واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ترجمة الميزان ج : 1ص :7
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله الذي انزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا، و الصلوة علي من جعله شاهدا و مبشرا و نذيرا، و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا و علي آله الذين اذهب عنهم الرجس، و طهرهم تطهيرا .
در اين مقدمه روشي را كه ما در اين كتاب در بحث و جستجو از معاني آيات قرآن كريم اتخاذ نمودهايم، براي خواننده معرفي ميكنيم .
نخست بايد بگوئيم: تفسير كه بمعناي بيان معاني آيات قرآني، و كشف مقاصد و مداليل آنست، از قديميترين اشتغالات علمي است، كه دانشمندان اسلامي را به خود جلب و مشغول كرده است .
و تاريخ اين نوع بحث كه نامش تفسير است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و اين معنا از آيه : ( كما ارسلنا فيكم رسولا منكم، يتلوا عليكم آياتنا، و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمة، همچنانكه در شما رسولي از خود شما فرستاديم، تا بر شما بخواند آيات ما را، و تزكيهتان كند، و كتاب و حكمتتان بياموزد ) به خوبي استفاده ميشود، چون ميفرمايد : همان رسوليكه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم ميدهد .
ترجمة الميزان ج : 1ص :8
طبقه اول از مفسرين اسلام، جمعياز صحابه بودند، ( كه البته مراد ما از صحابه غير علي (عليهالسلام) و ائمه اهل بيت عليهم السلامند، براي اينكه در باره آنحضرت سخني جداگانه داريم، كه بزودي از نظر خواننده ميگذرد )، مانند ابن عباس، و عبد الله بن عمر، و ابي، و غير ايشان، كه دامن همت به كمر زده، و دنبال اين كار را گرفتند .
آنروز بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبي آيات، و شان نزول آنها، و مختصري استدلال به آيات براي توضيح آياتي ديگر، و اندكي تفسير بروايات وارده از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م)، در باب قصص و معارف مبدأ و معاد، و امثال آن تجاوز نميكرد .
در مفسرين طبقه دوم، يعني تابعين، چون مجاهد، و قتاده، و ابن ابي ليلي، و شعبي، و سدي، و ديگران نيز كه در دو قرن اول هجرت بودند، جريان به همين منوال بود، ايشان هم چيزي به آنچه مفسرين طبقه اول، و صحابه، در طريقه تفسير سلوك كرد، بودند، نيفزودند، تنها چيزي كه به آن اضافه كردند، اين بود كه بيشتر از گذشتگان در تفسير خود، روايت آوردند، ( كه متاسفانه در بين آن روايات، احاديثي بود كه يهوديان جعل كرده، و در بين قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت، و چگونگي ابتداء خلقت آسمانها، و تكوين زمين، و درياها، و بهشت شداد، و خطاهاي انبياء و تحريف قرآن، و چيزهائي ديگر از اين قبيل دسيسه و داخل احاديث صحيح نمودند، و هم اكنون در پارهاي روايات تفسيري و غير تفسيري، از آن قبيل روايات ديده ميشود ) .
بعد از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) در عصر خلفاء، فتوحات اسلامي شروع ميشود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقههائي مختلف، و امتهائي گونهگون، و با علماي اديان و مذاهب مختلف آشنا ميشوند، و اين خلطه و آميزش سبب ميشود بحثهاي كلامي در مسلمانان شايع شود .
از سوي ديگر در اواخر سلطنت امويان و اوائل عباسيان، يعني در اواخر قرن اول هجرت، فلسفه يونان بزبان عربي ترجمه شده، در بين علماي اسلام انتشار يافت، و همه جا مباحث عقلي ورد زبانها و نقل مجالس علماء شد .
و از سوي سوم مقارن با انتشار بحثهاي فلسفي، مطالب عرفاني و صوفيگري نيز در اسلام راه يافته، جمعي از مردم به آن تمايل نمودند، تا بجاي برهان و استدلال فقهي، حقايق و معارف ديني را از طريق مجاهده و رياضتهاي نفساني دريابند .
و از سوي چهارم، جمعي از مردم سطحي به همان تعبد صرف كه در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل� �م) داشتند، باقي ماندند، و بدون اينكه كاري به عقل و فكر خود داشته باشند، در فهم آيات قرآن به احاديث اكتفاء نموده، و در فهم معناي حديث هم هيچگونه مداخلهاي ننموده، به ظاهر آنها تعبد ميكردند، و اگر هم احيانا بحثي از قرآن ميكردند، تنها از جهات ادبي آن
ترجمة الميزان ج : 1ص :9
بود، و بس .
اين چهار عامل باعث شد كه روش اهل علم در تفسير قرآن كريم مختلف شود، علاوه بر اين چهار عامل، عامل مهم ديگري كه در اين اختلاف اثر به سزائي داشت، اختلاف مذاهب بود، كه آنچنان در ميان مسلمانان تفرقه افكنده بود، كه ميان مذاهب اسلامي هيچ جامعهاي، كلمه واحدي نمانده بود، جز دو كلمه ( لا اله الا الله و محمد رسول الله )، و گر نه در تمامي مسائل اسلامي اختلاف پديد آمده بود .
در معناي اسماء خدا، در صفات و افعال خدا، در معناي آسمانها، و آنچه در آن است، در زمين و آنچه بر آنست و قضاء و قدر و جبر، و تفويض، و ثواب، و عقاب، و نيز در مرگ، و برزخ، و در مسئله بعث، و بهشت، و دوزخ، و كوتاه سخن آنكه در تمامي مسائلي كه با حقايق و معارف ديني ارتباط داشت، حتي اگر كوچكترين ارتباطي هم داشت اختلافات مذهبي در آن نيز راه يافته بود، و در نتيجه در طريقه بحث از معاني آيات قرآني متفرق شدند، و هر جمعيتي براي خود طريقهاي بر طبق طريقه مذهبي خود درست كرد .
اما آن عده كه به اصطلاح محدث، يعني حديثشناس بودند، در فهم معاني آيات اكتفاء كردند بانچه كه از صحابه و تابعين روايت شده، حالا صحابه در تفسير آيه چه گفتهاند ؟ و تابعين چه معنائي براي فلان آيه كردهاند ؟ هر چه ميخواهد باشد، همين كه دليل نامش روايت است، كافي است، اما مضمون روايت چيست ؟ و فلان صحابه در آن روايت چه گفته ؟ مطرح نيست، هر جا هم كه در تفسير آيه روايتي نرسيده بود توقف ميكردند، و ميگفتند در باره اين آيه چيزي نميتوان گفت، براي اينكه نه الفاظش آن ظهوري را دارد كه احتياج به بحث و اعمال فكر نداشته باشد، و نه روايتي در ذيلش رسيده كه آن را معنا كرده باشد، پس بايد توقف كرد، و گفت : همه از نزد پروردگار است، هر چند كه ما معنايش را نفهميم، و تمسك ميكردند بجمله ( و الراسخون في العلم يقولون آمنا به، كل من عند ربنا ) راسخان در علم گويند : ما بدان ايمان داريم، همهاش از ناحيه پروردگار ما است، نه تنها آنهائي كه ما ميفهميم .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]