تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835003454
نويسنده: تيمور كوران اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: تيمور كوران اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: كشورهاى مسلمان جهان عمدتا براى مدتهاى مديدى توسعه نيافته ماندهاند. اين مقاله ساز و كارهايى را كه به عنوان تبيين انگاره مذكور مطرح شدهاند، طبقهبندى نموده، به نقد مىكشاند و مىگستراند.
سومين برداشت در مورد ماهيت ايستاى جهانبينى اسلامى، بر پايگاه اجتماعى بازرگانان عثمانى متمركز بود. سبرى اولگنر بيان مىكند كه صنف صنعتگر عثمانى تلاش مىكردند كه اعمال خود را مشروع و اعمال رقباى بازرگان خود از جمله: سفتهبازى، آربيتراژ، (45) سقوط قيمتها، تبليغ و بهبود محصولات را غير مشروع جلوه دهند. بين مشاهدات اولگنر و اينال سيك عناصر مكمل روشنى وجود دارند. حكام ثباتگراى عثمانى بايستى صنعتگران را بر بازرگانان ترجيح مىدادند، زيرا گروه اول موضعى ثابت داشتند، در حالى كه گروه اخير در رفت و آمد بودند. انتظار آنان اين بود كه رقابتهاى بين صنفى براى بهبود پايدارى سياسى در كوتاه مدت به حداقل برسد.
در عين حال نشان دادن اين كه بخشهاى معينى از جامعه از ارزشهاى خاصى نفع مىبرند، بهخودى خود، نشان نمىدهد كه آن ارزشها چگونه انتشار مىيابند و به چه نحوى تحمل مىشوند. ديدگاه اولگنر روشن نمىكند كه چرا پايگاه اجتماعى بازرگانان عثمانى در طول زمان عموما رو به اضمحلال بود; و يا چرا بازرگانان از تصحيح تصور منفىاى [كه نسبتبه آنان وجود داشت] عاجز بودند، و يا چرا اسلام با اخلاقياتى همراه بود كه با رقابت پويا متناسب نبوده است. (46) اين معماها زمانى پيچيدهتر مىشوند كه بازرگان بودن خود پيامبر اسلام و احتياط وى در مورد دخالت در بازار رقابت هرچند برخى گزارشها در اين مورد جعلىاند مورد توجه قرار گيرد. (47) با توجه به اين كه انديشه اوليه اسلام حامى برخى سنتهاى رقابتى بوده، اين بطور خاص سؤالانگيز خواهد بود كه چرا بازرگانان مسلمان به همراه مصرفكنندگان مسلمان نتوانستهاند به مقابله با تاثيرات ضد رقابتى اصناف بپردازند.
در هر حال، پايگاه اجتماعى بازرگانان توضيح كاملى جهت افول اقتصادى طولانى جهان اسلام ارائه نمىكند. [اما] در مجموع قدرتمندان سياسى حتى در جاهايى كه اقتصاد مدرن حاكم بود، با تحقير به بازرگانان مىنگريستند. جك گلدستون بيان مىكند كه خواص بازرگانان در انگلستان هيچ گاه نتوانستند وارد جرگه اشراف شوند; در سال 1800 [با وجودى كه] ثروت، شان بهترى به دست آورد، اما [هنوز] دختران اشراف حاضر به ازدواج با طبقه بازرگان نبودند و اين طبقه، از نظر اجتماعى، گروهى سطح پايين باقى ماندند. پديده مشابهى را مىتوان در مورد ترتيبات ضد رقابتى اصناف مشاهده نمود. همان طور كه جونز خاطرنشان مىسازد، اين ترتيبات در اروپا جايى كه اصناف، مدافع صنعت مدرن محسوب مىشدند نيز وجود داشت. تفاوت بين جهان اسلام و اروپا اين نبود كه اصناف دو كشور بطور متفاوت رفتار مىكردند، بلكه [از آن رو بود كه] در اروپا حكام، هزينه امتياز قايل شدن براى اصناف را درك مىكردند. گرايشها و خطمشىهاى متفاوت جزئى ممكن است در طول دههها و قرون، تاثيرات زيادى در نوسانهاى مربوط به پيشرفت اقتصادى داشته باشند. به همين صورت حتى تفاوت مختصرى در برخورد با بازرگانان، در درازمدت مىتواند تاثير قابل ملاحظهاى در بر داشته باشد.
يك معماى مرتبط با اين امر توسط اولگنر مطرح شده و مربوط به تاثير مداوم اخلاق اقتصادى است كه به همراه اسلام وجود دارد. اساسىترين هدف از دكترين اقتصاد اسلامى معاصر اين است كه اخلاقيات اقتصادى فردگرايانه كه در غرب از طريق تماس و ارتباط منتشر شده جايش را به اخلاق جمعگرايانه نظير آنچه در قرون وسطى در خاورميانه جريان داشتبدهد. همان طور كه ملاحظه خواهيم كرد، نوعى اخلاقيات اكيدا فردگرايانه مردم را وادار مىكند كه اهداف خود را بدون ملاحظه نتايج اجتماعى آن تعقيب نمايند. در مقابل اين، اخلاق جامعهگرايانه، توجه به نيازهاى اجتماعى دارد. توجيهى كه اقتصاد اسلامى اغلب در حمايت از دستورات و تجويزهايش، همچون تعيين قيمت عادلانه، دستمزد منصفانه، تحريم بهره، و سفتهبازى، به عمل مىآورد دغدغه نوعى توازن بين نيازهاى فردى و اجتماعى را ايجاد مىكند. (48) البته نظير اخلاقيات جمعى در اقتصاد اسلامى، در ساير مذاهب از جمله مسيحيت نيز وجود دارد. اما در خلال قرونى كه به انقلاب صنعتى منجر شد شعبههاى گسترشيافتهاى از مسيحيت از انديشههاى جامعهگرايانه به سوى فردگرايانه سوق داده شد. (49) همان طور كه اولگنر و ديگران مىگويند، انتقال اخلاقىاى كه با رشد سرمايهدارى اروپايى همراه بود، بطور اساسى [و بالقوه] مانع گسترش اسلام گرديد. البته اين بيان، آن واگرايى پيشرفت اقتصادى را توضيح نمىدهد. تا حدى كه انتقال اخلاقى از توسعه اقتصادى حمايت مىكند، مطالعاتى كه يك جهانبينى ايستا را شناسايى مىكند، [تنها] يك علامت توسعهنيافتگى را كشف كردهاند، اما سازوكارهاى على زيربناى آن را توضيح ندادهاند. آنها اساسا نوعى ثبات را شناسايى مىكنند بدون آنكه به منشا آن بپردازند.
6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين
ملاحظات اينال سيك در ارتباط با ذهنيت اقتصادى عثمانى، همانند مشاهدات اولگنر سؤال جديدى به دنبال دارد كه چرا اين ذهنيت تا افول [و افت كامل] تمدن عثمانى نسبتبه اروپا، همچنان نفوذناپذير باقى ماند. وقتى كه تمدنى كه از نوعى تفوق نظامى، سياسى و اقتصادى بهرهمند بوده، روند نزولى را آغاز مىكند انتظار اين است كه راههاى تشخيص [و علتيابى] موضوع بررسى شود. در قرون هفدهم و هجدهم تعدادى از مسلمانها پيرامون واقعيت و علل افول [تمدن] جهان اسلام مطالبى نوشتند. برنارد لوئيس نشان مىدهد كه همه آنها، با اندكى استثنا، (50) متوجه برترى اروپا در صنعت اسلحهسازى بودند. عملا هيچ كدام از آنها به مطالعه و بررسى ارزشهاى اقتصادى جديد و نهادهايى كه تقويتكننده تفوق نظامى رو به رشد اروپا بود، نپرداختند. در نتيجه بسيارى از كشورهايى كه توسط مسلمانان اداره مىشدند، براى اخذ راهنمايى در نوسازى امور نظامى، به استخدام كردن غربيها پرداختند، اما تا مدتهاى طولانى نسبتبه درك جامعه غربى و فرهنگ و [حتى] فعاليتهاى اقتصادى آن توجه بسيار كمى كردند. لوئيس گزارش مىدهد كه درست تا قرن نوزدهم [حتى] يك اثر با محتواى اقتصادى به عربى، فارسى و يا تركى ترجمه نشد.
اين طور نبود كه محققان [ناظران] مسلمان درباره افول جهان اسلام، توجهى به مشكلات اقتصادى نداشته باشند. از جمله مشكلاتى كه آنها بطور مشترك به عنوان عوامل ناتوانى اقتصادى شناسايى كردند، فساد، رابطهگرى [و پارتىبازى]، ظلم، حرص و ماليات سنگين بود. مشكلات مذكور به اين دليل به وجود آمدند كه ارزشها و نهادهايى كه حاميان رونق و شكوفايى گذشته بودند، به نحوى فاسد [و ناكارامد] گشته بودند. راه چاره مناسب، كشف، تجديد قوا و از نو نهادينه كردن ساختارهايى بود كه قبلا كارامد بودنشان به اثبات رسيده بود. جهان اسلام برخلاف اروپا، تا قرن نوزدهم، حركتهايى را كه تغييرات اجتماعى قابل توجهى در پى داشته باشد، ايجاد نكرد. (51)
لوئيس در تفسير اين يافتهها، هيچ خطايى را متوجه روح اسلام نمىداند. او مىنويسد «اگرچه در قالبهاى اجتماعى و حقوقى مسلمانان مواردى هست كه نياز به ملاحظه مجدد دارد، در خود اسلام چيزى مخالف پيشرفت اقتصادى وجود ندارد. وى سپس پارهاى از انتقادات [و تحولات] اخلاقى را ذكر مىكند كه براى كسب مجدد پويايى اقتصادى در جهان اسلام اساسىاند. از جمله تغييراتى در ديدگاه نسبتبه سخاوت و لئامت، رتبهبندى وضع حرفهاى، گرايش به سوى كسب و كار، تجربه و نوآورى مفيد خواهد بود. ارزشهاى سنتىاى كه لوئيس به عنوان مدافع توسعه ذكر مىكند، نسبتبه مواردى كه اينال سيك و اولگنر بيان مىدارند، فراتر مىرود. در تبيين اينال سيك از افول اقتصادى، بدگمانى نسبتبه امور تازه [و نوظهور] نقشى محورى دارد. در ديدگاه اولگنر كمتوجهى به بازرگانان دليلى اساسى است. اما تاكيد بحث لوئيس، وراى شناسايى ارزشها و اعمال ضد رشد مىباشد. او معتقد است كه محققان مسلمان نسبتبه فرايندهاى در حال پيشرفت، تشخيص ضعيفى ارائه دادهاند و در شناسايى ساختار اجتماعىاى كه زمينهساز پيشرفت اقتصادى اروپا بوده، ناموفق بودهاند.
لذا از نظر لوئيس مقاومتساختارهاى با دوام، علامت [يا معلول] افت اقتصادى بوده و علت اساسى آن نبوده است. اين مساله ريشه در شكلگيرى برداشتها و تصورات مسلمانان دارد. بسيارى از محققان مسلمان حداقل برخى از محصولات مادى انتقال اروپا را درك كردند; آنها علاوه بر اسلحهسازى مقدار زيادى به فنون كشتىسازى و طب جديد علاقه نشان دادند. اما آنها نه به تصور اصلاحات اجتماعىاقتصادى پرداختند و نه به درك عواملى توجه كردند كه متكفل جريان يكنواخت [و با ثبات] خلاقيتهاى مفيد در خارج بودند. چه چيزى اين برداشت انعطافناپذير را توضيح مىدهد؟ بطور خاص، چرا قرنها طول كشيد تا مسلمانها به محدوديتها [و ضعفهاى] ساختار اجتماعى حاكم [بر جوامع خود] نسبتبه ساختارهاى متحول در اروپا پى ببرند؟ مانع اصلىاى كه لوئيس بيان مىكند به نظام آموزشىاى برمىگردد [كه در ميان مسلمانها وجود دارد و] مجموعه اطلاعات محدودى در اختيار آنان قرار مىدهد، نه اين كه [اين زمينه فراهم شود تا] چگونه آنها پيرامونش قضاوت كنند، نيروى عقلانى نقاد خود را به كار اندازند و در امور مربوط به خود اتخاذ تصميم نمايند. (52) [اين نظام آموزشى] دانشجويان را بيش از اروپا وادار به حفظ كردن مطالب و احترام گذاشتن به متون قديمى مىنمايد، لذا فارغالتحصيلهاى آنها به اين نتيجه مىرسند كه دانش چيزى است كه [صرفا] بايد آن را فراگرفت نه اين كه آن را اكتشاف كرد و يا به توسعه آن مبادرت نمود. روش علمىاى كه مبتنى بر مشاهده و آزمون باشد، اساسا وجود نداشت (53) [يعنى همان شيوهاى كه ادعا مىشد پيشكسوتهاى علوم اسلامى قبلا آن را مورد حمايت قرار مىدادهاند]. موضوع مهم ديگر فقدان كنجكاوى [مسلمانها] در مورد اروپا مى باشد كه درست عكس كنجكاوى اروپاييها در مورد خاورميانه بود. لوئيس مىنويسد كه تا پايان قرن هيجدهم اروپاييها، 95 كتاب در زمينه دستور زبان و ادبيات عربى، تركى و فارسى، به همراه 21 فرهنگ لغت منتشر كرده بودند. در حالى كه نزد مردم عرب، ايرانى و يا ترك، [حتى] يك كتاب دستور زبان و يا يك فرهنگ لغت چاپى و يا خطى پيرامون زبان و ادبيات غربى موجود نبود. تا قرن نوزدهم هيچ كوششى جهت چاپ كتابهاى دستور زبان و فرهنگ لغت مربوط به زبان و ادبيات غربى براى استفادهكنندگان خاورميانهاى، به عمل نيامد.
آيا اسلام در شكل دادن نظام آموزشىاى كه كنجكاوى و خلاقيت را محدود مىكرد نقش داشته است؟ جواب لوئيس [به اين سؤال] مثبت است. (54) در صدر اسلام متفكران، فقها و متكلمان جوابهاى كم و بيش آزادانه و مدونى نسبتبه مسائلى كه متون مقدس و سنتها، حل نشده رها كرده بودند، ارائه نمودند. ابتكارات آنها به حفظ موتور داخلى رشد كمك مىكرد و در انعطافپذيرى جهانبينى مسلمانها نقش داشت. اما زمانى بين قرون نهم تا يازدهم، آزادى در ابتكار به پايان رسيد، و اين زمانى بود كه اعلام شد، ديگر قضاوت مستقل جايز نمىباشد زمانى كه در يك صورتبندى سنتى باب اجتهاد بسته شد. بسته بودن باب اجتهاد به اين معناست كه تمامى جوابها قبلا فراهم گرديده و لذا انسان بايستى صرفا تبعيت كند. (55) اين موضوع در برخورد با يادگيرى اسلامى به عنوان يك نظام كامل و خودكفا به ارزشها، گرايشها و اعمالى، مشروعيت مىبخشيد كه مشوق نوعى ايستايى و مخالف روحيه كنجكاوى بود. و آن كمك مىكرد كه نظام آموزشىاى استمرار يابد كه با فدا نمودن روش حل مساله [و شيوه نقادانه علمى]، بر يادگرفتن طوطىوار و حفظ كردن تاكيد بنمايد. (56)
آثار لوئيس نيز همانند اولگنر و اينال سيك انباشته از شواهد تاريخى است كه نوعى بررسى انتقادى درباره نيروها [و عوامل] را نشان مىدهد كه فراتر از افول اقتصادى جهان اسلام قرار دارند. آنها همچنين نظريه مشهور رودنسون را، كه افول مذكور را به ساختارهاى سياسى مرتبط مىداند، رد مىكنند. آنها، در مقابل، معتقدند كه ترجيحات فردى و دانش خصوصى نه فقط نمود عمومى شكل يافته سياسى آنها در پديده مزبور نقش داشتهاند. در عين حال، يافتههاى لوئيس، با وجود آن كه متناسب و باارزش است، مدلى را ترسيم نمىكند كه مطلوب طبع دانشمندان علوم اجتماعى باشد. چرا بسته شدن باب اجتهاد پذيرفته شد؟ چرا مخالفان [اين جريانها] در جوامع مسلمان كه بدون شك در هر جامعهاى هستند و در اين جوامع هم زياد بودهاند آن را مشكل خود تلقى نكردند؟ دقيقا چه چيزى مسلمانان را در استفاده و بهرهمندى از نوآورى و ابداع بىانگيزه ساخته است؟ با فرض اين كه نظام آموزشى حاكم، زمينههاى نوآورى و كنجكاوى محدودى داشته، نمىتوانسته است ايدههاى جديد را سركوب نموده، تمايل به تغيير و تحول را از بين ببرد. [در هر حال] يك الگوى كامل از موانع موجود براى بهبود سريع اقتصادى جهان اسلام، بايد توضيح دهد كه چرا مبتكران بالقوه، قادر نيستند بر نظامى كه باعث تضعيف بلند همتى آنان گشته است، غلبه كنند. آن [الگو] همچنين بايد سازوكارى ارائه كند كه براساس آن مسلمانانى كه با غرب سر مخالفت دارند، از درك تحولات عظيم در شرف وقوع محروم مانده باشند.
من در بخش پايانى مقاله به برخى حلقههاى مفقود اشاره خواهم كرد. اين همچنين تلاشى محسوب مىشود كه ملاحظات گوناگون توصيف شده در بخشهاى قبلى را به هم نزديك كند. اما ابتدا تفسير ديگرى از نظريه «عدم مزيت اقتصادى» را بيان مىكنيم كه ريشه افول نسبى اقتصاد جهان اسلام را در فرهنگ «جامعهگرايانه» آن جستجو مىكند.
7. جامعهگرايى
در توصيف بحثهاى اولگنر گفتيم كه حتى زمانى كه اروپاى غربى بطور زايدالوصفى بهسوى فردگرايى حركت كرد، تمدن اسلامى عمدتا جامعهگرا باقى ماند. اولگنر به هيچ وجه اولين فردى نيست كه پيامدهاى اين واگرايى فرهنگى را حس كرده است. در روزهاى آخر عمر امپراتورى عثمانى بسيارى از اصلاحگران، فردگرايى غربى را كليد پويايى و قدرتمندى آن مىدانستند. يك غربگراى ترك به خاطر روح آزادى و فعاليت فردى، حس اقتدار و مسؤوليتپذيرى، تاكيد بر وقار و كمال فردى در فرهنگ انگلو ساكسون، به تحسين از آن فرهنگ پرداخت. (57) مخالفان غربگرايى، از خصوصيات موجود در غرب، ويژگى فردگرايى را مورد حمايت قرار نمىدادند. آنها در حالى كه به تحسين علوم غربى مىپرداختند، تكيه بر برتريهاى اخلاقى، اجتماعى و سياسى اسلام داشتند. آنها اعتقاد داشتند كه براى فايق آمدن بر عقبماندگيهاى اقتصادى، مسلمانان تنها لازم است از وحدت بين خود بهره گيرند، ارتباطات جامعهگرايانه خود را احيا كنند، و روح حقيقى اسلام را مجددا كشف كنند; تدوين فردگرايى غربى به معناى مبادله يك مذهب كامل، با يك نظام اخلاقى ساخته دستبشر و لذا يك موضوع دون مرتبهتر خواهد بود.
پس از آن هر دو جناح در مورد مساله غربگرايى مىفهميدند كه آن با فدا كردن جامعهگرايى، مروج فردگرايى است. روح جامعهگرايى اين است كه حقوق و وظايف افراد، نشات گرفته از موقعيت اجتماعى آنان است و خوبى [خير] همان خير مشترك اجتماع است، كه عمدتا قائم بالذات تلقى مىشود. در مقابل، فردگرايى تدارك بخش آزاديهاى وسيع فردى مربوط به فعاليتها، اشتغالات، عقايد، وظايف و مسئوليتها مىباشد و در راستاى انديشههاى خودتعيينى، بهدنبال خلق شرايطى است كه لذتبخشى اين آزاديها را به حداكثر برساند. (58) فردگرايى و جامعهگرايى، هر دو در هر جامعهاى وجود دارند. بسيارى از افراد بطور همزمان به طريق اجتماعى عمل مىكنند: مردمانى كه در قالب رقابتبازارى، به صورت افراد رفتار مىكنند، اغلب در درون خانوادههاى خود، به صورتى اجتماعى، عمل مىكنند. در عين حال قدرت نسبى اين اخلاقيات، در طول زمان و نسبتبه افراد و تمدنهاى گوناگون، متفاوت است. جامعهگرايى در فرانسه قرون وسطى نسبتبه فرانسه فعلى قويتر بود; جامعهگرايى خاورميانه در حال حاضر از اروپا نيرومندتر است.
