واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: از عهد بوق تا عصر جديد
اين روزها تلويزيون كمكم جاي خود را در ميان كانالهاي بينالمللي باز ميكند. اخيرا يكي از همكاران با اعجابي تحسينآميز ميگفت: براي حفظ آبرو گفتم بله ما را دستكم نگيريد و ديگر به رويم نياوردم كه اين آزادمنشي فقط در پخش برنامهها به زبان بيگانه مشهود است. البته سابقه تسامح نسبي در رسانهها قبل از پرستيوي در كانال العالم هم وجود داشت و من در اين چند ساله هر وقت امكان اقامت در ايران را داشتهام از اخبار و برنامههاي متنوع اين كانال (البته به قيمت نارضايتي اعضاي خانواده كه ميخواستند سريالها را ببينند) استفاده كردهام.
العالم هم كه مانند پرستيوي نسبتا دور از زبان و سياستهاي ايدئولوژيك رايج عمل ميكند در عمل رقيب خوبي براي ساير كانالهاي بينالمللي نظير الجزيره بوده است. مثلا در برنامههاي اين دو كانال اخبار به ترتيب اهميتشان و نه به تناوب وزن ايدئولوژيك و سياستهاي درون نظامي صدا و سيما پخش ميشوند. اين كانالها هم در معرض متخصصان از همه مليتها و با طيف وسيعي از عقايد از جمله مخالفان جمهوري اسلامي است. من، آقاي پتريك كلاوسون (كه از نومحافظهكاران ايرانستيز و از اعضاي لابي قدرتمند اسرائيل در آمريكا است) را بيشتر از هر جايي در برنامههاي صداي بيگانه تلويزيون ايران ديدهام و هيچ مورد و مشكلي هم ندارد اگر مجري برنامه بهجاي يك خبرخوان، ژورناليستي حرفهاي باشد دليلي ندارد كه از سخن گفتن با متخصصان ولو اينكه آمريكايي يا مخالف ايران باشند، هراس داشته باشد.
حالا بياييد بپرسيم، فلسفه چنين برخورد آزادانهاي در رسانهها چيست؟ آيا فرض جز اين است؛ مردمي كه همه چيز را ميشنوند خواهند توانست به مصداق آيه شريفه سره را از ناسره جدا كنند؟ آيا چنين منطقي به راه مولا نميرود كه گفت: آيا فرض جز اين است كه حق در مصاف باطل پيروز است و احتياجي به كمكهاي مذبوحانه سانسورچيان ندارد؟ آيا اين روش بر اين ايمان متكي نيست كه حقيقت احتياجي به روتوش ندارد؟ و بالاخره آيا غير از اين است كه چنين رسانهاي براي بيننده بهعنوان يك انسان آزاد و عاقل احترام قائل است و فرض را بر اين ميگذارد كه شهروندان حق دانستن و انتخاب دارند؟
ولي ظاهرا اين اعتماد و احترام به بينندگان تنها شايسته بيگانگان يا آن گروهي از ايرانيان است كه عربي يا انگليسي ميدانند. در مقابل رسانههاي رسمي فارسيزبان در سايه انسانشناسي فلسفي بسيار بدبينانهتر به مردم مينگرند. در اين ديدگاه مردم بهجاي شهرونداني فرزانه، بالغ و هوشمند به شكل تودههايي درميآيند كه مقهور احساسات و شهوات و محروم از عقل سليم هستند. با اين ديد است كه اين رسانهها وظيفه خود ميانگارند كه با سانسور بيننده و شنونده خود را از گزند واقعيت حفظ كنند و با دستكاري خبر و تكرر شعار، ذهن چكشخوار عوام را به زعم خود بكوبند و بتراشند. اين همان انسانشناسي فلسفي غلطي است كه نظامهاي تماميتخواه در بلوك شرق دنبال كردند و رفت آنچه بر آنان رفت. در اين نظامها رسانهها به كارخانههاي تحريف روشمند واقعيت تبديل شدند. وقتي رسانه بلندگوي قرائت رسمي دولت از جهان شد زبان آن هم همان ميشود كه در آثار جورج اورول از آن به تعبير شده است. اين زبان رسمي مثل يك چرخگوشت اخبار را تقطيع، تحريف و تعقيم كرده و به شكل معجوني از اصطلاحات و الفاظ خاص در قوطيهاي استاندارد به مردم تحويل ميدهد. با تداوم اين روش كم كم رسانهها دنيايي موازي با واقعيت خلق ميكنند كه در آن هيچ اتفاق تازهاي (جز آنچه مقامات و ايدئولوژي رايج پيشبيني كردهاند) نميافتد.
مهمترين نتيجه اين سياست غلط اين است كه دنيا در رسانههاي رسمي به صورت يك سريال تكراري ملالآور درميآيد و اين است كه مردم را به سوي رسانههاي خارجي فراري ميدهد و دولت هم كه قادر به رقابت با مطبوعات و رسانههاي آزاد نيست ناچار است به حقارت پارازيتاندازي و سايتبراندازي تن دردهد. نتيجه ديگر اين سياست غلط اين است كه ديگر هيچكس از مردم، خبرگزاران و دولتمردان كلمهاي از آنچه در رسانهها ميآيد باور نميكنند. دولتمردان كه براي اداره كشور ناچار از دانستن اخبارند، در نبود رسانهها به خواندن بولتنهاي سري روي ميآورند. البته چون خبررساني بالذات نهادي عمومي است بولتنها نميتوانند جاي خالي مطبوعات آزاد را پر كنند و به اين ترتيب بود كه در بلوك شرق آنهايي كه چراغها را براي مردم خاموش كردند خود در تاريكي به چاه افتادند و طوري شد كه هيچكس، حتي اعضاي كميته مركزي حزب كمونيست، قادر نبودند دروغ را از راست در حياتيترين موضوعات جدا كنند.
سومين عاقبت پرعقوبت ديگر اين سياست همانا محروم كردن فضاي عمومي از بحث آزاد عقلاني است كه مانع رشد جامعه مدني است. در فضاي سانسورزده و سياسيشده و قحطي اطلاعات و بحث آزاد و تضارب آرا است كه فرار جوانان از حيطه عمومي به لانه تنگ منافع شخصي، بيسوادي سياسي باسوادان و تئوريهاي توطئه و ساير نشانههاي عقبماندگي فكري جامعه را فرا ميگيرد.
خلاصه كنيم آنچه در ايران پيشآمده اين است؛ رسانههايي كه به زبان بيگانه پخش ميشوند برخلاف رسانههاي عمومي فارسي زبان در جريانهاي زنده بينالمللي بروز كرده و بهروز شدهاند. آنها از عهد بوق به عصر جديد گام نهادهاند. در نتيجه ما در كشورمان دو سياست متناقض بسته و باز در پخش خبر و نظر را دنبال ميكنيم. اما وقت آن فرا رسيده كه سياست يك بام و دو هوا را كنار گذاشته، از چراغي كه در مسجد برنامههاي عربي و انگليسي افروختهايم اخگري هم به خانه برنامههاي فارسي صداوسيما بياوريم تا از كاروان جهان دور نيافتيم كه شيخ اجل، حافظ شيراز رحمهالله عليه گفت:
لمع البرق من الطور و آنست به / فلعلي لك آت بشهاب قبسي
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش / وه كه بس بيخبر از ناله بانگ و جرسي
------------
------------
سه شنبه 30 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1135]