محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846035882
تأثير دين و آموزههاي دين در توليد علم (رابطه منطقي)
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مفاهيم بنيادين بحث
بحث از ارتباط يا عدم ارتباط علم و دين در صورتي منطقي است كه ابتدا تعريف روشني از دين و علم ارائه شود.
1ـ تعريف علم
علم در دو معناي متفاوت به كار ميرود:
يك. معناي اصلي و نخستين علم، دانستن در برابر ندانستن است. به همه دانستنيها صرف نظر از نوع آن علم ميگويند. در اين تعريف علم به «مجموعهاي از دانستنيهاي نظاممند و مرتبط» اطلاق ميشود.
دو. علم تنها به دانستنيهايي كه بر تجربهي مستقيم حسي مبتني است گفته ميشود و در برابر جهل قرار نميگيرد بلكه در برابر همه دانستنيهايي است كه آزمونپذير نيستند. در اين اصطلاح « علم معرفتي مأخوذ از يافتههاي تجربي است».
در نوع اول علم مراتبي دارد كه از حكمت نظري تا معرفت حسي را شامل ميشود. اما در نوع دوم مترادف علم تجربي است. هر امر غيرتجربي غيرعملي است.
تحت تأثير مكتب پوزيتيوسيم تنها آنچه مشاهدهپذير و قابل تجربه باشد واقعيت دارد و علم ابزار سلطه است.
در اين نوشتار علم مجموعه اطلاعاتي است كه جنبهي كاربردي داشته و به رفع نياز ميپردازد. علم مجموعه تعاريف كاربردي براي رفع نيازهاي بشر است كه شامل مفاهيم ابزاري مفاهيم كاربردي و مفاهيم پايه ميشود.
2ـ تعريف دين
از دين تعاريف مختلف و گاه متناقض بدست دادهاند از تعاريف مثبتگرايانه گرفته تا تعريف منفيگرايانه و مخرب عدهاي نيز نگاهي جامعشناختي به دين داشته و آن را به مناسك و اعمال و بعضي به يك احساس معنا كردهاند.
از نگاه ما «دين متشكل از مجموعه اعتقادات، احساسات و اعمالي است كه حول محور حقيقت غايي سامان يافته است».
بهتر است براي روشن شدن تعريف دين به بحث انتظار بشر از دين بپردازيم. دين از نگاه ما چنين ويژگيهايي دارد.
يك. بيانگر احكام حقيقي است.
دو. علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي فردي و معنوي حضور سياسي خود را با تصرف در ساختار مناصب حكومت نشان ميدهد.
سه. براي سرپرستي تكامل در طول تاريخ آمده است. بيانگر مناسك عبوديت (توحيد) است بنابراين، اين پرسش كه انتظار بشر از دين چيست نادرست مينمايد. بلكه بايد به اين گونه مطرح كرد كه حوزه سرپرستي دين تا كجاست؟ زيرا موضع ما نسبت به دين موضع تبعيت است نه موضع حكومت.
دين بايد بر همهي عرصههاي زندگي بشر سايه افكند و براي تمام آنها موضعگيري كند. و از آنجا كه علم شكلدهندهي اين عرصههاست پس دين بايد در شكلگيري و هدايت علوم، حضوري واقعي داشته باشد.
3ـ فرضهاي رابطهي علم و دين
در مورد چگونگي رابطهي علم و دين چهار نظريه مطرح شده است:
يك. نظريه انفصال: علم و دين در دو حوزه مستقل و بيارتباط با يكديگرند.
دو. نظريهي تعارض: علم و دين با هم در ستيزند دگر چه تعارضشان اجمالي باشد.
سه. نظريهي گفتگو: علم و دين با هم ارتباط دارند. بنابراين نظريهي علم پيشفرضهايي بنيادين دارد كه تنها دين (متافيزيك) ميتواند آنها را تأمين كند. علم هم با كشفيات خود به معارف ديني كمك ميكند.
چهار. نظريهي تكامل توأماني علم و دين: دين در مراحل توليد مفاهيم بنيادين و پيشفرضها در سه سطح «شكلگيري»، «هدايت و كنترل» و پيشبيني دخالت ميكند.
بنابر نظريهي تعارض با ظهور علم جديد و پوزيتيوسيم ديگر نيازي به دين نيست. نظريه اول و سوم قائل به دين حداقل و نظريهي چهارم قائل به دين حداكثري است.
4ـ طرح نظريهها در جهتداري علوم
براي رسيدن به فرض مورد قبول از ميان چهار فرض مذكور، بايد دانست كه آيا علوم جهت خاصي دارند يا خنثي هستند. دو نظر متفاوت در مورد ماهيت علم انسان در مغرب زمين مطرح است:
يك. نظريه ذاتيگري و لوازم آن
از اين نظريه به نظريهي «اكتشافي بودن علم» تعبير ميشود و ريشه در يونان و منطق ارسطويي دارد. در اين نظريه ماهيت علم «حضور صورت اشياء در عقل» است.
اين نظريه علم را حقيقت ياب ميداند و دو نتيجه دارد:
1ـ خنثي و كامل بودن علم
2ـ اينكه آسيبهاي ايجاد شده از سوي علم، در واقع منتسب به خود علم نيست بلكه نتيجه استفاده ناصحيح و مغرضانه از علم است.
قائلان به اين نظريه، در نهايت جهتداري علوم را ذاتي نميدانند. بلكه تفسيري اخلاقي براي آن ميشمارند.
صاحب كتاب دربارهي علم در پاسخ به اين سوال كه «آيا علوم ديني امكان دارد يا خير» ميگويد:
«علوم در هر عالمي كه باشد حول محور آن عالم ميگردد و به مصالح آن خدمت ميكند در عالم غيرديني، علم هم غيرديني است و اگر عالم ديني باشد، علم هم در سايه دين قرار ميگيرد.
برخي ريشه مخالفت با علم را غير اخلاقي بودن ذات علوم نميدانند بلكه در اين ميبينند كه علوم پايههاي عادات اجتماعي و سنتي را سست كرده است.
پارهاي دربارهي اقتباس يا بوميسازي علوم بر اساس فرهنگ و ارزشهاي داركنندهي جامعه سخن ميگويند.
اينان علوم را به دو دسته مطلقاً خوب و بد تقسيم ميكنند. نگاه آنان به علوم نگاهي انتزاعي و بريده است. يعني مفاهيم توليد شده را از فلسفه تاريخ، فرهنگ و پيشفرضها و معرفتشناسي علوم جدا ميسازند. ما اثبات خواهيم كرد كه فرضيات و مفاهيم نميتوانند از تاريخ و فرهنگ و پيشفرضهاي فلسفي جدا و منفك باشد.
موضع ما در برابر انديشهها و ارزشهاي غربي از همان ابتدا، انتخاب (التقاط) بوده است. البته اين انتخاب بر مبناي بر گرفتن خوبها و كنار نهادن بدها انجام ميگيرد.
دو. نظريه ابزاريگري و لوازم آن
متفكراني چون باركلي، بيكن، ماخ و انيشتين معتقد به نظريه ابزاريگرياند كه امروزه در غرب رايج است.
علم ابزاري است كه با قدرت تبيين و پيشبيني خود سلطه انسان را بر طبيعت ممكن ميسازد. فرضيههاي علمي صرفاً ابزاري است براي تنظيم پديدهها نه كشف حقايق. نظريات علمي كاشف واقعيت نيستند بلكه ابزار تصرفند كه با اهدافي خاص ميتواند بر طبيعت چيره گردد. اين يعني جهتداري علم مناسب با اهداف فرهنگي خاص.
سيدحسن نصر در تفاوت علوم سنتي و علم جديد مينويسد: ويژگي علم جديد اين است كه هدف اين علم از آغاز غلبه بر طبيعت است و قدرت.
اين نگاه ابزارگرايانه راحتي ميتوان در علوم پايه (فيزيك، رياضي و شيمي) پي گرفت: در زيربناييترين عوم پايه نيز سخن از اختراع است نه كشف.
ما بر آن نيستيم تا ادعا كنيم تلقياي كه از جهتداري علوم طبق نظر دانشمندان مغرب زمين آورديم همان تلقي ما از جهتداري علوم و تأثير دين بر آن است بلكه برآنيم تا بگوئيم علم جديد صرفاً كشف طبيعت نيست تا قابل ترديد نباشد.
با توجه به تلقي ما از جهتداري علوم، علم عبارت است از:« نظام مفاهيم كاربردي در جهت مادي يا الهي.
امام خميني (ره) نيز به همين مطلب اشاره دارد:« علم تحصيل كن نه علم مطلق .... علم جهتدار، آموزش جهتدار، جهت اسم رب است توجه به وجدانيت»
ايشان در ادامه فرق دانشگاههاي غربي را با دانشگاههاي اسلامي در طرحي ميدانند كه اسلام براي دانشگاهها طرح ميكند.
نتيجهي كلام
با توجه به مفهوم جهتداري علوم در نزد ما، از ميان چهار فرض رابطهي علم و دين، بايد به اثبات فرض چهارم يعني رابطهي تكاملي و تقومي بپردازيم و اگر براي علوم دو جهت مادي و الهي قائل نباشيم بيهوده است اگر بحث جنبش نرمافزاري در توليد علم را مطرح نمائيم.
اثبات تفصيلي جهتدار بودن علوم و تأثير آموزههاي ديني بر توليد علم
بحث اثبات جهتداري علوم به طور عام، و تأثير آموزههاي ديني بر علم به طور خاص به گونهاي مطرح خواهد شد كه هم شامل نظريهي كشفي بودن علم و هم شامل نظريه كشفي نبودن و ابزاري بودن آن ميگردد.
در صورت كشفي نبودن و ابزاري بودن علم، چون اراده واقعاً در متن آگاهيهايي آدمي حضور دارد و عقل نظري تابع عقل عملي است پس بحث جهتداري علوم جريان آشكاري دارد. اما اگر علم را كشف واقع بدانيم، از آن جهت كه اراده از مقومات آگاهي نميباشد و تجربه مستقل از اراده است پس بحث جهتداري علوم بدين روشني نميباشد.
1ـ نقش نياز و نظام نيازها در جهتداري علوم و توليد علم
يك. نيازها مبدأ پيرايش علوم، فناوري و محصولات
اگر به همهي محصولات بشر نظري بيفكنيم مييابيم كه مبدأ پيدايش محصولات، نياز بشر به آنهاست.
با پيدايش رنسانس و تعريف جديدي از انسان و طبيعت و با جانشين شدن انسان محوري به جاي خدامحوري، اين مطلب گسترش يافت و بشر در اين سو گام نهاد كه تمام نيازهاي خود را با سرعت بيشتر، كيفيت بهتر و هزينهي كمتر بر طرف نمايد.
با پيدايش نيازهاي جديد، محصولات جديد مورد نياز بود و در نتيجه ابزارهاي توليد جديد و پيشرفته (فناوري). توليد فناوري نيز به پشتوانهي علمي قوي و گسترده نياز دارد.
بنابراين چرخهي نيازها، محصول و فناوري و علم در يك بررسي ذهني از احساس نياز بشر شروع گشته و به واسطهي محصول و فناوري به پيدايش علم منجر ميگردد و از آنجا كه نيازهاي بشر به نحو لجام گسيختهاي توسعهيافته، دوري پيش ميآيد كه در هيچ نقطهاي باز نميايستد.
اما تبييني ديگر از توليد و گسترش علوم: آگاهي و علم ما به طبيعت و عينيت محدود است و تمام مجهولات طبيعت براي ما مكشوف نيست. علت نياز بشر به آگاهيهاي جديد نياز كارآمدي جديد است.
ارادهي انساني از طريق غايات و اهداف و متناسب با نيازهاي خود در سير پيدايش و توسعهي علوم موثرند به گونهاي كه جريان و توسعهي نياز بر پيدايش و توسعهي علوم حاكم است.
دو. وجود نظام نيازها، نه نيازهاي بريده از يكديگر
حال كه روشن شد بشر مبدأ پيدايش علوم است ميخواهيم بيان كنيم كه بدليل محدوديت آگاهي و قدرت بشر، او نميتواند به تمام نيازها به گونهاي مطلق پاسخ گويد. بايد نظام نيازهايي براي خود ترسيم كند و به ترتيب اهميت از طريق علوم به آنها پاسخ گويد. پاسخگويي به نيازها، به صورت نيازهاي از هم بريده نيست بلكه نظام نيازهاست كه به ترتيب اولويت پاسخ داده ميشوند.
سه. شكلگيري نظام نيازها بر محور واحد
نظام نيازها با تدبير خاصي صورت گيرد و نيازها به ترتيب اهميت، ارزش پاسخگويي مييابد. درجه اهميت هر نياز، به حساسيت اراده (ادراكات عقل عملي) و انسانشناسي فرد يا جامعه است كه بر محور واحدي شكل يافته است.
چهار. تفاوت نظام نيازها در دستگاه تفكر مادي و الهي
چينش و چگونگي نظام نيازها حتماً بايد بر محور واحدي شكل گيرد و اين محور كه تشكيلدهنده حساسيت و انگيزه فرد يا جامعه است در دستگاه تفكر الهي، پرستش خدا در تمام عرصههاي زندگي است و در دستگاه تفكر مادي و انسان مداري پرستش دنيا و لذت آن ميباشد.
نتيجهي سخن
از آنجا كه علوم مجموعهي تعاريف كاربردياند كه بر اساس نيازها شكل ميگيرند، علوم در اين دو دستگاه، متفاوت ميشوند و به دو جهت مادي و الهي جهتدار ميگردند.
پنج. دو پرسش دربارهي استدلال اول
1ـ درست است كه انسان در دستگاه تفكر مادي و انسان در دستگاه تفكر الهي نيازهاي متفاوتي دارند اما يك سطح نياز در آنها مشترك است. مثل نياز به خوردن، آموزش و نقل و انتقال بنابراين آن سطح از علوم كه به اين نيازها پاسخ دهد در اين دو دستگاه يكسان است و جهتدار نيست.
اين پرسش ناشي از نگاهي انتزاعي و بريده به نيازهاي انسان است. وقتي جايگاه يك نياز در نظام نيازها عوض شد، تعريف آن نياز و چگونگي پاسخگويي به آن نيز به لحاظ كمي و كيفي تغيير مييابد. حكم به اشتراك شايد در اصل اين نيازها پذيرفتني باشد اما در مرتبهي توسعهي اين نيازها، موضعگيري دستگاه مادي و الهي متفاوت است.
2ـ ممكن است كسي بگويد آنچه باعث توليد و گسترش علوم ميشود، حس كنجكاوي و حقيقتجويي دانشمند است يعني دانشمند با توجه به مجهولات خود از طبيعت به كشف اين مجهولات ميپردازد پس بحث از جهتداري علوم، اساسي ندارد. ما در جواب سه پاسخ ميدهيم.
يك. دانشمند در خلأ فعاليت علمي نميكند بلكه با توجه به مجهولات فراوان در طبيعت، كشف مجهولات خاصي توجه او را جلب ميكند و اين به دليل حاكميت اراده در تعريف و تشخيص نياز است.
دو. حس حقيقتجويي دانشمند، بريده از حس پرستش و زيبايي و ... او نيست وقتي انسان عملي را انجام ميدهد تمام ابعاد وجودي او توأمان حضور دارند.
سه. اين سخن در مورد دانشمندي است كه فارغ از هر كششي، خود موضوع تحقيق را مشخص ميكند و به پژوهش ميپردازد. اما با توسعهي تحقيقات، مراكز علمياند كه موضوع پژوهش و روش آن را به دانشمند ميدهند تا از نتايج آن بهره خاص ببرند.
2ـ تأثير اصول موضوعه، پيشفرضها و پيشداوريها در توليد علم و جهتداري علوم
يك. تقدم نظريه بر مشاهده و هدايت مشاهده بوسيلهي نظريه
كار عملي دانشمند با آزمايش و تجربه آغاز نميشود. آنچه بين آزمايشها و دادهها وحدت ايجاد ميكند نظريهاي است كه پيشتر در ذهن دانشمند شكل گرفته و پردازش شده است.
تا زماني كه نظريهاي در مورد پديدهاي خارجي در ذهن دانشمند شكل نگرفته باشد روي آوردن به استقراء و آزمايش كاري بيهوده است. زيرا استقراء و آزمايش به دنبال علل و عوامل جزئي بوده و تعميمپذير هم نيست اما در نظريه بين پديدهها مجموعهنگري صورت ميگيرد.
