واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: در جست و جوي يك آسمان لاجوردي
در آغاز قرن بيست و يكم ميلادي، از هر 35 نفر، يك نفر مهاجر است و از كشوري به كشور ديگر نقل مكان كرده است. اگر تمامي اين مهاجران در يكجا زندگي كنند، اين محل مي تواند پنجمين كشور بزرگ دنيا باشد. همه در جست و جوي زندگي بهتري هستند. آسماني لاجوردي تر و دشت هايي سبز تر و فراخ تر كه گاه اگر آسمان خراشي نيز در دل آن باشد كه بتوان در آن زيست كه جرگه بهترين زندگي ها و مهاجرت ها است. اما گاهي اين مهاجرت نه براي آسمان آبي تر و زيستن در يك آسمان خراش است كه فقط ادامه حيات و ادامه زندگي در حداقل ترين شرايط تعريف مي شود. نه اجبار سياسي وجود دارد و نه دلتنگي اجتماعي. فقط ترس است. ترس براي زنده ماندن. شايد به همين دليل است كه بسياري از ايرانيان، مهاجران افغان را پذيرفتند. هرچند كه در گذر زمان، مفاهيم و تعاريف اين مهمان پذيري و مهمان بودن تغيير كرد. اين تغيير در مفاهيم به ميزان و حجم توقعات دامن زد و سرآغاز كدورت هايي از سوي هر دو طرف شد. علم و آگاهي كارگران افغان به ناتواني برخي كارگران ايراني در انجام برخي فعاليت هاي ساختماني و يدي و همچنين پرهيز گروهي از كارگران ايراني در برخي از فعاليت هاي خدماتي منجر شد تا آرام آرام باور شود فقط اين گروه از مهاجران مي توانند و بايد مجري اين دسته از فعاليت هاي اقتصادي شوند. به تدريج و با حرفه يي شدن اين دسته از كارگران، دستمزدها افزايش يافت تا آنجا كه از ميانگين حقوق كارگران ايراني بالاتر رفت و اختلافات داخلي ميان كارگران ايراني با كارگران افغان را دامن زد. نداشتن بيمه درماني، حوادث و از كارافتادگي توجيه هاي خوبي براي كارفرمايان بود تا با احتساب حذف تعطيلات، مقيد نبودن به ساعات كاري، بيمه، عيدي، سنوات و بسياري ديگر از خدمات، مهاجران را به خيل عظيم كارگران بيكار ايراني ترجيح دهند. در اين شرايط و آغاز سخت گيري ها براي جمع آوري كارگران غيرمجاز و برخوردهاي ضربتي نيروي انتظامي با كارفرمايان ايراني و جريمه هاي نقدي كلان منجر نشد تا كارفرمايان چشمان خود را در بهره گيري از كارگران افغان ببندند. اما استفاده از اين تعداد كارگر افغان در فعاليت هاي كلان خالي از حادثه و ضرر مالي هم نبود. با بروز حادثه يي از قبيل پرت شدن از بلندي و قطع عضو و حتي گاه فوت، كارفرماي ايراني با معضل باج دادن به كارگر افغان با خانواده او مواجه مي شد. اين باج دادن به واسطه فرار از بازرسان وزارت كار و نيروي انتظامي بود. ترفند جديدي آغاز شد. كارفرمايان در پروژه هاي بزرگ با اتخاذ شگردهايي در صدور ليست بيمه براي 10 كارگر بي نام و نشان هم حق بيمه حوادث پرداخت مي كردند. كارگر مهاجر غيرمجاز افغان دچار حادثه مي شد و كارفرماي ايراني با استفاده از اين شگرد نام كارگر را در ميان يكي از آن 10 نام مي گذاشت و حالا اين شركت بيمه بود كه بايد خسارت پرداخت كند. شگردهاي جديد يكي پس از ديگري ابداع شدند تا برخي از كارفرمايان ايراني بهتر و بيشتر به فعاليت اقتصادي خود ادامه دهند و در اين شرايط مهاجر غيرمجاز هم به اين نحوه برخورد تن مي داد چون تنها راه ادامه حيات او به عنوان يك مهاجر غيرمجاز بود. تنها راه براي زيستن. براي بزرگ شدن بچه هايي كه بدون شناسنامه در اين سرزمين زاده شدند و چشم اميد دارند به زندگي نيك تر از سرزمين پدري. چرا كه بسياري از آنها مادراني دارند كه متولد همين سرزمين اند و از فقر و تجربه يك زندگي بهتر به اين ازدواج تن داده اند. اكنون جامعه ايران با مفهوم و تعريف جديدي از خانواده مواجه است. پدر افغان. مهاجر غيرمجاز. مادر ايراني. شيوه ازدواج به شيوه شرعي و نه همراه با ثبت قانوني. فرزندان بي شناسنامه. بي سواد. بدون متعلق بودن به هيچ كشوري. بدون آينده. بدون داشتن آرزويي كه در آن يك زندگي بهتر با آسمان لاجوردي تر وجود دارد.
يکشنبه 28 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 324]