دقيقترين تلاش براى توضيح اين كه چگونه اخلاقيات جامعهگرايانه و فردگرايانه روى توسعه اقتصادى تاثير مىگذارند، توسط اونرگريف صورت گرفته است. ديدگاه اساسى گريف اين است كه اخلاقيات حاكم بر هر جامعه، «عقايد فرهنگى» آن را شكل مىدهد كه اينها انتظارات اعضاى آن نسبتبه اعمالى است كه احتمالا ساير اعضا انجام خواهند داد. فردگرايى و جامعهگرايى به عقايد فرهنگى متفاوت و لذا به انگارههاى مبادلهاى مختلفى خواهند رسيد. (59) در جامعهاى كه جامعهگرايى حاكم است، بازرگانان متقلب به خاطر آن است كه ارتباط نزديك با ساير اعضا بسرعتبه احترام و اعتبار كاذبى نايل مىآيند. و اين امر به خاطر تلاش لازم جهت مجازات آنها، هزينههاى سنگينى به دنبال دارد. آنها براى حفاظت از داراييهاى خود «درستكارانه» عمل مىكنند مگر زمانى كه وسوسه تقلب شديد باشد. اما در مقابل، در جوامعى كه اخلاقيات فردگرايانه حاكم باشد، بازرگانان هيچ نوع مسؤوليتشخصى براى تقويت ارزشهاى اجتماعى ندارند، لذا هزينه اجتماعى مجازات جهتحفظ اعتماد در ميان بازرگانان، بسيار اندك است. در جامعهگرايى، شيوع اعتماد معمولا باعث مىشود كه بازرگانان از يكديگر به عنوان نماينده خود استفاده كنند، اما در شرايط فردگرايانه بازرگانان، عموما از افرادى از غير [طبقه] خود و معمولا از جوامع خارج از خود جهت نمايندگى استفاده مىكنند.
گريف با اين منطق ساده، پيامدهايى را استخراج مىكند كه بر شكلگيرى اقتصادى دو گروه از بازرگانان قرون وسطى پرتو مىافكند: [يك دسته] تاجران اهل ژنو، از منطقه «لاتين» [روم قديم]، هستند كه از مناطق شديدا فردگراى حوزه مديترانه مىباشد، و [دسته ديگر] تجار مغربى از مناطق زير سيطره اسلام هستند كه بطور يكنواخت، جامعهگرايى بر آن حاكم است. گروه اخير اگرچه يهودى بودند، ارزشهاى جامعهگرايانه مسلمانهايى را كه در ميانشان زندگى مىكردند، به همراه داشتند. بحث گريف باعث مىشود كه انسان انتظار داشته باشد كه جامعه ژنوى، بطور نسبى تحرك بيشترى از خود نشان دهد، تقسيم كار وسيعترى در آن انجام شود و از انگيزههاى قويترى جهتبهتر كردن قراردادهاى حقوقى، بهبود كارايى محاكم قضايى، و رويجيكسانسازى [استاندارد]، برخوردار باشد.
تمامى اين پيامدها با ظهور سرمايهدارى در اروپا سازگار است ولى با جهان اسلام همراه نيست. (60) كوفمن بيان مىكند كه بروز سرمايهدارى اروپايى توسط چندين فرايند اجتماعى اساسى صورت گرفت: يك زنجيره طولانى عمليات براى كنترل شبكههاى پيچيده توليد، مديريت، تحقيق و ارتباطات همگانى; انتقال قدرت سياسى مشروع از حاكميت مطلق به حاكميت قانون و دگرگونى مذهب از طريق دنياگرايى [سكولاريسم]. كوفمن نيز مانند بسيارى ديگر از متفكران، منشا اين فرايندها را به قرون دهم و يازدهم مربوط مىكند. اهميت نقش گريف اثبات اين امر است كه چگونه اين فرايندها ممكن است از انگارههاى بازرگانىاى ناشى شده باشند كه خود آنها ريشه در واگرايى اوليه در عقايد فرهنگى دارند.
نسلهايى از مورخان اقتصادى معتقدند كه پس از چند قرن اوليه اسلام، روابط بازرگانى بين اروپا و خاورميانه عمدتا با ابتكار اروپاييها رشد كرد. (61) اگرچه تحقيقات اخير اين ديدگاه افراطى را كه مسلمانها در تجارت اروپاخاورميانه، (62) نقش فرعى داشتهاند بىاعتبار مىسازد، در عين حال هيچ كس بطور جدى در مورد اين موضوع كه اروپاييها بسرعتبر اين روابط اقتصادى مسلط شدند، بحثى ندارد. تجارت بين اين دو ناحيه غالبا توسط شركتهاى اروپايى جريان داشت (انگارهاى كه هنوز هم وجود دارد). ديدگاه گريف توجيهى براى انگاره مذكور مطرح مىكند: بازرگانان با تفكر فردگرايانه بطور نسبى براى تجارتهايى كه چارچوب ائتلاف فرهنگى دارند، آمادگى بيشترى از خود نشان مىدهند، زيرا آنها وابستگى كمترى به باندهاى اجتماعى دارند و رسم آنها اين بوده كه روابط نمايندگى را با افراد خارج از دايره خود تشكيل دهند. كشورهايى كه مسلمانان در آنها حاكم بودند اسپانيا، مصر، سوريه، ايران، سلاطين سلجوقى، امپراتورى عثمانى از قرن 12 به بعد اقدام به گسترش اعطاى امتيازات يكجانبه به تجار كشورهاى اروپايى نمودهاند. كشورهاى مسلمان حتى زمانى كه به غلبه بر كشورهاى اروپايى ادامه مىدادند به دادن «حق قضاوت كنسولى» [كاپيتولاسيون] (63) اقدام مىكردند. در حالى كه مفسران تلاش مىكردند، حق قضاوت كنسولى را به ملاحظات سياسى مرتبط كنند، (64) منطق گريف آن را به ملاحظات اقتصادى ناشى از تفاوتهاى فرهنگى ربط مىدهد. در عين حال، واقعيت ديگرى كه اين منطق روشن مىكند، تقابل بين انگارههاى تجارى منطقهاى است. تجارت بين اروپا از طريق حمايت از نهادهاى تقويتشده توسط فردگرايى، اساسا نسبتبه تجارت در داخل جهان اسلام، با شدت بيشترى گسترش يافت. با فرض اين كه تجارت در رشد [اقتصادى] نقش داشته باشد، نتيجه آن رشد نامتوازن در سطح زندگى [مناطق مذكور] بود. (65)
لب كلام گريف اين است كه جامعهگرايى نسبتبه توسعه اقتصادى مدرن، نوعى مانع تلقى مىشود. اين عقيده بطور روشن نظريه ماكس وبر، تدوين شده در اخلاق پروتستانى و روح سرمايهدارى، را زير سؤال مىبرد. ديدگاه وبر كه ريشههاى سرمايهدارى را به خلاقيت ايدئولوژيك مذهب پروتستان مرتبط مىكند، در تقابلى فورى با نظر تونى قرار گرفت. آن ديدگاه نشان مىداد كه نهادهاى اساسى سرمايهدارى در زمانى كه تحول مذهبى عظيم قرن شانزدهم در اروپا (66) رخ داد، مهيا گرديد، در حالى كه در تفسيرى كه از بيان تونى مىشود، به نظر مىرسد كه نهادهاى سرمايهدارى مقدم و موجد روحيه سرمايه دارى بودهاند (البته اين با اثر قديمى وبر كه بروز روح سرمايهدارى را مربوط به حداقل پنج قرن قبل از اصلاحات مذهبى مىدانست، مغاير است).
ملاحظه دو ايراد در باره اين بحث قابل توجه است [يكى اينكه] آيا اين ديدگاه با آن نقش مهمى كه مسلمانها در راهاندازى روابط تجارى با خارج از اروپا ايفا كردند، در تعارض نيست؟ مسلمانان براى تقويتشبكههاى تجارى وسيع در كشورهاى آفريقايى و آسياى شرقى، نهادهاى اساسى تجارى راهاندازى كردند. نقش آنان شامل وارد كردن حقوق تعاونيها و مبادلات اقتصادى به مناطقى بود كه قبل از آن قانون مكتوب نداشتند، [همچنين در بر گيرنده] انتشار زبان عربى به عنوان زبان بازرگانى و در نتيجه ايجاد مبادلات در مناطقى بود كه قبل از آن، به خاطر اختلافات زبانى، از هم جدا بودند. (67) هيچ كدام از اين مشاهدات تعارضى با اوضاع نامساعد جهان اسلام نسبتبه اروپا ندارد. اگرچه مسلمانها در توسعه و راهاندازى قراردادهاى فردى نقش اصلى را داشتهاند، اما توسعه قوانين تعاونيها را به اروپاييها واگذار كردند. همين طور پس از آن كه به نهادينه كردن قوانين اعتبارات [مالى] بين فردى مبادرت كردند، تدوين چارچوب نهادى بانكدارى جديد را به اروپاييها سپردند. بنا به دلايلى كه قبلا مطرح گرديد، اين امور، مسلمانها را نسبتبه غرب در مرتبه پايينترى قرار داد. اما ديگر نمىبايست نسبتبه مناطقى كه نهادها حتى از خاورميانه هم عقبماندهتر بودند، باز بمانند [كه در مورد تجار مسلمان چنين شد]. همان طور كه يك بازيگر متوسط شطرنج ممكن است از يك بازيگر حرفهاى شكستبخورد، اما يك بازيگر تازهكار [آماتور] را خواهد برد. تجار مسلمان نيز مىتوانستند در رقابتبا تجار اروپايى تسليم شوند ولى تفوق خود را در باقى قسمتهاى جهان حفظ نمايند.
دومين ايراد، مربوط به قابليتهاى اجتماعى پيوندهاى مدنى است. آيا چنين نيست كه مناطق پيشرفته اقتصادى، نسبتبه مناطق فقير، در فعاليتهاى دستهجمعى شاركتبيشترى از خود نشان مىدهند؟ و آيا ممكن نيست كه اين مساله اعثبىاعتبارى اين نظر شود كه جامعهگرايى را مانع پيشرفت اقتصادى مىدانست؟ تحقيق رابرت پتنام، بر روى عدم برابريهاى منطقهاى در ايتاليا، در واقع نشان مىدهد كه جامعه مدنى در مناطق شمالى مرفه نسبتبه مناطق جنوبى عقبمانده، توسعهيافتهتر است. اما همچنين اثبات مىكند كه جامعه مدنى شمال، لبريز از شبكههاى اجتماعى است: افراد نوعا متعلق به انجمنهاى زيادى هستند كه در درون هر يك روابط بين فردى تضعيف مىگردد. در مقابل، اشتغالات مدنى در جنوب محدودتر است، در عين حال همكاريهاى مبتنى بر پيوندهاى همبستگى [خانوادگى] قوى است. تفاوت مذكور بيانگر كارايى بيشتر نظام قانونى در شمال نسبتبه جنوب است (كه در آن فقدان حمايت مؤثر از قوانين و قراردادها باعث استمرار مافيا گرديده است).
مناسبترين پيامد [در اينجا] اين است كه فردگرايى باعث تسريع در رشد مىشود، اما نه از طريق گسستن پيوندهاى اجتماعى، بلكه به وسيله تضعيف و متنوع ساختن آنها. برترى اقتصادى آن از راه تكثير انجمنها و گسترش انتخاب فردى در موضوع مشاركتهاى مدنى صورت مىگيرد. محدوديتهاى جامعهگرايى، به شكل شواهدى در تقويت پيوندهاى خانوادگى در جنوب ايتاليا، از تدوين شبكههاى اشتغالات مدنى در عرض طبقات اجتماعى ممانعتبه عمل مىآورد. پيوندهاى مستحكم مبتنى بر پيوندهاى خون (و نژاد) باعثحفظ و تقويت همكارى ميان گروههاى كوچك مىگردد، در حالى كه پيوندهاى ضعيف كه بطور زيستشناختى مردم غير مرتبط را به هم پيوند مىزند، باعث وسعت دادن به تعاون و همكارى و حفظ يك تركيب اجتماعى عظيم مىگردد.
يافتههاى پتنام در مورد ايتاليا ديدگاه گريف را رد نمىكند اما نشان مىدهد كه اثر فردگرايى و جامعهگرايى راههايى وراى ترتيبات تعاونى ميان بازرگانان را گسترش مىدهد. ادعاى گريف علىرغم اين محدوديت، شايستگى توصيفى دارد كه كاملتر از ساير ديدگاههايى است كه تا به حال اشاره شده است و بطور خاص دو نوع تعادل جداگانه را تعريف مىكند; يكى عقيده فرهنگى مسلط اروپاى غربى را حفظ مىكند، و ديگرى جهان اسلام را نشان مىدهد. البته جاى اين انتقاد هست كه منشا تفاوتهاى مهم از لحاظ اقتصادى را توضيح داده نشده، رها نموده است. اما تمامى تجزيه و تحليلهاى اجتماعى اساسا آغازى دلبخواهى دارند و ادعاى قابل شناخت دانستن تفاوتهاى تمدنها بطور دقيق بلندپروازانه است. انتقاد قابل قبولتر آن است كه بحث مذكور اين امر را توضيح نداده كه چرا تا حدود يك قرن پيش جهان اسلام هيچ نوع شناسايىاى از آثار عقبماندگى ناشى از عقايد فرهنگىاش انجام نداده است. چرا مسلمانان بلند همت در جستجوى موانع پيشرفت اقتصادى خود، به بازشناسى منشا ناملايمات مربوط، مبادرت نكردهاند؟ چرا حكام، به جهت ترس از سلطه اروپاى غربى، به شناسايى نارساييهاى اقتصادى فرهنگ جامعهگرايانه خود نپرداختهاند؟ چرا بازرگانان مسلمان در مقابل رقابت اروپاييها در ايجاد راه حلهايى به منظور جبران زيانهاى اقتصادى ناكام ماندهاند؟ بخش پايانى مقاله به پيشنهاد و طرح برخى جوابهاى آزمايشى به اين قبيل سؤالها مىپردازد.
