تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات عقل تحمّل نادانان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836339320




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پل


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پل

روزگاری دو برادر که در همسایگی هم در مزرعه شان زندگی می کردند با هم اختلاف پیدا کردند. این اولین اختلاف جدی آنها در این چهل سال بود. آنان در این مدت بدون هیچ گیر و گرهی دوش به دوش هم کار کرده بودند، ماشین آلات شان را به هم می دادند، کارگر و محصولات شان را با هم شریک می شدند. اما حالا، بعد از این همه همکاری، اولین شکاف جدی بین شان ایجاد شده بود.اول با یک سوءتفاهم ساده شروع شد بعد به یک اختلاف اساسی تبدیل شد، سرانجام کار به دعوا کشید و به هم ناسزا گفتند و اکنون چند هفته بود که با هم حرف نمی زدند.یک روز صبح در خانه "جان" را زدند در را باز کرد، نجاری با جعبه ابزارش پشت در بود. نجار گفت: دنبال یک کار چند روزه می گردم. گفتم شاید شما کارهای جزیی داشته باشید که بتوانم انجام دهم.برادر بزرگ تر گفت: بله. اتفاقاً دارم. مزرعه آن طرف نهر را می بینی؟ مزرعه همسایه من است. در واقع او برادر کوجک تر من است.تا هفته پیش علفزاری بین ما بود. اخیراً با بولدوزرش خاکریز رودخانه را برداشته و حالا فقط یک نهر بین ماست. شاید او این کار را از سر لجبازی کرده باشد. اما می دانم چه طور تلافی کنم. آن کپه الوار را نزدیک انبار می بینی؟ می خواهم با آنها نرده ای بسازی به ارتفاع دو متر و نیم که دیگر نه خانه اش را ببینم نه قیافه اش را.نجار گفت: گمانم فهمیدم اوضاع از چه قرار است. جای میخ و چاله کن را نشانم بده تا کاری کنم که خوشت بیاید.برادر بزرگ تر باید به شهر می رفت. لوازم کار نجار را در اختیارش گذاشت و رفت. نجار تمام روز را سخت کار کرد. اندازه گرفت، اره کرد، میخ کرد، حوالی غروب هنگام بازگشت مزرعه دار، نجار تازه کارش را تمام کرده بود.مزرعه دار با دیدن حاصل کار نجار چشم هایش از تعجب گرد شد و دهانش باز ماند. نه تنها نرده ای وجود نداشت. بلکه یک پل درست کرده بود... پلی که این طرف نهر را به آن طرف وصل می کرد. کاری هنرمندانه، با دست انداز روی پل و همه چیزهای لازم یک پل.همسایه اش، یعنی برادر کوچک ترش، دست ها را باز کرد و به طرف آنها آمد: تو واقعاً رفیق خوبی هستی که بعد از آن حرف ها و کارهایم باز این پل را ساختی.دو برادر در دو سوی پل ایستادند و بعد در میانه پل به هم رسیدند و دست هم را گرفتند برگشتند و دیدند که نجار دارد جعبه ابزارش را برمی دارد که برود.برادر بزرگ تر گفت: نرو صبر کن. چند روز دیگر بمان. کلی کار برایت دارم. نجار گفت: دلم می خواهد بمانم.اما پل های زیادی مانده که باید بسازم. فقط این را به یاد داشته باشید که خدااز شما نمی پرسد چه اتومبیلی داشتید، اما از شما خواهد پرسید که با اتومبیل تان چند نفر را به مقصد رساندید. خدا از شما نمی پرسد خانه تان چه قدر بزرگ بود، اما از شما خواهد پرسید چند نفر را با روی خوش در خانه تان پذیرفتید. خدا از شما نمی پرسد چند دست لباس در کمدتان داشتید، اما از شما خواهد پرسید چند بی لباس را پوشاندید. خدا از شما نمی پرسد چند دوست داشتید، اما از شما خواهد پرسید که شما در حق چند نفر دوستی کردید. خدا از شما نمی پرسد در کدام محله زندگی می کردید، اما از شما خواهد پرسید که با همسایه تان چه رفتاری داشتید. خدا از شما نمی پرسد پوست تان چه رنگ بود، اما از شما خواهد پرسید که چه خصوصیات اخلاقی داشتید. سه روز فرصت برای دیدن 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 615]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن