واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نامه شماره 41
و من کتاب له عليه السلام [7] الي بعض عماله [8] اما بعد ، فاني کنت اشرکتک في امانتي ، و جعلتک شعاري و بطانتي ، [9] و لم يکن رجل من اهلي اوثق منک في نفسي لمواساتي و موازرتي و اداء الامانه الي ، [10] فلما رايت الزمان علي ابن عمک قد کلب [1] و العدو قد حرب ، و امانه الناس قد خزيت ، [2] و هذه الامه قد فنکت و شغرت ، قلبت لابن عمک ظهر المجن [3] ففارقته مع المفارقين ، و خذلته مع الخاذلين ، و خنته مع الخائنين ، [4] فلا ابن عمک آسيت ، و لا الامانه اديت [5] و کانک لم تکن الله تريد بجهادک ، و کانک لم تکن علي بينه من ربک ، [6] و کانک انما کنت تکيد هذه الامه عن دنياهم ، و تنوي غرتهم عن فيئهم ، [7] فلما امکنتک الشده في خياته الامه اسرعت الکره ، و عاجلت الوثبه ، [8] و اختطفت ما قدرت عليه من اموالهم المصونه لاراملهم و ايتامهم اختطاف [9] الذئب الازل داميه المعزي الکسيره ، [10] فحملته الي الحجاز رحيب الصدر بحمله ، غير متاثم من اخذه [11] کانک لا ابا لغيرک حدرت الي اهلک تراثک من ابيک و امک [12] فسبحان الله اما تؤمن بالمعاد ? [13] او ما تخاف نقاش الحساب ايها المعدود کان عندنا من اولي الالباب ، [14] کيف تسيغ شرابا و طعاما ، و انت تعلم انک تاکل حراما ، و تشرب حراما ، [15] و تبتاع الاماء و تنکح النساء من اموال اليتامي و المساکين و المؤمنين و المجاهدين ، [16] الذين افاء الله عليهم هذه الاموال ، و احرز بهم هذه البلاد [17] فاتق الله و اردد الي هؤلاء القوم اموالهم ، فانک لم تفعل ثم امکنني الله منک لاعذرن الي الله فيک ، [18] و لا ضربنک بسيفي الذي ما ضربت به احدا الا دخل النار [1] و والله لو ان الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما کانت لهما عندي هواده ، [2] و لا ظفرا مني باراده ، حتي آخذ الحق منهما ، و ازيح الباطل عن مظلمتهما ، [3] و اقسم بالله رب العالمين ما يسرني ان ما اخذته من اموالهم حلال لي ، اترکه ميراثا لمن بعدي ، [4] فضح رويدا ، فکانک قد بلغت المدي ، و دفنت تحت الثري ، [5] و عرضت عليک اعمالک بالمحل الذي ينادي الظالم فيه بالحسره ، [6] و يتمني المضيع فيه الرجعه ، [[ و لات حين مناص ] ]
ترجمه
[7] از نامه هاي امام عليه السلام به يکي از فرماندارانش [8] اما بعد من تو را شريک در امانتم [ حکومت و زمامداري] قرار دادم . و تو را صاحب اسرار خود ساختم . [9] من از ميان خاندان و خويشاون دانم مطمئن تر از تو نيافتم به خاطر مواسات ياري و اداء امانتي که در تو سراغ داشتم [10] اما تو همين که ديدي زمان بر پسر عمت سخت گرفته [1] و دشمن در نبرد محکم ايستاده امانت در ميان مردم خوار و بي مقدار شده [2] و اين امت اختيار را از دست داده و حمايت کننده اينمي يابد . عهد و پيمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختي[3] و همراه ديگران مفارقت جستي با کساني که دست از ياريش کشيدند همصدا شدي. و با خائنان نسبت به او خيانت ورزيدي[4] نه پسر عمت را ياري کردي و نه حق امانت را ادا نمودي. گويا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده اي[5] گويا حجت و بينه اي از طرف پروردگارت دريافت نداشته اي[6] و گويا تو با اين امت براي تجاوز و غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به کار مي بردي و مقصدت اين بود که اينها را بفريبي و غنائمشان را در اختيار گيري[7] پس آنگاه که امکان تشديد خيانت به امت را پيدا کردي تسريع نمودي با عجله به جان بيت المال آنها افتادي[8] و آنچه در قدرت داشتي از اموالشان که براي زنان بيوه و ايتامشان نگهداري مي شد ربودي[9] همانند گرگ گرسنه ايکه گوسفند زخمي و استخوان شکسته اي را بربايد [10] سپس آنرا به سوي حجاز با سينه اي گشاده و دل خوش حمل نمودي بي آنکه در اين کار احساس گناه کني[11] بي پدر باد دشمنت گويا ميراث پدر و مادرت را بسرعت به خانه خود حمل مي کردي [12] سبحان الله آيا به معاد ايمان نداري؟[13] از بررسي دقيق حساب در روز قيامت نمي ترسي؟ اي کسي که در پيش ما از خردمندان بشمار مي آمدي [14] چگونه خوردني و آشاميدني را در دهان فرو مي بري در حاليکه مي داني حرام مي خوري و حرام مي آشامي ؟ [15] چگونه با اموال ايتام و مساکين و مؤمنان و مجاهدان راه خدا کنيز مي خري و زنان را به همسري مي گيري؟ [16] [ در حاليکه مي داني] اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسيله آن مجاهدين بلاد اسلام را نگهداري و حفظ مي نمايد [17] از خدا بترس و اموال اينها را به سويشان بازگردان که اگر اين کار را نکني و خداوند به من امکان دهد وظيفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد [18] و با اين شمشيرم که هيچکس را با آن نزدم مگر اينکه داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد 000 [1] به خدا سوگند اگر حسن و حسين اين کار را کرده بودند هيچ پشتي باني و هوا خواهي از ناحيه من دريافت نمي کردند . [2] و در اراده من اثر نمي گذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهاي ناروائي را که انجام داده اند دور سازم [3] به خداوندي که پروردگار جهانيان است سوگند اگر [ فرضا ] آنچه تو گرفته اي براي من حلال بود خوشايندم نبود که آنرا ميراث براي بازماندگانم بگذارم . [4] بنابراين دست نگهدار و انديشه نما فکر کن به مرحله آخر زندگي رسيده اي در زير خاکها پنهان شده اي[5] و اعمالت به تو عرضه شده در جائي که ستمگر با صداي بلند نداي حسرت را مي دهد [6] و کسيکه عمر خود را ضايع ساخته درخواست بازگشت مي کند ولي راه فرار و چاره مسدود است
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7925]