واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: هنر زندگي چيست؟
ايكاش بشر اين روزها در اين دهكده جهاني زندگي نميكرد و در ميان روستاهاي قديم و با همان آرامش و در ميان گلها و سبزهزارها در دامن طبيعت آرام ميگرفت. در آن زندگيهاي ساده، كه ياد و خاطرهاش دارد از ذهن ما نيز زدوده ميشود، نه گرفتاري ترافيك بود، نه شبها ماشينهاي خاكبرداري و شنريز برجسازها خواب از چشم انسان ميربودند و نه صداهاي مهيب پياده كردن تيرآهنها از تريليها انسان را وحشتزده از خواب بيدار ميكرد. اگر صدائي بود آواي پرندگان و نغمه مرغ آمين بود و نه آلودگي محيط زيست بود و نه صفهاي طولاني تهيه مايحتاج روزمره و نه بيگانگي از همسايه و فاميل و هر چه بود باهم بودن بود و باهم قسمت كردن. آسمانها هميشه آبي بود و هميشه پرستاره و شبهاي پرمهتاب، بخوبي ميشد عكس ماه را در آئينه صاف چشمههاي زلال ديد و با آن درددل كرد و با ستاره به نجوا نشست.
اين روزها نه تنها از زندگي پربركت و سالم گذشته خبري نيست بلكه گرد مرگ بر چهره بازارهاي بورس و بانكداران ورشكسته فروريخته شده و دولتها نگران فرداهاي وخيمتري هستند كه بايد با وضع مالياتهاي بيشتر و سنگينتر ته مانده محبوبيت خود را از دست بدهند.
پيرها نگرانند و جوانها جوياي كار و كودكان بجاي غنودن در دامان پرمهر مادران بايد يا راهي مهدكودكها شوند يا در خانههاي تنگ نه تحرك داشته باشند و نه همبازي و همصحبت. بالاخره اين دنيائي است كه سياستمداران براي ما ساختهاند و ما جز تحمل آن و تطبيق با آن چاره ديگري نداريم.
با اين حال در اين دنياي وانفسا هنوز دريچه اميدي گشوده مانده است و از روزن باريك آن است كه انسان لحظهها يا دقايقي در شبانه روز خستگيها و گرفتاريها را از ياد ميبرد و اين باريكه نور بخصوص براي كسانيكه با عالم بالا رابطه چنداني ندارند تنها مفر باقيمانده است. آري اين روزن باريك از درون زندان زندگي روزمرگي ما همان است كه بقول برنارد شاو انگليسي، يعني هنر.
آري اگر هنرمندان نباشند در كام مواجهه با واقعيتها براي ما جز تلخي و در چهره ما جز افسردگي نميماند. در همين تهران خودمان اگر نمايشگاههاي خط و نقاشي و مجسمهسازي و نمايشخانهها و سينماها و برنامههاي هنري تلويزيون نباشد ديگر انسان پس از گذرانيدن يك روز پردردسر چه كاري جز خوابيدن دارد. تازه اگر سروصداهاي بيروني و ذهنهاي ناآرام ما مجال خواب به انسان بدهند. بالاخره يادمان نرود كه شاعران و هنرمندان جزئي از هويت تاريخي ما شدهاند. و به بركت آثار آنهاست كه ما در اين زندگي خاكي لحظاتي به عالم بالا پرواز ميكنيم و ميفهميم كه مرغ باغ ملكوتيم و نه از عالم خاك.
نقش هنر و هنرمندان در تلطيف زندگي و مفرح نگاه داشتن هواي تنفسي جان انسانها تا به آنجاست كه بعضيها فكر ميكنند اگر اداره دنيا از سياستمداران گرفته ميشد و به هنرمندان سپرده ميشد وضع خيلي بهتر از اين بود كه هست. اما اين جز يك آرزوي محقق نشدني و يك روياي تعبيرنشدني نيست و اتفاقا براي همين است كه رهبران سياسي كه سرو سري با هنر و هنرمندان دارند داراي محبوبيت و مقبوليت ميشوند.
و قبل ازآنكه مردم به كفايتهاي سياسي آنها راي بدهند به هنرمندي و هنردوستي و هنرمندپروري آنها ارادت ميورزند.
باز خوبست از ياد نبريم كه سدههاي تاريك قرون وسطي در غرب با كارهاي هنرمندان و نوآوري آنان پشت سر گذاشته شد و قبل از آنكه منجمان و رياضيدانان و پزشكان، عصر يا رنسانس را آغاز كنند هنرمندان بودند كه در سرزمين زيباي ايتاليا پيشگام شدند و پرده جهلي را كه كليساي كاتوليك بر ذهن مسيحيان گسترده بود با نوآوري خود پاره كردند و به بركت نقاشيها و مجسمهها و اشعار نوپرداخته آنها بود كه كهنگي رنگ باخت و انسان غربي نفس راحتي كشيد و خود را براي پيمودن نردبام علم و فنآوري آينده آماده كرد. به همين سبب است كه در برنامههاي تلويزيوني مغرب زمين و در انبوهي خبرهاي سياسي و اقتصادي وقتي هنرمندي از اين جهان خاكي درميگذرد خبر رفتن او در صدر اخبار قرار ميگيرد و در مراسم تشييع جناره او سياستمداران در كنار اصحاب هنر لباس سياه به تن ميكنند.
فلاسفه، شاعران و هنرمندان، با حرفشان و آثارشان و سرودههايشان و دست ساختهايشان همواره به ما ميگويند كه همانگونه كه طلوع خورشيد امروز تاريكي شب گذشته را پاره كرده است خورشيد ديگري در انتظار فرداست كه تابش آن چهره غمزده امروز بشر را نوراني خواهد كرد. ما انسانهاي معمولي حتي بدون اينكه خودمان متوجه باشيم رشتههاي تاروپود وجودمان با زخمهاي كه يك هنرمند با زبردستي به آن ميزند بصدا درميآيد و مترنم ميشويم و براي همين است كه انسان انتظار دارد كسانيكه تمشيت امور هنرمندان به عهده آنها سپرده شده و افتخار شغليشان خدمت به اهالي فرهنگ و هنر است با زباني صحبت كنند كه بيش از آنكه بوي سياست و جوزدگي بدهد رايحه و تحمل و سعهصدر و فرهنگي بودن را به مشام ميرساند.
در اين خصوص در خبرها آمده بود كه در گالري لندن از پنجاه هنرمند و فيلسوف و نويسنده بزرگ انگليسي دعوت شده كه خود را در زمينه بيان كنند تا شايد يك منشور مشترك از گفتههاي آنها تدوين شود. در ميان آنچه تا ديروز گفته شده بود اين پيشنهاد يكي از بزرگان عالم فرهنگ انگليس جالب بود كه پيشنهاد كرده بود يك حزب جديد تشكيل شود كه نام آن باشد و بجاي سرزنش انسانها بخاطر كارهائي كه نكردهاند، از آنچه كه انجام دادهاند تشكر شود. اينگونه نگاه به انسان همان نگاه هنريست كه انبياء و اولياء و بزرگان تاريخ بشر نيز با همين نگاه به بشر مينگريستند و اين نگاه است كه حكايت از هنر زندگي دارد كه ما آدمهاي معمولي از داشتن آن محروميم و چشممان به نشدهها نگاه ميكند وليكن شدهها را نميبيند.
والسلام
سه شنبه 30 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]