تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بنده «خدا» مى‏دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى‏داشت كه تم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820578684




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هلوی که بود؟


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: • هَلِوي كه بود؟
يهودا هَلِوي(3) (1075-1141) كه او نيز اهل اسپانيا و همانند ابن جبرول شاعري عبري بود كه از اين افتخار برخوردار است كه قديميترين و برجستهترين متفكّر يهودي دورة ميانه ميباشد كه كلام و يا فسلة او (خودش تعبير دومي را انكار ميكند) با يهوديت برخوردي گذرا و سرسري ندارد، امري كه اگر بخواهيم تنها به دو مورد آن اشاره كنيم تا حد زيادي در مورد سعديا و قراييها صادق است، بلكه كلام وي از سرآگاهي و بهصورت مستمّر بر استدلالهايي مبتني است كه از تاريخ يهود اخذ شده است. ديدگاههاي او در يك محاورة عربي عرض شده كه ترجمة عنوان كامل آن چنين است: «كتاب دليل و برهان در حمايت از دين منفور» (4). مطابق يك رسم ـ كه يكي از نامههاي هَلِوي تا حدي اين رسم را تأييد ميكند ـ به اين اثر معمولاً بهعنوان خَرَري(5) كه نام عبري «شاه خزر»ها يكي از دو قهرمان اين گفت وگو است، اشاره ميشود.
هلوي با تكيه بر اين واقعيت تاريخي كه خزرها يهودي شدند، چنين نقل ميكند كه شاه خزرها كه مردي ديندار بود و به هيچكدام از اديان توحيدي بزرگ وابسته نبود، در رؤيا فرشتهاي را مشاهده كرد كه به او گفت: «نيّات تو مورد رضايت خالق است، اما اعمال تو نه.» شاه در جستوجوي راه صحيحي براي كسب رضايت خداوند، با يك فيلسوف، يك مسيحي و يك مسلمان مشورت كرد و سرانجام پس از ترديد به نمايندة مردمي كه بهدليل بد اقبالي تاريخي تحقير شده بودند؛ يعني با يك دانشور يهودي مشورت كرد و بهدست او به يهوديت گرويد.
براساس اعتقاد ديني و فلسفي، كلمات آن فرشته را كه در رؤيا شنيده شد، ميتوان نوعي (نازلتر از) وحي تلقي كرد. اين عنصر از داستان، به هلوي اين امكان را داد كه بگويد اين عمل خود جوش عقل نيست كه انسان را وا ميدارد تا جستوجوي دين حقيقي را متكفل شود؛ زيرا اين يكي محتاج موهبت نبوت و يا حداقل اندكي استعداد پيامبرانه (و يا معرفت به وحيهاي گذشته) است.
استدلال فيلسوفي كه شاه آنرا به مشاوره خوانده بود، اين نكته را مي فهماند. اين مقاله از بخشهاي برجستة نوشتار است؛ زيرا تفاوت اصليـ كه فيلسوفان ميانه سعي ميكردند با پُرگويي و سخنان دو پهلو آنرا ناديده بگيرند ـ بين خداي ارسطويي ـ كه كلاً بياطلاع و در نتيجه بياعتناي به افراد انسان است ـ و خداي اديان را آشكار ميسازد. در چهارچوب آموزة فلسفي، سخنان فرشته كاملاً بيمعنا است. نه تنها خداي فيلسوفان كه عقلِ محض است، اهتمامي به افعال انسان ندارد، بلكه اين فعاليتهاي فرهنگي كه فرشته آشكارا به آن اشاره دارد و هم جسم و هم روح را شامل ميشود، از ديدگاه فلسفي نميتواند انسان را در تحقق غرض اعلاي فيلسوفان ـ كه نيل به وحدت با عقل فعّال است ـ ياري رساند و يا مانع شود. فرض را بر اين گذاشته بودند كه چنين وحدتي معرفت به تمامي معقولات را فراهم ميآورد. بديننحو گمان اين بود كه هدف اعلاي انسان، ماهيت عقلاني صرف دارد.
در نقطة مقابل ايمان فيلسوف، دين عالم يهودي هلوي، مبتني بر اين واقعيت است كه خدوند ميتواند رابطهاي نزديك و مستقيم با انسان داشته باشد، انساني كه بهرهورياش از عقل، در درجة اول لحاظ نميشود. اين فرض كه خداوند ميتواند با مخلوقي رابطه داشته باشد كه از مواد نفرتآوري كه در ساخت بدن انسان بهكار رفته، ساخته شده است، از نظر پادشاه شرمآور است و مانع آن ميشود كه او عقيدة مربوط به نبوت راـ كه فرزانة مسلمان مطرح ميسازد ـ بپذيرد (درست همان گونه كه ماهيت خارقالعاده جزميّات مسحي شناسانه(6) مانع ميشود كه او مسيحيت را بپذيرد). ميتوان اين نكته را متذكّر شد كه تعارض در اين نكته بين شاه و فيلسوف از يكسو و بين يهودي و مسلمان از سوي ديگر منعكسكنندة يكي از نكات اصلي مناقشه بين نويسندگان مشرك و آباي كليسا (و برخي گنوسيها در قرن اول تاريخ مسيحي) است. نقطة اختلاف اين بود كه آيا انسان از نوع برتر و يا بنا بر عقيدة بسياري از مشركان، ارواح و يا نفوسي كه بر اجرام آسماني حكم ميرانند، واسطههايي شايسته ميان خدا، بشر و معلمان علم و هنر هستند؟ انعكاسي از اين مناقشه، در ادبيات عرب ديده ميشود و هلوي در پرورش ديدگاه خود احتمالاً تا حدّي منبع غيريهودي قديميتري را اتخاذ كرده است و در عين حال به استفادة گسترده از سنت يهودي پرداخته است.
موضع او چنين است كه اين نه تأمّل در جهان، بلكه تأمّل در تاريخ يهود است كه معرفت خداوند را فراهم ميسازد. هلوي از نفرت و انزجاري كه عقيده به برتري يك ملّت خاص به همراه دارد، آگاهي داشت با وجود اين، معتقد بود فقط اين آموزه است كه رابطة خداوند با نوع بشر را توضيح ميدهد كه عقل همانند بسياري از موارد ديگر، از درك آن ناتوان است. مناقشات فيلسوفان دليلي است بر ناتواني هوش انساني در يافتن راهحلهايي براي مهمترين مسائل. توصيف هلوي از موضع خاص يهودي براي تعدادي از فيلسوفان يهودي جديد، همانند فرانس روزن تسوابك(7) ، جاذبههايي داشته است.
•معاصران هلوي
4-هلوي به عنوان يك نويسندة نظريهپرداز، در عصر خويش تنها نبود. در خلال دورهاي شامل نيمة دوم قرن يازدهم و نيمة اول قرن دوازدهم شماري از متفكان يهودي در اسپانيا ظهور كردند.
الفـ باهيا: در اين دوران باهيا بن پاكودا(8) (نيمة دوّم قرن يازدهم) يكي از مشهورترين كتابهاي «عرفاني» را در نوشتههاي يهود نوشت. كتاب «احكام دل »(9) نوعي الهيّات سعديا ـ هر چند نه عين آنـ را با نوعي عرفان معتدل ـ كه ملهم از تعاليم صوفيان مسلمان بودـ تركيب كرد. احكام دل، يعي احكامي كه به انديشهها و عواطف انسان مربوط است، با احكام اعضا و جوارح معارضاند؛ يعني احكام موسي كه به برخي اعمال، امر و برخي را نهي ميكند. باهيا بر آن بود كه هر دو دسته احكام بايد مراعات شوند و از اينرو، منكر حالت تناقض(10) بين احكام است. با وجود اين، او روشن ساخت كه اولاٌ و بالذّات دلبستة احكام دل است.
