واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
یک سریال و صد سؤال/ دلنوازان و شعبدهبازان
مجموعههای تهیه شده در تلویزیون طی سالهای اخیر نشان داده که انگار باید سطح توقع خودمان را کمی پایینتر بیاوریم؛ مجموعههایی که اتفاقا از آنها باعنوان پرطمطراق «مجموعههای پرمخاطب» نام برده میشود. اما به راستی این حجم مخاطب به چه دلیل پای این مجموعهها مینشیند؟ دست کدام شعبده در کار است؟ برای اینکه خیلی دور نرویم با هم نگاهی میاندازیم به مجموعه دلنوازان که هر شب حدود ساعت 20 و 45 دقیقه شب از شبکه سوم سیما پخش میشد...
یلدا دختر تنهایی که مادرش در آسایشگاه بستری است در روزنامه عکس دختر بچه گمشدهای را میبیند. او این عکس را بهخاطر میآورد چرا که اصل عکس را در صندوقچه مادرش دیده است. دنبال آدرس را میگیرد، خانواده را پیدا میکند و ادعا میکند دختر آن خانواده است و ... قصه ادامه پیدا میکند و با تست DNA معلوم میشود یلدا هم ادعایش مثل دیگران که میخواهند فرزند این خانواده متمول و فرهنگی – طبق آنچه در فیلم نشان داده میشود- باشند، اشتباه از کار درمیآید.
نکته اول: گفتیم خانواده نسبتا سطح بالای اجتماع که افرادش تحصیلکرده هستند، از موقعیت خوب مادی برخوردارند اما در همین خانواده مهتاب که دانشجوی پزشکی است در بچگی قول و قرار ازدواجاش با بهزاد پسر خانوادهای که یلدا ادعا کرده دخترشان است گذاشته شده. از این قول و قرار آن هم در این خانواده و باز هم در سال 1388 آن هم در تهران نه شهر و روستایی دورافتاده که بگذریم، مهتاب – دختر دانشجوی پزشکی- چشم به راه پسری نشان داده میشود که پسرخوانده دایی او است. با هم در یک ساختمان زندگی میکنند و سالهای سال است که قرار ازدواجشان با هم گذارده شده اما در بین آنها هیچ حرفی رد و بدل نشده است و باز با این حال مهتاب به واسطه قول و قرار قدیمی خانواده، هر خواستگاری را رد میکند و به واسطه کوچکترین پیشنهاد از طرف بهزاد برای فکر کردن درباره ازدواج خوشحال و راضی خبر ازدواج در راه را به خانواده میرساند و بقیه قضایا...
حمله به متارکه!
داستان ادامه پیدا میکند و از آنجایی که تلویزیون سالها است مبنای داستانهایش را بر عشق و علاقه یک دفعهای بنا کرده، بهزاد که از یلدا بیزار است عاشق او میشود. میخواهد با او ازدواج کند و همان خانواده ظاهرا سطح بالا از نظر فرهنگی از در مخالفت بیرون میآیند که باید با آنکه ما میگوییم ازدواج کنی! پسر از خانواده رانده میشود و در میانه راه راضی کردن یلدا به ازدواج با او، میفهمد که یلدا قبلا ازدواج کرده.
نکته دوم: یلدا وقتی با حالتی دگرگون و نزار به بهزاد میگوید که قبلا ازدواج کرده – تنها در همین حد نه بیشتر- با آن چنان برخوردی از سوی بهزاد روبهرو میشود که گویی در جامعه هیچ زن مطلقهای وجود ندارد و یا اینکه طلاق چه گناه کبیرهای است که بیان آن از سوی فردی میتواند تمام آینده و زندگی در انتظارش را ویران کند و این در حالی است که مادر بهزاد خود از همسر قبلیاش که پدر بهزاد باشد جدا شده و به همسری دوست او که در آن زمان حمایتاش کرده، درآمده است.
خطاهای پزشکی فاحش
مهتاب بعد از مدت کوتاهی از ناراحتی این شکست – ازدواجی که در کودکی قول و قرارش گذاشته شده- بیرون میآید و به ادامه نقشاش در قالب یک دختر معقول و منطقی و تحصیلکرده درمیآید. در بیمارستان دستیار جراح متخصصی میشود که بنابر گفتههای فیلم از بهترین جراحها است. این جراح متخصص با توجه به فردی که نقش را بازی میکند 27 یا 28 سال بیشتر ندارد. اینجا هم انگار شعبدهای دیگر در کار است که یک جوان 27 یا 28 ساله توانسته است هم دوره 7ساله پزشکی را بگذراند، هم به خارج از کشور رفته و ادامه تحصیل داده و 4 تا 5 سال دوره تخصصی قلب را طی کند، هم مدتی را به طبابت و کسب تجربه گذرانده و در طی این مدت به چنان تجربهای دست یافته که تبدیل به یک جراح باتجربه شده است! همین جراح باتجربه همسر و فرزنداناش را در سفری از دست داده و به همین خاطر دچار ناراحتی عصبی شدیدی است، نشان داده میشود که قرص اعصاب میخورد و در سر عمل جراحی نزدیک است به دلیل لرزش دست و عدم کنترلی که دارد جان بیمار را به خطر بیندازد. حالا شما بیابید زمانی که دکتر جوان با توجه به مشکلاتاش در زندگی بهعنوان یک جراح برجسته مطرح شده است. اما قضیه به همین جا ختم نمیشود و از آنجایی که قرار است سرنوشت مهتاب با همین آقای دکتر به هم بپیوندد، مادر مهتاب دچار ناراحتی قلبی میشود و مورد عمل قلب قرار میگیرد. عمل حساسی که توسط همین جراح با دستان لرزان انجام میشود و مهتاب را که به رییس بیمارستان گزارش حال او را داده است خجالتزده میکند.
نکته سوم: از حساسیت عمل قلب که بگذریم- چون به هر حال قصه است- از سن کم جراح باتجربه که بگذریم، آیا هیچکدام از ما شاهد فردی نبودهایم که عمل قلب بکند یا نشنیدهایم که بعد از اینکه فردی عمل قلب انجام داد در چه وضعیتی قرار میگیرد؟
مرور دلنوازان کار سادهای نیست چون میتوان خط به خط داستان آن را زیر سوال برد! اما با همه این احوال دلنوازان کار پرمخاطبی است؛ چرا؟ چون ذهن بیننده را مشغول هزار و یک مساله میکند، از گم شدن دختر خانواده گرفته تا عشقهای یک دفعهای (عشق بهزاد به یلدا و عشق روشنک به آقای بیات) پیدا شدن پدری -پدر بهزاد- که سالهای سال نبوده و پدری -پدر یلدا- که معلوم نیست چه بر سر خودش و دختربچهای که همراهاش بوده آورده تا قصه ازدواج اول یلدا که معلوم نیست به خاطر پول بوده یا آنطور که در فیلم عنوان میشود شغل او بوده!
دلنوازان به زبان ساده درست مثل بسیاری از مجموعههای پرحادثه و کممحتوای دیگر ذهن مخاطب را به کار میگیرد و به سرعت از میان صدها قصه که دارند مدام زیاد میشوند با خود به سمتی نامعلوم میبرد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1720]