نظريه بر مشاهده تقدم منطقي دارد و حدود نظريه در تمام مراحل مشاهده و آزمايش و جمعبندي حضور دارد.
نتيجهي سخن
نظريهها مقدم بر مشاهدات هستند يعني به عنوان پيشفرض و پيشداوري در هدايت اثرگذارند.
دو. رابطه و تأثير اصول موضوعه بر گزينش نظريه
پرسش پيشروي ما اين است كه اين نظريهها چگونه در ذهن دانشمند تركيب يافته و چرا دو دانشمند، در مورد يك موضوع دو دانشمند صاحب دو نظريهي متفاوت ميشوند؟
عامل اختلاف دو نظريه را در مرحلهي پيش از نظريه كاويد عاملي كه از آن به اصول موضوعه و پيشفرضهاي پذيرفته شده از سوي دانشمند تعبير ميكنيم. هر نظريه داراي اصول موضوعهاي است كه چارچوب محاسبات و تجزيه و تركيبهاي نظريهپرداز را تشكيل ميدهد.
تأثير اصول موضوعه، منحصر به گزينش نظريه نميشود، بلكه اين اصول هم به گونهاي مستقيم و هم غيرمستقيم در تمام مراحل فعاليت علمي دانشمند حضور دارد.
سه. نقش پيشفرضها و اصول موضوعه ديني به طور خاص و متافيزيكي به طور عام بر مراحل مختلف پژوهش علمي
هنگامي كه پشتوانهي نظريات و فعاليت علمي، اصول موضوعه دانسته شد اين مطلب روشن ميشود كه اصول موضوعه ديني و متافيزيكي در تمام مراحل پژوهش اثرگذار است حتي در مرحلهي مشاهدهي يك پديده از سوي دو دانشمند.
در كتاب افسانهي نجاتبخشي علم آمده است: ايمان انسان گاهي بر نظر وي در مورد حقايق تأثير ميگذارد و ميتواند مشخص كند كه انسان حاضر به پذيرفتن چه حقايقي است.
از اين روست كه متفكران چون رنه گنون از دانش آسماني و قدسي و دانش زميني و يا از هندسه و فيزيك آسماني و هندسه و فيزيك زميني سخن ميگويند.
بنابراين اگر پيشفرضها و اصول موضوعه از آموزههاي ديني شكل گرفته باشند در تمام مراحل پژوهش اثرگذارند و نتيجهي آن نيز متفاوت با نتيجهاي است كه از آموزههاي غيرديني به دست ميآيد.
آنچه تا كنون دربارهي تقدم و تأثير نظريه بر مشاهده و تأثير موضوععه بر نظريه و فعاليت علمي گفته شد در مورد علوم انساني هم پذيرفته است اما دربارهي علوم تجربي بعيد مينمايد چرا كه علوم تجربي كشف طبيعت است و ارزشي و غيرارزشي بودن كشف معنا ندارد.
در اينجا دو نكته لازم الذكر است:
1ـ اينكه علم كشف است سخني سست است چنين كه غربيها نيز به اين مطلب اذعان كردهاند.
2ـ پاسخ به اين اشكال دو مقدمه ديگر نيز ميطلبد:
يك. منحصر نبودن طريق تجربه به يك راه مانند سه نوع راه تجربي در سه طب سوزني، گياهي و شيميايي.
دو. وقوع معيار صحت نيست.
3ـ تأثير روش و منطق علوم در توليد علم و جهتداري علوم به علوم الهي و مادي
يك. بررسي چگونگي رسيدن به آگاهي جديد و عناصر آن و علت حصول اختلاف در نتايج با وجود اشتراك مقدمات.
آدمي براي رسيدن به اطلاعات جديد از آگاهيهاي پيشين خود استفاده ميكند اين مكانيسم براي رسيدن به آگاهي جديد، تنها از آن مكتب خاصي نيست. چه آنها كه علوم را كشف واقع و چه آنها كه علوم را ابزار تصرف ميدانند.
بنابراين اركان پيدايش آگاهي جديد سه چيز است:1ـ مقدمات معلوم 2ـ رابطهي بين مقدمات براي رسيدن به نتيجه 3ـ نتيجهي مقدمات (حل مجهول)
پس علت اينكه بسياري از اوقات دو دانشمند و پژوهشگر با وجود مقدمات يكسان از يك پديده به نتايج متفاوت و گاه متناقضي ميرسند همان عنصر دوم يعني چگونگي رابطهي بين مقدمات است كه از آن به روش يا منطق حاكم بر توليد علم نام ميبرند.
دو. تعريف منطق و روش توليد علم و رابطهي مستقيم اختلاف روشها با اختلاف توصيفات و نتايج
منطق قواعد و قوانيني است كه چگونگي دستهبندي اطلاعات و جمعبندي آنها را به انسان ميآموزد تا به نتايج صحيحي دست يابد. دانشمند در شناسايي يك پديده از منطق بهره ميجويد و به گونهاي خاص در عينيت تصرف ميكند. بنابراين منطق و روش در كيفيت توصيفات از عينيت نقش اساسي دارد.
منطق در معناي عام شامل چگونگي رابطهي مقدمات و چگونگي توصيف پديدههاي خارجي ميشود توصيفي كه مقدمات استنتاج دانشمند را ميسازد. مانند اينكه روش و منطق توصيف رفتار و روحيات انسان در روانشناسي موجود، منطق تجربي مبتني بر اصالت تجربه است.
نمونهي ديگري براي تأثير روش و منطق در توليد علم ايجاد اختلاف در نتايج روشهاي متفاوت اهل سنت، اخباريون و اصوليون در استنباط از منابع ديني است. اهل سنت از شيوهي قياس و استحسان، اخباريون از ظواهر روايات استفاده و نقش عقل را بسيار كم ميدانند و اصوليون نيز از نقل و عقل متعبد بهره ميبرند.
سه. تأثير متافيزيك بر انتخاب روش توليد علم
آنچه در ايجاد اختلاف روش توليد علم تأثير اساسي دارد پيشفرضهاي متافيزيكي و هستيشناسي است. همان طور كه ميتوان در علوم غربي حاكميت روش تجربي و حسي را در تمام علوم يافت، كه ناشي از پيشفرضهايي است چون تعريف مادي از انسان و عدم تأثير ارادهي حق تعالي بر قوانين حاكم بر طبيعت، پيشفرضهاي متافيزيكي يكسان نيز ميتوانند در روش علوم مختلف وحدت ايجاد كنند.
چهار. تفاوت منطق و روش علوم در دو دستگاه مادي و الهي
دانستيم كه اگر پيشفرضهاي هستيشناسي برخاسته از وحي باشد و از سويي ديگر اگر علوم بخواهند بر محور پرستش خدا شكل گيرند بايد روش توليد و گسترش علوم نيز بر اساس همان محور و پيشفرضها تعيين گردد.
در مقابل منطق و روش توليد علم كه بر محور پرستش دنيا و ماده پيشفرضهاي مادي صورت ميگيرد و منطق تجربي و حس تقريباً محض است.
4ـ تأثير خواستگاههاي اجتماعي و خصوصيات روانشناختي در توليد علم و جهتداري علوم
يك. رابطهي دانش با عادات و محيطهاي اجتماعي
عادات و فرهنگ اجتماعي وقتي در قومي عمق يابد و تاريخي شود اصلي پذيرفته تلقي شده به گونهاي كه انسان در صحت آن ترديدي نكرده و در مقابل آن به ابزاري بياراده و اختيار مبدل ميشود اين عادات به صورت پنهاني، براي دانشمند نقش اصول موضوعه در فعاليت علمي را ايفا ميكنند.
هر قدر دانشمند در عادات و فرهنگ اجتماعي سيراب چشمهسار پرستش خدا و معارف الهي باشد با حضورش در فرايند توليد علم، علم را صبغهاي ديني ميبخشد.
مؤلف كتاب دربارهي علم، در اين مورد ميگويد:« دانشمندان حتي نميتوانند از عالمي كه به آن تعلق دارند و از سوابق تاريخي و از زبان خود قطع علاقه كنند و به پيروي صرف از روش پژوهش، به علم بپردازند.»
دو. رابطهي خصوصيات روانشناختي دانشمند با دانش و توليد علم
امكان تأثير خصوصيات رواني و روحي دانشمند در كار علمياش از جمله مسائلي است كه بسياري از متفكران مطرح كردهاند. مثل كساني كه نظريات فرويد دربارهي انسان و دين، روح و... را برگرفته از خصوصيات رواني او مبتني بر اينكه وي شخصي لاابالي و شهوتران بوده است، ميدانند. آنچه بايد به اثبات آن بپردازيم، رابطهي منطقي بين نظام حساسيتهاي دروني با علم است لذا ذكر دو مقدمه لازم است:
1ـ نقش حب و بقضها و ادراك عقل عملي بر تقييه ارادهي انسان
2ـ حضور اراده در تعريف و مراحل آگاهي
توضيح اينكه آنچه محرك اصلي فعاليت است چيزي جز انگيزه و حساسيت انسان به انجام آن امر نيست پس انگيزه و حساسيت مقدم بر علم است. اما علت اين انگيزه و حساسيت چيست؟ پاسخ اين است كه ادراكات عقل عملي ـ كه منشأ آن عادات و آداب اجتماعي و حب و بغضهاي شخصي و اجتماعي است ـ مقدم بر ادراكات عقل نظري است. يعني مجموعهي انگيزهها و حساسيتها، زمينهي ذهني را براي هر انساني به وجود ميآورد كه واقعيات را با آنها ملاحظه مينمايد اگر مثلاً دين و آموزههاي ديني يا تعصبات و خرافات نظام حساسيتهاي فرد را تشكيل داده باشد از همين منظرها به واقعيات مينگرد.
تعريف علم ديني در چند اصل (نتيجهگيري)
ثابت گرديد كه آموزههاي ديني و وحياني بايد در مرحله «تعيين نياز و نظام نيازها، پيشفرضها و اصول موضوعه، نظريهپردازي، روش و منطق پژوهش و انجام مشاهده» نقش خود را ايفا كنند. لذا توجه به چند اصل مهم است:
1ـ علم ديني مجموعه تعاريف كاربردي در جهت توسعه و تكامل پرستش خدا و نزديكي به اوست.
2ـ علوم بايد در توسعهي پرستش اجتماعي و اقامه توحيد نقش ايفا كنند تا ديني شوند.
3ـ وحي و آموزههاي ديني با تعيين الگوي ديني، نيازمنديهاي فردي و اجتماعي و ضريب اهميت هر يك، به علم جهت ميدهند.
4ـ معيار حقانيت در علم ديني مطابقت يا عدم مطابقت يا توانايي تسلط بر طبيعت نيست بلكه هماهنگي با جهت خلقت و كارآيي براي تسهيل عبوديت است.
5ـ در علم ديني عقل و حس در جهت اقامهي توحيد و مناسك آن تابع دين ميگردند نه اينكه كنار نهاده شوند.
6ـ اگر علم بر اساس مفاهيم وحياني توليد شود ميتواند با معرفت ديني تعامل داشته باشد معرفت ديني پاسخگوي پرسشهايي است كه علم ديني در مسير رشد خود با آن مواجه ميشود. اما علم ديني نميتواند برخي از معارف ديني را رد كند.
در آخر اگر كسي جهتداري ذاتي علوم را به معناي نسبيت در فهم و معرفت دانسته و اشكال گيرد در پاسخ او ميگوئيم. بله موجب نيست در معرفت ميود اما هر نسبيتي در معرفت ناپسند نيست.
نسبيت در جهت تسليم در برابر حق تعالي و اولياي الهي پسنديده و ممدوح است اما اگر در جهت توسعه ولايت شيطان و طاغوت مذموم است. علاوه بر آن در اين نسبيت ممدوح پايگاه فهم صدق و كذب نسبت به عالم خارج نيست بلكه حقانيت و عدم حقانيت است يعني اگر حاصل فهم صدق و كذب نسبت به عالم خارج نيست بلكه حقانيت و عدم حقانيت است يعني اگر حاصل فهم و معرفتي تسليم در برابر خدا باشد معرفت حق است و گرنه باطل محض است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 399]
-
گوناگون
پربازدیدترینها