ب ـ برحيّا: ابراهيم برحيّا(11) (نيمة اول قرن دوازدهم) رياضيداني برجسته، منجم و فيلسوف بود. او در كتاب «رسالهها، جزوهها» (Megilla ha Mefaleh) ديدگاهي را در مودر تاريخ يهوديت مطرح ساخت كه در بسياري از جزييات بيشتر يادآورد كار يهودا هلوي است، اما به اندازة او بر بيهمتايي اين تاريخ تأكيد نورزيده و با شيوهاي كه از جذابيّت خيلي كمتر برخوردار است، مطرح شده است. برحيّا كه در بارسلون تحت سلطة مسيحيت، ميزيست مقالات علمي و فلسفي خود را نه به عربي، بلكه به عبري نوشت.
پـ ابن عذراء: زبان عبري بهوسيلة ابراهيم ابن عذراء(12) (متوفاي حدود 1167) نيز مورد استفاده قرار گرفت. او اهل اسپانيا بود و در اروپاي مسيحي مسافرتهاي بسياري كرد. تفسيرهاي او بر كتاب مقدّس به اشاعة تفكّر فلسفي يونانيـ كه او هرچند هميشه نامنظم و آشفته، اما بسيار به آن استناد ميجُست ـ در ميان يهوديان كمك كرد.
ت ـ ابوالبركات بغدادي: وي نيز كه آخرين فيلسوف يهودي برجستة شرق اسلامي است، (در كهن سالگي پس از 1164 فوت كرد) و گاهي ابن ملكا ناميده ميشود، به اين دوره تعلّق داشته است. ابوالبركات بغدادي، ساكن عراق بود و (براساس آن چه شرح حال نويسان ميگويند بهدليل مصلحتانديشي) در سنين پيري به اسلام گرويد. بهنظر ميرسد كه فلسفة او تأثير نيرومندي بر تفكّر اسلامي داشته است و حال آنكه به سختي ميتوان نفوذ آنرا بر فلسفة و الهيات يهودي مشخّص كرد و شايد عملاً چنين تأثيري وجود داشته باشد. اثر اصلي فلسفي او «كتاب المعتبر» است، اين عنوان براساس تفسير خود ابوالبركات، به اين معنا است كه «اين كتاب حاوي مطالبي است كه براساس تأمل شخصي اثبات شده است». اين اثر ارجاعات بسيار كمي به متون و يا موضوعات يهود دارد. بهنظر ميرسد نظريه او عمدتاٌ نوعي بسط و پرورش جدلي عقيدة ابنسينا در مورد وجود نفس، و نوعي تندروي(13) است كه بخش اعم علمالنفس و الهيّات ابن سينا را ضايع ميسازد. از سوي ديگر، اثر مهم ديگر او تفسير است بر كتاب جامعه سليمان كه اثبات كنندة آگاهي و علاقة او به سنّت يهودي است.
ث ـ ابن كمونه: ابن كمونه در نيمة دوم قرن سيزدهم زندگي كرد و ميتوان او را آخرين فيلسوف يهيودي شرق اسلام به حساب آورد. محتمل است كه او نيز به اسلام گرويده باشد. او رسالة شگفتانگيزي به نام «تنقيحالابحاث بالمبحث عنلملل الثلاثـ نوشت كه ظاهراٌ بحث منصفانهاي است از سه دين توحيدي: يهوديت، اسلام و مسيحيّت. ظاهراٌ نظرية فلسفي او برگرفته از ابنسينا و پيرو قرن سيزدهمي او، نصيرالدين طوسي است.
ج ـ ابن داود: درخصوص اقتباس مكتب ارسطويي (مشتمل بر نظامهايي مثل نظام فلسفي ابنسينا كه در بسياري از اصول و البّته با حكّ و اصلاحات عميق، از نظرية مشّايي محض نشأت گرفته است) بين شرق اسلامي از يكسو و اسپانياي اسلامي و مغرب از سوي ديگر، فترت زماني قابل ملاحظهاي وجود دارد.
