واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: اتفاق و شانس درتسلسلهاي متغير
نقاشي- فرزانه فخريان:
سال 1963 عكاسي به نام جورج لوينسكي، به آتليه بيكن در لندن رفت و اجازه خواست تا چند عكس از اين هنرمند بگيرد.
بيكن بعد از اينكه نگاهي به مجموعهاي از آثار او انداخت، به لوينسكي اجازه داد در ميان آشفتگيهاي آتليه عكاسي و در كنار آينه گرد شكسته، ظرفهاي رنگ و قوطيهاي قلممو، از او عكس بگيرد. موضوع اين عكاسيها مشخص بود: هنرمند ميخواست كه جامعه، سرچشمههاي خلاقيت او را ببينند.
هنر فرانسيس بيكن، آتليهاش را فراگرفته بود؛ او از در و ديوار بهعنوان پالت رنگ استفاده ميكرد و مقالات و تصاوير الهامبخشي كه از كتابها و روزنامهها جدا كرده بود، هر سو روي زمين پراكنده بودند. بعضي نيروي اين آتليه و خلاقيت و آفرينندگياي كه به يادگار نگه ميدارد را باورنكردني ميدانند؛ فضايي كه زندگي يك هنرمند در ميان ذهن و عمل را به بيننده نشان ميدهد.
اگر چه نقاشيهاي فرانسيس بيكن به همان اندازه كه مورد احترام هستند، درست فهميده نشدهاند، اما امروز او يكي از غولهاي هنري قرن بيستم محسوب ميشود.
چندي پيش نقاشي سهلتهاي از او در حراجي ساتبي به قيمت بيش از 86 ميليون دلار فروخته شد؛ بيشترين رقمي كه براي يك اثر هنري پس از جنگ در مزايده پرداخت شده است. اخيراً گالري تيت بريتانيا نيز مجموعه بزرگي از آثار او را به نمايش گذاشتهاست. تقريباً دو دهه پس از مرگ بيكن، هنوز ناشناختههايي درباره اين نابغه وجود دارد.
بعد از اقامت در لندن در 1929، بيكن كارش را بهعنوان يك طراح داخلي آغاز كرد، اما خيلي زود به نقاشي روي آورد. برخورد با كارهاي اوليه او، بهطوركلي مأيوسكننده بود.
سال 1937 او در نمايشگاه گروهي «هنرمندان جوان بريتانيايي» شركت كرد، اما نتيجه آنچنان دلسردكننده بود كه بيكن آثار فروختهنشدهاش را از بين برد و هنر را رها كرد. بعد از گذراندن سالهاي جنگ، او بهناگاه خودش را با سهلته ديدني «مطالعه سه فيگور» دوباره به مركز عرصه هنر انداخت. اين اثر براي اولين بار در 1945 به نمايش گذاشته شد.
بيكن در جايي گفته كه ميخواسته هنر او، زندگي در قرن بيستم را ثبت كند، بنابراين در سراسر فعاليت حرفهاي خود، آثارش را بهآن كرانههايي سوق ميداد كه براي جامعه قابل پذيرش بود. گرچه بسياري از هنرمندان قرن بيستم سنتهاي هنر باختر را به رسميت نميشناختند، فرانسيس بيكن آن را پذيرفت.
او در عين حال كه باور داشت فيلم و عكاسي جايگزين هنر فيگوراتيو سنتي شدهاند، ميخواست پيكر انسان را ترسيم كند، زيرا احساس ميكرد تجرد، گرايش غالب، اما صوري و سطحي در هنر پس از جنگ است. روش او اين بود كه شخصيت انسان را بر حسب سطح و ترازي نشان دهد كه نفوذ نقاشي به آن بيشتر از دوربين است.
تأكيد بيكن بر خصوصيتهاي ناب سوژههايش، در ممارست او بر نقاشي روي سمت غيرآماده ـ و درواقع، ناب و نارس ـ كرباس منعكس ميشد. امروزه چنين موضوعي وارد جريان اصلي هنر مدرن شدهاست: هنرمنداني مانند دمين هرست انگليسي ـ كه معترف به دين خود به بيكن است ـ زمينههاي مشابهي را تجربه كردهاند. با اينكه ديد و گرايش موجود، هنر بيكن را همراه با خشونت مينگرد، اما او نقاشيهاي بسيار لطيفي هم خلق كردهاست.
«چگونه يك هنرمند ميتواند هم اينطور دقيق صورت مردم واقعي را به تصوير بكشد و هم عظيمترين افكار و احساسات آنها را عميقاً در نقاشيهايش رمزگشايي كند؟» اين پرسش ستايشگرانه درباره ولاسكز اسپانيايي را بيكن گفتهاست. او كتابهايي كه راجع به ولاسكز بود را جمعآوري ميكرد تا براي خلق دوباره اثري از او به روش خودش، سرچشمههاي احساس و كرانههاي تخيل بر او گشوده شود.
بيكن معتقد بود كه قالب سهلته براي نقاشي به او اين امكان را ميدهد كه موضوعات را مانند يك فيلم در «تسلسلي تغييركننده» نمايش دهد. عكاسي نيز بهطور بنيادي براي هنر بيكن بااهميت بود، او حتي از عكسهاي آثار خودش بهعنوان سرچشمه كارهاي بعدي استفاده ميكرد. بيكن در جايي گفته كه مكررا به عكسها مراجعه ميكرده است. او از آنها بهجاي طراحيهاي مقدماتي استفاده كرده و غالباً قبل از نقاشي روي خود كرباس، پيشطرحهايش را روي اين عكسها كار ميكرده است. لكههاي رنگ روي ديوارهاي آتليه بيكن، به عقيده خودش ـ و البته به شوخي ـ تنها آثار آبستره او بودند؛ امروز اين آتليه بهعنوان نمونهاي از چيدمان هنري مورد توجه است.
بديهي است كه هنر بيكن سنجيدهتر و ذهنيتر از آن بود كه او بخواهد آن را نمايان كند، بنابراين ميگفت كه اتفاق و شانس، عنصر مهمي در نقاشيهاي او است. اما اين ميل وافر به ريسك، اصلاً به آن معنا نيست كه هنرمند نامنظمي بود. اگر كار يك نقاشي بيش از آنچه بايد، طول ميكشيد يا آنطور كه ميخواست در نميآمد، بدون هيچ افسوسي آن را خراب ميكرد.
بسياري از مجموعهداران و فروشندگان بينالمللي از همه دنيا با شناخت هنر بيكن، آثاري از او درخواست كردند. اولين موزهاي كه يكي از نقاشيهاي او را خريد، موزه هنر مدرن نيويورك در سال 1948 بود. بيكن از كثرت برنامه نمايشگاهها در گالريهاي تجاري و نمايشگاهها حمايت ميكرد. اما با نگاهي به منش او در داوري و سپس تخريب آثارش، ميتوان دريافت كه در حيطه تجاري هنر او، تقاضا هميشه از عرضه، جلوتر ظاهر شده است.
در طول دوران حيات، شهرت بيكن همواره در حال فزوني بودهاست. سال 1971 زماني كه يكي از مجلات تخصصي هنر فرانسوي از كارشناسان هنري خواست ده هنرمند برتر زنده را مشخص كنند، بيكن اولين جايگاه را نصيب خود كرد.
شايد بتوان تنها نمونه قضاوت اشتباه بيكن در دوران طولاني و موفق زندگي حرفهاياش را، ترديد راجع به باقيماندن نامش پس از مرگ دانست. او بيش از هر هنرمند ديگري در قرن بيستم انتقادها را بهخود اختصاص داد و امروز نزديك به 600 اثر اين هنرمند، همچنان هيجان فزايندهاي در ميان نسل جديد مجموعهداران براي مالكيت حتي يك اثر بيكن بهوجود ميآورد.
دوشنبه 29 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]