واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: ادب ايران - قيصر و تحرير محل نزاع
ادب ايران - قيصر و تحرير محل نزاع
حميدرضا توكلي:مهرماه امسال 20 سال از تاريخ نگارش «تحرير محل نزاع» گذشت. «تحرير محل نزاع» نام غريبي بود كه شفيعي كدكني بر مقدمه- و به تعبير دقيقتر «به جاي مقدمه»- خود بر كتاب موسيقي شعر نهاد. اين كتاب در تلفيق موفق آموزههاي سنتي بلاغت اسلام و ايران با رهيافتهاي نوين زيباشناسي و نقد ادبي فرنگي و نيز تحليل و تطبيق عميق و دقيق در قلمرو مصاديق گسترده شعر فارسي از نو خسروانيها تا شعر سپيد شاملو بايد يك استثنا قلمداد شود. در اين كتاب موسيقي در مفهومي بسيار فراخ به كار گرفته شده است و بر مجموعه هماهنگيها و تناسبهاي آوايي و حتي معنايي دلالت دارد. موسيقي شعر در ذهن و زبان شفيعي كدكني از سويي با نظريههاي نظام موسيقايي هستي گره ميخورد كه در نزد كساني چون اخوان الصفا يا مولانا يافتني است و از سويي با فهم صورتگرايان و ساختارگرايان سده بيستمي از صورت و ساخت و پيرنگ شعري پيوند ميگيرد. اما اين كتاب دانشگاهي در معناي دقيق و راستين واژه، با مقدمهاي نامتعارف آغاز ميشود.
مقدمهاي ستيهنده كه در حقيقت فرياد اعتراضي است بر تباهي مزاج شعر معاصر ايران و دوري آن از هنجار و هماهنگي موسيقايي، به ويژه در دهه 50 و 60. اين مقدمه در آن روزها فريادها برانگيخت. هرچند در آن از كسي نامي به زشتي برده نشد. با اين همه به نظر ميرسيد كه بسياري آن را طعنه واضحي به خود تلقي كردند!
اما آنچه مرا به نگاشتن اين يادداشت واداشت يكي اين است كه به گمان من جريان شعر ايران در اين دو دهه چنان پيش آمده و ميرود كه همچنان «تحرير محل نزاع» را بايد به عنوان مقدمهاي بر آن به شمار آورد. در مورد برخي كتابهاي سترگ پس از خواندن كتاب شوقمندانه به مقدمه بازميگرديم تا اشارات مجمل نويسنده را دريابيم- نه اينكه نويسنده برخلاف مخاطب درآمد را در پايان مينگارد. اگر مقدمه موسيقي شعر پس از تامل در شعر فارسي تا زمان نگارش مقدمه (مهر 67)، ستايش ما را در مورد بخردي و نكتهسنجي نويسنده برانگيزد، تامل در شعر اين دو دهه ما را مسحور ژرفنگري و رازبيني و آيندهشناسي اين صيرفي تجربه كار ميسازد. بهراستي اگر امروز نيك بنگريم، درمييابيم اين سخنان به تعبير فردوسي چه مايه با خرد برابر شده است. اما دردا كه غالبا ديدگان ما از نگاه تاريخي حتي به اندازه يك دهه بيبهره است. اين خود داستاني است، حاصلش دردي و نيازمند مجالي ديگر.
اما نكته ديگري كه شوق بازگشت بدان مقدمه را در من برانگيخت آن كه در روزهاي نخستين آبان به سالگرد پرواز شاعري ميرسيم كه شايد تنها استثناي حكم كلي آن مقدمه است. شفيعي نوشته بود: «نيما شعر فارسي را به نظام و موسيقي نزديكتر كرد. شعر نيما- با همه كوتاهي و بلندي مصراعهايش به ويژه در دو دهه آخر عمرش، در غالب موارد- به موسيقي نزديكتر از نظم سروش اصفهاني يا قاآني است. ولي در 20 سال اخير، به ويژه پس از انقلاب بهمنماه، به نظرم شعر جوان ايران دارد از حوزه پيشنهادي نيما دور ميشود. و به همين دليل شعر خوبي، در اين 10، 15 سال اخير، جز از بعضي استادان نسل قبل آن هم به ندرت يا منتشر نشده است يا من توفيق زيارتش را نداشتهام. آنچه ديدهام «كنسرو كلمات» و مجموعهاي از «تصاوير جدولي» بوده است، بيهيچ پيرنگ شعري و بهرهمندي از ساخت و موسيقي و كيمياكاري در قلمرو زبان. و مثل جوجههاي بيرون آمده از ماشين جوجهكشي، همه مثل هم.»
اما بعدها شفيعي كه همه آشنايان او و آثارش به خوبي ميدانند چه مايه از اظهارنظر درباره معاصران در قيد حيات، پرهيز دارد و اساسا در مورد هيچكدام از شاعران دهههاي اخير سخن صريحي نگفته است به درخواست يك مجله با مخاطب جوان كه ويژهنامه دو سه صفحهاي براي قيصر درآورده پاسخ ميگويد:
«قيصر با تمام معيارهايي كه من در گزينش شعر، بهگونهاي تجربي بدان رسيدهام، شاعري است برجسته و بيهيچ تعارفي، سرآمد اقران خويش است. آنچه از نمونههاي شعر او در حافظه جوانان و دانشجويان ديدهام- و در اين زمينه حواسم كاملا جمع است- گواهي است عدل بر صدق اين گفتار. از ديد من تمام هنرمندان و چهرههاي ادبي عصر ما، به دو گونه تقسيم ميشوند:
آنها كه خودشان هستند و هنرشان و آنها كه ضمايمي مرئي و نامرئي دارند. قيصر در شمار آنهاست كه از هرگونه ضميمهاي بينياز است و بادا كه همواره چنين باشد» (مجله چلچراغ، ش 23، 11 آبان 1381).
به نظرم آنچه بيش از هر چيز ديگر از شعر قيصر آموختني است- چيزي كه دقيقا لبّ سخن شفيعي كدكني هم هست- آن است كه: در شعر، پشت تكتك كلمات بايد تجربه انساني و هيجان جان شاعر موج بزند. ميانه همه هجاها بايد شاعر ايستاده باشد و نفس بكشد. اما آنچه بلاي جان عصر ميشده تقلاي آگاهانه و آزورزانه هنرمندان جوان براي متفاوت بودن و صاحب سبك شدن است. هر شاعر تازه سال يا هر فيلمساز جوان يا نقاش نوپا ميخواهد شعر و فيلم و پردهاي بيافريند كه به تعبير رودكي «تا جهان بود از سر آدم افراز» تا همين دقايق پيشين، هيچ آفرينندهاي مثل آن نيافريده باشد؛ اثري كه به هيچ روي نتوان آن را در اسلوب و مكتب و بوطيقاي شناخته شدهاي جاي داد. پنداري، والاترين معيار نقد هنري، درجه غافلگيري و اعجاب مخاطب در برخورد با اثر است. اين پديده كه البته بسياري از ناقدان هشيار مغربزمين از آن به تلخي ياد كردهاند ريشه در عواملي گوناگون دارد. بيگمان يكي از آنها، فربهشدن گفتمان نظريهپردازانه- تئوريك- پيرامون ادبيات و هنر زيباييشناسي است. ذهن و ضمير شاعر و كارگردان و گرافيست جوان آكنده از نظريههاي گونهگون و تازه از راه رسيده است. به اين ماجرا شيوه مبتذل و نارساي انتقال و ترجمه اين آرا و نظريهها را به جوامع جهان سوم بيفزاييد. همين است كه جوانان جوياي نام ما بيش از آنكه با زندگي و انديشه و انسان و جامعه خويش گره خورده باشند و بيش از آنكه با آثار كلاسيك ايران و جهان آشنا با تصوير و تصور مبهمي از تئوريهاي پستمدرن و ساخت سكني و سيال ذهن و رئاليسم جادويي و جز آن زندگي ميكنند تا به گونهاي و رنگي ديگر بسرايند و بنويسند.
شعر قيصر و استقبال اصيل و بيسابقه مخاطبان به شعر او، به روشني نشان ميدهد شعر راستين موجود عجيبالخلقهاي نيست بلكه سراپا و يكسره انساني است، بهشدت انساني. چهبسا با ظاهري معمولي و صميمي!
شعر و هنر اصيل در بسياري اوقات در نگاه سخت چيزي از شگردهاي حرفهاي را به رخ نميكشند بل مخاطب را بر سر شوق ميآورند تا رازهاي زيباييشان را كشف كند. هنر ناب همواره ما را سرگردان ميسازد كه به راستي منشأ زيبايياش در كجاست؟ قيصر در پايان يكي از واپسين سرودهايش، پس از عمري جستوجو در زيباييشناسي و هنر و شعر و بلاغت و نقاشي و دانشگاه و تدريس و سرودن و نوشتن و تجربه روزگاران آشوبزده دوران ما و به ويژه ادراك لحظهبهلحظه درد، راز زيبايي را با ما در ميان مينهد: زيبايي راز راز زيبايي است آن راز نهفته در هنر اين است
دوشنبه 6 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]