پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849883911
شاعر نبودن پیامبر از نظر قران
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: در نوشتار حاضر، ابتدائاً از تاریخچه شعر و تدوین آن و اینکه شعر از فطریات انسان است سخن به میان آمده است. سپس فرق شعر را با نظم بیان نموده و آیات مربوط به شعر و شاعران را ذکر کرده ایم و ضمن دسته بندى این آیات به بیان آراى مفسران شیعه و اهل سنت پرداخته و نهایتاً مدعاى خود را با استناد به آیات و روایات به اثبات رسانده و در پایان با توجه به آیات شریفه قرآن موقعیت شاعران را نفیاً و اثباتاً مطرح کرده و از مطلوبیت نفسى شعر سخن گفته ایم.
شعر و موقعیت آن
شعر از قدیم الایام معمول بوده و شاید بتوان گفت قدرت شعر گفتن در بشر همزمان با قدرت بیان بوده است.(2) و حتى بعضى آنرا از غرائز فطرى انسان به حساب آورده اند.(3)
اهمیت شعر در انسان به قدرى است که او در ایّام خاصى تمایل به سرودن آن دارد؛ مثلاً مادر موقع بچه دارى که کودک خود را به ترقص در مىآورد عموماً الفاظى خیالى توأم با وزنى هر چند محدود بر زبان جارى مىکند.(4) و گاهى اوقات با صداى خود ترانه اى هم مناسب با آن، به اجرا در مىآورد و همچنین در مصائب باز این خصوصیت را بیشتر در زنها خصوصاً زنان عزادار و مصیبت دیده به خوبى مشاهده مىکنیم.
اما در مورد اینکه شعر از چه زمانى به عنوان یک علم تدوین یافته و مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. مىتوان گفت.
از جمله «رسالههاى ارسطو در علوم مختلف» رساله اى است در فن شعر و آن نخستین نقد دقیقى است از پیشینیان در زمینه شعر و ادب که به دست ما رسیده است.(5)
لذا در کتب منطق در بحث صناعات خمس منطقیون بالاتفاق صنعت پنجم را به شعر اختصاص داده و کم و بیش در باره آن بحث کرده اند. هر چند بحث منطق در باره شعر با بحث در باره آن در علم عروض و قافیه «علم بدیع» و وزن و موسیقى تفاوت بسیارى دارد.
بعلاوه شعر اصلاً از نظر منطقى با شعر از نظر ادیبان تفاوت زیادى دارد؛ چرا که از نظر منطق شعر محدود به مخیلات است صرف نظر از وزن و قافیه؛ ولى شعر از نظر ادب مخیلات توأم با وزن و قافیه است،(6) البته شعر نیمایى و شعر سپید را باید از این مسأله استثنا کرد.
مرحوم خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب شریف «اساس الاقتباس» در مقاله نهم چنین مىنویسند:
«شرط تقفیه در قدیم نبوده است و خاص است به عرب و دیگر امم از ایشان گرفته اند. اشعار یونانیان بعضى چنان بوده است و در دیگر لغات مانند عبرى و سریانى و فرس هم وزن حقیقى اعتبار نکرده اند و اعتبار وزن حقیقى به آن مىماند که اول هم عرب را بوده است مانند قافیه و دیگران هم متابعت ایشان کرده اند. گرچه بعضى بر ایشان بیفزوده اند مانند فرس.»(7)
تعریف شعر
با توجه به این مطالب باید گفت شعر از نظر متأخران و ادیبان عبارت است از:
«گره خوردگى عاطفه و تخیل که در زبانى آهنگین شکل گرفته باشد. بر خلاف نظم که کلامى است موزون و مقفى بدور از عاطفه و خیال.»
پس عناصر و ارکان مهم شعر عبارتند از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقى و تشکل؛ ولى عناصر نظم همان وزن و قافیه هستند.(8)
در کتب منطق شعر را به دو 2 گروه تقسیم کرده اند.(9)
1 ـ شعر ارسطویى. که تخیلى است صرف نظر از وزن و قافیه.
2 ـ شعر عروضى. که آمیخته است از تخیل و وزن و قافیه.
با توجه به این تعریف و توضیح در مىیابیم که اگر نظم بدون تخیل باشد دیگر شعر نیست؛ مانند: نصاب الصبیان تألیف ابونصر فراهى در فن لغت، الفیه تألیف محمدبن مالک در فن ادب عربى، منظومه تألیف فیلسوف بزرگوار حاج ملا هادى سبزوارى در منطق و فلسفه و همچنین اُرجُوزههاى متعددى که علما در علوم مختلف (از فقه و اصول و کلام و رجال و...) به نظم در آورده اند.
ملک الشعراى بهار قطعه شعرى دارد با عنوان شعر و نظم بدین قرار:
شعر دانى چیست؟ مرواریدى از دریاى عقل
شاعر آن افسونگرى کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافى هست نظم و نیست شعر
اى بسا ناظم که نظمش نیست الاّ حرف مفت
اى بسا شاعر که او در عمر خود نظمى نساخت
واى بسا ناظم که او در عمر خود شعرى نگفت.(10)
از اینکه گفتیم ماده شعر از تخیلات است نباید تصور کرد که شعر سراسر خیالپردازى است. بلکه شعر نوعى محاکات است از عالم واقع؛ اما شاعر معمولاً عین واقع را توصیف نمىکند، بلکه در آن با افزودن و کاستن و آوردن تشبیهات زیبا و کنایه و استعاره و اغراق تصرف مىکند، هر چند نباید از نظر دور داشت که شخص شاعر و موقعیت او و زمان و مکانى که در آن زندگى مىکند در کم و کیف شعر او دخالت دارند.
چنانکه در قرآن راجع به شاعران دو پهلو خطاب فرموده. اول با کلمه الشعراء آنها را ذم نموده و سپس با حرف استثناء خوبان از آنها را مدح و توصیف مىنماید.(11)
مقام و موقعیت شعر و شاعر در عصر جاهلیت
شعر و شاعر در آن زمان به قدرى حائز اهمیت بودند که آن دو را مقدم بر شمشیر و جنگجو مىدانستند و چه بسا ارزش او را بر خطیب و خطابه نیز برترى مىدادند؛ چرا که شاعر زبان قبیله بود و در جنگها او بود که دشمن را هجو مىکرد و با رجزهایش لشکر را بر مىانگیخت و احساسات آنها را به هیجان در مىآورد و نهایتاً پیروزى را نصیبشان مىنمود. و اگر در قبیله اى شاعرى پدیدار مىشد براى او جشنها بر پا مىکردند و به رقص و پایکوبى و اطعام مىپرداختند که قبیله آنها زبان گویائى به دست آورده است که در تمام مراحل حیات منشأ موفقیتهاى مختلفى برایشان بود.
در اهمیت شعر و شاعر در آن عصر چنین نوشته اند:
«در آن روزگار نقش اجتماعى راستینى به عهده شاعر بود. قدرت شاعر بر قدرت خطیب فزونى داشت؛ زیرا شعر با سرعت بیشترى در خاطرهها نقش مىبندد و زودتر از خیمه گاهى به خیمه گاهى دیگر و از چاه آبى به چاه آب دیگر انتشار مىیابد؛ از طرف دیگر نوعى ویژگى مافوق طبیعى با نام شاعر ملازم بود. مىپنداشتند که موجودى نامرئى و نیرومند که همان جن باشد به وى الهام مىبخشد و یا حتى در درون او حلول کرده است. هر شاعر جن خاص خود را داشت؛ سخنان شاعر خاصه هجاهاى او از قدرت خباثت آمیزى برخوردار بود و گاه همچنان که پیش از این گفتیم قبائل شاعران اسیر را دهانبند مىزدند تا شاید از قدرت زیان آور سخنانشان رهایى یابند.»(12)
ظهور اسلام و پیشرفت شعر
با ظهور اسلام در جزیرة العرب نه تنها اهمیت و مقام و رتبه شعر تنزل نیافت بلکه شعر به نحو بهترى به حیاط خود ادامه داده و با ترغیبها و تشویقهاى پیامبر و توجه آن حضرت به مقام شعر و شاعرى مکان و مقام خود را به نحو مطلوبترى افزایش داد.
