واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: با سلام این چند وقتی که سرم خلوت شده و به اینترنت میام رو میخوام کمیش رو برای شما بگزارم.
داشتم یک داستانی رو میخوندم از یک وب لاگ.
داستان جالبی بود .هر وقت تمام قسمت های داستان رو نوشتم (کپی ،، پیست کردم) اون زمان آدرس رو مینویسم.به عبارتی منبع باشه برای آخر کار.
اگه کسی میدونه مال کجاست ننویسه یا نگه.بزاره بچّه ها این لذّت رو تو سایت میلیتاری ببرند. قربون همه تون روباه نینجا.
سایه مرگبار
در ايالت غربي ايگا اربابي به نام يوسوگي وجود داشت كه بسيار به قدرت نينجاهاي خود تكيه مي كرد.يكي از اين نينجاها جواني از ايگا به نام كاسيكه بود او كه زير نظر پدرش آموزش ديده بود بعد از آوارگي هاي زياد توانسته بود نظر يوسوگي را در به استخدام گرفتن خود جلب كند و از وفاداران او شود اكنون مي بايست در ماموريتي بسيار سخت توانايي خود را ثابت مي كرد ماموريت او سركشي به قلعه ي يكي از اربابان مجاور بود كه روابط بسيار تيره اي با يوسوگي داشت او در تدارك حمله اي سخت به يوسوگي بود تا بتواند با افزايش قدرت خود قدمي به آرزوي شوگان شدن خويش نزديكتر گردد.
البته دشمني آنها قدمتي طولاني داشت اولين ماموريت كاسيگه اين بود كه در عملي جسورانه وارد دژ او شود و به طريقي خود را به اتاق ارباب برساند تا با جاسوسي از او و تصميم بعدي او و آمار اوضاع لشكر او مطلع گردد.
ماموريت كاسيگه به صورت كاملا محرمانه توسط ارباب به او ابلاغ شد.او بايد راهي ماموريت مي شد مسير حركت او از ايالت ايگا مي گذشت جايي كه بزرگ شده و تعليم يافته بود در ميانه راه سري به دهكده ي خود زد پدرش در وصيت خود به او از مخفيگاهي در آن نزديكي سخن گفته بودكه در آن تمام وسايل يك نينجا از قبيل : سلاحها و رمز و رموز ها و دست نوشته ها خانوادگي آنها در آنجا قرار داشت.
كاسيكه بعد از بعد از جست وجوي زياد توانست آن مخفيگاه را پيدا كند كلبه اي محقر كه در زيرزمين جاي گرفته بود گويي روح اجداد و خاندان نينجايي خود را احساس مي كرد كه با او سخن مي گفتند وسايل مورد نياز خود را از آنجا برداشت برداشت و قبل از اين كه حركت كند با اعمال كوجي نوئي قواي خود را تقويت كرد و به راه افتاد از ايالت ايگا به سلامت گذشت و وارد قلمرو ارباب دشمن شد او بايد با دقت بسيار كارش را انجام مي داد زيرا سامورايي هاي دشمن بسيار هوشيار بودند و احتمال فعاليتهاي نينجاها را در زمان قبل از جنگ ناديده نمي گرفتند كاسيكه براي عبور از اين ناحيه نقشه اي كشيده بود او تصميم گرفت در كسوت يك سامورايي رونين ( بي ارباب ) وارد قلمرو او شود و خود را به دژ اين ارباب برساند تا در آنجا با حيله اي ديگر به او اعلام وفاداري كرده و در زمره ي سامورايي هاي او در آيد. او نقشه ي خود را عملي كرد و با پوشيدن لباسي كه از كلبه ي خانوادگي خود برداشته بود و همچنين شمشير خانوادگي او ويژگي هاي يك شمشير سامورايي اصيل را دارا بود . كاسيكه رفتار و اخلاق سامورايي ها را خوب مي دانست زيرا قبلا در تعليماتي كه ديده بود رفتار و اخلاق يك بوشيدو ي واقعي را به او آموزش داده بودند تا در مواقع لزوم استفاده كند او سخن پدر خود را بياد مي آورد كه مي گفت : يك نينجا مي تواند سامورايي خوبي باشد اما يك سامورايي حتي نقش يك نينجا را هم نمي تواند بازي كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]