوب قدرت خداوندي، اما خداوند به قدرت كامل خود قادر مطلق به تمام اشياست بدون آلات و اسباب و مشاركت غير.
خداوند عالم است، يعني همه چيز را ميداند، اما نه مثل اينكه ما ميدانيم، زيرا علم ما حادث است و حادث از معارضات و هم خالي نيست. علم خداوند قديم است و بزرگتر از آن است كه علم او تصوري يا كسبي باشد.
«ان الله سميع عليم» خداوند سميع است، اما شنوايي او مثل شنيدن ما نيست. ما به گوش و آلات و اسباب و شروط ميشنويم، ولي خداوند، اصوات و كلمات را به سمع قديم خود، بدون آلات و گوش و شروط زمان و مكان و جهت و قرب و بعد ميشنود.
خداوند بيناست. «هو السميع العليم»، نه مثل بينايي ما، زيرا ما اشكال و الوان را با آلات چشم و در موقعيتهاي مختلف ميبينيم و خداوند آنها را به بصارتي كه صفت ازلي اوست، بدون آلات و شرايط زمان و مكان وجهت مقابل ميبيند.
خداوند متكلم است، چنانچه فرموده است: «كلم الله موسي تكليما»، اما نه مثل تكلم ما، چون ما به آلات و شروط و حروف، حرف ميزنيم و او بدون اينها تكلم ميكند، زيرا حروف مخلوق هستند و توسط مخلوقات تأليف شدهاند و كلام خداوند غير مخلوق است. همچنين كلام خدا، قديم و قائم به ذات او بوده و انفصال و افتراق را بهسوي دلها و گوشها قبول نميكند.
صفات اراده نيز از صفات ذاتيه است، يعني قديم و ازلي است كه در ازل به اراده قديم خود به آن موصوف بوده است، پس ثبوت اراده براي او تعالي واجب و ضد آن بر او تعالي محال است. به اختيار او جل جلاله هر چيز در وقت معين خود بوجود ميآيد، حتي اگر تمام مخلوقات جمع شوند و بخواهند يك ذره از عالم را به خلاف اراده پروردگار حركت يا سكون بدهند به آن قادر نخواهند بود، بلكه بدون اراده پروردگار نميتوانند اراده كنند. الله تعالي ميفرمايد: «ان الله يحكم ما يريد»
آنچه بعضي ميگويند كه آسمانها، زمين، آدميان، جانوران، گياهان همه صفت خداي تعالي هستند و يا فلان چيز مخلوق، صفت خداست، به اين سخن كافر شوند، چون اينها جلوههايي از صفات خدايند نه صفات خداوند متعال و همه مخلوق او هستند و تغيير و تبديل مييابند و حادث و نو پيدا شدهاند، اما صفات خداوند سبحانه و تعالي قديمند و تغيير و تبديل نمييابند.
توحيد افعالي، يعني اعتقاد و ايمان به وحدانيت در فعل خداوند كه ديگر فعلي نيست كه به فعل ذات باري تعالي مشابهت داشته باشد. الله تعالي در خلق مخلوقات و ايجاد موجودات متفرد است و هيچ كس و هيچ چيزي را با او مشاركت و معاونت نيست، بلكه مؤثر حقيقي و واقعي پروردگار تواناست.
صفات فعليه، يعني آنكه كنندگي آنرا بيان كنند. چنانچه خالق، خلقكننده را گويند و رب، پرورنده مخلوقات را مينامند و فرق آنها با صفات ذاتيه آن است كه الله تعالي به ضد صفات ذاتيه موصوف ميشود. مثل رافت و غضب و رحمت و غيره.
اما ظهور صفات فعليه به وجود خلق موصوف است، پس تخليق، ترزيق، ابداع، احياء، اماتت و انماء و تصوير از صفات فعليه هستند كه حقيقت همه به مبدأ تكوين بر ميگردد، اما اثر آن كه مكون است، حادث است.
نزد اهل سنت و جماعت، از اصول عقايد اهل سنت و جماعت شيخ ابو منصور ماتريدي همه صفات فعليه هم قديمند، اما اگر گفته شود كه چون خداي عز و جل تا زماني كه خلق را پيدا نكرده بود، صفت خالقي او را نبود اين كفر محض است، زيرا كه قديم را حادث گفتن كفر است، پس صفات فعليه هم قديمند ، به دليل اينكه اگر كسي آهنگري بلد باشد، ولي آهنگري نكند باز هم ميتوان او را آهنگر گفت.
توحيد در عبادت يا توحيد عملي، يعني يگانهپرستي و در جهت پرستش خدا يگانه شدن و تنها خداوند را مطاع بودن و فقط جهت او حركت كردن و او و رضاي او را هدف نهايي قرار دادن و بريدن از همه چيز و همه كس غير او. تنها براي خدا قيام، ركوع، سجده كردن و براي رضاي او خدمت كردن، بهطوري كه براي خدا بودن وبراي او مردن آن چنانكه حضرت ابراهيم(ع) گفت: «قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين» (انعام164) بگو همانا نمازم وعبادتم و زندگيم و مرگم از آن خداست كه پروردگار جهانيان است؛ او را شريكي را نيست و به اين فرمان داده شده ام ومن تسليم شدگان به حق هستم. توحيد ابراهيم، توحيد عملي اوست.
