تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آن‏اند و كوشش در عمل به آن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812675265




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزارشي از پشت صحنه سريال «ديكتاتور» به كارگرداني محمدرضا ورزي‌ خزانه بي‌پايان تاريخ‌


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزارشي از پشت صحنه سريال «ديكتاتور» به كارگرداني محمدرضا ورزي‌ خزانه بي‌پايان تاريخ‌
جام جم آنلاين: هنرورها گوشه حياط خانه مدارس جوري كنار هم ايستاده‌اند كه گويي قرار است سرودي ملي را همسرايي كنند ، با لباس‌ و كلاه‌هاي سياهي كه امروز كمتر مي‌توان رنگ‌ها و نقش‌هاي آن را پيدا كرد. همه منتظر كارگردان هستند.


اين انتظار را مي‌توان حتي به ريل‌هاي دوربين مجتبي رحيمي‌، دكورهاي سهيل ميرسپاسي، بند و بساط صدابرداري مهران ملكوتي، لباس‌هاي طراحي شده رويا ابراهيمي‌، حتي در خطوط چهره‌هايي كه شهرام خلج، پير و جوان و شبيه و ناشبيه‌شان مي‌كند، به‌روشني احساس كرد اما محمدرضا ورزي به محض ورود مساله تصويربرداري در حياط خانه مدرس را منتفي مي‌كند و پيشنهاد مي‌دهد اول پلان‌هاي بيرون خانه را بگيرند و پس از ناهار به همين موقعيت برگردند.

تصويربردار و نورپرداز اگر چه تلاش مي‌كنند نگراني او را در مورد نور با يادآوري اين‌كه مي‌شود در حياط خانه سايه ايجاد كرد برطرف كنند، اما چند دقيقه طول نمي‌كشد كه ريل‌ها از خانه بيرون مي‌آيند و صداي برخورد تكه‌هاي چوبشان كه بر زمين مي‌افتد، با صداي بيل و كلنگ كارگران ساختمان يكي مي‌شود.

آفتاب همه جا را قرق كرده است. هنرورها روي باريكه سايه كنار ديوار ايستاده‌اند و چاي مي نوشند.

كمي‌ از اين سرگرداني آشناي ميان ضبط دو پلان كه مي‌گذرد، همه رو به دوربين جمع مي‌شوند. دستيارها تذكرات لازم را درباره نداشتن ساعت و انگشتر تكرار مي‌كنند. حسين باقريان، مسوول روابط عمومي ‌مجموعه نيز كه نقش رحيم ‌زاده‌صفوي، روزنامه نگار دوره پهلوي را به عهده دارد، كت بلندش را تن كرده، كلاهش را به دست مي‌گيرد و به سمت مدرس حركت مي‌كند.

آنها جلوي جمع مي‌ايستند و قرار است با استقبال مردم و همراهي آنان به سمت خانه مدرس حركت كنند. تعداشان حدود 40 نفر است. در حالي‌كه ورزي مي‌گويد: به 60 نفر احتياج داشته است.

چيزي كه درك آن درباره اين هنرورها برايم سخت است، اشتياق و علاقه‌اي است كه نمي‌دانم معيار كاذب بودن يا واقعي بودنش را بر چه اساسي بايد بنا كرد؟ و گيريم اين همه رنج بر پايه‌هاي عشقي حقيقي به سينما بنا شده باشد، اما مگر در اين بازي‌هاي گمشده در شلوغي صحنه‌ها و در پس نگاه گاه متكبرانه و ابزاري گروه، جايي براي ديده شدن اين ميل پيدا مي‌شود؟

در روزگار نامهربان اين جماعت قدم مي‌زنم كه مسعود عجمي، ‌دستيار اول كارگردان هم با لباس رسمي‌ و اتوكشيده مردمان آن روزگار از راه مي‌رسد، اما بدون تاج ابرويي كه در پلان‌هاي قبلي داشته است. به ورزي مي‌گويد: فكر كردم با آن تاج ابرو چهره‌ام كمي‌ خشن مي‌شود. ورزي با عصبانيتي كه اندازه جديتش را نمي‌فهمم شروع مي‌كند به فرياد زدن كه: ما ديروز با آن ابرو گرفتيم حالا...

