تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): کسی که از چیزی طرفداری مصرّانه و نابجا کند یا اینکه از جانب دیگران به نفع او طرفداری ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821154136




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سنت تجدد فلسفي


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: دكتر مجتهدي بي شك از قلههاي بلند كوهستان هاي فلسفه در ايران است. او كه نه تنها به خاطر كلاسها بلكه به خاطر كتاب هايش معلم همه اهالي فلسفه در ايران محسوب مي شود، صاحب نظري

پر شور در ماجراي مواجهه ما با غرب نيز به حساب مي آيد. بخش نخست گفت و گو با او درباره اين مواجهه اكنون پيش روي شماست.

آقاي دكتر پيش از اين از شما شنيدهام كه تبريز و رشت دروازههاي ورود انديشههاي متجدد و سبك زندگي اروپايي و غربي به ايران بوده است. آيا شهرهاي جنوبي، بخصوص آبادان، در دورههاي مختلف تاريخي نيز اين نقش را داشتهاند؟

آبادان به نوعي ديگر نقش داشت. از لحاظ تاريخي اين مسئله را در كتاب آشنايي ايرانيان با فلسفههاي جديد غرب آوردهام. تا اواخر قرن پانزدهم منطقه آذربايجان دروازه ورود فرهنگ و مالالتجاره غرب به ايران بود كه تأثير و مركزيت فوقالعادهاي بر ايرانيان داشت؛ در اين رابطه كتابهاي زيادي نيز موجود است. فرستادههاي مذهبي تا دوران حاكميت مغول، به آن منطقه ميآمدند و فعاليت بسزايي ايفا ميكردند. بعدها سقوط يا فتح قسطنطنيه به دست تركها باعث شد كه آنها راه ورود اروپائيان را به ايران ببندند. در خاطرات فرستادههاي ناپلئون ميخوانيم كه آنها در تركيه با مشكلات عديدهاي روبهرو و مجبور بودند بينام و نشان خود را به ايران برسانند، زيرا اگر ميگفتند كه ميخواهند به ايران بروند، مانع ورودشان ميشدند.


آيا اين افراد، بيشتر به عنوان ميسيونرهاي مذهبي به ايران سفر ميكردند يا به قصد تجارت ميآمدند؟

در دوره مغول بيشتر ميسيونرهاي مذهبي ميآمدند. در قرن سيزدهم و چهاردهم ميلادي ـ قبل از فتح قسطنطنيه ـ افراد زيادي كه اساميشان مشخص است، به عنوان مبلغ مذهبي به ايران سفر كردند، البته تجار ايتاليايي هم زياد بودند. مبلغان مذهبي، يك فعاليت سياسي زيربنايي را در ايران دنبال ميكردند. آنها ابتدا قصد داشتند ستون پنجمي را در ايران ايجاد كنند تا عليه مسلماناني كه با صليبيون ميجنگيدند، فعاليت كنند. در حقيقت اين مبلغان، پشت جبهه جنگهاي صليبي براي شكست مسلمانان فعاليت ميكردند كه اين نقش در قرن سيزدهم خاتمه يافت. بعد از اتمام جنگهاي صليبي مخالفت با مسلمانان در خاورميانه به رقابت با اسماعيليون تبديل شد، البته اهداف كلي آنها چندان تغيير نكرد، زيرا مبلغان مسيحي خواستار ايجاد ستون پنجمي براي نفوذ در كشورهاي اسلامي بودهاند. مسئله توجه به ايران تا قرن نوزدهم نيز ادامه داشت.

با اين وضعيت، آغاز ورود انديشههاي متجدد به ايران را نميتوانيم قرن نوزدهم بدانيم بلكه بسيار قبل از آن اين اتفاق روي داد.

بله! ما از قرن نوزدهم به بعد مدارك مستدلتري در دست داريم، در اصطلاح، مسئله علنيتر شد. البته پيش از قرن نوزدهم تفكر غربي در ايران خيلي عميق نيست؛ ولي از اين قرن به بعد تفكر و تلاش براي شناخت بيشتر، از ناحيه اروپائيان صورت گرفت. به عبارت ديگر آنها عميقتر ما را شناختهاند تا ما آنها را. آنچه كه ما از آنها توقع داشتيم بيشتر شناخت صنايع و فنون جنگيشان بود؛ توپسازي، تفنگسازي و...


با توجه به مقدمه مطرح شده، پرسش من اين است كه زيربناي تفكر فلسفي امروز ايران از كدام نظام فلسفي و فكري نشأت گرفته است؟

ما يك نوع تفكر فلسفي سنتي داريم كه در نوع خود بسيار غني است و پيشينه طولاني دارد. مسلمانان، مستقيمتر از غربيها وارث فكر يونانيان و اولين كساني بودند كه فلسفه يونان را با اعتقاداتشان متعادل كردند. فلسفههاي عقلي در شرق و نزد مسلمانان، بسيار زودتر از غرب، نزد مسيحيان، جنبه عقلاني پيدا كرد. در كتاب فلسفه در قرون وسطي به تفصيل، درباره نحوه آشنايي اروپائيان با فلسفه اسلامي بحث شد؛ در اين باره كه چگونه فلسفه اسلامي موجب شده است غربيها به كلام مسيحي خود جنبه عقلاني ببخشند. در قرن 12 ميلادي ـ نزديك به 800 سال پيش ـ ابنسينا در غرب شناخته شد و از آن زمان به بعد بيش از 40، 50 نسخه خطي يافت شده كه به تقليد از ابنسينا نوشته شده است؛ بنابراين نوشتههاي ابنسينا، خود، الگوي نويسندگي و انديشه در غرب بوده است.


از آثار فلسفي يا پزشكي ابنسينا تقليد ميكردند؟

بله! هم از آثار پزشكي و هم از آثار فلسفي او. از قرن دوازدهم به بعد در «طوليطله» (در اسپانياي امروزي تُولِد گفته ميشود) يا همان محل تُولِدْ اسپانيا، نزديك مادريد، كه قبلاً در دست مسلمانان بود، مسجدي پر از كتاب باقي مانده كه اسپانياييها از آن زمان به بعد ترجمه آن كتابها را آغاز و يك دارالترجمه نيز در قرن دوازدهم تأسيس كردند كه رئيس آن ريموندو سوتا نام داشت. در اين مكان تعدادي مُسْتَعْرب كه بيشترشان يهودي بودند، آن كتابها را ترجمه كردند. بررسيها نشان داده است كه افراد آزادانديش مسيحي كتابهايي به تقليد از ابنسينا در اين دوران نوشتهاند و در اين رابطه، يك چهره تاريخي به نام پسدو آويسن ـ يا ابنسيناي مجعول ـ به وجود آمد؛ كه البته وي همه تفكراتش ابنسينايي نيست؛ يك جنبه آن ابنسينايي است و جنبه ديگر آن تأثيرپذير از افرادي است كه اين رسالهها را مينوشتند. مجموع اين رسالهها به نام «ابنسيناييان مجعول» شناخته ميشود؛ در واقع همان سنت ابنسينايي است با گرايشهايي ديگر. مراكز اصلي ترجمه هم طوليطله در اسپانيا و يا جنوب ايتاليا و سيسيل امروزي بوده است كه به نام «صقليه» خوانده ميشد. وقتي اين مطالب را در كلاس مطرح ميكنم دانشجويان ميپرسند: آيا آنها ميخواستند مسلمان شوند؟ بايد پاسخ داد خير؛ نبايد توهم داشته باشيم. ميخواستند علوم و فنون و فكر جديد ما را بگيرند. مثل امروز كه ما ميخواهيم صنايع را از غربيان و حتي از ژاپنيها ياد بگيريم و تقليد كنيم. ما نميخواهيم ژاپني شويم؛ اما كامپيوتر و الكترونيك را ميخواهيم. آن هم درست شبيه به اين است؛ بيشتر يك نوع اتخاذ قدرت است تا اتخاذ اعتقاد. اين روند همينطور ادامه پيدا ميكند.

اما فلسفه امروز ما، فلسفهاي سنتي و بسيار غني است. البته با شهامت بايد گفت كه شايد آنطور كه بايد، نتوانستهايم آن را بهروز و كارآمد كنيم. تفاوت عمدهاي كه در عصر جديد بعد از تشكيل حيات فرهنگي، از قرن شانزدهم و هفدهم به بعد بين فلسفه سنتي ما و فلسفههاي جديد در غرب پيدا شده، اين بوده است كه آنها علوم جديد را لحاظ كرده و با توجه به آن شكل گرفتهاند؛ اما تفكر سنتي ما اين جنبه را در عصرجديد درنظر نگرفت و صورت اصيل خود را حفظ كرد؛ بنابراين نتوانست با عصرجديد انطباق يابد. در اين باره يك مطلب ساده برايتان طرح ميكنم: متكلم قرون وسطي، عقربه ذهنياش ميان دو قطب در حركت بود؛ يك طرف ايمان و وحي و طرف ديگر عقل و برهان. با اين الگو هر كس را در غرب بسنجيد، عقربه ذهنياش بين اين دو قطب در نوسان است. اگر اگوستينوس با اين الگو سنجيده شود عقربه ذهنياش بيشتر به قطب وحي نزديك است؛ زيرا او ميگويد عقل انساني فايدهاي ندارد. اگر توماس آكوئيناس را بسنجيم، مشخص ميشود وي وحي و عقل را مكمل هم ميداند و اعتقاد دارد اين دو، مثل دو بال هستند و هر دو براي پرواز لازماند. اما دكارت و فرانسيس بيكن، جديد هستند و در اين الگو قرار نميگيرند.

متكلم قرون وسطي در غرب و شرق، عقربه ذهنياش بين اين دو قطب در نوسان است.

البته همه اين طور فكر نميكردند، اما كوشش، در جهت پيدا كردن رابطه اين دو طيف بود. ديگر اينجا بحث كلام مطرح ميشود نه فلسفه. اگر فيلسوفي جديد مثل دكارت را در اين الگو قرار دهيم عقربه فكرياش در قطب عقل و برهان و در جايي قرار ميگيرد كه فقط علم جديد قرار دارد؛ يعني در قطب مقابل كلام و ايمان سنتي. فرانسيس بيكن معتقد است كه عقل انسان بايد در مقابل تجربه سر تعظيم فرود آورد؛ بدين معني كه همه چيز تجربه است. حال كلام سنتي و اخلاق با اين تجربهگرايي چگونه تعادل ايجاد ميكند؟ دكارت اين مشكل را حل ميكند. او با استفاده از روش رياضي، عقل را تعميم ميدهد كه ما دقيقاً اين را نداشتيم. در حقيقت مسئله ما مسئله فلسفه و كلام نبوده است.

بزرگترين متكلمان از آن ما هستند و همانطور كه اشاره شد خود غربيها از متكلمان و فلاسفه ما مانند ابن سينا و فارابي استفاده كردهاند. اين مشكل مربوط به عصرجديد است كه فلاسفه در اين باره سعي كردهاند، تعادلي بين عقل و وحي ايجاد كنند. بيكن نه تنها دين را نفي نميكند بلكه كاملاً به طرف آن سوق پيدا ميكند. دين برايش حالت اخلاقي دارد. اما علم امروز، به دنبال سيطره بر طبيعت و در جستوجوي قدرت است. انسان عصرجديد قدرت جو است و طبيعت را به نفع خودش استخدام ميكند. وقتي شما علت چيزي را دانستيد، در واقع آن را به استخدام خودتان درآوردهايد. براي مثال، وقتي خاصيت آب را بدانيم، اين دانش به محاسبه درست سدبنديها و استفادههاي بجا از آب تبديل ميشود و ميتوانيم به نفع خودمان از آن استفاده كنيم. در عصر جديد كه ايرانيان يا به طور كلي مسلمانان با علم جديد روبهرو شدند، به هيچ وجه برايشان مسيحيت يا مبلغان آن مطرح نبود. اصل كار، علم جديد بود. آنچه كه من در كتاب آشنايي ايرانيان با فلسفه جديد غرب به آن ميپردازم، اين است كه ايرانيان عصرقاجار متوجه نيستند كه اين علم جديد خودش زيربناي فلسفي دارد. همانطور كه دكارت نشان ميدهد كه در درخت دانش، ريشه، فلسفه اولي است؛ تنه، طبيعيات و شاخه، مكانيك، طب و اخلاق. اين طرح دكارت است كه اگر ريشه نباشد بقيه نيز وجود ندارند.








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن