تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):حق، سنگين و تلخ است و باطل، سبك و شيرين و بسا خواهش و هوا و هوسى كه لحظه اى بيش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826874231




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از ماكياول تا لاك(1)


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:

◄ نوزايي و تحول انديشه سياسي در عصر جديد

يكي از تفاوتهاي اصولي تفكرات عصر جديد با دورهي قبل، ويژگي انديشه سياسي در اين دوره است. مشكل اساسي انديشمندان عصر جديد برخورد با مقتصيات جامعه سنتي و قرون وسطايي بود. با پيشرفت طبقه متوسط تجاري و بازرگاني و تحول در ابعاد اقتصادي، اجتماعي ساخت سياسي نيز دگرگون شد و به صورت حركتي منظم در پاسخ به طبقه جديد عمل كرد.

با توجه به اين كه در دوره قرون وسطي اقتصاد بشري به شكل اقتصاد كشاورزي و زمينداري بود، ساختمان دولت و سيستم حكومتي نيز به شكل فئودالي بود كه با واگذاري اختيارات به اشخاص و دادن امتيازات به آنها قدرت شاه از بالا به پايين منتقل ميشد. در كنار اين سيستم، مسيحيت و بينش كليسايي نيز مطرح بود. در حالي كه در عصر جديد با رشد تجارت و بازرگاني و ظهور طبقه بورژوازي فروپاشي در ساخت اقتصاد فئودالي صورت پذيرفت و اين امر تغيير در ساخت سياسي حكومت را امري ضروري ساخت. پيدايش مكتب استبداد در پاسخ به چنين شرايطي شكل گرفت. از آنجا كه طبقه جديد براي عقب راندن فئودالها و كاهش قدرت كليسا براي وحدت بازار داخلي نيازمند يك قدرت برتر بود، به پادشاهان روي آورد تا با كمك آنها به سركوب فئودالها و اشراف بپردازد.

حمايت بازرگانان و طبقه متوسط از شاهان براي اعمال حاكميت تام به پيدايش حكومتهاي مستقل ملي منجر شد. با مشخص شدن حدود و ثغور ملي زبان و ادبيات ملي شكل گرفت و به كمك همين ادبيات ملي ترجمه متون كتب مقدس آغاز شد و سرانجام ضربات اساسي را بر كنترل و اعمال حاكميت كليسا وارد كرد. پادشاهان كه سخنگوي منافع ملي شدند با دريافت ماليات از طبقه متوسط جديد به تقويت ارتش ملي پرداخته و به سركوب ساختار ديوانسالاري اشراف و فئودالها پرداختند و توانستند آنها را از صحنه سياسي عقب برانند. در اين زمينه دو تئوري مطرح شد، نخست تئوري الهي بودن سلطنت در برابر الهي بودن قدرت پاپ و ديگري تئوري قدرت مطلقه و فائقه دولت. در فاصله قرون پانزدهم تا هفدهم ميلادي مكتبي پديد آمد به نام قدرت مطلقه كه اين مكتب در انديشه سياسي توماس هابس اوج گرفت. اما در قرن هفدهم ميلادي با از دست رفتن قدرت پاپها و فئودالها ديگر نيازي به مكتب استبداد ديده نميشد. رشد و گسترش مناسبات بورژوايي و كسب ثروت بيشتر از سوي آنان خشم پادشاهان اروپايي را برانگيخت. پادشاهان با ايجاد موانع بر سر راه بورژوازي موجبات آسيب و زيان آنان را فراهم كردند؛ يعني قدرت مطلقه ديگر براي طبقه متوسط مضر بود. با چنين تحولاتي افكار جديدي در بعد انديشه سياسي بروز كرد كه ميتوانست با طرح حقوق طبيعي و بينالمللي در برابر قدرت فرمانروايان حقوق ملت را مطرح كند. بدين معني كه توافق بين ملت و حكومت بر اساس ميثاق و پيمان اجتماعي صورت گرفت و اگر دولت يا حاكميت به پيمان خود عمل نكند، شورش حق ملت است. بدين شكل ايدهي شورش، طغيان و سرانجام انقلاب به صورت پادزهري براي مكتب استبداد درآمد و با طرح عقايد حقوق خصوصي، عمومي و بينالمللي حاكميت مطلقه شاه را زير سوال برد و در برابر حقوق شاه حقوق ملت مطرح شد.(1)

بدين ترتيب در اروپاي عصر جديد از ماكياول تا لاك شاهد احياء تفكرات باستان و تحول انديشه سياسي از شكل استبدادي مطلقه به سوي انقلاب هستيم.



الف) آراء و عقايد ماكياول (1469-1527 م.)

ماكياول(2) نخستين كسي است كه تقريباً بعد از دو هزار سال پس از مرگ ارسطو به مفهوم انديشه سياسي جان تازهاي بخشيد و موضوع دولت و قدرت را در چهارچوب جديدي مطرح كرد و بنياد انديشه جديد سياسي را پيريزي كرد. ماكياول متعلق به عصري است كه دو پديده رنسانس و رفرم مذهبي در غرب ظاهر شده است. در اين دوره فئوداليسم به تدريج در مسير انحطاط سير ميكند و نظام سرواژي در حال فروپاشي است و روابط بورژوازي جاي آن را ميگيرد. اين امر بين ايدئالهاي عصر جديد و قرون وسطي شكاف ايجاد خواهد كرد. در اين دوره شاهد تحولات سياسي، اقتصادي، علمي و فرهنگي هستيم و ماكياول به چنين دورهاي تعلق دارد كه تفكر نوگرايي را در آثارش منعكس ميكند. آراء سياسي او از بسياري جهات با آراء متفكران قبل تفاوت دارد. عصر ماكياول عصر انحطاط فئوداليسم و فروپاشي جهانبيني قرون وسطايي است. با برداشتهاي جديدي كه از كائنات، ستارهشناسي و علوم هيات به وسيله گاليله و كپرنيك انجام ميگيرد، به تبع آن تحول در آراء سياسي نيز شكل ميگيرد. انديشه سياسي ماكياول تحت تاثير چنين شرايطي پديدار ميشود. براي شناخت هر چه بيشتر ماكياول نيازمند شناخت اوضاع و احوال او هستيم. ماكياول ممكن است فرزند خلف عصر خويش باشد. به همين دليل براي شناخت تفكرات او ضرورت دارد كه سير زندگي شخصي و سياسي او تا حدودي روشن شود.

ماكياول در نيمه قرن پانزدهم ميلادي متولد شد. با توجه به اين كه او در يك خانواده متوسط متولد شده بود، اما خانوادهاش در كار حكومت دست داشتند. مخصوصاً پدر او كه حقوقدان بود و به نظر ميرسد ماكياول نيز تحصيلات حقوق داشته است. محل تولد او شهر فلورانس ايتالياست. شهري كه از لحاظ تجارت و بازرگاني و وجود كارخانههاي ريسندگي معروفيت خاصي داشت و جزء شهرهاي مهم ايتاليا در عصر رنسانس تلقي ميشد. در اين عصر خانواده مديچي حكومت ميكردند و در اين دولتشهر از امكانات سياسي و اقتصادي فوقالعادهاي برخوردار بودند. به گونهاي كه اين خانواده وابسته به محافل بانكي و مالي بودند و در پيشرفت رنسانس ايتاليا نقش اساسي داشتند. شرايط تاريخي ايتاليا به گونهاي بود كه هر يك از خانوادههاي آن مدعي حكومت بودند و از آنجا كه ايتاليا هيچگاه متحد و يكپارچه نشده بود، دولتشهرهاي آن ميكوشيدند تا تعادل قدرت را حفظ كنند. دولتهايي چون ونيز، فلورانس، ناپل و جنوا جزء دولتهايي بودند كه به تعادل نظر ميانديشيدند. اوضاع و احوال ايتاليا به دليل عدم اتحاد آن مشكلات فراواني را براي آن كشور فراهم كرده بود.(3) به گونهاي كه كشورهايي چون فرانسه و اسپانيا به اين كشور چشم داشتند و حملاتي را نيز عليه ايتاليا انجام دادند. اين شرايط موجب شد كه در زمان جانشينان خانواده مديچي، يعني پير، فلورانس سقوط كند و يك كشيش با تبليغات خود به صحنه آمد و حكومت را به دست گرفت. اين كشيش مردم را به زندگي اخروي و ترك زندگي دنيوي و تجملاتي تشويق كرد. اما فعاليتهاي سياسي اين زمان به يك دولتشهر محدود نبود. پاپ الكساندر ششم معروف به بورژيا با دولت فرانسه تماسهايي برقرار كرد و سبب شد كه اين كشيش را سرنگون و اعدام كنند. در اواخر قرن پانزدهم ماكياول موفق شد شغلي را در تشكيلات دولت جمهوري به دست آورد. اين جمهوري به وسيلهي ساوونارولا(4) از سال 1493 به بعد در فلورانس ايجاد شده بود. جمهوري ظاهري ساوونارولا بر پايههاي ديكتاتوري مذهبي با سيمايي دموكراتيك همراه با زهدگرايي و رياضتكشي بود كه به وسيله يك شبكه خبرچيني گسترده به وجود آمده بود.

در تشكيلات اين دولت جمهوري ماكياول دبير دولت شد. اين شغل به او اجازه داد كه ترقي كند. مقام مسئول شهر او را همراه سفرا به اطراف واكناف ميفرستاد. ماكياول چهارده سال اين سمت را دارا بود و به كشورهاي زيادي مسافرت كرد و از راز و رمز فنون سياست به معني عملي كلمه آگاهي يافت و نفس سياست را درك نمود. بعد از تغيير اوضاع و احوال سرانجام هنگامي كه طرفداران جمهوري تضعيف شدند، پاپ توانست به كمك فرانسه جمهوري را براندازد. اين گونه بود كه مجدداً خانواده مديچي به قدرت رسيدند و اين بازگشت مترادف با تبعيد ماكياول شد. سرانجام دوستان وي تلاش كردند كه روابط او را با خانواده مديچي التيام بخشند و موفق شدند او را به فلورانس بازگردانند. او كه شغلي را در اين زمان به دست آورد به تاليف اثر معروف خود پرداخت، اما كمي بعد دوباره اوضاع و احوال فلورانس دگرگون شد. اين مساله همزمان با رفرم مذهبي بود. چون پاپ از خانواده مديچي حمايت ميكرد، پس از اين كه پاپ تضعيف شد خانواده مديچي هم سقوط كرد و مجدداً حكومت جمهوري روي كار آمد. ماكياول مايل بود كه مجدداً شغل دبيري حكومت را به دست آورد. اما حكومت جمهوري ديگر او را نپذيرفت و كس ديگري را براي اين شغل منصوب كرد. چند سال بعد هم ماكياول از دنيا رفت. مسلماً اينجا اوضاع و احوال زمان ماكياول و وضعيت دولتشهرهاي ايتاليا تا حدودي در فهم آراء سياسي ماكياول تاثيرگذار است. هر چند كه ماكياول آثار متعددي دارد، اما يك اثر او مشهور است و آن كتابي است با عنوان «حكومتهاي پادشاهي» يا پرنس كه در زبان فارسي با نام شهريار شناخته شده است.(5) اين اثر دستورالعملهايي در خصوص زندگي سياسي دارد. قساوت، جنايت و كشت و كشتار به طور عادي در اين اثر توصيه شده است. اين كتاب خصوصيات اخلاقي ندارد و به نظر ميرسد كه او اين اثر را به دوستانش ارائه و اشاره كرده كه اين كتاب ماحصل تجارب سياسي اوست. اما از آنجا كه اين كتاب را به فردي به نام «ژولين» از خانواده مديچي تقديم كرده بود موضوع اهميت پيدا كرد. هر چند كه اين كتاب براي خواص و براي كساني كه در كار حكومت دست داشتند نوشته شده بود، ولي بعد از مرگ او در عرض بيست سال 25 بار چاپ شد. مسائلي كه در اين كتاب وجود دارد انسان را دچار حيرت ميكند. به گونهاي كه توصيه هر عملي و هر خيانتي از جانب او براي حفظ قدرت اين تصور را به وجود ميآورد كه افكار او شيطاني است. طوري كه «باتلر» نام كوچك او را مترادف شيطان ميداند.(6) اين اثر واكنش كليسا را نيز در بر گرفت و كليسا آن را جزء كتب ضاله معرفي كرد و سوزاند. مطالب اين اثر ماكياول را در قرون شانزدهم و هفدهم به عنوان يكي از افراد بدنام معرفي كرد. اين مطلب حكايت از آن دارد كه گفتههاي او مورد توجه قرار نگرفت بلكه اعمالي كه بر اساس گفتههاي او انجام شد مورد توجه قرار گرفت. اما با گذشت زمان، هنگامي كه كليساي كاتوليك تضعيف شد و دولتهاي مستقل ملي شكل گرفتند، وضعيت ماكياول و نظرگاههاي پيرامون شخصيت او تغيير كرد.به گونهاي كه عدهاي او را نماينده آزادي و اتحاد ملي تلقي كردند. مهمترين اصل در تئوري ماكياول وحدت بخشي ايتاليا بود. به همين دليل او را سخنگوي آزادي ايتاليا مينامند. تا قرن نوزدهم و حتي پس از انقلاب كبير كه مفاهيم ناسيوناليستي گسترش يافت، ماكياول به عنوان نماينده آتشين ناسيوناليسم معرفي شد. حتي در سال 1869 كه سال وحدت ايتاليا بود، چهارصدمين سال تولد او را جشن گرفتند. اين شهرت ماكياول تمامي گذشته او را تحتالشعاع قرار داد. به رغم اظهار نظرهايي كه در مورد اين شخصيت صورت گرفته بايد گفت كه هر دو برداشت صحيح است؛ اما هيچ يك گوياي حقيقت نيست. ماكياول آن طور كه بايد و شايد شناخته نشد و شناخت حقيقي او فقط از طريق آثارش ميسر است.

كتاب شهريار ماكياول، كتابي نسبتاً مختصر و برخلاف آثار ديگر متفكران كتاب پيچيدهاي نيست. مطلبي كه در آن جلب توجه ميكند نگرش جديدي است كه وي كه در مورد سياست دارد. ماكياول يك فيلسوف نيست كه دستگاه فلسفي خلق كند؛ بلكه وقايع عملي سياست را مطرح ميكند و اين موضوع او را از اوتوپياسازي دور كرده است. نگرش ماكياول تا حد زيادي متاثر از عصر خويش است. هنگامي كه او در ايتاليا بود اين كشور گرفتار نظام دولتشهري و پراكندگي بود و اشخاصي كه در ايتاليا بودند عموماً شخصيتهاي تاريخي بودند كه ماكياول آنها را ميشناخت. بنابراين نوشتههاي او واقعيتهايي بود كه از خانوادههاي سلطنتي ايتاليا سر ميزد. صراحت و صداقت ماكياول در اين است كه او حقايق را بيان كرده و به خوبي و بدي اعمال كاري نداشته است.

مساله ديگري كه در اثر او جلب توجه ميكند برداشت او از انسان و تاريخ است. او معتقد است كه زمان تغيير ميكند ولي چيزي كه تغيير نمييابد نفس انسان است. انسان به لحاظ فطرت و روانشناسي تغيير نمييابد. انسان موجودي است زياده طلب و به آنچه دارد قانع نيست و هميشه از وضعيت خود ناراضي است. انسان موجودي است دو بعدي. امكانات انسان كم اما آرزوها و اميالش زياد است. به همين دليل انسان هميشه ناراضي باقي ميماند و نسبت به گذشته حسرت ميخورد و آن را طلايي ميبيند. پس انسان در طول تاريخ تغيير نميكند. وي بر اين عقيده است كه شناخت انسان مهم است. حتي زماني كه ميخواهد در مورد انسان و حكومت تحقيق كند ميگويد كه چيزي نيست جز علم شناخت مردم. برداشت او از تاريخ اين است كه ميگويد هر آنچه از حوادث تاريخي ديده ميشود تكرار گذشته است و هرچه نسبت به حوادث گذشته شناخت پيدا كنيم ميتوانيم آينده را پيشبيني كنيم و مشكلات آن را حل نماييم. او معتقد است كه چاره درد، تاريخ است و از طريق مطالعه تاريخ ميتوان مشكلات دولت و حكومت را حل كرد. وي حتي در يكي از كتابهايش با عنوان ده گفتار در باب لئوي به شواهد و مصاديقي اشاره ميكند. اين دو خصوصيت يعني شناخت روانشناسي انسان و شناخت تاريخ تا حدودي به فكرش ميدان ميدهد. از نظر او انسان، شرير، بدطبيعت و بدذات است و اين موضوع همواره در هنگام طرح مساله حكومت بايد در ذهن حاكم وجود داشته باشد كه با مردمي بد و شرور سر و كار دارد. بنابراين نميتوان با مردم صداقت رفتاري داشت. او در سياست اصولي را پياده ميكند كه در بعد اخلاقي جايگاهي ندارد، هر چند كه به مسائل ايماني هم ميپردازد. شكافي كه ايده ماكياول را از قرون وسطي جدا ميسازد اين است كه او در توجيه قدرت از دين كمك نميگيرد و معتقد است كه سخنان متفكران قرون وسطايي كه حكومت منشا الهي دارد قابل قبول نيست. او ميگويد دولتهايي كه در ايتاليا به وجود آمدند، هيچ يك منشا الهي نداشتهاند، بلكه به مدد شمشير و خونريزي قدرت را كسب كردهاند. بدين وسيله او منشا الهي قدرت فرمانروايان را رد ميكند و بر اين عقيده است كه دين هنگامي ميتواند مفيد باشد كه در خدمت دولت باشد. او دين را غايت نميداند بلكه آن را وسيلهاي براي خدمت به دولت ميداند. اينجاست كه از كليسا انتقاد ميكند و آن اين كه ميگويد: دين در دنياي قديم كاربرد داشته، زيرا در خدمت دولت بوده و قدرت را تضمين ميكرده است. او معتقد است كه اگر جنس مردم ايتاليا خراب شده است، همه به دليل مسيحيت است؛ زيرا مسيحيت به جاي قوي كردن فيزيكي، روح افراد را تقويت ميكند. از نظر او كليسايي كه در مركز ايتالياست مانع وحدت ايتاليا شده است. بدين ترتيب هر چند كه او دين را ميپذيرد اما آن را براي خدمت به دولت ميداند و از نظر او ديگر قدرت، منشا متافيزيكي ندارد. از سوي ديگر ماكياول در بعد اخلاقي نيز از مفاهيم ديني فاصله ميگيرد و تمامي سخنانش را در باب فرمانروايان ميگويد نه مردم. از نظر او با شناختي كه از روانشناسي انسان داريم فرمانروا به لحاظ خصوصيات اخلاقي بايد بداند كه در سياست، اخلاقيات ضرورتي ندارد. البته او نميگويد كه اخلاقيات بد است، بلكه ميگويد براي فرمانروا و حاكم ضرورتي ندارد و نبايد وي پايبند تعهدات اخلاقي شود چرا كه به زيان اوست. رعايت نكردن اصول اخلاقي به سبب مصالح عاليه دولت و نفع حكومت است، پس دولت بايد رذايل را جايگزين فضايل سازد و پا بر روي موازين اخلاقي بگذارد. در گذشته فرمانروا در كنار موجود نيمه انساني و نيمه حيواني تعليم مييافت، پس سياست هم يك نيمه انساني و يك نيمه حيواني دارد و دولت بايد يك بعد حيواني همچون روباه داشته باشد كه مكر را به كار ببرد و يك بعدش شير باشد كه بر دشمنانش بتازد. ماكياول هيچ دغدغه اخلاقي ندارد و توصيه ميكند كه هرگاه ضرورت ايجاب كند، فرمانروا بايد هزاران تن را از بين ببرد و به هر وسيلهاي كه ميشود قدرت را حفظ كند.(7)

هنگامي كه ماكياول در باب انواع حكومت سخن ميگويد، دو نوع حكومت را بر ميشمارد: يكي حكومت موروثي و پادشاهي و ديگري حكومت اكتسابي. دربارهي نوع اول توضيح زيادي نميدهد، بلكه معتقد است كه فرمانروا جانشين نياكان خويش است. در حالي كه بحث عمده او پيرامون حكومتهاي اكتسابي است. او معتقد است كه شرايطي موجب شده است كه فرد قدرت را به دست آورد و همان شرايط به او كمك ميكند كه در قدرت بماند. از نظر او اين دولتها پايه چنداني ندارند. يعني كسب قدرت سخت است، اما سختتر از آن حفظ قدرت است. تلاش ماكياول اين است كه به فرمانروايان بياموزد كه چگونه قدرت را به دست آورند و آن را حفظ كنند. او ميگويد سياست عملي عبارت است از يك فن يعني شناخت مردم. وقتي كه فرمانروا ميخواهد حكومت كند بايد مردم را بشناسد. يعني نميتوان به مردم اعتماد كرد و اتكا داشت. از نظر او شهرياري با زور و قدرت مترادف است. او با علاقه تمام خود را طرفدار بر پا داشتن چريكهاي ملي نشان ميدهد و رو به شاهزاده توصيه ميكند كه هيچگاه بر سربازان مزدور خويش تكيه نكند.(8)

از نظر ماكياول قانون طبيعت بر اساس زور استوار است و هر دولتي كه بخت و شانس با او ياري كند به توسعه طلبي ميپردازد. پس نفس گسترش دولتها امري طبيعي است؛ اما اگر دولتي امكانات توسعه طلبي ندارد و بخواهد به اين امر بپردازد، بيهوده تلاش كرده است. از نظر او نوع ديگر شهرياري ضميمه كردن قلمرو ديگري به قلمرو خويش است و از آنجا كه حفظ اين قلمرو مشكل است، بايد مردم اين سرزمين را قتل عام كرد تا خطري براي دولت نباشد. در اينجا ترحم، شفقت و عاطفه معنايي ندارد و اگر فرمانروا اين كار را بكند اشتباهي كرده كه موجب نابودي حكومتش ميشود. به اين دليل عدهاي ماكياول را متهم ميكنند كه او همه نوع اعمال و جناياتي را توصيه كرده است. در حالي كه بايد گفت بين نويسنده و زندگي شخصي و كردار او با آثاري كه خلق كرده است تفاوت وجود دارد. او در زندگي شخصياش هيچگاه چنين رفتاري را نداشته است، اما در اثرش اين سخنان را اظهار ميكند. پس بايد اثر او را از زندگي شخصياش جدا كرد. از نظر ماكياول اثر او داراي علم سياست است و علم سياست يك فن است. پس نميتوان درباره يك فن، قضاوت اخلاقي نمود. او نميتوانسته پيامدهاي نظرياتش را بررسي كند، همچون شيميداني كه با ساختن يك سمّ نميتواند كاربردهاي گوناگون آن را پيشبيني كند. از اين نظر ميتوان گفت كه كار او تا حدودي توجيهپذير است، چرا كه به سياست به عنوان يك فن حكومتداري نگاه و پارهاي از مسائل سياسي را به طور علمي مطرح كرده است. ماكياول به رغم نظرياتش فردي منطقي است؛ اما در جاهايي به تنگنا ميافتد و دچار تناقضگويي ميشود. در بحث درباره حكومتهاي تازه به دوران رسيده معتقد است كه بعضي از اين حكومتها ناگهان از بين ميروند. او در اين مورد معتقد است كه انسان موجودي است كه هميشه در تلاش و كوشش است و در فكر تغيير و دگرگوني و اين تنوعطلبي بدعت است.

از آنجا كه منجمان با دقت در ستارگان، آينده افراد را پيشبيني ميكردند، ماكياول هم تحتتأثير اين بينش بود كه ستارگان در انسان تأثير ميگذارند. اينجاست كه عنصر بخت و شانس به صحنه ميآيد؛ يعني حكومتهايي كه باقي ميمانند بخت همراهشان است و شانس دارند. اما بايد گفت اگر تقدير و مشيت الهي سرنوشت انسان را ميسازد پس انسان خود چكاره است. در اينباره او مقداري متعادلتر شده و معتقد است كه بخشي از سرنوشت انسان در دست خودش است و بخشي در دست بخت و تقدير. يعني انسان ميتواند با پيشبينيهايي از بخت بد جلوگيري كند. اين چنين است كه به امير و فرمانروا توصيه ميكند براي گريز از بخت بد بايد همواره آماده باشد و به مبارزه با آن بپردازد. او معتقد است كه موعظه و نصيحت موجب حفظ قدرت نميشود بلكه شمشير و نظامگيري است كه موجب به وجود آمدن حكومت، قدرت و حفظ آن ميشود.

ماكياول معتقد است كه قدرت به دو صورت است يا به كمك قوانين و يا به كمك زور. از نظر او قوانين خوب هنگامي خوب است كه زور هم پشت آن باشد و معتقد است كه با شمشير خوب ميتوان قدرت را خوب حفظ كرد. از سوي ديگر براي حفظ ارتش نياز به ضرابخانه است تا افراد از لحاظ مالي تأمين شوند. پس فنون كشورگشايي از نظر او، شمشير خوب و طلاي خوب است. تنها اين دو مورد است كه ياور فرمانرواست. غير از اين حكومت او ساقط خواهد شد. او اعتقادي به ارتش مزدور ندارد. از نظر او مردم خود بايد از كشورشان دفاع كنند.(9)

بيشتر نظرها بر اين است كه ماكياول فردي خلاق در زمينه سياست است. انديشه او در زمان اثر ميكند و اين اثر به دو صورت است: 1) شناخت روشها و كاربردهايي كه مرسوم بود و 2) كاربرد روشهاي عاقلانهتري در حكومت. ماكياول نخستين كسي بود كه بر اصل قوميت و ناسيوناليسم صحّه گذاشت. از نظر او براي دولت شهرهاي ايتاليا اتحاد آنها و ايجاد حكومتهاي قومي ضرورت دارد. هرچند كه او به خلق يك تفكر نظري نپرداخت اما در زمينه مسائل سياسي اثر گذاشت. وقتي به اين جنبهها اهميت داده شود اثر ماكياول قابل فهم است. اينگونه است كه ماكياول در طول زمان دستخوش تحول شده است. تحولات عصر جديد، اين جهاني بودن حكومت را در نظر او مطرح كرد.

ماكياول به انقلاب هم توجه نشان داد. ذكر اين نكته لازم است كه ماكياول در سال 1527 در گذشت؛ اما اثر او چندين بار در رم و فلورانس به چاپ رسيد. در سال 1523 شخصي به نام «اگوستينونيفو» استاد دانشگاه «پيز» اين كتاب را به لاتين برگرداند و با بعضي دستكاريها و حذف فصل آخر، آن را به نام خود منتشر كرد و با عنوان جديدي به لاتين آن را به شارل كن اهدا نمود.(10)






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 374]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن