واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: كتاب - كابوسهاي زندگي اجباري
كتاب - كابوسهاي زندگي اجباري
مهرداد ظريفي:1- ژرژ سيمنون ديدگاهش به زندگي را در يك جمله خلاصه كرده: «انسان بودن كار سختي است. » اين حرف در نگاه اول مثل خيلي از جملات قصار آدمهاي مشهور دوروبر ماست كه مدام در پي نصيحت و پند هستند. اما واقعيت اين است كه سيمنون در تمام داستانهايي كه نوشته تلاش كرده به همين يك جمله بپردازد و دنياي داستانهايش را بر اساس آن طراحي كند. «كميسر مگره»، به عنوان ماندگارترين كاراكتري كه ژرژ سيمنون خلق كرده است، در تمام طول خدمتش در اداره پليس شهر پاريس سعي ميكند موجهترين آدم شهر باشد. سيمنون او را مردي ميانسال، با همسري مهربان توصيف كرده كه سرسختانه دنبال كشف حقيقت است. براي او هيچ حاشيهاي در زندگي اهميت ندارد و تمام دلخوشياش كاري است كه انجام ميدهد. او حتي در سفرهاي تفريحياش هم نميتواند قيد كارآگاهبازي را بزند و دنبال تفريح برود. اساس داستان «ديوانهاي در شهر» هم همين تعهد به كار است و عشقي كه نميتوان با چيز ديگري عوضش كرد.
2- مجموعه داستانهاي مگره را بايد ميانه رمان پليسي مدرن و كلاسيك دانست. سيمنون همان اندازه كه از شيوه روايت داستانهاي كلاسيك استفاده ميكند، در شخصيتپردازي و توصيف موقعيتها شبيه داستانهاي پليسي مدرن (و حتي آمريكايي) است. «مگره» به قدري عادي، ملموس و باورپذير است كه ميشود نمونه واقعي آن را به راحتي پيدا كرد. سيمنون با دقت تمام، هر آنچه را ميخواهيم از او بدانيم به ما ميدهد. او مثل كارآگاهان انگليسي نيست كه تنها با تكيه بر هوش و استعداد خدادادي مسائل مختلف را حل ميكنند. او اصولا چيز ِزيادي نميداند و تلاش ميكند با حدس و گمان و شواهد، به نتيجه برسد. همينجاست كه راه خودش را از سنت پليسينويسي در اروپاي اوايل قرن بيستم جدا ميكند و شبيه هممسلكهايش در آمريكا ميشود. با اينحال از نظر سيمنون، پليس هنوز اعتبار كافي براي مبارزه با فساد را دارد و تنها نيروي قهار و ضد آنارشيسم است. به همين دليل بسياري سيمنون را وابسته به جريان محافظهكاري در داستاننويسي ميدانند و با وجود اشارههاي او شيوه مدرن پليسينويسي، باز هم او را جزء نويسندگان پيرو شيوه كلاسيك به حساب ميآورند.
3- «ديوانهاي در شهر» هم به سياق ديگر آثار ژرژ سيمنون تمام اين خصوصيات را دارد. اينبار «مگره» براي سفري تفريحي عازم شهر «بوردو» است كه در قطار متوجه رفتار مشكوك مردي ميشود. براي همين هم او را تعقيب ميكند و بعد از پريدن از قطار هدف گلوله قرار ميگيرد و زخمي ميشود. از آن لحظه، «مگره» روي تخت بيمارستان تلاش ميكند معماي مرد مرموز را حل كند. او از مردم شهر كوچك «برژراك» اطلاعات متناقضي جمع ميكند و با استفاده از آن به معماي حضور ديوانه شهر پي ميبرد. در اين داستان هم سيمنون به شيوه قطرهچكاني اطلاعات را به مخاطبش ميدهد و اجازه ميدهد او هم در كشف جواب مسئله شريك شود و درباره آدمهاي قصه «قضاوت» كند. او آثارش را بازآفريني تراژديهاي يونان ميدانست. به همين دليل نقش «تقدير» و «سرنوشت» در داستانهايش پررنگ است. در «ديوانهاي در شهر» هم ميتوان اين تقديرگرايي را ديد. اينكه چطور همسر دكتر ناچار است به زندگي پر از حقارت خود ادامه دهد و حرفي هم نزند. حتي موقعيت شكننده آدمهايي مثل دادستان شهر هم نشان از سرنوشت شومي دارد كه نميتواند از آن بگريزد. آنهايي كه تاوان اشتباهاتشان را به سختي پس ميدهند و پيرنگ همه داستانهاي «سيمنون» را مشخص ميكند. اينكه: «انسان بودن كارسختي است. »
4- شيوه شخصيتپردازي در آثار سيمنون اين امكان را به او داده تا روي موقعيت دراماتيك قصه تمركز كند و بدون حاشيهروي، با كوتاهترين جملات و موجزترين توصيفات، شخصيتها را به خوانده بشناساند. او با ارائه كُدهايي، ميتواند نشان دهد شخصيتش چه گذشتهاي داشته و چطور به اين نقطه رسيده. همانطور كه در «ديوانهاي در شهر» هم از اين ايده استفاده ميكند و ميتواند شخصيتهايي باورپذير را با كمترين توصيف به مخاطب عرضه كند. به اين جمله توجه كنيد: «لدوك چهره گلگون افرادي را داشت كه زندگي بيقيد و بندي را در نواحي خوش آبوهوا ميگذرانند. بعد از بازنشستگي از پليس قضايي به كشيدن نوعي چپق گِلي عادت كرده بود. سر ِگِرد و بزرگ اين چپق هميشه از جيبش بيرون زده بود. . . . » توصيفي كه با آن به راحتي شخصيتپردازي «لدوك» انجام ميشود و مخاطب را با كلي اطلاعات همراه ميكند. در كنار اين شيوه شخصيتپردازي، استفاده از فلاشبكهاي موجز هم در «ديوانهاي در شهر» خودنمايي ميكند. اگر چه اين از ويژگيهاي سبكي سيمنون در روايت داستانهايش بود، اما در اين داستان اين استفاده در اوج خود قرار دارد. او از فلاشبكهاي سريع و كوتاه به جاي مقدمههاي طولاني و شرح مفصل شخصيتها استفاده ميكند و ميتواند با شكستن روايت خطياش هم ريتم روايت استان را حفظ كند و هم از توضيحات بلند و خستهكننده بپرهيزد. اين نكته وقتي با اهميت ميشود كه بدانيم اصولا داستانهاي سيمنون كمشخصيتاند و آدمهاي فرعي چنداني در داستان حضور ندارند. به همين دليل از ميانه داستان ممكن است ارائه قطرهچكاني اطلاعات، باعث كسالت خواننده شود و او را اذيت كند. ترفند استفاده از فلاشبك اين امكان را به ژرژ سيمنون ميدهد كه پاساژهايي در قصه ايجاد كند و مخاطب را از تكرار حوادث نجات دهد. اين نكتهاي است كه در «ديوانهاي در شهر» كاملا به چشم ميخورد. همينكه «مگره» نميتواند مثل سابق در خيابانها و كوچهها دنبال قاتل شهر بگردد و مجبور است يكجا بنشيند و قايمكي از ديگران پيپ بكشد، عاملي است كه تحرك و ريتم را بگيرد. اما نويسنده بلژيكي بهخوبي توانسته از اين محدوديت فرار كند و موقعيت خاصش را بهتر از قبل بيافريند.
5- كاراكتر «مگره» در اين رمان، شباهت زيادي به «بازرس برلاخ» داستانهاي دورنمات دارد. همان كُندي و لَختي در حركت، همان جستوجوي مداوم و آرام براي كشف حقيقت و همان اندازه استفاده از هوش. انگار «مگره» داستان «ديوانهاي در شهر»، الگويي براي دورنمات بوده تا او شخصيت «برلاخ» را از روي آن بسازد. البته شيوه توصيفهاي دورنمات هم تا اندازهاي شبيه سيمنون است. اگرچه تيرگي و جبر آثار نويسنده بلژيكي را ندارد. فرانسوا مورياك درباره داستانهاي «مگره» گفته است: «گمان نميكنم جرأت آن را داشته باشم كه به اعماق كابوسهايي كه سيمنون با مهارت تمام نشدنياش توصيف ميكند فرو بروم. » كابوسهايي كه به نظر ميرسد ازلي ـ ابدي هستند و انسانها را گرفتار خود كردهاند.
6- «ديوانهاي در شهر» داستان سرگرمكنندهاي است كه در آن تسلط يك پليسينويس حرفهاي به چشم ميخورد. خواننده به موقع غافلگير ميشود و به وقتش ميتواند حدس بزند چطور بايد معماي قتلهاي شهر برژراك را حل كند. اين داستاني است كه موقعيت بينابيني سيمنون را به خوبي نشان ميدهد. اينكه چطور سنت پليسينويسي را با فضاسازي مدرن تركيب كرده و تراژدي را به زبان تازهتري روايت كرده است. به هرحال نوشتن 332 رمان و داستانكوتاه تواناييهاي او را نشان داده است.
ديوانهاي در شهر
ژرژ سيمنون
ترجمه: دكتر رامين آذربهرام
ناشر: انتشارات مرواريد
چاپ اول/1387
شمارگان: 1650 نسخه
قيمت: 2800 تومان
دوشنبه 6 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]