ابراهيم ابن داود (متوفاي نيمة دوم قرن دوازدهم) كه اولين فيلسوف ارسطوگراي اسپانيا محسوب ميشود، بيشتر پيرو ابنسينا بود. براساس فرضي كه بعيد بهنظر نميرسد او ممكن است برخي آثار ابنسينا را به لاتين ترجمه كرده و يا به ترجمه آن كمك كرده باشد؛ زيرا ابن داود تحت لواي حكومتي مسيحي در «تولدو» ـ كه در قرن دوازدهم مركزي بود براي مترجمانـ زندگي ميكرد. رسالههاي تاريخي او كه به زبان عبري نوشته شده است، تمايل او را براي آشنا كردن هم مذهبانش با سنت تاريخي جهان لاتين كه در آن زمان، براي بيشتر آنان بيگانه بود، آشكار ميسازد؛ اما اثر فلسفي او «كتاب دين برين» (14)كه در 1161 به عربي نوشته شد، تأثير اندكيـ اگر نگوييم هيچ ـ از مسيحيت را نشان ميدهد.
نظرية صدور كه در «كتاب دين برين» مطرح شد به شيوة ابنسينا به توصيف صدور ده عقل مجرّد ميپردازد كه اولين آنها از خداوند صادر شده است. اين عقل، عقل دوم را بهوجود آورده و همينطور تا آخر. ابن داود به شيوهاي نسبتاً صريح، ديدگاه ابنسينا در مورد طريق صدور عقل دوم را مورد سؤال قرار ميدهد؛ پيروي او به هيچ معنا دنبالهروي كامل نبود.
علمالنفس ابنداود نيز ـ به نحوي مشخصتر ـ برگرفته از ابنسينا بود. در استدلالي كه به برهاني بينجامد دال بر اين كه قوه عاقله مادي نيست سعي بر اين است كه ماهيت نفس را از واقعيت خودآگاهي بيواسطه، نتيجه بگيرد. ابنداود ميخواست تا همانند ابنسينا علمالنفس را بر نظريهاي درباب آگاهي بنياد نهد.
ابنداود دربارة فلسفة «علمي» يعني اخلاقيات و نظرية سياسي، عقيده داشت همه آن چه را كه ارسطو در اين حوزة تحقيق، يافته است ميتوان به شيوهاي كاملتر در تورات يافت.
«كتاب دين برين» به گفتة نويسندهاش، در پاسخ به سؤالي دربارة جبر و اختيار نوشته شده است. آشكارا اين مسئله با مسئلة علم خداوند پيوندي تنگاتنگ دارد. براساس نظر ابنداود حوادث اين جهان، بخشي بهدليل ضرورت، از پيش حتميت يافتهاند و بخشي، ممكن هستند. تا آن جا كه ممكن هستند، وقوع و يا لاوقوع آنها ممكن است وابسته به اعمال انسان باشد. خداوند به حوادث ضروري بهعنوان ضروري و به ممكنات بهعنوان ممكن علم دارد. درخصوص حوادث ممكن، خداوند هيچ علم قطعي از اين كه آيا آنها درآينده، اتفاق خواهند افتاد، ندارد. اين داود غالباٌ بر توافقي كه در ديدگاه او بين فلسفه و سنّت ديني وجود دارد، اشاره ميكند. آنگونه كه او متدكّر ميشود مقصود او از «كتاب دين برين» نه يافتن خوانندگاني است كه در سادهانديشي خويش به آن چه از سنّت ديني ميدانند قانعاند و نه كساني كه از فلسفه، شناختي كامل دارند. اين كتاب فقط براي يك گروه از خوانندگان درنظر گرفته شده است؛ يعني كساني كه از سويي با سنّت ديني آشنايي دارند و از سويي ديگر با برخورداري از برخي اصول فلسفه، «متحيّر» هستند. اين كتاب براي آن سنخ افرادي است كه ابنميمون «دلاله الحائرين» خود را براي آنها نوشت (15) .
پی نوشت :
1- Israeli
2- در اينجا نويسنده براي نمونه به چند منبع ارجاع ميدهد كه چون هيچكدام ترجمه نشده است از ذكر آن خودداري ميشود./م
3- Judah Halevi
4- The Book of Proof and Demonstration in Aid of the Despised Religion
5- Kuzari
6- Christological
7- Franz Rosenzweig
8- Bahya ibn Paquda
9- Commandments f the Heart
10- Antinomistic Position
11- Bar Hiyya
12- Ibn- Ezra
13- radicalization
14- Seferha- Emunah ha- Ramah
15- سه سنت فلسفي، صص 232-220







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن