واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اشاره:
بشریت در دنیای منهای معنویت امروز، با عقل مدرن خویش، به كدامین سوی روی آورده است؟ انسان پست مدرن عطشهای روحی و گرایشهای فطری خود را چگونه پاسخ می گوید؟ اساسا تعالیم باطنی بشر پسامدرن، تا چه اندازه با تعالیم وحیانی همخوانی دارد؟
... گویا بشر تلخکام از پیامدهای هویت سوز مدرنیسم و پسامدرنیسم حاضر به رها کردن خود بنیادی انسانیتسوز نیست. اگر روزگاری با مدد عقل جزیینگر، خود بنیادی بیبنیاد را سراپا نگه داشته بود، امروز دست به دامان عرفانهای بیریشه و دروغینی شده که هویتبخش نبوده و به سرگشتگی انسان پسامدرن دامن میزند.
بازگشت انسان مدرن به معنویت، فارغ از جنس و نسبت آن با شریعت، همان قدر شتابزده و پرشتاب است که ترک و دوریگزینی انسان عصر روشنگری از آن. هر آنچه امروز زیر تابلوی معنویت، ماورا و متافیزیک عرضه شود، بیتردید پرکشش و پرمخاطب است؛ چه سر در چاه طبیعتگرایی افراطی (ناتورالیسم) و عرفانهای باستانی و بودیسم و هنوئیسم و سرخپوستی و تعالیمی چون «یوگا» و «ذن» نهد و چه قدم در کوره راه شیطانپرستی و کابالیسم(تصوف یهودی) و بنیادگرایی مسیحی و سبکهای نوین «مدیتیشن»(تمركز كردن بر قوای باطنی كه به حالتی شبیه به خلصه میانجامد) و «ریلکسیشن»(تعادل روحی پیدا كردن).
شاهد آنکه آمارهای رسمی ایالات متحده از افزایش فرقههای نوظهور و رنگارنگ مذهبی تا پایان جنگ سرد به 2500 مورد حکایت دارند که عموما شخص محور هستند.*
در کارزار فرهنگی نیز حضور و ظهور عرفانهای پست مدرن موثر و روشن است. مخاطب امروز سینما کمتر قهرمانی را میبیند که نشانی از تجهیز به جنگ افزارها و بهرهمندی از بازوان ستبر داشته باشد؛ بلکه قدرت و تمرکز فکر و اتکا به جادو و سحر و ابزار متافیزیکی است که چشم و ذهن مخاطب را پر میکند.
التقاط این آیینها، آنگاه بیش از پیش رخ مینماید که با دست اندازی به آموزههای ادیان توحیدی و تحریف و تبدیل آنها، سبکهای به اصطلاح معنوی را اختراع کردهاند که در تعالیم «شورالیههای معبد»، «شوالیههای اورشلیم»، «روزن کروتس» (برادران صلیب گلگون) ردپای مسیحیت و در فرقههایی عرفانی چون «کابالا» نمونههایی برگرفته از تعالیم یهودیت مشهود است. پدیده عرفانهای پست مدرن تنها به خرده فرهنگها، مرامها و فرقههایی با پیروان معدود اکتفا ننموده، قدم در سلطه سیاسی و فرهنگی جهان گذاشته است. حمایت فرقه مسیحیان پروتستان انجیلی از بوش پسر در قالب محافظهکاری و سوءاستفاده از اعتقادات و باورهای پاک به ظهور و صلحگستری موعود برای توجیه لشکرکشی و قتل عام ملتهای زیر سلطه، از این زاویه قابل تحلیل است.
در کارزار فرهنگی نیز حضور و ظهور عرفانهای پست مدرن موثر و روشن است. مخاطب امروز سینما کمتر قهرمانی را میبیند که نشانی از تجهیز به جنگ افزارها و بهرهمندی از بازوان ستبر داشته باشد؛ بلکه قدرت و تمرکز فکر و اتکا به جادو و سحر و ابزار متافیزیکی است که چشم و ذهن مخاطب را پر میکند. ستارگان این تولیدات نیز از بیان اعتقاد و عضویت رسمی خویش در آیینهای انحرافی ابایی ندارند. «برتینی اسپیرز»، «پاریس هیلتون»، «دمی مور»، «مدونا» و دهها چهره سرشناس دیگر عرصه سینما و ورزش، پیوسته خود را کابالیست مینامند و در آیینهای رسمی و غیر رسمی این فرقه انحرافی شرکت میجویند.
در عرصه ادبیات، اسطورههای رمانهای پرفروش، زمان، مکان و حوادث را به تسخیر خود در میآورند و از قضا چون دیگر ساحران و جادوگران، زشت رو و کوژپشت نیستند که در قامت نوجوانی خوشسیما و با شخصیتی جذاب به نام «هری پاتر» تغییر تصور موجود از این جماعت را پیگیری میکند.
کلام آخر
تحفههای پست مدرنیسم فقط ارزانی مردمان مغرب زمین نشده است؛ که مشرقیان به ویژه ساکنان شرق اسلامی نیز از آن بینصیب نماندهاند؛ هر چند جهان اسلام از معنویت نابی که برآمده از شریعتی جامع است، بهره دارد و هیچگاه مانند دنیای غرب از آن فاصله نگرفت تا امروز نیازمند بازگشت به آن باشد و راه انحراف پوید.
چرایی راهیابی باطنگرایی جدید غرب به شرق اسلامی، بیش از آنکه مرهون زبان و سبک جدید ارایه آن از سوی غربیان باشد، به فقدان زبان نو در ارایه معارف ناب عرفانی باز میگردد.
در عرصه ادبیات، اسطورههای رمانهای پرفروش، زمان، مکان و حوادث را به تسخیر خود در میآورند و از قضا چون دیگر ساحران و جادوگران، زشت رو و کوژپشت نیستند که در قامت نوجوانی خوشسیما و با شخصیتی جذاب به نام «هری پاتر» تغییر تصور موجود از این جماعت را پیگیری میکند.
امروزه با همه بهرهمندی مسلمانان از ذخایری ارزشمند، این دیگرانند که کالای بدلین را به نام عرفان و معنویت جا میزنند؛ دیگرانی که پیوسته همه بیماریهای مزمن انسان غربی را در پیکره انسان شرقی مسلمان جستوجو میکنند و نسخههایی عمومی میپیچند؛ دیگرانی که آگاهانه بر تفاوت آشکار مسیحیت تحریف شده و اسلام ناب چشم میبندند و ماهیت خدامحور عرفان اسلامی را از ابداعات باطنگرای انسان محور غربی باز نمیشناسند که؛
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جان سوزند اما این کجا و آن کجا؟
محمدحسین ظریفیان یگانه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]