واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
ما انسانها چنين مىپنداريم كه مجبوريم هميشه به اختلافات و ناسازگارىها به صورت ظهور دو قطب متضاد نگاه كنيم؛ در حالى كه عملاً ، خطر در عدم تشخيص نياز به وجود اختلاف و تدارك شكلهاى مناسب، براى روبهرو شدن با آن است. آنچه ترسناك است، سعى در احتراز و سركوب نمودن اختلافات است.
مقصود از « ناسازگارى» يا «اختلافنظر» چيست؟ در فرهنگهاى لغت، به مترادفهايى مثل « مخالفت »، « رودررو شدن »، « نفاق »، « اختلاف »، « سوءتفاهم» ، « ناجورى » و غيره اشاره شده است. براى بسيارى از ما، معنى ناسازگارى، «خشم»، « تهاجم» و «خصومت» است. اختلاف، هيچ بُعد مثبتى ندارد اما در عين حال، اختلاف و ناسازگارى، يكى از بخشهاى گريزناپذير و لازم تجربه بشرى است. چه به صورت ناسازگارىهايى كه در درون خود ما، درباره نيازهاى شخصى وجود دارد و چه اختلافاتى كه در ارتباط با ديگران بروز مىكند. در اين مقاله ، ما در مورد بخش دوم حرف مىزنيم.
در هر رابطهاى، اختلافات زيادى وجود دارد كه ما آنها را به دو بخش تقسيم مىكنيم؛ اختلافاتى كه در نتيجه وجود مانعى در راه رسيدن ما به نيازهايمان بروز مىكنند - كه ما آنها را اختلاف نياز مىناميم - و آنهايى كه در نتيجه تضاد ارزشها، بين مردم بروز مىكنند كه ما آنها را برخورد ارزشها مىناميم.
در هر «اختلاف نياز»، هر يك از دو طرف، مىتواند به روشنى بفهمد و قبول كند كه طرف ديگر، نيازهايى دارد كه برآورده نشدهاند و اين نيازها، مهم و معتبر هستند. واضح است كه هر چه نيازها ملموستر باشند، ديگرى به احتمال بيشترى، اعتبار آنها را مىپذيرد.
چرا سعى مىكنيم از اختلاف بپرهيزيم؟
چرا مردم اين همه از اختلافات هراس دارند؟ دقيقتر بگويم وضعيتهايى كه در زندگىمان دربردارنده اختلاف با ديگران هستند ، بيش از هر چيز ديگر ، سبب ترس و فشار عصبى مىشوند. ما نتيجه را نمىدانيم و نمىخواهيم ببازيم؛ مىترسيم نتوانيم خودمان را كنترل كنيم و مىترسيم رابطهمان آسيب ببيند.
بروز اختلاف، به ويژه براى زنان، بسيار حساس است. ما بيشتر آموختهايم كه از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهيز كنيم؛ به روى خود نياوريم و آن را بيان نكنيم. همه ما شنيدهايم كه مردم مىگويند: «من براى نگهداشتن آرامش خانواده، هر كارى مىكنم.» يا «در تمام سالهاى ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدى نداشتهايم».
در حقيقت، اين آدمها مىگويند كه اختلافاتشان را هيچ وقت ظاهر نكردهاند. آنها خودشان خواستهاند كه يا اصلاً نفهمند كه اختلافى با هم دارند و يا از راههاى غيرمستقيم، روى آن عمل كردهاند. در حقيقت، بيشتر خشم و اضطرابى كه در روابط هست، در نتيجه شكست در برخورد مستقيم و روشن با اختلافات است. بنابراين، آنها هميشه يا حل نشده باقى مىمانند و يا به طريقى نامطلوب، حل مىشوند.
دليل اصلى اينكه مردم، مخصوصاً زنان، سعى مىكنند در مناقشات حضورى درگير نشوند اين است كه در بيشتر موارد، اختلافات قبلىشان از راههاى غيرمنصفانه حل شدهاند و به جاى اينكه با اينگونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نيازى برخورد شود ، مبدل به جدال قدرت گشتهاند و در نتيجه، هميشه برنده يا بازندهاى هست و از آنجا كه بيشتر ما طبيعتاً مىخواهيم كه در رابطههايمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشيم، جدال قدرت، مىتواند به صورت راهى جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهميده شود. در عين حال، جدال قدرت، بدون هيچ شكى، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود مىآورد چون آنها به ارضاى نيازشان نمىرسند.
كاربرد قدرت در حل مناقشاتما در اينجا كلمه «قدرت» را به صورت تمام منابعى كه كنترل آن در دست شخصى است كه ديگرى به آن محتاج است، نام مىبريم. شخص قدرتمند، مىتواند بنا به خواسته خود ، از آن قدرت (يا تهديد قدرت)، در راه مجبور ساختن شخص ديگر به انجام كار يا كارهايى كه خود آن شخص تمايلى به انجام آن ندارد ، استفاده كند.
قدرت اجبار را مىتوان به صورت مستقيم يا غيرمستقيم به كار برد. با وجود اينكه ما معمولاً به قدرت، از طريق شكلهاى واضح و بيرونى آن نگاه مىكنيم، اما راههاى اعمال فشار غيرمحسوس و غيرمستقيمى هم وجود دارند كه اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقيم ديگرى به كار مىروند. آدمهاى كمقدرت كه دسترسى زيادى به منابع قدرت ندارند ، آدمهايى كه آموختهاند از اختلاف بپرهيزند و يا آدمهايى كه از برخورد رو در رو مىترسند ، بيشتر مايلند كه از قدرتهاى مرموز يا غيرمستقيم استفاده كنند.
بسيارى از زنها فكر مىكنند كه در رابطههايشان، از قدرت استفاده نمىكنند؛ در حالى كه در حقيقت، آنها آن را مستقيماً يا در ظاهر به كار نمىبرند. مثلا زنى كه وقتى شوهرش مىخواهد حرف بزند ، شروع به گريه كردن مىكند.
خواه قدرت به صورت مستقيم به كار رود يا غيرمستقيم، در هر صورت، افراد مىتوانند از قدرتشان، عليه يكديگر استفاده كنند. همچنين ما در موضعى هستيم كه مىتوانيم از قدرتمان در مقابل ديگران استفاده كنيم.
در بيشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبتهاى مختلف، بين مردم وجود دارد؛ يعنى يك نفر قدرت آن را دارد كه به قيمت محروم ساختن ديگران، نياز خود را برآورده سازد. اگر اين شخص، از قدرت خود در يك جدال قدرت استفاده كند ، معمولاً او برنده شده، ديگرى مىبازد و آن وقت، بازنده سعى مىكند تا بار ديگر، به قيمت باخت او برنده شود. به اين ترتيب، يك دايره معيوب به وجود مىآيد و در نتيجه، رابطه به تدريج، از حالت تعادل خارج مىشود.
لازمه ي روشي که در آن برنده و بازنده وجود نداشته باشد ، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسيدن به نياز خود ، به حساب شخص ديگر است.
بعضي از روشهاى حل مناقشات - كه لازمهاش برنده شدن يكى به قيمت باخت ديگرى است - روشهاى 1 و 2 ناميده مىشوند. اساس اين دو روش، تحميل قدرت است و هر دو ، حالت برنده - بازنده دارند. هميشه يك نفر مىبرد و يك نفر مىبازد. در هيچ يك از اين دو روش، اختلافات پنهان، به صورتى مثبت و سازنده به سطح نمىآيند اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به يكى از اين دو روش، تمايل بيشترى نشان مىدهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده مىكنند.
لازمه ي روشي که در آن برنده و بازنده وجود نداشته باشد ، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسيدن به نياز خود ، به حساب شخص ديگر است. چون بيشتر ما آموختهايم كه مشكلاتمان را از راههاى برد - باخت حل كنيم و انجام چنين تطابقى برايمان آسان نيست. اين روش، به ويژه براى آنهايى كه در بيشتر روابطشان تا حد زيادى قدرتمند هستند ، بسيار سخت است.
وقتى جرأت كنيم چنين تعهدى را نسبت به همسرمان بر عهده بگيريم ، نتيجه ، بسيار رضايتبخش خواهد بود. بعضى از منافع كاربرد روش بدون باخت، عبارتند از:
1. باعث مىشود كه اختلافات به سطح بيايند، بيان شوند و به صورتى سازنده و منصفانه، حل شوند.
2. همسران ياد مىگيرند كه نتيجه اختلافات، مىتواند تغييرات جالب و هيجانانگيزى باشد. آنها شروع مىكنند به نگاه كردن به آن از طريق مثبت و از آن پس، ديگر از آن احتراز نمىكنند.
3. هر شخصى، خودش مسئوليت رسيدن به خواستههاى خود را بر عهده مىگيرد اما نه به حساب ديگرى.
4. طرفين، بيشتر با اختلافات اساسى و واقعى سر و كار پيدا مىكنند و نه با اختلافات سطحى.
5. وقتى مسئلهاى به صورت منصفانه حل شود ، ديگر تكرار نمىشود.
6. وقتى هر دو طرف، در تصميمگيرى براى حل مشكلى شركت داشته باشند ، بيشتر به انجام آن متعهد مىشوند تا اينكه آن تصميم به آنها تحميل شده باشد.
7. زوجين، با يكديگر، احساس نزديكى و عشق بيشترى مىكنند و رنجش و دشمنى، ناپديد مىشود.
8. ديگران نيز در روابط خود ، از اين روش، به عنوان الگوى حل اختلافات استفاده مىكنند.
اگر ما به جاى نگاه كردن به اختلافات، به صورت تلاش براى دست بالا را گرفتن، به صورت دليلى بر وجود نيازهاى برآورده نشده نگاه كنيم، مىتوانيم آن را به صورتى كاملاً جديد ببينيم.
اختلافات، ممكن است سالم باشند و مىتوانند به صورت نيرويى مثبت، در زندگىمان وجود داشته باشند. همچنين مىتوانند به صورت دعوت به ايجاد ارتباطى منطقى، به وجود آورنده موقعيتى براى شركت در يك رويارويى آشكارا و صادقانه باشند و نيز مىتوانند با حل سوء تفاهمات، جو ارتباط را پاك كرده، آدمها را به هم نزديكتر سازند.
زن و شوهر، از طريق و پذيرش سهم خود در اختلاف، توسعه يافته، پيش مىروند. در حقيقت، عدم توافق در ارتباطات، بسيار مفيدتر از توافق است؛ چون به وجود آورنده تغييرات و رشد سالم در انسانهاست. بدون مناقشه، تغيير و پيشرفتى در رابطه به وجود نمىآيد و زندگى، يكنواخت، خسته كننده و آمارى مىشود.
همانگونه كه مىتوان خشم و هيجان را به صورتى معتبر قبول كرد، به مناقشات هم مىتوان از طريق بسيار مثبتتر نگريست. همانگونه كه فرد مىتواند با غلبه مؤثر بر هيجاناتش، رشد كند، رابطهها هم مىتوانند از طريق حل مؤثر مناقشات، به رشد برسند. بنابراين، آموزش راههاى مؤثر حل اختلافات و مناقشات در روابط انسانى، بسيار اهميت دارد.
منبع:
پرسمان ، کتاب : فرهنگ تفاهم در ازدواج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]