واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آیین اهورایی زرتشت آیینی متفاوت از دیگر ادیان غالب و موجود در جهان می باشد که ویژگیهایی خاص و جاودانه به آن بخشیده است .نوشتارهای زیر از نویسنده ای ناشناس است که شاید تمام نظرات ایشان مورد تایید من نباشد اما مطالب مورد اشاره بسیار جالب و خواندنی است.
۱- دین و آیین زرتشت، همچون پیشینیانش در ایران باستان، پیوندش با خدا پیدایشی است. یعنی چه؟ یعنی اینکه ما ایرانیان هرگز خدا را موجودی خارج از خود گمان نکرده ایم. ما همواره برای جستجو و یافتن او نه به بیرون، بلکه به درون خود چنگ زده و به پیدایش او پرداخته ایم. خوب این چه اهمیتی دارد؟ تمامی کنه مطلب اینجاست که ما خود و خدا را دو موجود مجزا و بیگانه از هم ندیده ایم؛ ما از او و او از ما بوده است. در جریان چنین ارتباط مستقیم و بی واسطه ای هیچ خدایی نمی تواند بر ما حکومت کند و ما نمی توانیم آلت دست و بازیچه ی او باشیم؛ چه او از ماست، با ماست و ما برای رستگاری خویش راهی جز به هم پیوستگی به اومان نیست. او به ما خشم نمیگیرد و ما را وعده های انتقام جویانه و شکنجه های جنایتکارانه نمی دهد؛ و نه فقط این بلکه پیوند ما با او نیازی به واسطه ندارد. او به مترجم و مفسر و موجود تافته ی جدا بافته ای برای برقراری ارتباط با ما احتیاجش نیست. و ما گناهکارانی نیستیم که مجبور باشیم هر روز چندین و چند بار استغفار کرده، طلب آمرزش نماییم.. پیوند ما با او کند و کاو خویش است با سلاح اندیشه ورزی و خردگرایی.
"من منش نیک را دریافته ام. پس کی ای راستی تو را خواهم دید؟ کی راه خدای بس توانا را خواهم یافت؟ کی آوای درونی مزدایی را خواهم شنید؟..." (سرود نخست، بند ۵).
۲- آیین زرتشت بر خلاف مذهبهای ابراهیمی دینی مثبت گراست. این آیین انسان را به مبارزه بر ضد دروغکاران و ستمکاران تشویق میکند. زرتشت از نبرد سهمگین، دراز مدت و پر فراز و نشیب سخن میگوید و امید آن میدهد که این پیکار با همبستگی جهانی درست اندیشان با یکدیگر سرانجام به پیروزی نیکی بر پلیدی ختم خواهد یافت و انسان به آرامش همگانی دست خواهد یازید. هسته ی این مثبت گرایی ریشه درنیک سرشتی انسان دارد و نه آلودگی او به گناهان کبیره و ناتوانی و عجز و شکست محتوم او. . . او به انسان و گوهر و هستی او باور دارد و پیکار همگانیشان نه به قهرمانانی خارج از مردم و آسمانی. انسان در کارزار خویش برضد نابخردی و دروغ کاری پیروز خواهد شد و شهریاری راستی را در جهان دامن گستر خواهد نمود، جایی که انسانها، حیوانات و گیاهان و تمامی هستی به همزیستی بیمانند رسیده، در آرامش بسر خواهند برد.
" اینک من سروش، آن آوای درونی تو را که از همه ی آواهای شنیدنی رساتر است، فراز می خوانم تا به آرمان خود برسم و زندگانی درازی را بیابم و به شهریاری منش نیک در آمده، بر راه راست راستی گام بزنم و به جایگاهی برسم که خدای دانا می باشد." ( سرود ششم، بند ۵)
۳- او از خشونت و جنگ و تصرف اقوام و سرزمینها و گسترش تحمیلی آیین زرتشت بیزار است. سرآغاز و سراندیشه ی کارهای او به نام نامی خرد، راستی و آوای سروش درون است. زرتشت یگانگی خدای خویش را از پیکار درونی خویش آغازید و گفتار رستگارانه ی خود را از راه اندیشه ورزی و سنجشگری و به چالش کشیدن تفکرات دیگران گسترش داد. او زمانی که از راه گفتگو و گلاویزهای فکری دراز مدت با گشتاسب شاه توران، او را به آیین خویش گرواند با اینکه میتوانست از نفوذ معنوی خود در جهت دست و پا کردن امتیازات خاصی برای خودش سواستفاده کند، همچنان همان اشو اسپنتمان نخست باقی ماند و هرگز خود را آلوده به هوسهای قدرت طلبان ننمود و به گسترش خشونت بار آیینش به اقوام و سرزمینهای مجاور مبادرت نورزید. او جسم و اموال و سرزمین انسانها را طلب نمیکرد و نیز شهوت تصرف و پیروزی و رهبری نداشت. او را با گوهر انسانها سر و کارش بود و خرد و دانش و آوای سروش درونشان.
" ... بشود که بدستیاری فرمانروایان خوب، آسیب و کشتار بند آید و آرامش به خانه ها و آبادیها در آید و آزار ناپدید گردد. آن کس از همه والاتر است که راه کشتن را می بندد، بشود که چنین کاری هر چه زودتر انجام گیرد." (سرود هفدهم، بند ۸)
۴- هم از این رو بود که ادعای معجزه ایش نبود و نه حتا پیغنبریش. او نوازنده ای چیره دست و انسانی فرهیخته، فیلسوف و مسلط به علوم و دانش زمانه خویشش بود. او را خدا نازل نکرده بود، و زنجیر رسولی هیچ موجود خارج از انسانیش بر قامت او تاب ایستادگی نداشت. او خود را پیام آور نیک سرشتی و خردورزی میدانست و انسانها را بدهکار خویش نمی شناخت. پس نیازش به معجزه، ایجاد رعب و وحشت و بکارگیری ترفندهای پیغنبرگونه برای نسق گیری از مردم نبود. خدای او دانش بود و آفریده ی جان و خرد و نه رب النوع دیوانه سری که در عین آگاهی به ثانیه ثانیه ی زندگی مخلوقاتش باز هم آنان را مورد آزمایش قرار میدهد، تا اینکه بالاخره در روز رستاخیز بخش عظیمی از ایشان را به سزای گناهانشان برساند و دمار از روزگارشان در آورد.
" منم آن نیایشگر راستین که از راه راستی و با بهترین دانش و بینش خود، تو را در می یابم و با این اندیشه در سر، می خواهم رایزن و راهنمایی برای مردم آباد باشم. پس، ای خدای دانا، می خواهم تو را ببینم و با تو همسخن بشوم." (سرود ششم، بند ۶)
۵- خدای او از راه تقیّد و تقلید فکری و تمکین به اوامری که با خرد انسانی هر فرد سازگاری ندارند، به جان راه نمی یابد. او با سرودها و آهنگهای دلنشین از پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک سخن گفت و مردم را دعوت به پیکار نیک نمود. این کارزار هم فردی است و هم گروهی. او انسانها را فرا میخواند تا پرسنده باشند و به خویشتن خویش نقب زنند تا با خداوند جان و خرد عجین شوند. او از آنان میخواهد تا بر ضد دروغ کاران و ددمنشان ایستادگی کنند، انجمن زنند و به پیکاری جهانی برای بهزیستی همگانی دست یازنند:
"...چه کسی با آرامش افزاینده همگام است؟ چه کسی خود را از راه منش نیک سزاوار انجمن مغان، سازمان دوستی جهانی، میداند؟" (سرود ۱۶ بند ۱۱)
۶- در هیچ کجای سرودهای پاک او هیچگونه تلاشی برای نوشتن دستورالعمل زندگی برای انسانها وجود ندارد. زیرا که او فرهیخته و آینده نگر بود و پویایی و پیچیدگی زندگی و دانش پیشرونده را میفهمید. هدف اومچ گیری، کنترل و تعقیب انسانها تا ابدالدهر نبود. او برای انسان ارزش والایی قایل بود و خردمندانه هرگز بخود اجازه نمیداد انسان را تحقیر کرده برایش نسخه ی چگونه زیستن بنویسد. او بیش از ۷۰ سال زیست و به اندازه ی کافی امکانات مادی و زمان در اختیار داشت تا صدها و هزاران صفحه شریعت سیاه کند و با انسانها همچون گوسفندان سرگردانی رفتار نماید. اما او آگاهانه به همین هفده سرود پاک خویش (گاتها) بسنده کرد. دینداری او بازی قدرت او نبود. او به خدا و بنابراین به انسان یعنی پرتو اهورایی عشق می ورزید و خود را برتر و جدا از دیگران نمیدید.
۷- خدای زرتشت مرد نبود. به همین دلیل است که حتا درجامعه ی مرد سالار آنروز زن در اندیشه ی زرتشت صغیر و ذلیل نشد. و نه وسیله ی ارضائ شهوتهای برتری جویی و جنسی مردان آن خدا. زن انسان بود؛ پس خدا به یکسان در جان وخرد او جای داشت.
او "جایگاه ویژه ای" نداشت. او برده و کنیز مرد و فرزندان وی شمرده نمیشد. بهنگام نیایش هم آوا با زرتشت و دیگر یاران به سرود خوانی می پرداخت و دوشادوش مرد در کارهای روزمره ی زندگی شرکت میجست. غیر از این نیز بایسته و شایسته ی انسان اندیشه ورز و خردگرا نبود؛ روی سخن زرتشت انسان بود و نه مردان. اندیشه ی او بسی والاتر از آن بود که بر مرکب جنسیت نشسته از آن رکاب گیرد. .
۸- زرتشت از اولین قربانیان نامدار وکسانی بود که به نام او سکه زدند و مضون پیام های پاک او را در زیر خروارها دستورالعمل و چون وچراهای روزافزون دفن گردانیدند. دم و دستگاه و جلال و جبروت و بساطی که به نام او به راه افتاد، سرانجامی جز ازهم پاشیدگی نداشت. دست و پا کردن مقوله های جهنم و بهشت و فرشته و ... بالهای تنومند اندیشه های او را در هم شکست و آیین او را تا سطح مذهبی شرعی، تقلیدی و اجباری پایین آورد وآنها را بی مایه و ارزش ساخت.
۱۰- از همین جاست که آیین زرتشت، بر خلاف مذهبهای ابراهیمی، برای تداوم بقا نیازش به بازگشت به نخستین اندیشه های نیک زرتشت می آید تا آن اندیشه های انساندوستانه همچون ققنوسی از پس و میان چندین هزار سال آتش وخاکستر نابخردگرایی و از خود بیگانگی در آمده، بال گشوده تا بندهای تحجر فکری و تلقینهای ضد انسانی را از هم بگسلد.
شایستگی این یکی بازگشت به چشمه ها ی اصلی خویش است و بایستگی آن دیگران گریز ازآن متون. هر چه آن مذهبها نیازشان برای زنده ماندن و حفظ آبرو در برابر جهانیان و انسان آزاده ی امروز به روزآمد شدن از طریق توجیه و تحریف، متجدد ساختن، دستچین کردن، نادیده گرفتن و گاه بریدن برخی افاضات سخیف ضد بشری متون مقدس بجا مانده از پیغنبرانشان می آید، باورهای اندیشه انگیز و درون نگر ایرانی را تنها میتوان از راه یافتن و دریافتنشان بکار گرفت. باشد که ایرانی به خردگرایی و اندیشه ورزی فرهنگی خویش بازگردد.
پاینده ایران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1606]