8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68)
در ميان همه نظريههاى مربوط به عدم مزيت اقتصادى يك عنصر مفقود وجود دارد و آن، هرچند بطور ضمنى در ديدگاه لوئيس اشاره شده است، از يك سو ارتباط بين بحث عمومى مرتبط با نهادهاى اقتصادى، خطمشيها و امكانات، و از سوى ديگر درك و فهم خصوصى است. براى تشخيص اين ارتباط انسان بايد مكانيسمى اجتماعى را شناسايى كند كه در قالب آن بحث عمومى شكل گرفته، حفظ شود و سپس كشف كند كه بحث عمومى چگونه تصورات، اطلاعات و دانش فردى را شكل مىدهد. اين قدمها به تركيب كردن برخى از ديدگاههاى متفاوتى كه در بخشهاى قبلى بحثشد، مبادرت مىكند. همچنين به اين مساله خواهد پرداخت كه چرا مسلمانها با وجود آن كه مىتوانستند از اصلاحات اجتماعى بهرهمند شوند، در اكثر مناطق و براى قرون متمادى، بطور اساسى به وضع موجود چسبيدند. من سازوكارهاى مناسب را هرچند در يك قالب عمومى و نه خاص تمدن اسلامى در كتابم، به نام «حقايق خصوصى، دروغهاى عمومى»، تدوين كردهام. اين كتاب نشان مىدهد كه وقتى مردمانى كه از نظر شخصى حامى تغيير [و تحول] هستند، از عمومى ساختن مواضع و گرايشهاى خود خوددارى مىكنند، چگونه ساختارهاى غيركارامد اجتماعى به صورت نامعينى دوام مىيابد. انگيزه اين «رجحان تحريف» فرار از آن تنبيهى است كه معمولا دچار افرادى مىشود كه مواضع غير مشهور را اعلام كردهاند. يكى از محصولات فرعى آن فساد بحث عمومى است. زيرا افرادى كه تصميم مىگيرند خواستهاى شخصى خود را وارونه جلوه مىدهند، همچنين تصورات و دانش خود را كه مربوط به مطلوب بودن تغيير و تحول است، نيز پنهان مىكنند. اين امر نشان مىدهد كه ساختارهاى غير رايج، اگر شرايط براى مدتى كافى طول بكشد، نوعى پذيرش معتبر كسب مىكنند. انتقال بعضا از طريق ورود جمعيت جديد حاصل مىشود: با فقدان انتقاد از وضع موجود، اعضاى جديد جامعه از كشف اين واقعيت عاجز خواهند بود كه چرا ممكن است تحولات نافع باشد. در صورتى كه بحث عمومى، يك وضع اجتماعى را مطلوب تلقى كند، حتى مردمانى كه از آن وضع صدمه ديدهاند، ممكن است درك نكنند كه چگونه با تخريب آن، زندگىشان بهبود مىيابد.
فشارهاى اجتماعى كه در نتيجه «رجحان تحريف» حاصل مىشوند لزوما به رشد اقتصادى لطمه وارد نمىكنند. اين فشارها ممكن است از طريق حفظ عقيده عمومى به نفع سياستها و نهادهاى مدافع توليد، خلاقيت و تجارت [حتى] به نفع رشد اقتصادى عمل كنند. اين بحث فرض نمىكند كه وجود افراد چه بطور خصوصى و چه به شكل عمومى به دنبال نابودى اجتماعى هستند. مردم ممكن است ديگران را وادار كنند كه به رجحان تحريف عمل كنند، به اين خاطر كه منافع خود را حفظ كنند و يا از ترس اينكه [به گمان آنها] بحث آزاد انسجام اجتماعى را تضعيف كند. اگر مردم به ميزان فراوانى براى محدود كردن بحث و جدل پيرامون موضوعات اجتماعى زمينه كافى داشته باشند، فشارهاى اجتماعى ناشى از آن مانع خواهد شد كه ديگران صادقانه حرف بزنند; لذا اين رجحان تحريف، رجحان تحريف ديگرى به دنبال خواهد داشت; اين قبيل سياسىكارى عمومى به تعادلى منجر خواهد شد كه در آن وضعيت، ترجيحات و عقايدى كه مخالف وضع موجود هستند، بيان نشده باقى مىمانند. نسلهاى بعدى ممكن است از چالش كردن نسبتبه توافق عمومى سرباز زنند، يا به اين خاطر كه فشارهاى اجتماعى حاكم اين موضع را محتاطانه مىكند، و يا به دليل آن كه خود توافق عمومى، آگاهيهاى آنان را در مورد بهبود بالقوه نظم اجتماعى، محدود ساخته است. در هر حال، افراد از طريق حمايت از سياستها و نهادهايى كه ممكن است مضر به حال توسعه اقتصادى باشند، ندانسته به عقبماندگى رشد كمك مىكنند.
حال به ديدگاهى برگرديم كه [براساس آن] جوامع فردگرا از مزاياى توسعه اقتصادى مدرن، برخوردار بودند. ديدگاه فوق اين سؤال را به دنبال دارد كه آيا مردمان جامعهگرا محدوديتهاى اقتصادى فرهنگهاى خود را مىدانستند. همان طور كه ملاحظه كرديم، تحقيقات برنارد لوئيس درباره محققان مسلمان، مربوط به افول اقتصادى جهان اسلام، نشان مىدهد كه قبل از قرن نوزدهم حتى تحصيلكردگان نيز دركى از منابع پيشرفت آشكار غرب نداشتند. تا آن زمان اعمال جامعهگرايانه اسلام تقريبا از يك حمايت عمومى برخوردار بود; اگرچه افراد به گونهاى رفتار مىكردند كه از برخى تصورات جامعهگرايانه به دور بود، اما در عين حال نسبتبه كفايتهاى اصول جامعهگرايى، بندرت چالشهايى وجود داشت. احتمالا يك دليل اين مساله اين بود كه افرادى كه دلايلى براى اصلاحات فرهنگى در اختيار داشتند، از ترس اين كه متهم به ايجاد تحركات ضد اسلامى شوند، خواستههاى خود را پنهان مىكردند. بسته شدن باب اجتهاد و قلت تحقيقات علمى پس از قرن سيزدهم، هر دو، به ايجاد فضاى فكرىاى كمك كردند كه نسبتبه ارائه و مبادله صادقانهاى از انديشهها نامهربان [و بىرحم] بود. افرادى كه عقايد خود را پنهان مىكردند اگرچه احترام خود را حفظ مىكردند اما [در عين حال] به تهى بارى بحث عمومى كمك مىكردند. و در فرايندى كلى، آنها مرتكب ايجاد موانع اجتماعىاى مىشدند كه حتى بديلهايى [آلترناتيوهايى] براى وضع موجود ديده نشود تا چه رسد به اينكه درك [و شناسايى] شود.
زمانى كه اصناف تازهكار و رو به رشد اسلامى با رقابت كالاهاى ارزان اروپايى مواجه شدند، جواب معمول آنها تلاش براى بازگشتبه سنتهاى غير رقابتى، دوستانه و تساوىگرايانه بود. لذا خلاقيتهاى اقتصادى، ابتدا در خارج از اصناف صورت گرفت و اصناف علاقمند به تطبيق دادن تكنولوژى جديد، دريافتند كه اين امر را مىتوانند براحتى از طريق ساختارهاى اقتصادى جديد دنبال كنند. يك دليل اين كه موفقيتى در اصلاح اصناف صورت نمىگرفت اين بود كه تلاشكنندگان براى انجام اصلاحات اغلب به وسيله قيد و بندهاى اجتماعى محدود مىشدند. نتيجه اين قيد و بندها، فقيرانهتر كردن بحث عمومى و جهلپرورى بيشتر نسبتبه راهحلهاى احتمالى و بسته شدن فعاليتهاى اصلاحطلبانه دسته جمعى بود. اين ملاحظات در راستاى مشاهدات اولگنر پيرامون وضع سطح پايين بازرگانان نسبتبه صنعتگران است. منافع بالقوه اقداماتى در جهت فراهم نمودن جو اجتماعى مناسبتر نسبتبه بازرگانان، در چنگ ايدئولوژىاى قرار داشت كه با رقابت آزاد مخالف بود. ممكن است گفته شود كه رفتار اصناف در اروپا نيز به همين صورت بود. اما يك تفاوت معنادار وجود داشت: خطمشيهايى كه براى صيانت اصناف تدوين مىشد در اروپا، نسبتبه خاورميانه، از حمايتهاى ملى كمترى برخوردار بود.
همان طور كه بركز نشان مىدهد، نظام آموزشى سنتى در مقيد ساختن افراد براى قبول وضع موجود به عنوان وضع مطلوب، نقشى اساسى بازى مىكرد. آن نظام براحتى قابل چالش نبود. زيرا محتواى مذهبىاش باعث مىشد كه هر نوع اصلاح، دشمنى با اسلام تلقى گردد. در واقع بحث عمومى با تحول در برنامه آموزش سنتى بشدت مخالف بود و كميابى اختلاف نظر، مانع از ظهور اصلاحطلبان بالقوه بود و در نتيجه مجددا انگيزههايى عليه بحثها و جدالهاى صادقانه به وجود مىآورد. حداقل در آموزش ابتدايى، اين تعادل تا قرن بيستم ادامه يافت و اين، زمينه را فراهم مىكرد كه مدارس تاسيس شده توسط خارجيها، نمونههاى اساسى اصلاح تلقى گردند. اما در مورد تاخير در خلاقيت آموزشى در وضعيتهايى كه كموبيش جدا از مخالفتبا اصلاح بود، چه بايد گفت؟ اگرچه عوامل خاص اقتصادىاى كه بركز بر آنها دست گذاشتبدون شك بجا هستند، مىتوان اين تاخيرها را محصولات فرعى جو روشنفكرى [و علمى] فقيرانهاى تلقى كرد. همان عواملى كه باعثشد [شاگردان] مدارس، حفظى بار بيايند، فارغالتحصيلانى را توليد كرد كه ذهنيت نقادى بسيار ضعيفى داشتند. اين قبيل فارغالتحصيلها، تقاضاى پايينى براى كتاب داشتند.
تفسير جارى اين مطلب را بازگو مىكند كه باز بودن نسبى بحث عمومى در غرب موتورى براى رشد خلق كرده بود كه جهان اسلام به خاطر قيد و بندهاى افراطىاش، از تدوين آن عاجز بود. اين عجز [و شكست] همين طور توسط اينال سيك و ابنخلدون نيز ملاحظه شدند. آنچه دورنماى فعلى به ديدگاه آنها مىافزايد، شناسايى سازوكارى است كه دليل تاخير در پيدا شدن اين موتور را بيان كند. عقايد جديدى كه موتور رشد را مىسازند، در فضايى ظهور مىكنند كه پذيرش لازم براى تحقيق و آزمايش را دارا باشد. در صورتى كه جلو بردن عقايد جديد بطور نامتناسبى هزينهبر باشد، آن عقايد ابراز نمىشود و اقدام به آن توسط مبتكران بالقوه مخاطرهآميزتر خواهد بود. لذا نشانههاى تعادل حاصل، تسليم واضح به سنت است. و يك محصول فرعى آن [تعادل]، كاهش مهارتهاى تحليلى و نقادانه به همراه سقوط پذيرش فردى جهت تغيير و تحول است.
بخش پايانى مقاله، دربرگيرنده اين پيشفرض نمىباشد كه اسلام را ذاتا مخالف توسعه اقتصادى قلمداد كند. تفسير حاكم جامعه از اسلام، براساس پويايى بحثهاى عمومى مربوط و متناسب در طول زمان و در فضاهاى گوناگون، متفاوت خواهد بود. محتواى بحث عمومى همانند قرون اوليه اسلام (يعنى دوره مبادلات بين فرهنگى و دوره حيات بخشى علمى) مىتواند روان [و شفاف] باشد. و در عين حال در صورتى كه يك تفسير براى [با هدف] ساكت نمودن رقباى خود حاكم شود، ممكن است منجمد و [بىروح] گردد. جهانبينىهاى ايستايى كه با نام اسلام به پيش مىروند، ثابت كردند كه دقيقا به اين خاطر ماندنى هستند كه پذيرش وسيع عمومىشان، جلو بردن بديلهاى پويا را پرمخاطره مىكند. تعادل مورد بحث مانع از آن شد كه جهان اسلام جواب كارآمدى به چالشهاى طرح شده از ناحيه اقتصاد پيشرو اروپايى ارائه دهد. لذا سرانجام [تعادل مذكور]، از طريق تضعيف اقتصادى و نظامى جهان اسلام، خود مخرب خويش گرديد، [زيرا] اروپا را به دخالت دعوت كرد كه اين امر نيز مسلمانان را وارد مقابلهاى دايمى با انديشه اروپايى مدرن نمود. تعادل ديرينه ايدئولوژيك جهان اسلام، اكنون راه را براى ديدگاههاى رقابتى زيادى باز كرده است. هيچ كس نمىداند كه جوش و خروش ايدئولوژيك جارى به كجا ختم خواهد شد. اما بعيد است جهانبينىهايى از نوعى كه رنان و كرمر آنها را مخالف پيشرفت اقتصادى يافتند، بار ديگر حاكم شوند مگر در ميان گروههاى حاشيهاى و فرعى.
بهخاطر آوريد كه نظريه عدم ارتباط اقتصادى تكيه بر مشاهداتى دارد كه طبق آنها برداشتهاى اسلامى اى كه بطور وسيع مطرح بودهاند، اغلب با حيله همراه بودهاند. اين واگرايى [تفاوت] روشن، بين عقيده و عمل، خود نوعى رجحان تحريف است. رودنسون و جونز بدرستى معتقدند كه اين امر باعث محدود شدن تاثير عمدى مقررات مذهبى نادرست مىگردد. اما آنها تاثير ناخواسته تظاهر به تاييد اين مقررات [يا ترتيبات] را ناديده گرفتند. زمانى كه بحث عمومى به تباهى گرايد، در آن صورت تشخيص درست مسائل اقتصادى دشوار خواهد شد. در اروپا، كليسا تمايزات بين بهره و ربا را مورد بحث قرار داد. از قرن دوازدهم ادبيات مدرسى (69) آنها را پذيرفت و قانونمند ساخت. اين شناسايى در پيچيدهتر ساختن بحث اقتصادى نقش داشت; مثلا عناوينى مانند ريسك (مخاطره) و هزينه فرصتبا استقبال قابل توجهى مطرح شدند، اما در بحث اسلامى، همواره بهره و ربا يكسان تلقى مىشوند. در عين اين كه اين موضوع فرد مسلمان را از گرفتن و دادن بهره باز نداشت، اما بدون شك از رشد انديشه اقتصادى در جهان اسلام كاست.
يك مساله ديگر در ارتباط با نظريه عدم ارتباط اقتصادى اين است كه منطق عمل دسته جمعى را در نظر نگرفت. برخلاف رفتار فردى، فرار از [حيله در] قوانين مربوط به سياستهاى اجتماعى، نياز به عمل دسته جمعى دارد كه همان دسترسى به رجحان تحريف مىتواند مانع از آن گردد. لذا در عمل از طريق فشارهاى داخلى و درونى تغيير قوانين رفتار فردى نسبتبه سياست اجتماعى، كه احتمالا نياز به كمك نيروهاى خارجى و برونى دارد، آسانتر است. در راستاى اين پيامدها احكام ضد بهره، بطور منظم قابليت فرار داشتند، ولى قوانين سازماندهنده برنامه آموزشى سنتى چنين نبودند. نيروهاى تغييردهنده برنامه آموزشى عمدتا از خارج مىآمدند.
[هنوز] تدوين يك بررسى تمام عيار در مورد رابطه بين اسلام و توسعه اقتصادى [به قوت خود] باقى است. در عين حال همانطور كه ملاحظه كردهايم براى اين تحقيق، برخى از عناصر مورد نياز تدوين شدهاند. البته همسازى و تركيب ديدگاههاى مختلف بايد كاملتر از اين صورت گيرد، كه در انتهاى يك مقاله اشاره شود. گذشته از اين، با در نظر گرفتن تحولات زمان، فضا و موقعيت اجتماعىاى كه مسلمانها با آن مواجهند و عكسالعملهاى آنها، نياز به پالايش ديدگاههاى مختلف وجود دارد. توجه به اين ديدگاهها ممكن استبراى درك اهميت عواملى كه در اين مقاله نقش كليدى دارند (ساختار سياسى، جامعهگرايى، بحث عمومى و خود اسلام) سرنخهايى ارائه دهند. مضافا [با كمك آنها] مىتوان بيان كرد كه چگونه ممكن بود از افول اقتصادى طولانى جهان اسلام ممانعتشود.
پىنوشتها
*. اين مقاله قرار است در نشريه «اقتصاد نهادى و اقتصاد تئوريك» در مارس 1997 (فروردين 1376) به چاپ برسد.
**. من در ارتباط با پيشنهادهاى نقادانه و مفيد، مديون افراد زيادى بخصوص ماتياس ارلى، كىاس جمو، اريك جونز، جيفر مونتگمرى، سوكت پاموك، جيمز رابينسون، اريك اشانز و كوانگ ونگ هستم. تولگا كويكر و مورات سومر حمايتهاى تحقيقاتى ارزشمندى فراهم ساختند. يك پيشنويس از مقاله حاضر در چهاردهمين همايش بينالمللى پيرامون «اقتصاد نهادگرايى جديد» در ژوئن 1996 در والرفنگر آلمان بحث گرديد.
***. يادداشتهاى با علامت (م) و احيانا توضيحات با علامت [] از مترجم است.
1. ر.ك:
Herrick and c. Kindleberger" Economic Development Mcgraw HillB 1984 P.21
همچنين توضيحى تكميلى توسط مترجم در جاى ديگرى ارائه شده كه مىتوانيد به نامه مفيد، شماره6، ص173 مراجعه كنيد.(م).
2. ر.ك:
E. Owens" The future of freedom in Developing world New York Pergamon 1987 P.xv. (م)
3. ر.ك:
M. PTodaro Economic Development fourth ed. Longman 1989 PP.90-91. (م)
4. منظور مؤلف از بحث عمومى در آخرين قسمت مقاله توضيح داده شده است (به بند8 مراجعه شود)،(م).
5. همبستگى در واقع بيانگر ميزان ارتباط دو متغير است و همبستگى آمارى مثلا بين اسلام و توسعه بيان رابطه اين دو از طريق آمار مىباشد(م).
6. به عنوان مثال آثار تودارو، گيليس و ديگران را ملاحظه كنيد. تودارو بيان مىكند كه مفهوم توسعه در بر دارنده رهايى از عقايد جزمى است. او وارد جزئيات نشده و نقش اقتصادى مذهب را توجيه نشده، رها مىكند.
7. هرچند بيان مؤلف محترم به عنوان موضع كلى در غرب درست مىباشد، اما اين گونه نيست كه آنها به اين موضوع نپرداخته باشند. يكى از صاحبنظران معروف توسعه، كيندل برگر، مىگويد متفكران در طول قرن بيستم بين مذهب و توسعه اقتصادى نوعى رابطه على و معلولى را پىجويى كردهاند براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به:
B. Herrick and c. Kindleberger"Econ. Development opcit" PP.105-106 (م)
8. نسبيتگرايى فرهنگى معمولا به دو معنا به كار مىرود: يك معنى آن جنبه عادى دارد، به اين مفهوم كه فرهنگهاى مختلف داراى عادات، نهادهاى اجتماعى، و اخلاق متفاوت هستند. اين مساله جاى بحث ندارد. اما معنى دوم اين است كه آنهايى كه متعلق به فرهنگ خاصى هستند، نمىتوانند نسبتبه عقايد، سنتها و اخلاق جوامع غير خودشان، قضاوت معتبرى بنمايند. در ضمن نسبيتگرايى اخلاقى نيز به همين معنى مطرح است. زيرا برطبق آن، ديدگاه افراد و جوامع مختلف در مورد خوبى و يا بدى، درستى و يا نادرستى، نسبتبه جوامع خودشان معنى دارد(م).
9. ادوارد سعيد در «شرقشناسى» دو مورد مؤثر را ذكر مىكند و لوئيس مورد مقابل آن را مىآورد.
10. رگرسيون، نمودارى است كه ارتباط بين دو متغير را نشان مىدهد. ارتباط مذكور معمولا به صورت يك تقريب خطى بيان مىگردد(م).
11. به زبان رياضيات ساده در هر رگرسيون تجزيه و تحليل به اين صورت انجام مىشود كه وابستگى يك متغير به يك يا چند متغير ديگر كه آنها را متغير مستقل مىخوانند بررسى مىشود. در مقاله حاضر درامد سرانه به صورت متغير وابسته و تعداد مسلمانان به صورت متغير مستقل (يا توضيحى) در نظر گرفته شده است(م).
12. در گزارش مورد نظر براى 5 كشور (كه سه تاى آنها از جمعيت مسلمان قابل توجهى برخوردارند)، دادههاى مربوط به درامد حذف شده بود كه من آنها را در راس ردهبندى درامدى قرار دادم. مثلا براى عربستان سعودى و تركمنستان، كه در گزارش به عنوان گروههاى درامدى «بالاى متوسط» قلمداد شده بودند، فرض شد كه درامد سرانه آنها در راس ردههاى درامدى متوسط به بالا قرار دارد.
13. اغلب ارقام با قدرى اصلاح و تعديل (در مورد اشتباهات پيرامون ارمنستان، آذربايجان، فدراسيون روسيه، اكراين و پادشاهى انگلستان) از بخش ملتهاى جهان از «برتيانيكا» استخراج شده است. در مواردى كه سهم مسلمانان از
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]
-
گوناگون
پربازدیدترینها