تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آن‏اند و كوشش در عمل به آن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805468836




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خوانش اسطوره ای داستان پریزاد و پریمان


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: جواد اسحاقیان


خوانش اسطوره ای داستان پریزاد و پریمان

در مجموعه داستان خیمهشببازی(1344) داستانی کوتاه و اسطورهای هست که متأسفانه مورد بی مهری قرار گرفته و منتقدان به آن نپرداختهاند. تنها اشارهی گذرا، نوشته دکتر "رضا براهنی" است که به دلیل ناشکیبایی، رنج پرداختن به راز و رمز اسطوره را بر خود هموار نکرده و معمای داستان همچنان ناگشوده و در پرده باقی مانده است. در دو بندی که این منتقد به این داستان اختصاص داده، حتی درنیافته که شخصیت اصلی اساطیری ("پریمان") و "اسب شاخدار" کیست، بر او چه رفته و داستان در جمعبندی نهایی به چه رخداد مهم و مشخص تاریخی یا اجتماعی میتواند اشاره داشته باشد و چرا چوبک مشخصاً به این اسطوره پرداخته است. او تنها به این داوری کلی بسنده کرده است که: «چوبک در قالب افسانهای بر اساس اسطورهسازی قدیم، "موقعیت امروز" [؟] را مجسم ساخته است. از قرار معلوم، چوبک به بعضی "حوادث تاریخی حال" [؟] توجه داشته است که بر آن نوعی "سانسور ذهنی" حکومت میکند. چوبک پردهپوشی کرده، از زمان حال به جهان اسطورهها گریز زده و کوشیده است به تمثیل از "خیر و شر اجتماعی" [؟] سخن گوید." (1)
داستان از آنجا آغاز میشود که دهگانی در شهر "ری" دختری از دیوان را به زنی میگیرد اما پس از آمیزش، زیبایی از زن به یک سو میرود: زن "به پیرزالی ترسناک و بدبوی بدل گشت و شوی و دو فرزند [" پریزاد" و "پریمان"] از او در هراس میبودند."(2) مرد دهگان برای رهایی دختر و پسر خود از آسیب دیوزاد ـ که دل و جگر فرزندان را تنها راه بازیافتن زیبایی نخستین خود میداند ـ آن دو را به ترک خانه برمیانگیزد و به آنان سفارش میکند که «بروید و هیچگاه گِردِ دروغ و پلیدی نگردید.» (ص213)
چنین به نظر میرسد که افتتاحیهی داستان، زمینهی برای طرح شخصیتهای اصلی داستان باشد و هیچ یک از دو شخصیتی که از آنان نام رفت (مرد دهگان، همسر دیوزاد) به شخصیتهایی اساطیری خاصی اشاره نمیکنند. خواهر و برادر پس از سه روز بریدن راه در کنار درختی آرام میگیرند که به آن "هَئومَ" (اوستایی) یا "هوم" (پهلوی) میگویند. آن دو «در آغوش هم خفتند و از گرمی تنِ هم آرامش یافتند و زن و شوهر شدند. نه ماه خواب آنها بود و در این زمان درخت "هئوم" در خواب به آنها خوراک میخورانید و چشمهی ناهید، به آنها آب مینوشانید... پریمان او را در آغوش گرفت تا پریزاد زایید: یک کـــرّه اسب زرین موی کبود چشم و ســرخ مژگان با سمهای پولادین... اسم او را گذاشتند ِمهرَک.»(ص214)
1. پریمان، همان گرشاسب است:
اکنون دیگر با توجه به برخی نامها مانند پریمان، گیاه هوم و کرّه اسب تکشاخنورانی میتوان هویت واقعی شخصیتهای اسطورهای را شناسایی کرد. پریمان (نریمان: نرمَنش و دلاور) صفتی برای گرشاسپ یل و جد اعلای رستم است. این پهلوان کهن متعلق به روزگاری است که هنوز ایرانیان و هندوان تاریخ و فرهنگی مشترک و پیش از "زرتشت" میداشتهاند. دکتر "ژاله آموزگار" در بارهی او مینویسد: پدر او "ثریته" (اَثرَط، اَترَد) "تواناترین مرد از خاندان سام و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین میفشارد و به پاداش این کار، صاحب دو پسر میشود: یکی "اورواخشیه"ی قانونگذار و دیگری گرشاسپ گیسوَر (دارای گیس مجعد )... گرشاسب بخشی از فرّهی جمشید را دریافت میکند و با این که فریدون بر ضحاک پیروز میشود، نابودی ضحاک در هزارهی پایانی جهان، پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود." (3)
با توجه به این که پریمان پسر مرد دهگان رازی است، در داستان چوبک، هیچ نشانهای از این که این دهگان همان "اترد" باشد، وجود ندارد َ"اَثرَط"ـ که فشارنده (= آماده سازنده)ی گیاه مقدس هوم است ـ نمادی از شفابخشی و پزشکی است، زیرا او از هورمزد خواسته به او آن نیروی درمانگری را ببخشد که بتواند درد و بیماری را ـ که اهریمن به جادوی در میان مردم می پراکند ـ چاره کند: «از این رو از اثرط به عنوان کسی که بیماری و تب و مرگ را از مردمان دور ساخت، یاد میشود.» (4) در حالی که مرد دهگان از چارهگری در کار خود و همسرش وامانده است.
نکتهی دیگر در شخصیتسازی اساطیری در داستان چوبک این است که پریمان بر اثر تازش گندَرِو از میان میرود و در "استودان" (= دخمه، گور)ی در البرزکوه دفن میشود. (ص221) در حالی که گرشاسب از شمار جاودانان است؛ نمیمیرد اما حالتی چون خواب بر وی چیره میشود تا در هنگام معین برخاسته، آسیب "ضحاک" را ـ که در البرزکوه به بند آمده ـ از جهان دور سازد.
2. هوم، نماد زایندگی و جاودانگی است: اشاره به این دقیقه در داستان "چوبک" که "پریزاد" خواب میبیند که پسر خود را از برگ درخت هوم و آب چشمهی "ناهید" توش و توان میدهد، به یک نکتهی دیگر اسطورهای نظر دارد. در کتاب ُبندَهِش (= آفرینش آغازین) میخوانیم که این درخت در دریای ژرف "فراخکرد" (= دریای گیهانی) روییده و برای "فرَشکَرد" (بازآرایی) آفریده شده هر که از آن خورد جاودانگی یابد «انوشگی را از او آرایند... درختِ بس تخمه میان دریای فراخکرد رُسته است و تخم همهی گیاهان ِبدو است... باشد که همه پزشک خوانند. در (زیرِ) تنهی آن ُنه کوه آفریده شده است. آن کوه ِ سوراخمند، نه هزار و نهصد و نود و نه بیوَر جوی در آن کوه (به صورت) راه آبی آفریده شده است که آب از آنجا بدان جوی و گذر، فراز رود به هفت کشور زمین، که همهی آب دریای هفت کشور زمین را چشمه از آنجاست.» (5)
از سوی دیگر اشارهی چوبک به این دقیقه که این زن و شوی در حال خواب از آب چشمهی ناهید سیراب میشدهاند و درخت هوم (هومه، سومه) بر این چشمه سایه افکنده، از نیروی باروری ناهید، خبر میدهد. چنان که میدانیم "اَرِد ویسور اَناهیتا" به معنی "آبهای نیرومند بیآلایش" سرچشمهی همهی آبهای "فراخکَرد" و کیهانی است. این ایزد بانو، نطفهی همهی نران، رَحِم همهی مادگان و شیر را در پستان مادران پاک میکند. اشاره به دفن پریمان، در "البرزکوه" به پیوند میان سرچشمهی رود اناهیتا، و این کوه مقدس نیز ارتباط دارد. پریزاد، به برادر و شوهر خود رهنمود میدهد که باید فرزند خود را با گیاه هوم و آب ناهید، بپرورند. به نوشتهی دکتر "مهرداد بهار" این درخت «بر البرزکوه میروید. در فرشکرد، بی مرگی را از او میآرایند و سرور گیاهان است. هوم در شاهنامه به صورت پیرمردی عابد و روحانی درآمده است که افراسیاب تورانی را در حین گریز، دستگیر میکند.»(6)
3. مهرک، همان گرشاسب و روان دوگانهی اوست: پس از گذشت نه ماه از همکناری جادویی این خواهر و برادر، پسری زاده میشود که مِهرک، نام دارد: «یک کرّه اسب زرین موی کبود چشم و سرخ مژگان با سمهای پولادین؛ که یک شاخ راست زرین در میان پیشانی داشت و چنان نوری از نوک شاخ او بیرون میزد که جهان را روشن میکرد.»(ص214)
چوبک ترجیح داده تا به جای اشارهی مستقیم به منش پریمان به عنوان گرشاسب (=دارندهی اسب لاغر) از اسبی زرد، لاغر و اسطورهای یادکند که تکشاخی جادویی بر پیشانی دارد. آنچه این اسب از رفتار پهلوانی با کارگزاران اهریمن میکند، بهتر میتواند هویت او را معرفی کند. «مهرک در حالی که پدر و مادر خود را بر پشت گرفته به دیار اهریمن فراز میآید. در سرزمین اهریمن، گرازان بر آدمیان فرمان می رانند. اهریمن، اژدهای شاخدار را به جنگ مهرک میفرستد اما مهرک جستی زد و بر گُردهی اژدها برآمد و نیمروز تمام تاخت زد و چون او را ناتوان ساخت، شاخ خود به تهیگاه او فروبرد و جگرش را بیرون کشید.» (ص219)
در کتاب مقدس اوِستا (یشتها /40) در بارهی آویختن گرشاسب با این اژدها چنین آمده است: «گرشاسب اژدهای شاخدار، آن زهرآلودِ زردرنگ دارای هزار شکم و بینی و گردن... آن فــرو برندهی اسبان و مردان را [فروکوفت و] کشت.» (7) دومین نبرد مهرک در داستان چوبک با َگندَرِو بزرگ جاسوسان اهریمن و تباه کردن اوست. در اوِستا (یشتها/ 41) این نبرد نیز تصریح شده است: «گرشاسب، گندرو، زرینپاشنه را کشت؛ [آن دیو تبهکار] که با پوزهی گشاده برای تباه کردن جهان راستی برخاسته بود.» (8) در گرشاسب نامهی "اسدی توسی" از درآویختن گرشاسب، با اژدها چنین یاد شده است:
به گــــرز گـــران یاخت مــــرد دلیر درآمد خــروشنده چـون تند شیر
سـر و مغـز آمیخت با خاک و خـون شد آن جانور کوه ِ جنگی نگون (9)
از آویز مهرک، با اژدهای شاخدار، و گندرو، میتوان دریافت که مهرک، کسی جز گرشاسبِ یل، نیست الاّ این که چوبک، اندک تصرفی هدفمند در آن کرده است. یونگ، مینویسد: اسب تک شاخ، هم نمادی از روح، روح القدس، است و هم به نظر برخی از اندیشمندان همان سویهی "شرّ آدمی" است: «اصلا حیوانی است هیولایی و افسانهای که در وجود خود تضاد درونی، نوعی اضداد ( Complexio oppositorurn ) رانیز تشکیل میدهد و به همین دلیل، مظهر مناسب هیولای نر ـ مادهی کیمیاگری است.» (10) آنچه جنبهی نمادین این اسب را تأیید میکند، هم بالدار بودن این اسب است که به توانایی پرواز روح، اشاره دارد، هم میتواند تاریکیها را بزداید و بصیرت بیافریند و هم به جنبهی جسمانی و هیولایی و مادّی آدمی نظر دارد که با تباهی قرین است. اسب تک شاخ میتواند سرزمین تاریک اهریمن را روشن و کوران را بینا سازد:« مردمان ـ که همیشه در تاریکی زیسته بودند ـ اندک اندک چشمانشان به روشنی گرایید. »(ص224)
با این همه، روند کاستی و دگرگونی منش تباه مهرک، و مادرش هنگامی نمود مییابد که اهریمن پیشنهاد میکند خواهر خود "جَهی" را به مهرک، و مادر مهرک، پریزاد، را به او دهد تا با این وصلت به شرایط مهرک، تن در دهد. مهرک، میپذیرد: خود با جهی، میآمیزد و مادر خود را به اهریمن، میبخشد. اینک دیگر همان زیانکاری نخستین، آمیزش "مرد دهگان" با دیو زن، تکرار میشود: «در دم، زمین و آسمان سیاه و پلید گشت و فرّ کیانی از او بگریخت و در ژرفای دریای فراخکرت پنهان شد، از آن که مادر خود به اهریمن به زنی داده بود و خود با ماده دیوی پیوند گرفته بود. آن گاه سیاهی بر روشنایی چیره گشت... و آنگاه مهرک زن خویش را پیرزالی پلید و بدبو یافت که سوسماران بر تن او لانه داشتند و آنگاه پریزاد شوی خود را دیوی سهمگین یافت که ماران و کژدمان در تن او خانه کرده بودند.» (صص229ـ 228)
در یک روایت پهلوی با عنوان "داستان روان کرشاسب" آمده که انگیزهی رنجش "هرمزد" و از "گرشاسب" این است که وی، آتش را آزرده است. با این همه برخی مفسران بر این باورند که دلیل رنجش هرمزد، از گرشاسب، تنها بی حرمتی به آتش و خاموش شدن تصادفی آن در نبرد میان وی با اژدهای شاخدار نبوده است.» مهرداد بهار، مینویسد: «میتوان گمان کرد که گناه کرشاسپ در کشتن آتش، مربــوط به پیوستن با این دیــوزن است که نام او خنثئیتی است.» (11) و
ژاله آموزگار، نیز مینویسد: «گرشاسب از پری خناثئیتی در کابلستان فریب میخورد و به او میپیوندد و با بی احترامی به آتش... جزء گناهکاران میشود.» (12)
این دادهها به خواننده کمک میکند تا دریابد که آنچه مرد دهگان، گرشاسب، و اسب تک شاخ، از گزند آن برکنار نیستند، کامخواهی و ناهشیاری آنان است. اسب تک شاخ، نیز آمیزهای از دو نیروی خیر و شر، سویههای اهورایی و اهریمنی و تن و جان آدمیزاد است. در داستان چوبک، چون دیوی به نام چهرک، خود را به هیئت زنی زیبا بااندامی نیکو به اسب تک شاخ، مینماید، اسب بی درنگ مهر او به دل میگیرد. (ص222)
4. معارضه میان چوبک و هدایت:
در این داستان، قراینی هست که نشان میدهد نویسنده به معارضه با یکی از داستانهای صادق هدایت، به نام آب حیات(1323) برخاسته است. در این داستان عامیانه و فولکلوریک، سه پسر یک پینهدوز در پی خشکسال با وی وداع گفته هر یک به راهی میروند. از این سه برادر، یکی بر کشور زرافشان، حاکم میشود و برق طلا، دیدگانش را فرو میپوشاند. برادر دیگر در کشور ماه تابان، به تولید عرق و تریاک فرمان میدهد و بر رعیت به جان آمده سخت میگیرد و سومی، احمدک، به کشور همیشه بهار، رسیده از سرچشمهی آب زندگی سیراب میشود و با پیروزی بر برادران بی وفای خود، صلح، پیشرفت و آزادی را با خود به دو کشور زرافشان و ماه تابان ارمغان میبرد. در این داستان تمثیلی، کشور آب حیات، همان کشور شوراها، و کعبهی آمال زحمتکشان آن روزگار بوده که احمدک، در آنجا به خودآگاهی طبقاتی، (= آب حیات رسیده است. او میگوید: «کور و کر بودم؛ چشم و گوشم در اینجا واز شد. لذت تنفس در هوای آزاد و کارِ با تفریح رو اینجا شناختم.» (13) میکوشیم ضمن سنجش هر دو داستان، به سویههای اجتماعی و نمادین آن نیز راه یابیم:
· سرزمین تاریک، ایران است:
در هر دو داستان، از سرزمینی تاریک و مردمی کور و کثیف سخن میرود. در "آب زندگی" آمده است: «احمدک دید چند نفر قراول کور با زره و کاهخود طلا آنجا دور هم نشسته بودند و وافور میکشیدند... زمین بایر افتاده بود؛ پرندگان گریخته بودند و درختها خشکیده بود.» (زنده به گور/79) احمدک، به یاری آب حیات، چشم مردم را باز میکند. در داستان چوبک، هم چون مهرک، به دیار اهریمن میرسد، کشوری تاریک و بی خورشید و ماه میبیند: «مردم هیچگاه نور ندیده بودند... آنها از ترس گرازان زبان خود را نیز فراموش کرده بودند... مهر از میانشان رخت بربسته بود و همه دشمن هم بودند.» (ص216) اما «چون مهرک به آن سرزمین فرودآمد، از درخشش پیکر او، سیاهی از آن سامان گریخت.» (ص217)
· فرمانروایان، از مردم بهرهکشی میکنند: در کشور زرافشان، احمدک دید مـــردم، همـه کور و کثیف و ناخوش و فقیر کنار رودخانهای... با زنجیرهای طلا... بسته شده بودند و با دستهای پینه بسته و بازوان گلآلود از صبح تا شام زیر شلاق کشیکچیها طلا میشستند... تنها تفریح آنان، کشیدن وافور و خوردن عرق بود.» (زنده به گور/79) کشور زرافشان، استعارهای از ایران است که مردمش بر روی دریای طلای سیاه زندگی میکنند اما با خرافهپرستی، نادانی و کشیدن تریاک و عطلت روزگار میگذرانند. در پریزاد و پریان نیز گرازان بر مردم فرمانروایی میکنند: «آدمها را به خیش میبستند و بر آنان تازیانه میزدند ؛ بر آنها سوار میشدند و از آنها بار میکشیدند... خویشی و برادری، از مردم آن سامان رخت بربسته بود.» (ص217)
· دو داستان، اغراضی متفاوت دارند: هدایت، در سال 1323 و در اوج آوازهگــریهــای تهییجی حزب توده ی ایران و تبلیغآموزهای سوسیالیستی در کشور شوراها، دو اثر آفرید: نخستین، همین داستان کوتاه آب زندگی در سال 1323 بود که زمینههای فولکلوریک بسیار غنی داشت و یک سال بعد رمان حاجی آقا را نوشت که هرگز به پای این داستان کوتاه نرسید. پس از تجربهی تاریخی و شکست فرقه ی دموکرات آذربایجان، در 1325، هدایت، بسیار افسرده شد و امید کوتاه مدتش به باد رفت. چوبک، خوشبختانه زیر تأثیر این آموزهها قرار نگرفت و با توجه به تجربهی هدایت، اثری آفرید که نشانهی هشیاری سیاسی بیشتر او بود.
هدایت، داستان آب حیات را بر پسزمینهی داستان "یوسف و زلیخا" و نفاق و غدر برادران و چوبک، داستان خود را بر پایهی اسطورهی گشتاسب طرحریزی کرده است. گشتاسب ضمن این که نیت "خیر" دارد و دلاور افتاده، سخت کامخواه است و به تندی فریب میخورد. او با دادن مادر خود (مام وطن) به اهریمن (شاه ایران) و ازدواج با خواهر دیوزادش (سازش با دشمن طبقاتی) از آرمان نخستین خود دور میشود. در این حال، چوبک، موضعگیری متفاوتی با جهتگری هدایت دارد. کارنامهی درخشان نخستین و سازش ننگین بعدی هر دو قهرمان اسطورهای و تاریخی نشان میدهد که گشتاسب، پریمان، یا مهرک، جز دکتر محمد بهرامی، دبیرکل حزب تودهای ایران در مقطع پیروزی کودتای انگلیسی ـ آمریکایی در سال 1332، کسی نیست. بزرگ علوی، در رمان روایت، این شخصیت را افشا کرده است. به باور وی وقتی دکتر بهرامی به عنوان یکی از برجستهترین شخصیتهای پنجاه و سه نفر در سال 1316 میتوانست خوب پایداری کند و حسرت اعترافات کذایی را بر دل زندانبانان و شکنجهگران خود بگذارد، به دلیل ایمانش به آرمانهایی بود که به آنها ایمان داشت و هنگامی که از رادیوی کودتاگران تنفرنامهی حزبی خود را میخواند و زبان به ستایش شاه میآلود، به دلیل بی ایمانی به همان آرمانهــــا بود. دکتر محمد بهرامی در آغاز گفتار رادیویی خود میگوید که هنگام تحصیل در آلمان از روی سادگی، اغفال شده و به "دام" کمونیسم افتاده و پس از شهریور 1320 یکی از بانیان حزب تودهی بیگانهپرست شده است. او در پایان گفتار رادیویی خود میافزاید: «در خاتمه، با شرمساری از خاکپای همایونی طلب عفو مینمایم و قول میدهم که اگر مورد عفو قرارگیرم، از راه طبابت... ارتزاق خواهم کرد و دیگر لقمهی جاسوسی و خیانت به دهان خود و فرزندانم نخواهم گذاشت.» (14) رفتار حماسی " مهرک " با " گندَرِو " و " اژدهای شاخدار " نمودی از همان سویه ی روحانی و آسمانی " اسب تک شاخ " و " فره " ایزدی " گشتاسب " و تراژدی سقوط این دو، نمودی از سویه ی کامخواهی، جسمانی و زمینی این نمادهاست.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن