واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: باور کنیم که هنوز هم اسطوره در کار است !
ما با یونانیان در آغاز اندیشه ی عقلانی در ارو پا قرار می گیریم . این بدان معناست که (با مطالعه ی تاریخ فلسفه ی یونان) نه تنها با تبیین استدلالی و مشاهده ی علمی روبرو خواهیم شد . این ظهور ناگهانی نیست بلکه آهسته وتدریجی است . من به واقع خواهم کوشید این ادعای سنتی را توجیه کنم تا تالس اولین فیلسوف اروپایی است ، اما قصد ندارم بدین وسیله تاکید کنم که بین مفاهیم ماقبل عقلانی ، اسطوره ای یا انسان شکل گرایانه و نگرش عقلانی یا علمی مرز روشنی وجود دارد . با مطالعه ی تاریخ فلسفه ی یونان علاوه بر تقدیر از آنچه در اندیشه ی یونانی ارزش ثابت دارد ، ممکن است از مشاهده ی اینکه چه مقدار اسطوره شناسی در آنچه ظاهر عقلانی در نظر می آید گنجانده شده است ، مطالبی بیاموزیم . این مطلب طبیعتاً در دوره ی قدیم تر بیشتر روشن است ، اما حتی ارسطو ، که علی رغم نقد وی در تمام اعصار بیش تر مفاهیم انتزاعی خود را که اساس تفکر ماست به وی مدیونیم ، بعضی ایده های ثابت دارد که با شگفتی با آنها روبرو می شویم ؛ فی المثل ، اعتقاد به این که اجرام سماوی موجودات زنده اند ، عقیده به کمال ویژه ی کرویت و دایره ای بودن ، برخی تصورات عجیب درباره ی تقدیم عدد سه که به روشنی آغازهای اندیشه ی فلسفی را به قدیم تر می برد .
البته منظور محکوم ساختن اسطوره به مثابه امری فی نفسه غلط نیست . ممکن است در مراحل قدیم تر تمدن ، داستان ها و تصورات اسطوره ای تنها راه (و موثر ترین راه) را بیان حقایق ژرف و جهانی باشد . و بعدها ، متفکر بالغ دینی ای مانند افلاطون ممکن است عمداً اسطوره را انتخاب کند ، و به عنوان اوج استدلال عقلانی ، از آن برای ارتباط تجارب و باورها ، و واقعیت و ضرورت استفاده کند که موضوع متعارف اثبات منطقی است . اصالت و اعتبار واهمیت اسطوره تردید ناپذیر است .
خطر زمانی آغاز می شود که آدمیان باور کنند که تمام اسطوره ها را پشت سر گذاشته اند و اینک بر روش علمی متکی اند ، روشی که صرفاً بر آمیزه ای از مشاهده و استنتاج منطقی مبتنی است . حفظ ناآگاهانه ی گونه های غیر عقلانی و به ارث رسیده ی اندیشه ، در واژگان عقلانی پنهان شده است ، و بیشتر مانع پیگیری حقیقت می گردد تا کمک آن .
دلیل طرح این نکته در سرآغاز این است که پذیرش ضمنی مفاهیم اسطوره ای عادتی است که هرگز ترک نخواهد شد . امروزه این پذیرش بیشتر از یونان باستان در اصطلاحات نظام های مخالف عقلانیت آمیخته است . از این جهت کشف آن بسیار مشکل شده است و حضورش بسیار خطرناک گشته است .
ما بدون تحقیر کردن پیروزی های باشکوه یونانیان در فلسفه ی طبیعی و مابعدالطبیعه و روانشناسی و معرفت شناسی و اخلاق و سیاست ، حضور استوره ها را کشف خواهیم کرد ، زیرا آنها پیشگامان بودند و از این رو خیلی بیشتر از ما به منشاء و خواستگاه اسطوره ای و جادویی و تمثیلی اصولی که بدون تحقیق پذیرفته اند نزدیک هستند ، و ما می توانیم این خواستگاهها را به روشنی ببینیم . در پرتو این بررسی می توانیم اعتبار تردید آمیز اصولی را تحقیق کنیم که امروزه به طریق مشابه بدون تحقیق پذیرفته شده اند .
تنها در دوره باستان نیست که ...
نمونه های اینگونه اصول بدیهی در اندیشه ی یونانی عبارتند از :
فرض قدیم ترین مکتب ملطی درباره ی واحد بودن واقعیت و این اصل که امور متشابه ، بر روی امور متشابه عمل می کنند یا به سوی امور متشابه کشیده می شوند (دموکریتوس اتمیست در حمایت از این اصل بود که مثل «پرندگان بالدار» و بیتی از هومر را نقل نمی کند) ، و اعتقاد فوق الذکر تقدیم و کمال شکل و حرکت دایره ای که ستاره شناسی را تا زمان کپلر تحت تاثیر قرار داده بود . یافتن منشاء غیر علمی و عامیانه ی این اصول کلی دشوار نیست ، اما دانشمندان خود ما با کدامیک از این اصول موافقند یا اخیراً موافقت کرده اند ؟ پروفسور دینگل اصول زیر را نقل می کند : « طبیعت از خلاء ابا دارد» ، « جهان همگن است» (مقایسه کنید با فرض ملطی) ، « طبیعت همواره در ساده ترین راه عمل می کند(1) .
چنانکه او می گوید ،تنها در دنیای باستان نیست که «جهان ، به جای آنکه سنگ محک باشد ، قبل از هر چیز مطابق خواست پژوهشگر شکل می گیرد و سپس برای شکل غلط دادن به امور تجربی به کار می آید.»
پیوستگی در تاریخ فلسفه یونان
تاریخ فلسفه یونان مطابق با تغییرات شرایط بیرونی و عادات زندگی ، به آسانی به دوره هایی تقسیم شده است که تفاوت واقعی علایق و نگرش ها را نشان می دهد . این دوره ها همچنین به لحاظ مکانی که مرکز تاثیرات عقلانی اصلی بر روی جهان یونانی بوده است ، تغییر می کنند . در عین ، اگر این تقسیم بندی پذیرفته شود ، باید مواظب بود تا از پیوستگی واقعی که در کل گسترش اندیشه از ملطیان تا نوافلاطونیان جریان دارد ، غفلت نشود . برای دست یافتن به این پیوستگی ، شایسته است قبل از بررسی جزئیات فلسفه ی یونانی ، بکوشیم تا طرح مختصری از گسترش آن را ارائه کنیم . مطالب صفحات آینده را می توان مانند نقشه ی کشوری نگریست که قرار است به آن سفر کنیم ، و همواره زیر نظر داشتن نقشه قبل از آغاز مسافرت خوب است .
همه چیز از ایونیا آغاز شد
توجه ما ابتدا به حاشیه شرقی سرزمین یونان جلب می شود . در این جا در ایونیا Ionia ، قرینه ی غربی آسیای صغیر در زیر فرمان لیدیان و یان ، در قرن ششم قبل از مسیح چیزی اتفاق افتاد که ما آن را آغاز فلسفه ی اروپایی می نامیم . در این جا اولین – یا دوره ی پیش از سقراطی – موضوع بررسی ما – با مکتب ملطیان آغاز شد. این مردان ، که ساکنان یکی از بزرگترین و مرفه ترین شهرهای یونان ، با مستعمرات زیاد و برخوردهای وسیع خارجی بودند ، حس کنجکاوی عجیبی درباره ی ماهیت دنیای خارجی و درباره ی جریان هایی که آن را به حالت فعلی درآورده اند و درباره ی ترکیب فیزیکی آن داشتند . آنها برای ارضای اشتیاق خود برای دانستن ،به هیچ وجه امکان عامل الهی را استثناء نکردند ، بلکه به مفهومی کاملاً متفاوت با چند خداگرایی رایج در جامعه ی یونان معاصر ، دست یافتند . آنها معتقد شدند که جهان از وحدت نخستین ناشی شده است و این جوهر واحد هنوز اساس ثابت همه ی هستی جهان است ،هر چند اینک در اشکال و تجلیات متفاوت ظاهر می شود . آنها امکان تغییرات را ناشی از تحریک ذاتی و مستمر ماده ی نخستین می دانستند نه ناشی از هیچ عامل خارجی . تمایز بین اصل مادی و اصل صوری هنوز احساس نشده بود ، و از آنجا که جوهر نخستین مبدع حرکت و تغییر خود و حرکت جهان منظم زمین و آسمان و دریا بود ، طبیعاً شایسته بود که صفت الهی به آن داده شود .
پارمنیدس : هستی راستین درجهان فیزیکی یافت نمی شود
قبل از پایان قرن ، با کوچیدن فیثاغورس اهل ساموس به شهرهای یونانی نشین در جنوب ایتالیا ، انگیزه ی فلسفی از شرق جهان یونان ، به غرب آن منتقل شد . همراه با انتقال فیزیکی ، روح اندیشه ی یونانی نیز تغییر کرد . از آن پس ، شاخه های ایونیایی و ایتالیایی فلسفه به طرق متفاوت گسترش یافتند ، هر چند بر خلاف دیدگاههای محققان و و طبقه بندی کنندگان بعدی یونان هنوز تقسیم اندیشه ی فسلفی چندان روشن نبود ، و آمیزش متقابل وجود داشت . چنانکه فی المثل ، کسنوفانس به پیروی از فیثاغورس از کولوفون آسیایی کوچید و در مگنا گراسیا اقامت گز ید . تا آن جا که به فیثاغورس و پیروان او مربوط است ، تغییر در روح اندیشه ، هم انگیزه و هم محتوای فلسفه را تحت تاثیر قرار داد . هدف فلسفه از اشتیاق صرف به دانستن و فهمیدن ، به تدارک مبانی عقلانی یک زندگی دینی تغییر یافت و از خصلت فیزیکی آن کاسته شد و بیشتر انتزاعی و ریاضی گردید . مطالعه ی ماده به مطالعه ی صورت تبدیل شد . اما پارمنیدس اهل الئاو مکتب او ، روند منطقی فلسفه در غرب (یونان) را ادامه دادند . این روند با این تعلیم وی به اوج خود رسید که هستی راستین در جهان فیزیکی یافت نمی شود زیرا، از گزاره های «هست» و «نیست» (که باید گفت جهان شناسی ملطیان بر آنها مبتنی بود و پارمنیدس استدلال کرد که گزاره ی دوم نتیجه ی گزاره ی اول است) ، تنها نتیجه ی معتبری که گرفته می شود عبارت است از انکار کامل و بی قید و شرط حرکت و تغییر فیزیکی . عقل و حواس به پرسش «واقعیت چیست؟» پاسخ های متناقض می دهند ، و پاسخ عقل باید ترجیح داده شود .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]