در تاریخ مىبینیم که در بین اسراى جنگ احد اسیرى که شاعر است مورد لطف پیامبر قرار گرفته و بر او منت نهاده و آزادش مىکند؛ اما بر خلاف دیگر اسیران از او فدیه دریافت نکرده؛ ولى در مقابل آزادى او تعهد مىگیرند که بر ضد اسلام و مسلمین شعر نسراید. و یا در جاى دیگر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله کعب بن زهیر را مهدور الدم دانسته و خون او را مباح نموده اند؛ ولى به جهت شعرى که سروده بود مورد توجه پیامبر قرار گرفته و حضرت او را مورد عفو و مرحمت قرار مىدهند.(13)
مقام شعر در مواردى به حدى بالا میرود که پیامبر عزیز اسلام مسلمین را همانطوریکه امر به تعلیم و تعلم قرآن کریم مىفرموده آنان را امر به سرودن و ضبط و ثبت اشعار فرموده و این امر را یارى دین و جهادى در راستاى حفظ اسلام مىدانستند.(14)
شهید مطهرى در اهمیت شعر و شاعران به نمونههایى اشاره فرموده اند، از جمله نوشته اند:
«کمیت اسدى با همان اشعارش بیشتر از یک سپاه براى بنى امیه ضرر داشت».
و باز نوشته اند:
«یک قصیده آنها به اندازه یک سلسله مقالاتى که یک متفکر انقلابى بنویسد اثر دارد.»(15)
شعر در قرآن
چنانکه دیدیم اسلام به «شعر» اهمیت مىدهد و پیامبر اسلام شعراى متعهد را ارج مىنهاده است، با این حال خداوند متعال در قرآن مجید با صراحت تمام صفت «شاعر» بودن را از پیامبر نفى فرموده است. چنانکه «شعر نبودن» قرآن مجید را تصریح نموده و اکنون سیرى در این دسته از آیات قرآن مجید مىکنیم.
مجموع آیاتى که درباره رسالت خاتم النبیین نازل شده است حدود 1920 آیه مىباشد که درصد متوسط آن 30% کل قرآن مىباشد.
این آیات خود بر سه 3 دسته تقسیم شده است:
دسته اول. تذکر و تعلیم توحید و ذکر صفات و نعمات الهى است که حدود 817 آیه را در بر مىگیرد.
دسته دوم. تنزیل قرآن از جانب پروردگار و مسأله وحى و خصوصیات پیامبر اکرم است و حدود 634 آیه مىباشد.
دسته سوم. وصف و جدال با مشرکین که اوج این آیات مربوط به چند سال قبل از هجرت بوده ولى بعد از هجرت نیز حتى تا سال آخر عمر مبارک پیامبر اکرم ادامه داشته است که حدود 445 آیه مىباشد.(16)
آنچه در این مقاله مطمح نظر است دسته دوم از این آیات است که در آنها بیشتر به جنبه تنزیل قرآن از طرف خداوند و مسأله وحى و بیان خصوصیات پیامبر و احیاناً رد اتهامات وارده بر آن حضرت از طرف کفار و مشرکین توجه شده است.
از جمله آیات نازل شده در شش مورد طى شش سوره در ضمن حدود ده آیه مواردى را در مقام دفع این تهمت که پیامبر اکرم شاعر است و چیزهایى را که به عنوان قرآن آورده است، شعر است مطرح فرموده است.
مناسب است که قبل از هر گونه بیان و نظرى اصل آیات را بترتیب قرآن با ترجمه فارسى آنها نوشته سپس به شأن نزول و توضیح و بیان آنها پرداخته شود.
1 ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلیاتنا بایه کما ارسل الاولون (انبیاء / 5)
و لیکن این مردم غافل نادان گفتند که سخنان قرآن خواب و خیالى بى اساس است.
بلى محمد صلىاللهعلیهوآله که به این قرآن دعوى نبوت مىکند شاعرى است که این کلمات را خود بافته است و از دروغ به خدا نسبت مىدهد و گرنه باید مانند پیغمبران گذشته آیت و معجزه اى براى ما بیاورد.
2 ـ والشعراء یتبعهم الغاون. الم تر انهم فى کل واد یهیمون. و انهم یقولون مالا یفعلون. الاالذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکرواالله کثیراً وانتصروا من بعد ما ظلموا و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون. (شعراء / 227 ـ 224)
«پیامبر شاعر نیست». شعرا کسانى هستند که گمراهان از آنان پیروى مىکنند. آیا نمىبینى آنها در هر وادى سرگردانند و سخنانى مىگویند که خود عمل نمىکنند، مگر کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام مىدهند و خدا را بسیار یاد مىکنند و به هنگامى که مورد ستم واقع میشوند به دفاع از خویشتن و «مؤمنان» بر مىخیزند (و از ذوق شعرى خود کمک مىگیرند) و به زودى آنها که ستم کردند مىدانند که بازگشتشان به کجاست.
3 ـ و علمناه الشعر و ماینبغى له ان هو الا ذکر و قرآن مبین. (یس / 69)
نه ما او را (یعنى محمد صلىاللهعلیهوآله ) شعر آموختیم و نه شاعرى شایسته مقام اوست، بلکه این کتاب ذکر الهى و قرآن روشن بیان خداست.
4 ـ و یقولون ائنا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون. (صافات / 36)
«با کمال تکبر و بى شرمى» مىگفتند آیا ما براى خاطر شاعر دیوانه اى دست از خدایان خود برداریم.
5 ـ ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. قل تربصوا فانى معکم من المتربصین. (طور / 31 ـ 30)
یا که «کافران نادان) گویند «محمد صلىاللهعلیهوآله » شاعریست «ماهر» و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم. «تا به مرگ از دعوى نبوتش آسوده شویم». اى رسول بگو شما به انتظار مرگ من باشید که من هم از منتظران «مرگ و هلاک» شما هستم.
6 ـ انه لقول رسول کریم. و ما هو یقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / 42 ـ 41)
قرآن به حقیقت وحى خدا و کلام رسول بزرگوار است. نه شخص شاعرى «و گفتار خیالى و موهومى» است گرچه اندکى مردم هوشیار به آن ایمان مىآورند.
تذکر
این شش سوره تماماً جزو سورههاى مکى هستند؛ و همانگونه که گفته شده معلوم مىشود این اتهام در مکه بین سران کفار مطرح بوده است.(17)
شأن نزول آیات شریفه
براى اینکه بهتر بتوانیم به علت و فلسفه نزول این آیات شریفه پى ببریم، لازم است شأن نزول آنها را بیان کنیم.
کفار قریش با اینکه خود از جاذبههاى قرآن بى بهره نبوده و شدیدا تحت تأثیر آن کلام الهى قرار مىگرفتند خصوصاً وقتى که وجود مقدس پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با آن صداى زیبا و قرائت جذّاب و نفس گیرایش آیات الهى را تلاوت مىفرمودند همه شدیداً جذب شده و تحت تأثیر قرار مىگرفتند؛ حتى سران کفار قریش که از مخالفین سرسخت بودند شبانه از خفا و تاریکى استفاده کرده و پنهان از دیگران خود را در گوشه اى مخفى کرده و به تلاوت قرآن گوش فرا مىدادند؛(18) اما وقتى به طور جدى دریافتند که این امر با عقاید و افکار و منافع آنها سر سازگارى ندارد بلکه شدیداً آنها را به خطر مىاندازد به فکر چاره اندیشى افتادند و براى اینکه این جاذبه پر قدرت و با صولت قرآن و پیامبر را از دیدگاه عامه مردم بیندازند، دست به اتهامات مختلف و متعدد و گاه متضاد با هم مىزدند. چنانکه گاهى حضرت را ساحر مىخواندند و در برهه اى ایشان را کاهن معرفى مىکردند و در زمانى او را شاعر مىپنداشتند؛ حتى به آن حضرت نسبت جنون داده و یا ایشان را مُفْتِرْ و دروغگو مىخواندند.
این تهمتهاى نامناسب و احیاناً متضاد(19) خود حاکى از تحیّر و بیچارگى آنها بود که توأم با جهالت و لجاجتشان معجونى ساخته بود که مرتکب هر نسبت و هر کارى مىشدند تا بتوانند از نفوذ قرآن و پیامبر بکاهند.
بد نیست این نکته را متذکر شویم که آنها در این اتهامات دست به اقدام دسته جمعى مىزدند. قبل از نسبت هر تهمتى به پیامبر به طور مخفیانه جلسه اى تشکیل مىدادند؛ چنانکه این امر از آیه شریفه معلوم است.
و اسرّواالنجوى الّذین ظلموا. هل هذا الاّ بشر مثلکم...(سوره انبیاء / 3)
این ظالمان در گوش خود گفتگوهایى را که براى توطئه انجام مىدهند، پنهان مىدارند و مىگویند این یک بشر عادى مثل شماست...
در تایید این مطلب به روایتى که علاّمه مجلسى در بحارالانوار نقل کرده اند استناد مىکنیم.
مضمون روایت چنین است:
قریش در مجلسى اجتماع کردند و بعد از مشورت، عتبة بن ربیعه را به نزد پیامبر فرستادند و به او گفتند که به پیامبر چنین بگوید: قوم و قبیله تو مىگویند که تو امر عجیب و بزرگى را آورده اى که آبا و اجداد تو بر آن نبودند و هیچیک از ما نیز بر آن اعتقاد نداشته و تو را تبعیت نخواهیم کرد و یقیناً تو احتیاجى دارى که ما او را برآورده مىکنیم و هر چقدر مال مىخواهى ما بتو مىدهیم و از این کار دست بردار.
بعد از اینکه عتبه این پیغام را به حضرت رسانید و سخنانش تمام شد، پیامبر فرمودند بسم الله الرّحمن الرّحیم حم تنزیل من الرّحمن الرّحیم و سوره شریفه را تا آیه فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقة عاد و ثمود (20) تلاوت فرمودند. عتبه بعد از شنیدن این آیات به سوى قریش برگشت و قضیه را به اطلاع آنها رساند و سپس گفت: کلمنى بکلام ماهو بشعر و لا بسحر و انه لکلام عجب ماهو بکلام الناس... او «پیامبر» طورى با من صحبت کرد که نه شعر بود و نه سحر بلکه کلماتى بود عجیب که از جنس کلام بشر نبود...(21)
مشابه همین مسأله و برخورد را ولید بن مغیره داشت که بعد از استماع آیات سوره حم به خانه برگشت و از منزل خارج نشد؛ او که عموى ابوجهل بود، سران قریش متعرض ابوجهل شدند که عمویت به دین محمد صلىاللهعلیهوآله گرویده است. ابوجهل و دیگران از این امر شدیداً غصهدار و غمگین شدند؛ صبح اول وقت ابوجهل به سراغ عمویش ولید رفته و به او گفت: مرا سرافکنده کردى و به افتضاح کشاندى و به دین محمد در آمدى. گفت: نه من به دین خود و اجدام هستم؛ لکن کلامى از او شنیدم که مو بر بدنم راست شد؛ وقتى پرسیدند که آیا آن کلام شعر بود گفت: خیر. خطابه بود؟ گفت: خیر. هر چه گفتند گفت: خیر. گفتند پس چه بود؟ گفت: مرا مهلت دهید تا فکر کنم.(22)
این روایت و روایات قبلى همه حاکى از متحیر بودن قریش در امر قرآن و پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود؛ لذا مکرراً جلسه تشکیل داده و به مشورت مىپرداختند تا شاید بتوانند مرهمى بر آن زخمهاى دردناکشان بگذارند؛ امّا هیهات.
مرحوم شیخ طوسى در تفسیر تبیان در بیان این آیات چنین فرموده اند:
«... با اینکه مىدانستند پیامبر شاعر نیست چنانکه مىدانستند مجنون هم نیست؛ اما این اتهامات را به این جهت مىگفتند که نبوت و نزول وحى را بر پیامبر تکذیب کنند تا بتوانند خود را از پیامدهاى آن راحت کنند و این عملى است که از بیچارگان و سفیهان سر مىزند که آنها نیز مخالفان خود را تکذیب مىکنند...»(23)
سید قطب در تفسیر فى ظلال القرآن در همین رابطه مىگویند:
«... آرى. قریش زمانى مىگفتند قرآن شعر است و پیامبر شاعر. آنها وامانده و متحیر در اینکه چگونه با این بیانات مقابله کنند و چطور با آن مواجه شوند. بیانات و اقوالى که مانند آن را ندیده و نشنیده و نمىشناختند و آنقدر اثر داشت که در دل مردم نفوذ کرده و افکار و دیدگاه آنها را به حرکت درآورده و بر اراده و افکارشان غلبه کرده بود.»(24)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-