كلمه طيبه «لا اله الا الله» بيش از هر چيز ناظر بر توحيد عملي است، يعني جز خدا كسي شايسته پرستش نيست. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «ان قوما عبدو الله رغبه قتلك عباده التجار وان قوما عبدوا الله رهبه قتلك عباده العبيد وان قوما عبدو الله شكرا قتلك عباده الاحرار: همانا قومي خدا را به اميد منفعت ميپرستند و اين عبادت بازرگانان است. قومي ديگر خدا را از ترس آتش دوزخ ميپرستند، آن هم عبادت بردگان است. عدهاي هم خدا را به جهت تقديم سپاس و ذيحق بودنش ميپرستند، اين است عبادت آزادگان.»
براي رسيدن به توحيد عملي، انسان بايد به تزكيه درون خود بپردازد، صفات ناپسند اخلاقي را از خود دور كند و از هر گونه گناه و معصيت بپرهيزد تا به تدريج دل از آلودگيها پاك شده و خالص براي خدا باشد. توحيد نظري زيربناي توحيد عملي است و توحيد عملي ميوه و نتيجه توحيد نظري و مكمل آن است. توحيد نظري مربوط به اعتقاد و ايمان است و در فكر و روح انساني اثر ميگذارد، اما توحيد عملي بازتاب توحيد نظري است و باعث ميشود كه انسان تمام مراحل زندگي خود را مطابق اوامر الهي تنظيم كند تا به خدا نزديك شود.
شرط اساسي براي تقرب به خدا و واصل شدن به او و رسيدن به كمال انساني، ايمان راسخ و توحيد حقيقي است، يعني مستقل پنداشتن خود و موجودات شرك و دوري از درگاه با عزت خداوندي است، به طوري كه اگر بهترين عبادات و اعمال صالحه هم از ما سر زند و هميشه اوقات خود را صرف كارهاي خير كنيم، ولي در نيت توحيدي خود مشكل داشته باشيم، فايدهاي ندارد و از رسيدن به كمال و قرب الهي محروم خواهيم ماند.
پس بايد در تمام امور زندگي و حتي جزئيترين كردار، گفتار و افكار ما بايد در جهت رضاي خداي متعال باشد و توحيد حقيقي، يعني همين. بنابراين توحيد پايه و اساس و ريشه اعمال صالحه ماست و تا وقتي كه ريشه سالم و پابرجاست، درخت هم سرسبز و خرم است و هرگاه ريشه قطع شود، درخت هم خشكيده و ثمرهاي نخواهد داشت.
هر كس ميتواند با كمي تفكر و مطالعه در اطراف خود به اين اصل پيببرد كه يك سلسله مقررات و قوانين كلي و منسجمي در نظام آفرينش وجود دارد كه به صورت خودكار، گردش چرخهاي جهان هستي را به حركت در آورده و آنرا اداره ميكند، به طوريكه نظام آفرينش بر قوانين و محورهاي مخصوصي و در مدارهاي معيني استوار است و حتي زندگي رواني و روحي انسانها هم درست همين نظم و قوانين را داراست و در چارچوب مقررات و ضوابط ثابت الهي قرار دارد.
به طور كلي ممكنات را ميتوان به دو دسته مجردات (عالم امر) و ماديات (عالم خلق) تقسيمبندي كرد، چون قران مجيد جهان را مجموعهاي از عالم غيب (امر) و عالم شهادت (خلق) معرفي ميكند. عالم امر آن است كه بينياز از ماده و زمان و مكان و تغيير و حركت، جهات و تحولات باشد و به لفظ كن بوجود آمده باشند، اما عالم خلق يا ماده آن است كه پذيراي مكان، زمان، حركت، تغييرات و ابعاد، صور و تحول باشد.
در اين عالم، تكوين و تحقق هر موجودي علاوه بر امكان ذاتي، منوط به امكان زماني. استعدادي، يعني پذيرش ماده و مساعد بودن محيط و شرايط آماده بودن زمينه ظاهري است، به لفظ فيكون بوجود آمده و مي ايند، مثل مراحل و شرايط تولد انسان و حيوانات و رشد گياهان در شرايط خاص خاك و آبوهوا، حرارت و غيره و به دست آوردن محصولات به مرور زمان، البته اينجا نيز تحقق هر موجودي به اراده و فرمان خداي يكتاست، اما او تعالي در خلقت و تكوين كائنات، قوانين و مراحلي وضع كرده است كه عادتا پيدايش موجودات و حوادث و اتفاقات را به سبب اسباب متعلق ساخته است، ولي مسبب الاسباب حقيقي خود اوست، نه اينكه آن اسباب را تأثيري مستقل باشد، زيرا با وجود آن، ربالعالمين قادر است كه حوادث را بدون اسباب و قوانين و به غير مرور آن زماني كه طرف حدوث آن حادث است بوجود آورد.*
*منابع:
1- كتاب «عرفان نظري و عملي طريقه نقشبنديه مجددي» تأليف جمالالدين رحيمي يازتپه.
2- شرح قصايد آمالي
3- تفسير كابلي
4- تفسير نور
چهارشنبه 8 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]