گويا عجمي ‌تصور كرده امروز قرار است تمام پلان‌هاي اين سكانس را دوباره ضبط كنند. مي‌گويد: از صبح كه بيدار شدم به من گفتند اين پلان را از اول مي‌گيريم. ورزي يك جمله را مرتب تكرار مي‌كند: آخر چرا من بايد پلان‌هايي را كه ديروز گرفته‌ام دوباره بگيرم؟ بعد هم گناه اين فكر نابخشودني به گردن اين و آن مي‌افتد و همه دنبال مقصر مي‌گردند.

اينها همه البته در پس‌زمينه‌اي با فرياد‌هاي ورزي اتفاق مي‌افتد. خلاصه دوباره ابرو را سر جايش مي‌گذارند و نماي ورود مدرس به خانه‌اش از ميان مردمي‌كه او را با صلوات بدرقه مي‌كنند، تصويربرداري مي‌شود، اما نه به اين سادگي‌ها.

بايد كلافگي برداشت‌هاي متعدد را نيز به آن اضافه كرد. نمي‌شود با يك برداشت مدرس را روانه خانه كرد. يك‌بار صداي مسوول هنرورها مي‌آيد كه با تلفن حرف مي‌زند، يك‌بار صداي كاميون،‌ يك‌بار كلاه يكي كج است و يك‌بار نگاه يكي محو دوربين.

روايت راوي

كارنامه محمدرضا ورزي، نوعي مكاشفه و جستجو در تاريخ است. گاه تفحص در روزگار خيلي دور است كه اثر نه چندان موفق «ابراهيم خليل‌الله» از آن بيرون مي‌آيد و گاه تاريخ نزديك‌تر كه نتيجه‌اش مي‌شود ساخت آثاري چون «مظفرنامه» يا سريال «ديكتاتور» كه درباره مقبوليت اين يكي هم خود كارگردان شك و شبهه‌اي ندارد.

با ورزي در فاصله خوردن ناهار در يكي از حجره‌هاي لاله‌زار مرحوم حاتمي‌حرف مي‌زنم.

او درباره تفاوت كارش با ديگر آثار تاريخي مي‌گويد: هر فيلمسازي نگاه خودش را براي نگريستن به تاريخ معاصر دارد و فكر مي‌كنم من قبل از اين ساختار كار خودم را در اين زمينه نشان داده‌ام.

حالا ممكن است هر اثري نسبت به گذشته ارتقاي كيفي پيدا كرده باشد؛ اما در مجموع، نگاه من به تاريخ معاصر نگاه مخصوص خودم است، كه نمونه‌اش را در سريال «پدرخوانده» ديده‌ايد كه با اقبال عمومي ‌هم مواجه شد.

اين روايت من است، اما نگاه من هم نگاه وفاداري به تاريخ است. در كنار اين‌كه سعي مي‌كنم ابعاد نمايشي را هم به شكلي شايسته لحاظ كنم. البته اين كار به لحاظ كيفي و ساختاري يكي از كارهاي خوب من در اين چند سال و حتي بهتر از پدرخوانده است و زحمت زيادي برايش كشيده شده تا ضعف‌هاي كمتري نسبت به آن كار داشته باشد. از نظر پژوهش نيز ما هم در پدرخوانده و هم اين كار، تحقيقات كاملي داشتيم و مورخان بنامي‌چون عبدالله شهبازي و همچنين خسرو معتضد ما را ياري داده‌اند.

به نظر مي‌رسد ورزي در زمينه انتخاب بازيگر‌ها نيز قصد دارد نگاه ويژه خود را ارائه كند. نگاهي كه من به درك كاملي از معيار آن در برخي زمينه‌ها از جمله انتخاب احمد نجفي در نقش رضاخان نمي‌رسم، اما خودش درباره انتخاب بازيگران گويا رضايت كامل و ديدگاه روشني دارد، چرا كه مي‌گويد: نگاه من نگاه مخصوص به خودم است.

مثلا مدرس من با مدرس آقاي هوشنگ توكلي يا مسعود فروتن خيلي فرق مي‌كند. مدرس من هماني است كه نگاه فيلمسازي من در آن لحاظ شده است. فرقي كه اين كار با پدرخوانده دارد اين است كه ما سعي كرديم از بازيگران مطرح در قالب شخصيت‌هاي واقعي استفاده كنيم و اين در زمينه شبيه‌سازي كار را خيلي دشوار مي‌كند.
مثلا از آقاي احمد نجفي براي نقش رضا شاه استفاده كرديم. شايد كسي نتواند تصور كند كه چهره احمد نجفي با چشمان سبز چگونه مي‌تواند به جاي رضا شاه قرار بگيرد؛ در حالي‌كه شما وقتي گريم ايشان را ببينيد كه با دستان توانمند شهرام خلج طراحي شده، به هيچ عنوان نمي‌توانيد تصور كنيد از احمد نجفي چهره‌اي اينقدر نزديك به رضا شاه ساخته شده باشد يا سعيد نيك‌پور در نقش محمدعلي فروغي نخست‌وزير رضا شاه؛ شهيد مدرس با بازي حسين محجوب، محمد مطيع در نقش اردشير ريپورتر، چنگيز وثوقي در نقش تيمور تاش، دكتر محمد صادقي در نقش كوچك جنگلي و مواردي از اين قبيل.

به هر حال شبيه‌سازي با بازيگران مطرح از يك سو و راضي كردن همه اينها در كنار هم از سوي ديگر كار خيلي دشواري است. اين‌كه بازيگران بپذيرند كنار هم كار كنند يا با ساختار و فيلمنامه و چهره‌پردازيشان كنار بيايند خيلي مهم است و فكر مي‌كنم يكي از موفقيت‌هاي اين پروژه همين است، در حالي كه در پدرخوانده تنها بازيگر مطرح ما احمد نجفي بود.

نكته ديگر در شيوه كار ورزي كه نمونه‌اش را نيز سال گذشته در سريال «پدرخوانده» شاهد بوديم، نوعي گرايش به روايت مستندگونه است. وي معتقد است اين نوع كارها با ساختار مستند ساخته مي‌شود و از همين حالا هم تكليفش را با ما روشن مي‌كند كه خيلي دنبال ساختار دراماتيك از نوع درجه يك آن نباشيم.

كارگردان سريال ديكتاتور همچنين اعتقاد راسخ دارد كه اين كار و پدرخوانده مي‌توانند يك دائره ‌المعارف خيلي خوب براي نسل جوان و كساني باشد كه مي‌خواهند از تاريخ پهلوي مطلع شوند و در اين زمينه به استفاده از مورخان‌سرشناس از يك سو و كمك‌ها و نظارت‌هاي دكتر ميرباقري و همچنين مدير شبكه 2 سيما در روند اين تحقيقات از سوي ديگر اشاره مي‌كند. پس از اتمام اين تحقيقات است كه فيلمنامه سريال در 14 قسمت 50 دقيقه‌اي نگاشته مي‌شود؛ تحقيقاتي كه ورزي گستره آن را حتي در زمينه لحن و واژه‌ها نيز تعميم مي‌دهد.

بخشي ديگر از گفتگوي ما پس از خوردن نصفه و نيمه غذا و در حال قدم زدن در هواي نيمه ابري لاله‌زار شكل مي‌گيرد. بخشي كه در آن ورزي به كتاب‌هايي چون كتاب 2 جلدي ظهور و سقوط سلطنت پهلوي يا خاطرات حسين فردوست، فصلنامه تاريخ ايران، 3 جلدي پهلوي‌ها به روايت اسناد و مواردي ديگر به عنوان برخي مراجع تحقيق خود اشاره مي‌كند. وي درباره ميزان موثق‌‌بودن منابع موجود نيز نظراتي دارد:

در مورد كتاب‌هايي كه به صورت خاطرات چاپ شده احساس موثق بودن ندارم. حتي الان برخي مورخان به اين فكر افتاده‌اند كه برخي تفكرات مورخان دوره پهلوي را پاك كنند؛ مثلا تا ديروز احمد شاه قاجار به چشم يك پادشاه فربه و خودكامه و زن باره ياد شده است، اما وقتي به سند مراجعه مي‌كنيد، مي‌بينيد اتفاقا واقعي‌ترين پادشاه مشروطه ايران بوده است.

به اين دليل كه دخالتي در مسائل سياسي نمي‌كرد و سيستم را بر اساس همان قانون مشروطيت بنا گذاشته بود. يا اين‌كه او هرگز حرمخانه نداشته است. در فيلمي‌كه درباره‌اش ساخته‌اند كاملا مي‌شود احساس كرد كه فيلمساز براساس برداشت‌هاي شخصي خودش كار را ساخته و تحقيق درستي انجام نداده است.

در مورد دوره پهلوي هم اطلاعات تاريخي نادرست زيادي هست مثلا برخي خاطرات سردمداران رژيم شاهنشاهي كه خارج از كشور نوشته و الان چاپ شده، اگرچه پاورقي‌هايي هم دارد و ناشر توضيحاتي داده، اما دروغ‌هاي زيادي در آنها هست.

ورزي پس از پاسخ دادن به تلفن‌هاي متعددش در جايي نزديك خياط ‌خانه، بحثش را با لزوم پرداختن به دوره‌هاي تاريخي در سينما و تلويزيون به پايان مي‌برد. او بحث تكرار تاريخ را پيش مي‌كشد و مي‌گويد: تاريخ هميشه تكرار مي‌شود. ما اگر از گذشته خودمان مطلع نباشيم نمي‌توانيم آينده را پيش ببريم. مملكتي كه تاريخ نداشته باشد هويت ندارد و مردمش نمي‌توانند به سمت آينده پيش بروند. امثال من وسيله‌اي مي‌شويم كه گوشه‌اي از اين تاريخ را به تصوير بكشيم. اين تصويرسازي كمك مي‌كند به ارتقاي نسل جواني كه در دوران مدرسه به دليل روش غلط تدريس از تاريخ فرار كرده است.

بحث ما تمام مي‌شود، اما به نظر نمي‌رسد تصويرسازي تاريخ در دكورهاي ميرسپاسي به اين زودي‌ها آغاز شود.

هديه ديكتاتور

مجموعه بازار قديم تهران - كه سهيل ميرسپاسي طراح صحنه سريال اسمش را گذاشته است- كوچك شده‌اي از بازار سعدالسلطنه قزوين، مجموعه كاملي است از كوچك‌ترين حجره‌ها تا بزرگ‌ترين آنها كه بر مبناي بازارهاي اواخر دوره قاجاريه تا دوره محمدرضا شاه پهلوي و به شيوه ماندگار ساخته شده‌اند؛ چرا كه به گفته وي در مجموعه شهرك غزالي چنين بازاري وجود ندارد.

ميرسپاسي مي‌گويد: ما اين بازار را براي اولين بار ساختيم و خود مديريت شهرك هم خيلي به ما كمك كرد. البته ما اين بازار را با تمام آكساسوارش به شهرك سينمايي هديه مي‌كنيم.

هديه آنها چيزي شامل 17 باب مغازه، يك كبابي بناب آذربايجان به سبك معماري دوره قاجار، خانه مدرس، يك آب انبار، بارانداز، بازارچه محلي، ورودي به شهر و موارد ديگري مي‌شود كه در انتهاي خيابان لاله‌زار ساخته شده است.

وي در خصوص كيفيت كار ارائه شده مي‌افزايد: من خيلي سعي كردم دكورها را به واقعيت نزديك كنم اما قطعا خالي از ايراد نيست. من اين بازار را با اصول و استانداردهاي سينمايي ساختم. مثلا سقف را بلند نگرفتم تا تمام طاقي‌ها در قاب دوربين ديده بشود و يا خود بازار را زياد پهن نساختيم تا شلوغي آن را هم در تصوير داشته باشيم.
همچنين براي حركت دوربين فضايي ايجاد كردم كه پرسپكتيو بهتري بدهد. در واقع يك بازار سينمايي ساختم كه براي ساخت آن بچه‌هاي دكور هم خيلي زحمت كشيدند.

اگر چه در باب امكانات شهرك سينمايي غزالي همواره گلايه‌ها و انتقاد‌هايي از جانب طراحان هست اما ميرسپاسي گويا اهل گلايه نيست و به جاي آن نيمه‌هاي خالي ليوان، از كرايه‌هاي ارزان اجاره زمين و آكساسوار حرف مي‌زند و جايي براي گفتگو درباره مراقبت از اين زمين‌هاي بدل شده به شهر و خانه و كاخ و بازار باقي نمي‌ماند. لابد آنها را هم به اندازه كرايه زمين حساب مي‌كنند، ناچيز و ارزان!

آخرين رج‌هاي لباس شاهي‌

با تصويربرداري 70 درصد از كار، ديگر چيزي به پايان رج زدن‌هاي هر روزه روايت دوره پهلوي اول و سلطنت رضا شاه در فاصله سال‌هاي 1296تا1320 نمانده است.

داستان ديكتاتور كه در كاخ‌هاي گلستان، سعدآباد، نياوران، مجلس شوراي ملي، شهرك سينمايي غزالي و برخي صحنه‌هاي مربوط به كوچك جنگلي نيز در گيلان تصويربرداري شده است، در كنار بازيگري چون حسين محجوب، سعيد نيك‌پور را هم در فهرست بازيگران خود دارد كه سابقه‌اش در بازي و ساخت آثار تاريخي در ذهن مخاطب بيش از هر چيز به «اميركبير» مي‌رسد كه پس از «شاه شكار» آن را ساخت و سپس «وزير مختار» را مي‌توان در كارنامه‌اش پيدا كرد؛ اما تصوير او را همين نزديك‌تر‌ها هم در نقش ملك‌الشعراي بهار در سريال «شهريار» ديده بوديم.

جز او محمد مطيع، بازيگر سال‌هاي دور كه چهره‌اش نوستالژي سال‌هاي «سلطان و شبان» را زنده مي‌كند، پس از غيبتي 20 ساله و با تلاش چندين ساله محمدرضا ورزي براي دعوت او به كار، حالا در نقش اردشير ريپورتر در داستان حضور دارد. خبرنگاري كه اصليت ايراني داشت، اما در هند و در خانواده‌اي به دنيا آمد كه در خدمت سرويس جاسوسي انگلستان بودند و لقب ريپورتر را هم همين انگليسي‌ها به او دادند.

نقش اصلي سريال يعني رضا خان هم به عهده احمد نجفي است كه سابقه همكاري‌اش با ورزي به مجموعه پدرخوانده برمي‌گردد. حالا مجري - بازيگر ما به جاي لباس كارآگاه علوي كه چندي پيش بازي در سريال آن را به پايان رسانده است، قباي شاهي تن كرده و زير گريم شهرام خلج بسختي خودش را شبيه ديكتاتور مي‌كند.

در كنار اينها سپيده گلچين، چنگيز وثوقي، فخرالدين صديق‌شريف، ميرطاهر مظلومي و محمد صادقي هم به عنوان بازيگران مجموعه حضور دارند.

اما همه ماجراي ساخت يك سريال تنها با آدم‌هاي اين سوي قاب و چند نفري از آدم‌هاي آن سو تمام نمي‌شود. مجموعه ديكتاتور در كنار علي لدني به عنوان تهيه‌كننده، عوامل ديگري را نيز در كارنامه خود دارد كه از آن جمله مي‌توان به محسن صادقي‌نسب برنامه‌ريز، مسعود عجمي ‌دستياراول كارگردان، حسن زماني منشي صحنه، مجتبي رحيمي ‌مدير تصويربرداري، مهران ملكوتي صدابردار، محمد ميرزماني آهنگساز، شهرام خلج طراح گريم، يلدا جبلي تدوينگر، رويا ابراهيم طراح لباس، سهيل ميرسپاسي طراح صحنه و... اشاره كرد.

سكوت سرشار از ناگفته‌هاست

حسين محجوب گفتگو نمي‌كند. اين را از همان ابتدا و با حجب خاص خود مي‌گويد؛ اما وقتي در آخرين لحظه‌هاي حضورم، اجازه شرفيابي به خانه مدرس و زانو زدن روي ملحفه سفيد گوشه اتاق را براي يك گفتگوي كوتاه پيدا مي‌كنم، زمان را از دست نمي‌دهم و از گل و لاي و آجر و سيمان جلوي بازارچه عبور مي‌كنم و خودم را بسرعت به خانه مدرس مي‌رسانم.

بعد، از حياط نه چندان بزرگ خانه با نرده‌هاي چوبي دور تا دور بالكن‌ها و نور و سايه پاييزي افتاده بر حياط و از گذرگاه باريك كنار ريل‌هاي چيده شده و حوض كوچك و آفتابه مسي كنار آن، از حاشيه راست مونيتور پناه گرفته زير سايه درخت و از همه چيز بسرعت خيال آسمان براي آفتابي بودن يا ابري شدن در يك ظهرپاييزي عبور مي‌كنم. كفش‌هايم را در مي‌آورم و روي همان ملحفه سفيد كنار حسين محجوب مي‌نشينم.

بازيگر فيلم‌هاي رنگ خدا، طبل بزرگ زير پاي چپ، رسم عاشق كشي، باران، ... و همچنين سريال «صاحبدلان»، حالا لباس مدرس، فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار و يكي از چهره‌هاي درخشان تاريخ تشيع را به تن كرده است؛ او كه در دوران خود با عزمي راسخ در برابر ستمگران مي‌ايستاد و سلطه‌گري استعمارگران را افشا مي‌كرد.

وقتي با بازيگر 60 ساله نقش مدرس كه چهره‌اش شباهت زيادي هم به نقش دارد، درباره زاويه ديد در آثار تاريخي، تاثير بازي بازيگران در ارائه شخصيت‌هاي واقعي، ناخودآگاه مخاطب و خيلي چيزهاي ديگر حرف مي‌زنم، وقتي گفتگويمان تمام مي‌شود و او مرا تا در چوبي اتاق بدرقه مي‌كند و دوباره از آن حياط دلگشا و لاله زار نيمه تاريك عبور مي‌كنم و حتي آنجا كه سرزمين بازسازي شده ديكتاتور را پشت سر مي‌گذارم، هنوز نمي‌دانم كه چيزي از گفتگوي ما ضبط نشده است.

اين را وقتي مي‌فهمم كه جز افسوس، يك صداي ديگر در گوشم زنگ مي‌زند؛ صدايي كه مي‌گويد: من حرفي براي گفتن ندارم، اما داشت. خيلي حرف‌ها كه چيزي از آن اگرچه در ضبط كوچك من نيست، جلوه‌گري‌اش بي‌شك در نقش آفريني او هست.

به هر حال انگار بايد جاي كاغذ و قلم را در كنار تكيه و اعتمادمان به فناوري نوين دوباره باز كنيم، چرا كه تنها يك خبرنگار مي‌داند يك مصاحبه ضبط نشده چه آواز دلهره‌آور و غمگيني است.

آرزو شهبازي
 يکشنبه 5 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن