واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: افتتاحیه و انواع آن
آیا میدانید كه اگر اولین بند یا پاراگراف داستان شما ، خواندنی باشد مخاطب را ترغیب میكند تا صفحه آخر را بخواند.
اگر خواننده پیوسته مجذوب رویدادهای نمایشی و جالب اثر شما بشود صفحه بعد را نیز میخواند. بواقع رمان ، داستان كوتاه و یا حتی مقالههایتان را باید به نحوی بنویسید كه هرخط یا هرصفحه آن خواننده را به خط و صفحه بعدی هدایت كند. درحقیقت ، خواندن یا شنیدن داستان در سالهای نه چندان دور ، مهمترین تفریح بسیاری از افرادی بوده است كه درغیاب تفریحات امروزی و رسانههای رقیبی چون رادیو ، تلویزیون ، سینما ، اینترنت و….. به جهان داستانی نویسنده پناه میبردند. بسیار شنیدهایم كه پیشینیان ما شبهای حلولانیشان را با شنیدن و یا گفتن قصه و خواندن اشعار فردوسی و نظامی و امثالهم بسر میبردند.
اما هم اكنون چه به آیا درعصرحاضر میتوانیم ادعا كنیم كه مطالعه یا شنیدن یا گفتن داستان مهمترین تفریح مردم است .
همه میدانیم كه درجهان امروز سرعت زندگی ما را غافلگیركرده و فرصتهای اندكی برای مطالعه و فراغت باقی گذاشته است .
همه میخواهیم یك فیلم دو ساعته یا یك داستان 50 صفحهای هرچه سریعتر تمام شود تا بتوانیم پایان را ببینیم و به نقطه سكون برسیم ، اصطلاحاً میگویند بیماری «پایان بینی» به عارضهای عام تبدیل شده است. آندره ماله و نویسنده و اندیشمند فرانسوی و صاحب كتابهای وضعیت بشری و ضد خاطرات در دهه 70 قرن گذشته ، با توجه به فروریختن بهمن وسایل ارتباط جمعی و رسانهها بر قلب و ذهن مخاطبان ، از مرگ داستان و رمان سخن گفت . ولی این اتفاق نیفتاد بلكه داستان با وامگرفتن كیفیت سرعت ، گوناگونی و بصریبودن رسانهها به حیات خویش ادامه دارد .
اگر شما یك نویسنده در قرنهای گذشته بودید، داستانتان را میتوانستید با آسودگی خاطر و با توصیف مثلاً شهریار روستای قهرمانتان شروع كنید ، بعد صحنهخانه را توصیف كرده ، سپس قهرمان را درحال انجام كارهای روزمرهاش نشان بدهید و سرانجام به شرح كامل با جزئیات ارتباط او با اطرافیان بپردازید و تازه بعد از 30 تا 40 صفحه ( همانند رمانهای گوژپشت نتردام و یا كارگردان دریا و یا سهتفنگدار یا سرخ و سیاه ، غرور و تعصب ، بلندیهای بادگیر و…) نوبت به طرح كشمكش شخصیت با یك مشكل ، یا لحظهای مهم از داستان برسد . شما فكر میكنید این گونه نوشتن در سالهای اخیر، مخاطب گستردهای هم پیدا میكند ؟ یا نه اصلاً از دیدگاهی دیگر به این مسئله نگاه كنیم ، در رقابت شدید بین نویسندگان از یك سو و از سوی دیگر ناشران و ظهور هر روزه تكنیكهای داستاننویسی جدید كه تنها هدفشان جلب مخاطب بیشتر است ، اگر قصد داشته باشیم اینگونه مصول بنویسم آیا ارتباطی موفق و عمیق با مخاطب بر قرار میكنیم ؟
داستان امروز باید سرعت ، شدت ، حدت و تأثیرقوی متناسب با این دهه را داشته باشد . داستان باید نمایشی یا قوی آغاز شود و بتواند از همان ابتدا احساس خواننده را چنگ بزند و بیدرنگ او را به قلمرو احساس و افكار داستان بكشاند .چند بند اول داستان باید چنان نیرویی داشته باشد تا بتواند خواننده را از افكار و خیالات عادی خود جدا كند و او را در افكار و احساسات نویسنده داستان غرق كند . البته بدون آنكه كیفیت و یا جامعیت اثر فدای جذب مخاطب شود . به طور كلی چهار شیوه پركشش برای شروع داستان ، رمان و … وجود دارد كه با ذكر مثالهایی از آثار مطرح ادبیات جهان به آن میپردازیم .
انواع افتتاحیه
چهار شیوه پر كشش برای شروع ( افتتاحیه)
1- با شخصیتی گیرا و جذاب :
یك روز صبح گرگوا زامزا از خوابی آشفته بیدار شد و فهمید كه در تختخوابش به حشرهای عظیم تبدیل شده است .
(ملخ اثر كافكا)
در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلولكرد .
(ملكوت اثر بهرام صادقی)
در یازدهم نوامبر سال 1997 ورونیكا به این نتیجه رسید كه سرانجام زمان آن فرا رسیده است تا خودش را بكشد . با دقت اتاقش را كه از یك صومعه اجاره كرده بود تمیز كرد . دندانهایش را مسواك زد و دراز كشید .
(از كتاب ورونیكا تصمیم میگیرد بمیرد اثر پائلوكوئیلو)
همه از كسی صحبت میكردند كه به تازگی درگردشگاه ساحلی دیده شده بود خانمی با سگ كوچك.
(خانم با سگ كوچك اثر چخوف)
2- افتتاحیه با موقعیتی نمایشی (دارای كنش،تصویر و یا دیالوگ):
صدای فرمانده چون صدای شكستهشدن یخ نازكی به گوش رسید:
« عبور میكنیم »
« نمیتوانیم قربان هواداره توفانی میشه »
فرمانده گفت:« از تو نمیپرسم گروهبان برگ »
« نورافكنها روشن ! دور موتور 8500 ، عبور میكنیم »
« از كتاب زندگی پنهان والتر میتی اثر جیمز ترنر »
هیچكدام از رنگ آسمان خبر نداشتند ، چشم آنها سطح آب را می نگریست و به موجهای دوخته شده بود كه به سوی آنها پیش میآمدند ، موجها ستمگرانه و وحشیانه سراشیب و بلند بودند و هر یك با قله كفآلود خود كار سفردریایی قایق كوچك را دشوار میكردند . آشپز، آستینها را تا بالای ساعد بالا زده بود و هر باركه خم میشد تا آب قایق را خالی كند میگفت: خداوندا ، دیگر چیزی نمانده بود .
« قایق بیبادبان اثر استیفن كرین »
3-افتتاحیه با پس زمینه ای جذاب :
(مكان و فضایی كه داستان در آن رخ میدهد را با حداقل واژگان و با انتخاب جذابترین كلمات توصیف میكنید ، معمولاً افتتاحیههایی با پی زمینهای جذاب به خواننده احساس تعلیق یا انتظارمیدهد)
پس از شصت و دو روز كه باران نباریده بود : در شامگاه آن سپتامبر خونین شایع یا خبر و یا هرچه بود ، مثل آتشی كه درعلف خشك بگیرد ، به همه جا رسید.
(سپتامبر خشك اثر ویلیام فالكنر)
مرگ سرخ مدتها بود در كشور بیداد میكرد .كسی طاعونی این هم كشنده یا این همه شنیع ندیده بود .حضور جسمی آن خون بود و مهرش سرخی و وحشت خون .
دردهای شدید بود و سرگیج ناگهانی و سپس خونریزی تمام ناشدنی از منفذهای تن و از حال رفتن.
(نقاب سرخ از ادگار آلن پو)
در غرب میدان واشنگتن اسكویر درنیویورك ، محلهای هست كه كوچههای باریك و پیچاپیچ آن به طرز عجیبی همدیگر را قطع میكنند و هر تازه واردی را گیج و سرگردان میسازند. این ناحیه كه مردم اسمش را نقاط مسكونی گذاشتهاند ، كوچههایش به قدری انحناء و چپ و راست دارد كه ممكن نیست هر تازه واردی برای پیداكردن راه خروج خود ساعتها سرگردان نشود . بعضی از كوچهها پس از طی مسافتی از نو خود را قطع میكنند و همین حالت عجیب و غریب و غیرعادی است كه به نقاشان و تابلوسازان فرصت خوبی میدهد كه صحنههای جالبی برای نقاشی پیدا كنند .
« آخرین برگ از آُهنری »
درمثال فوق آُهنری با توصیف مستقیم مكان ، زمینه را برای معرفی شخصیتهای اثرش مهیا میسازد .
در برخی از شهرها ،خانههایی هست كه دیدارشان مثل تاریكترین صومعهها گرفتهترین دشتها یا غم انگیزترین ویرانهها اندوهی در دل بر میانگیزد و شاید سكوت صومعه ها بیباری و خشكی دشتها و اندوه مرگ آلود ویرانه ها یك جا در این خانهها باشد.
«اوژنی گرانده اثر بالزاك»
3- تركیب كردن همه موارد قبل در یك بند یا پاراگراف یا صفحه :
(شخصیت جذاب ، موقعیت نمایشی ، پس زمینه جذاب )
او یكی از دخترهای زیبا و دلربایی بود كه گهگاه از روی اشتباه سرنوشت ، در خانواده كارمندی به دنیا میآیند . نه جهیزی داشت ، نه امید رسیدن به ارثیهای و نه وسیلهای برای آنكه مردمی ثروتمند با او آشنا شود ، به تفاهم برسد ، شیفته او شود و با او ازدواج كند از این رو تن به ازدواج با كارمندی جزء در وزارت آموزش و پرورش داد.
« گردنبند اثرگی دوموپاسان »
یك نكته :
سعی كنید هرگز آثارتان را با شخصیتهایی یا مشغول فكر كردن هستند ( برای صفحات طولانی و یا توصیفات خستهكننده ) شروع نكنید . چون این صفحهها نمایشی نیست بلكه ایستا و ساكن است .
داستان باید برای خواننده اتفاق بیفتد .صحنه افتتاحیه باید شخصیتی را به نمایش بگذارد كه درگیر با یك كشمكش و یا در وضعیتی بحرانی است . اگر شخصیت تحت نوعی فشار نباشد شخصیتی بیروح و وضعیت داستانی ساكن و ایستا است.
یك سئوال ؟ از كجا بفهمیم كه اثرمان را خوب شروع كردهایم ؟ یا چگونه میتوانیم به این نتیجه برسیم كه یك افتتاحیه قابل تأمل برای داستانمان ( یا نمایشنامه ، فیلمنامه ،حتی مقاله) در نظر گرفتهایم ؟
جواب:
خب . یك مقدمه خوب را اگر حذف كنید به اثر لطمه میخورد و آن را ناقص میكند. اگر افتتاحیه اثر را حذف كردید و دریافتید كه دركلیت داستان یا مقاله یا برنامه رادیویی و … خللی وارد نشد، باید به فكر پرداخت مقدمهای دیگر باشید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]