تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835063247
علي اكبر طاهرزاده صابر،
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: شاعر و نويسنده
سال و محل تولد: سده ي چهاردهم - شماخيزندگينامه: ميرزا علي اكبر طاهرزاده صابر، شاعر بزرگ ملي آذربايجان قفقاز سراينده ی فكاهيات در شماخي، يكي از شهرهاي قديمي و تجارتي شيروان به دنيا آمد. پدرش مشهدي زين العابدين پيشه ی بقالي داشت و مرد دينداري بود. صابر در چنين محيطي با تسبيح، نماز و اشتغال به واجبات ديني پرورش يافت و دوره ی طفوليت و جواني را در دامان دشت و جنگل و چمن گذراند ... و هنگامي كه نخستين نواي انسانيت در كشورش بلند شد، او « در سكوت تجليات عرفاني مستغرق بود .» صابر در هشت سالگي به مكتب رفت. در مكتب از دست آخوند و در خانه از پدر و مادر كتك ها خورد و زجرها كشيد. دراواخر قرن نوزدهم ميلادي پيشرفت مهمي در فرهنگ و مطبوعات قفقاز به وجود آمد و در باكو و شماخي نوخا مدارس جديده داير شد. صابر در دوازده سالگي به مدرسه اي كه انجمن ايالتي باكو تأسيس كرده بود، واردشد و اين امر در تكميل معلومات و انكشاف استعداد شاعري او بسيار سودمند افتاد. در آن زمان شاعر سيد عظيم شيرواني ( 1835 – 1888 م ) در اين مدرسه معلم زبان هاي آذربايجاني، فارسي و عربي بود. صابر در ضمن تحصيل، اشعار فارسي ترجمه مي كرد و شيرواني آن ها را مي خواند و اصلاح مي كرد، بدين قرار ميل و رغبت صابر به شعر و شاعري هر روز افزون تر مي شد. بعد از يكي دو سال كه خواندن و نوشتن تركي و فارسي را آموخت، پدرش وي را از رفتن به مدرسه بازداشت و در دكان خود به كار گماشت. اين امر بر صابر، كه شيفته ی درس و تحصيل ادبيات بود، گران آمد در ميان پدر و پسر اختلاف افتاد. تا جايي كه پدرش دفتر اشعار وی را پاره كرد. صابر تا بيست سالگي دنبال كار و پيشه اي نرفت و اوقات خود را با شعر و كتاب گذراند. درسال 1884 م ( 1301 هـ ق ) به عنوان زيارت مشهد رضا (ع) سفر شد. مشهد، سبزوار، نيشابور، سمرقند، بخارا و جاهاي ديگر را سياحت كرد و بعد سفري نيز به كربلا رفت و پس از مراجعت با دختري از خويشان خود ازدواج كرد و زندگاني او به علت كثرت افراد خانواده دچار اختلال گشت و از ناچاري در حدود سال 1890 م، دكان صابون پزي داير كرد و به قول خود «چون از دستش بر نمي آمد كه لوث باطني كسان را پاك كند، پيشه صابون پزي در پيش گرفت تا لااقل چرك ظاهري آنان را بشويد.» صابر، با اين همه گرفتاري گاهي شعر مي سرود، اما تأثير تحصيل در مكاتب قدیمه و گذشته محصور با خرافات و تعصبات مدت ها از تجلي قريحه ی واقعي او مانع بود و نمي گذاشت از زنجير سنت های شعر كلاسيك رهايي يابد. بدين قرار تا اوايل قرن بيستم ميلادي منحصراً قصيده و غزل مي ساخت ولي با اين همه در اشعار او روح خنده، شادي، شوخي و انتقاد از اوضاع نمايان بود. بعد از شكست روس از ژاپن و پس از حادثه نهم ژانويه 1905 ( يكشنبه خونين ) در سرتاسر روسيه و ايالت های تابعه آن، از جمله در باكو، آتش انقلاب شعله ور گرديد و در نتيجه انقلاب ادبيات و هنرهاي زيبا از تئاتر، موسيقي و نقاشي تا حد زيادي رونق يافت و چنان كه گفتيم جليل محمدقلي زاده در سال 1906 م، نخستين روزنامه فكاهي را به نام ملانصرالدين انتشار داد و روشنفكران را در پيرامون خود جمع كرد. صابر هم به اين جبهه ی ادبي پيوست و اشعار وي از شماره 8 ( 26 مه 1906 م ) در اوراق ملانصرالدين منتشر گرديد. ناله شاعر كه از ميان شعله هاي سرخ انقلاب سركشيده بود، در تمام كشورهاي شرق شنيده شد و به بازارها، كوچه ها و كلبه هاي روستايي راه يافت و در كاخ شاه و سراي سلطان طنين انداخت. فكاهيات صابر اگر چه با امضاهاي مستعار و گاهي بي امضا چاپ مي شد، اما مردم همه احساس مي كردند كه اين اشعار جز سروده صابر نيست. اين بود كه تيرهاي طعن و لعن و خصومت از هر سو بر سرش مي باريد و زندگاني وي را، كه از اول هم تعريفي نداشت، روزبه روز تلخ تر و ناگوارتر مي كرد. تا جايي كه به قول او در اين هنگام وضع يك « زنداني محكوم به اعمال شاقه » را داشت. اما صابر طعن، لعن و تكفير را به جان خريده بود. او يك دم از خدمت به خلق غفلت نداشت و « پاداش خدمات خود را تا روز مرگ از وجدان خود گرفت. » صابر در سال 1908 م، مدرسه اي در شماخي باز كرد، اما آن مدرسه بيش از يك سال دوام نكرد و باز شاعر دچار فقر و تنگدستي شد. سال هاي 1908 تا 1910 م، دوره ی پرشور و نويسندگي صابر بود. وي قريب يك ثلث از اشعار خود را در اين سال ها سروده و بيشتر اشعارش درباره ی ايران و عثماني، راجع به اين دوره است. شاعر در اوايل سال 1910 م، به قصد تهيه كار به باكو رفت. در آنجا صبح ها در يكي از مدارس مناطق نفتي درس مي داد، با مطبوعات همكاري مي كرد، براي روزنامه ها شعر و مقاله مي فرستاد و چاپخانه ها كار مي كرد. بدين سان عمر گرانمايه خود را با فقر و بدبختي گذرانيد تا در پاييز سال (1910) به بيماري سل گرفتار شد و سرانجام در 12 ژوئيه سال 1911 م ( 1329 هـ .ق ) براي هميشه چشم از جهان بربست. بعد از مرگ صابر و به خصوص پس از سال هاي انقلاب اكتبر، مردم آذربايجان شوروي از وي تجليل شايان كردند: در سال 1919 م، كتابخانه اي در باكو به نام او تأسيس شد كه كانون فرهنگي و مركز اجتماع روشنفكران گرديد. در 28 آوريل 1922 م، بناي يادگاري براي او برپا گشت و چند مدرسه، كتابخانه، باشگاه، مزرعه اشتراكي، باغ، خيابان و ميدان به نام او خوانده شد و روبه روي دارالفنون شهر شماخي مجسمه ی تمام تنه او برپا گرديد. مجموعه اشعار صابر، كه به تفاريق در روزنامه ملانصرالدين و ديگر روزنامه هاي قفقاز منتشر بود، به نام هوپ هوپ نامه (يعني هدهد نامه) مكرر در آذربايجان شوروي و آذربايجان ايران چاپ شده و به زبان هاي روسي و زبان هاي كشورهاي اتحاد شوروي ترجمه گرديده و شرح، تفسير و انتقادات زيادي درباره ی صابر و هنر شعري او نوشته است. صابر، اگر چه در بدبختي زيست و به بيچارگي مرد، از حيث زندگي ادبي مرد خوشبختي بود. او در دوره اي ظهور كرد كه حوادث روزگار به ياري او شتافت و قدرت و استعداد هنري وي را كه مدت ها چون اخگر فروزاني در زير خاكستر پنهان مانده و به غزل سازي و قصيده سرايي گذشته بود، يكباره نماياند و تاريخ نام وي را در جرگه ی هنرمندان انقلاب نخستين روس ثبت كرد. شاعر هنگامي كه از سوانح بزرگ و بين المللي مانند انقلاب ايران و عثماني، كه بعد از سال 1905 م، به وقوع پيوستند، سخن مي گويد تجارب تلخ تاريخي انقلاب نخستين روسيه را هميشه در مد نظر دارد. درس هاي انقلاب را مكرر به خاطر خوانندگان مي آورد و اهميت اين درس ها را در انكشاف حوادث آينده خاطر نشان مي كند. به طور خلاصه انقلاب 1905م، در جهان بيني اجتماعي و تاريخي صابر و تشكيل عقايد و دمو كراتيك او تأثيرات عميق و كلي به جاي گذاشته است. صابر، از هر مطلبي كه سخن مي گويد مرجع و معادش يكي است: مردم و سرنوشت مردم. هنگامي كه از ظلم و بي عدالتي، از مفاسد اجتماعي و خلاصه جهات منفي زندگي انتقاد مي كند، هميشه از آرمان هاي بزرگ و ارجمندي كه بنياد آن ها بر مردم دوستي و نوع پروري است الهام مي گيرد .صابر زندگي پست و حقير را به نام زندگي بلندي آرزومند آن است، رد و انكار مي كند. شعر صابر، شعر نيكبختي و روشنايي، ترانه زندگي آزاد و آبرومند و نجيبانه است. صابر از حيث مضامين اشعار و خصوصيات هنري اش شاعري است، رئاليست و مجدد كه انقلابي در ادبيات آذربايجان و دوره ی جديدي در طنز نويسي كشور خود و بعضي كشورهاي شرق پديد آورده است. صابر و انقلاب مشروطه ايران ـــ بيدارشدن شعور سياسي در شرق و جنبش ستم ديدگان ايران و عثماني و مبارزه آنان در راه تحصيل آزادي اصولاً براي قفقاز مايه خشنودي بود. گذشته از علائق اقتصادي، سياسي و فرهنگي اين دو سرزمين، اكثر روشنفكران قفقاز در مركزهای عمده ی شرق تعليم يافته و با ملت ايران به خصوص هم نژاد و هم خون بودند و بنابراين نه تنها نمي توانستند به سرنوشت ايران بي اعتنا باشند، بلكه مبارزه با استبداد، ارتجاع و كمك به بيداري مردم ايران يكي از آرزوهاي سياسي و مرامي آنان شمرده مي شد. » هنگامي كه جنبش دمو كراتيك در ايران نيرو گرفت، مسائلي كه با اين جنبش ارتباط داشت يكي از موضوع هاي اساسي نويسندگان و جرايد مترقي و آزادي خواه قفقاز شد. جليل محمدتقي زاده، پيش از آنكه روزنامه ملانصرالدين را انتشار دهد، طي مقالاتي به عنوان « بي نصيب »، « دعاي خير » و جز آن زحمتكشان ايران و آذربايجان را به مبارزه با استبداد و آموختن منطق انقلابي دعوت مي كرد و عباس صحت منظومه غيرت احمد را درباره ی دليري ها و فداكاري هاي يك كارگر وطن پرست آذربايجاني در زد و خوردهاي انقلابي به وجود آورده بود. اما سهم صابر در اين كوشش ها بيش از ديگران بود. وي كه به علت سانسور شديد نمي توانست آشكارا و به طور مستقيم از سياست تزاريسم و حوادث انقلاب روس سخن گويد، ناچار پيشامدهاي ايران و عثماني را براي تبليغ افكار انقلابي دستاويز قرارداده و در سروده هاي خود استبداد و ارتجاع اين دو كشور مي تاخت و بدين وسيله من غير مستقيم از سياست مداخله جويانه حكومت تزار در امور ايران انتقاد مي كرد. چنانكه مي دانيم حكومت تزار دشمن سرسخت و بي امان انقلاب ايران بود و با وسايل عديده حتي با اعزام نيروي نظامي به اختناق افكار آزادي خواهي مي كوشيد و مطبوعات طرفدار تزار از جمله نوويه ورميا 3 فرياد مي كشيدند كه روشنفكران قفقاز به انقلاب ايران اظهار علاقه مي كنند و داوطلب به ايران مي فرستند كه دوش به دوش ايرانيان با قواي دولتي بجنگد « گويا فراموش كرده اند كه تبعه روس هستند.» در چنين وضعي مي توان ارزشي سياسي اشعار صابر را درك كرد كه با وجود اقامت در قفقاز، كه از هر حيث زير سلطه و نفوذ روسيه تزاري بود، با خلق آزادي خواه ايران هم صدا شده از انقلاب ايران طرفداري مي كرد. عباس صحت، يكي از شرح حال نويسان گويد: «... اشعار صابر در اين پنج سال بيش از يك اردوي مسلح در پيروزي مشروطيت ايران مؤثر افتاد. » جاي أسف است كه ادیبان و ارباب قلم ما مطبوعات قفقاز و به خصوص مقالات و داستان هاي ملانصرالدين و اشعار طنزي صابر را درباره ی ايران كمتر مطالعه كرده اند و تأثير و اهميت آنها را در انقلاب ايران به خوبي بررسي نكرده اند. صابر اطلاعات و معلومات تاريخي كافي درباره ی ايران داشت، در جواني به كشور ايران مسافرت كرده و با زندگي ايرانيان آشنا شده بود. از استبداد مطلق شاه، خودسري خانان و مالكان يا نفوذ روزافزون سرمايه هاي خارجي و عقب ماندگي سياسي، اقتصادي و فرهنگي اين كشور با خبر بود. وضع رقت بار دهقانان زحمتكش ايراني را، كه از فشار اربابان به تنگدستي و گدايي افتاده و براي جستجوي كار به مراكز صنعتي قفقاز (آن سوي رود ارس) رو مي آوردند، به رأي العين مي ديد و به خصوص از سال 1905 م، به بعد مانند ساير هوشمندان قفقاز حوادث ايران را پا به پا دنبال مي كرد و مجموع اين معلومات، مشهودات و تأثيرات بود كه سنگ بنيان اشعار بي نظير صابر درباره ی ايران تشكيل مي داد. هنر بزرگ صابر در آن است كه وقايع مهمي را كه در آن روزگار در كشور ايران روي مي داد، به درستي ارزيابي كرده و آنگاه با قلمي سرشار از صدق و صفا به رشته ی نظم در آورده و حتي در بعضي موارد اتفاقات آينده را پيشگويي كرده است. صابر كه اعلاميه اكتبر 1905 و سياست دو پهلو و مزورانه دولت و مجالس قانونگذاري روسيه را به خاطر داشت، روزي كه شاه ايران فرمان مشروطه را امضا كرد، به حكم تجارب تلخ تاريخي مي توانست پيش بيني كند كه اين همه جز نمايشي به قصد اغفال مردم و خفه كردن مردم جنبش هاي مشروطه خواهي نيست و آزادي هاي فريبنده اي كه به ظاهر اعطا شده روزي عملاً پس گرفته خواهد شد. گمان مي رود كه در حسن قضاوت صابر درباره ی ماهيت انقلاب ايران و تصوير صحيح حوادث آن عوامل ديگري هم در كاربوده و مثلاً آشنايي او با عزيز بيگوف، يكي از رهبران سازمان حزب « همت »، كه ارتباط نزديك با انقلاب ايران داشت، در طرز تشخيص وي تأثير مثبت داشته است. به هر حال چنان كه گفتيم در سال هاي 1905 تا 1911 م، حوادث انقلاب ايران يكي از موضوع هاي اساسي طنزگويي صابر بود. شاعر در اين مدت نزديك به بيست قطعه ی شعر درباره ی انقلاب ايران سروده و مي توان گفت كه همه مرحله هاي انقلاب، از چگونگي پيدايش جنبش ها، تشويش محمدعلي شاه و طرفداران او، دليري هاي فدائيان و مجاهدان، سستي و بي حالي مجلس شوراي ملي، استمداد شاه از دولت روس و امپرياليست هاي اروپا، سرسپردگي بعضي از روحانيان به مرتجعان و بالاخره شكست انقلاب سطر به سطر در آثار وي انعكاس يافته است. تا جايي كه بر ما معلوم است، نخستين اثر صابر در اين موضوع قطعه اي است با مطلع « من بلمزايدم بخت ده بو نكبت اولورمش » كه در 24 نوامبر سال 1906، در روزنامه ملا نصرالدين چاپ شده است. اين قطعه را صابر از زبان حاجي ميرزاحسن مجتهد، هنگامي كه مشروطه خواهان آذربايجان او را از تبريز بيرون كردند، سروده است. در بهار سال 1325 هـ .ق، ميرزا علي اصغر خان امين السلطان، يكي از بزرگترين مسببين بدبختي ايران كه در جمادي الثاني سال 1321 هـ .ق، از كشور تبعيد شده بود، پس از سه سال و نيم دوباره به ايران فراخوانده شد و نمايندگان مجلس به علت سستي و بي حالي تصميم مؤثري در اين باره نگرفتند. پس از آنكه اتابك در ماه رجب 1345 هـ .ق، به دست عباس آقا، مجاهد آذربايجاني، كشته شد، كسي به امضاي محمد محمدزاده در روزنامه ی تازه حيات تفليس خطاب به روزنامه ی ملانصرالدين اشعاري سرود و نيز روزنامه آذربايجان تبريز اين مطلب را عنوان كرد. صابر دوباره در روزنامه ی ملانصرالدين به تاريخ دوم اكتبر 1907 م، به اين اشعار پاسخ نوشت. در اين شعر صابر بعضي آزاديخواهان خوش باور مي خندد و به ملت ايران توصيه مي كند كه از پاي ننشينند و از مبارزه و كوشش خسته نشوند. شعر صابر به نسبت حوادث و افرادي كه تصوير مي شد و پا به پا با پيشرفت و شكست انقلاب ، لحن و آهنگ خود را تغيير مي داد. در سخنان وي گاه، از پيروزي آزادي خواهان، آثار سرور و نشاط پديدار است و گاه از احساس خطر و تهكله، تشويق و اضطراب و زماني، بر اثر شكست و مغلوبيت، علائم غم و اندوه. در طنز هایي صابر ماهيت مطلقه، فساد اجتماعي، سياست داخلي و خارجي دولت و چهره ی شاه مستبد، سران، سرداران و روحاني نماياني مانند ظلل السلطان، سپهدار، ميرهاشم و ديگران همچنانكه بوده اند، ترسيم شده است. شعر صابر نشان مي دهد كه محمد علي شاه قاجار ــ كسي كه اسلاف خود را نمي پسنديد و پدرش مظفرالدين شاه را يك مرد ملاي بي خبر از سياست و جدش ناصرالدين شاه را مردي نا آگاه به خير و شر خود مي خواند ــ خود نيز نه تنها از هر جهت راه و رسم پدران خود را در مملكت داري پيش گرفته، بلكه پادشاهي است به مراتب از آنان پست تر و زبون تر. در بيان صابر« ممده لي »تمثال زنده يك سلطان حيله گر، نادان، درغگو، فاسد و رشوه خواراست. قسمت دوم از سلسله اشعار صابر درباره ی ايران آنهايي است كه كشمكش ميان مردم سرسخت و ارتجاع بي امان و دليري هاي ستارخان و پيرامونيان وي را تصوير و ترنم مي كند. در اين اشعار چهره ی حقيقي حوادث و نشانه خوشبختي به نتايج كار نمايان است. ستايش صابر از ستارخان ــ ستارخان مردي بود دلير و بي باك و از جان گذشته و در همان حال مدبر و محتاط، در فنون جنگ ورزيده و به درستكاري، حق شناسي، گذشت، تعصب ممتاز، بسيار متدين و طن پرست. با همين صفات بود كه از همان روزهاي اول قيام آذربايجان، آوازه ستارخان و داستان دليري هاي او در سراسر كشور پيچيد و حتي از مرزهاي ايران نيز گذشت. شاه براي سر او جايزه معين كرد، اما انجمن سعادت براي او نشان فرستاد. مشروطه خواهان ايران وي را « سردارملي » و مطبوعات روس و اروپاي غربي « پوگاچف آذربايجان » و « گاربيالدي ايران » ناميدند و مردم درباره ی او شعرها و ترانه هاي بسيار ساختند. دراين ترانه ها مردم آذربايجان ستارخان را به پايه ی قهرمانان ملي پهلوانان افسانه اي رسانده بودند. در چنين شرايطي بود كه شعر صابر درباره ی ستارخان نيز منتشر شد. اين شعر با ديگر اشعار صابر فرق داشت. شاعر اثر جديد خود را در بحر سنگين و مطنطن رمل سروده بود. شاهنامه ـــ قدرت و شهامت مردان انقلاب و وجد و نشاطي كه از درك چنين قدرتي حاصل شده بود، در شعر ديگر صابر به نام شاهنامه نيز ديده مي شود. بعد از بسته شدن مجلس، شاه سپاهياني به تبريز فرستاد و مي خواست انقلاب را در گهواره اش خفه كند. اما در جنگ هايي كه با رهبري ستارخان در گرفت، تبريز پيروز شد و سپاهيان شاه فرار كردند و اين حادثه را، كه در رمضان سال 1326 هـ .ق، به وقوع پيوست كمي بعد صابر به قلم آورد. اين شعر به صورت حماسي نوشته شده و تقليدي از شاهنامه فردوسي است. در اين مثنوي 86 بيتي، هم لحن شوخي خفيف و هم روح پهلواني نمايان است.آثار: هوپ هوپ نامهمنابع: آرین پور، یحیی. (1372). از صبا تا نیما. تهران: زوار.ج2.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 563]
-
گوناگون
پربازدیدترینها