واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: چشمهاي منتظر صفارزاده به راه آسمان است
گروه گزارش: گروهي از خبرنگاران خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) عصر روز گذشته 30 مهر پشت درهاي بسته بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان ايرانمهر از «طاهره صفارزاده» مترجم قرآن كريم و شاعر آييني عيادت كردند.
حدود سههفته پيش وقتي در روزهاي پاياني ماه مبارك رمضان، سخنان آرام و كماضطراب «سيد ضياءالدين شفيعي» درباره بيماري «طاهره صفارزاده» مقدمهاي بود كه «سودابه اميني» جايزه او را در نخستين دوره جايزه ادبي، هنري قدر بگيرد، از خيليها شنيدم كه احتمالاً نبايد چيز مهمي باشد، اما دلم آشوب بود.
فرداي آن روز كه برنامهام را تنظيم كردم تا از خيابان بزرگمهر و ايكنا چندين كيلومتر را طي كنم و در دوراهي قلهك به عيادت صفارزاده در بيمارستان ايرانمهر بروم هم، بسياري از همكاران با زبان و نگاهشان مرا دلداري ميدادند كه نبايد چيز مهمي باشد و به هرحال هفتادودو سال از سن او گذشته است. هفتاد و... دو. چه تقارن جالبي با تعداد همدلان شهيد خون خدا...
اما وقتي با طاهره صفارزاده و اتاق پر از گلش با برادرش و التماس دعايش و از همه مهمتر با پرونده پزشكياش روبرو شدم، به اين باور رسيدم كه نه... نگراني من بيراه هم نبودهاست. دلم گرفت و تمام طول مسير را به نگرانيام فكر ميكردم و به محض رسيدن به تحريريه همان روز جمعه نشستم و اندوهم را البته كنترلشده روي صفحه نمايشگر ريختم و ماجرايش گزارشي شد با همان تيتري كه تمام فردايش تيتر يك بود كه :«اين روزها، صفارزاده نيازمند دعاي ماست.»
از همان فردا انگار كه به همكاران شك وارد شده باشد، همه به جنبوجوش افتادند تا هر روز جوياي حال اين بانوي شاعر و مترجم قرآن باشند و هم به بهانه اين بيماري بيشتر به مطالبي بپردازند كه ارزش كار او را باز ميتاباند.
دو روز بعد از آن خبر رسيد كه او را به بخش مراقبتهاي ويژه منتقل كردهاند و اگرچه پس از چهار روز مجدداً به بخش جراحي منتقل شد، اما آنچنان كه انتظار ميرفت شواهد و قرائن حاكي از بهبود وضعيت او نبود.
تا اين كه در اين چند روزه خبر رسيد كه ارتباط كلامي و حركتي صفارزاده با بيرون قطع شده است. وقتي پشت ميز تحريريه به برادرش زنگ زدم تا صحت و سقم اين خبر را جويا شوم، همه همكاران به من، صحبتهايم و چهره و واكنشم چشم دوخته بودند.
خبر واقعيت داشت اما اميدوار بودم كه اطلاعات اندك «جلال صفارزاده» از پزشكي ضعف عمومي را با حالت نيمه كما اشتباه گرفته باشد. همين شد كه ديروز ظهر به همراه چند تن از همكاران راه افتاديم به سمت بيمارستان ايرانمهر تا...
وارد كه ميشويم در قسمت شمالي سالن انتظار بيمارستان با جلال صفارزاده روبرو ميشوم كه هنوز چهره مرا بهخاطر دارد و با روي باز از من استقبال ميكند. دوستان را معرفي ميكنم و از حال عمومي خواهر بيمارش جويا ميشود. ميگويد كه ممنوعالملاقات است و در حال حاضر براي تنفس از دستگاه تنفس مصنوعي نيز كمك ميگيرد.
وقتي اصرار و تلاش من و همكاران را براي ديدن اين مترجم قرآن و شاعر مذهبي ميبيند، خانمي ميانسال را نشان ميدهد كه با چادر سنتي و چهرهاي ساده در كنار او نشسته است و ميگويد خواهر ديگرمان «ايران» هم از سيرجان آمده، اما متاسفانه به او هم اجازه ملاقات نميدهند و راهي جز انتظار و دعا نداريم. خانمهاي همكار به سمت ايران صفارزاده ميروند و او را كه دارد گريه ميكند دلداري ميدهند. «توران صفارزاده» خواهر كوچكتر «طاهره صفارزاده» اما آرام و صبورتر است.
جلال از تلاشهاي خواهر ميگويد كه تقريباً كار نيمه تمامي ندارد و از خاطراتش حكايت ميكند. از آخرين ماه رمضان كه بهدليل بيماري نميتوانست روزه بگيرد و بسيار اندوهگين بود و بهويژه سحرگاههاي اندوهناكي را سپري كرده است.
ميگويد و ميگوييم. ما ميخنديم و ميخندانيم تا روحيه ايشان بهتر شود و جلال نيز همين كار را ميكند، اما همه ميدانيم كه چقدر از ته دل نگراني بر ما مستولي شدهاست.
خداحافظي ميكنيم و باز هم برميگرديم تا تحريريه خالي نماند، اما ما نيز مانند جلال صفارزاده دعا ميكنيم كه طاهره صفارزاده هر چه زودتر بهبودي پيدا كند و با همان اخلاق نيمه تندش پذيراي عيادت ما باشد. حالا اگر در عيادت از او چندان مجالي براي طنز و لطيفه و خنده مانند امروز نبود هم ملالي نيست.
شايد اين روزها روح قدسي آياتي كه به قلم صفارزاده به حروف بيست و ششگانه انگليسي و سي ودو گانه فارسي ترجمه شده او را ياري كند، نه دستگاه تنفس دهنده.
بانوي ترجمه، تو هم با ما بخوان كه: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ».
گزارش از: محمدرضا شالبافان
چهارشنبه 1 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]