محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840462272
نويسنده: محمدكاظم سجادپور ريشههاي داخلي سياست خاورميانهاي آمريكا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمدكاظم سجادپور ريشههاي داخلي سياست خاورميانهاي آمريكا
خبرگزاري فارس: در ميان انبوه پيچيدگيهايي كه طرحهاي خاورميانهاي رؤساي جمهور آمريكا را در مراحل اجرايي دچار مشكل ميكند، گسترهاي از عوامل سياسي در داخل، اين كشور را در بر ميگيرد. اين عوامل در رفت و آمد با واقعيتهاي سياسي و بينالمللي، سرنوشت نهايي سياست خاورميانهاي آمريكا را دگرگون ميكنند.
خاورميانه، آوردگاه سختي براي همه رؤساي جمهور آمريكا در چند دهه گذشته بوده و آنها معمولا با طرحهاي گوناگوني براي تحول و تغيير در خاورميانه وارد كاخ سفيد ميشوند. ولي اجراي آن طرحها در مارپيچي از ساختارها، تحولات و واقعيتهاي گوناگون، با چالشهاي عمدهاي روبهرو شده و معمولا محصول نهايي آن طرحها، در ميانه و انتهاي راه، متفاوت با آنچه كه در ابتدا تصور ميشده، از آب درميآيند.
در ميان انبوه پيچيدگيهايي كه طرحهاي خاورميانهاي رؤساي جمهور آمريكا را در مراحل اجرايي دچار مشكل ميكند، گسترهاي از عوامل سياسي در داخل، اين كشور را در بر ميگيرد. اين عوامل در رفت و آمد با واقعيتهاي سياسي و بينالمللي، سرنوشت نهايي سياست خاورميانهاي آمريكا را دگرگون ميكنند.
با توجه به آنچه در ايام اخير، در سياست خاورميانهاي بوش مشاهده ميشود، اين پرسش به ذهن متبادر ميشود كه ريشههاي داخلي سياست خاورميانهاي دولت بوش كدامند؟ اين نوشتار در تلاش براي پاسخدادن به اين پرسش، 3 پديده مرتبط با هم را در قالب «اهداف پايدار آمريكا و مهندسي منطقه خاورميانه دوران بوش»، «نبرد بوروكراسي و ايدئولوژي در واشنگتن» و «ميراث بوش» مورد بررسي قرار ميدهد. بررسي پديدههاي فوق روشنگر واقعيتهاي مربوط به تغيير و تحول سياسي در مراكز تصميمگيري آمريكا درخصوص خاورميانه است.
الف – اهداف پايدار آمريكا و مهندسي منطقه خاورميانه در دوران بوش از بعد از جنگ جهاني دوم كه آمريكا بهعنوان قدرتي جهاني در عرصه خاورميانه ظاهر شد تاكنون اهداف كم و بيش پايداري را در منطقه خاورميانه دنبال كرده است كه عبارتند از تامين امنيت خطوط انرژي و اطمينانيافتن از جريان عادي شريانهاي نفتي، تامين امنيت اسرائيل، حفاظت رژيمهاي دوست و وابسته و جلوگيري از قدرتگرفتن جريانهاي راديكال ضدآمريكايي.
اهداف پايدار مزبور، با غلظت و شدتهاي مختلف، دگرگونيهاي زيادي در پردازش جزئيتر و اجرا در متنهاي مختلف تاريخي همراه بودهاند ولي در بطن و محور سياست خاورميانهاي آمريكا، حضوري دائمي داشتهاند. بهعنوان مثال مبارزه با راديكاليسم، در قالب مبارزه با كمونيسم، مبارزه با پانعربيسم و ناصريسم، مبارزه با بنيادگرايي اسلامي و مبارزه با تروريسم تغيير شكل داده ولي همگي از هدف پايدار آمريكا براي مبارزه، مخالفت و مهار هر جريان فكري – سياسي كه هژموني آمريكا در خاورميانه را به چالش بطلبد، خبر ميدهد.
درخصوص حفاظت از رژيمهاي دوست آمريكا هم بايد گفت كه در مورد چگونگي حفاظت و حمايت از آن رژيمها و اينكه كداميك اولويتهاي درجه يك هستند، هميشه در واشنگتن شاهد مباحثات و مجادلاتي (debates) بودهايم ولي در اين ترديد نبوده كه تقويت دوستان و حاميان آمريكا، عنصري پايدار در سياست خاورميانهاي آن كشور بوده است. حتي در مواردي كه واشنگتن نسبت به برخي حاكمان خاورميانهاي كه از دوستانش محسوب ميشدهاند خرده گرفته يا انتقاد و عملي عليه آنها انجام داده، هدف نهايي، قدرتبخشيدن به جناحهايي بوده كه فكر ميكرده براي تامين منافع آمريكا بهتر هستند.
دولت بوش اما با ظاهري متفاوت درباره خاورميانه وارد بازار مكاره سياست در اين منطقه شد. دولت بوش با مجموعهاي از ايدههايي كه در ساليان اوليه به قدرترسيدن عرضهكرد، نشان داد كه درپي مهندسي اجتماعي گستردهاي در خاورميانه است. در اين مهندسي اجتماعي همچنان اهداف اصلي سياست ديرپاي واشنگتن پايداري تاريخي خود را نشان دادند. البته درمورد حمايت از رژيمهاي دوست، زمزمههايي جديد شنيده شد. برخي عناصر كليدي دوره اول رياستجمهوري بوش نظير ديويد فرام (David Frum) و ريچارد پرل (Richard Pearl) آشكارا با اشاره به اينكه تلاش براي حفظ ثبات (Stability) باعث رشد رژيمهاي فاسد شده، از لزوم ايجاد تغيير در خاورميانه سخن گفتند.
ولي در وراي اين زمزمهها، بازپايداري در اهداف سياست خاورميانهاي آمريكا به چشم ميخورد. درحقيقت، افراد جديد ميگفتند از رژيمهاي حامي واشنگتن بايد حمايت كرد ولي حاميان واشنگتن، رژيمهايي هستند كه بسيار مستقيمتر توسط آمريكا انتخاب ميشوند.
تحولات يازدهم سپتامبر 2001 (شهريور 1380)، مهندسي جديد آمريكا براي خاورميانه - درعين پايداري اهداف محورين و بنيادين – را روشنتر كرد؛ توسعه دموكراسي از طريق ايجاد تغييرات ساختاري در ماهيت رژيمها حتي از طريق بهكارگيري قدرت نظامي، تاكيد بر مبارزه با تروريسم بهعنوان چهارچوب كلان شكلدهنده به حركتهاي هژمونيك منطقهاي و جهاني آمريكا، لزوم تغيير در ارزشهاي فرهنگي منطقه خاورميانه حتي در حد تغيير در ستون دروس مدارس كشورهاي خاورميانه و سياست اعمال قدرت حتي به قيمت بياعتنايي به افكار عمومي جهاني از عناصر اصلي مهندسي اجتماعي آمريكا در خاورميانه در دوران بوش بود.
نيروي محركه اين معماري گسترده در داخل آمريكا، گروه اندك ولي عميقا سرسخت و مصمم نئومحافظهكار بودند كه بيمحابا ميخواستند از طريق دروازه اشغال نظامي عراق در آوريل 2003 (فروردين 1382)، خاورميانه را دموكراتيك كنند، برتري اسرائيل در منطقه را جا بيندازند، به دردسرهاي متصور از ناحيه جمهوري اسلامي ايران حتي با بهكارگيري قدرت نظامي خاتمه دهند و خاورميانهاي بنا كنند كه آمريكاي هژمون، نهفقط نظمدهنده به مناسبات استراتژيك، بلكه الگوي همهجانبه دولتها و ملتها در ابعاد گوناگون زندگي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي شود؛ اما چنين نشد.
واقعيتهاي منطقهاي، تصوريبودن مهندسي اجتماعي خاورميانهاي بوش را ثابت كرد. اشغال عراق نه فقط دروازهاي براي دموكراتيككردن خاورميانه شد، بلكه مدخلي براي ورود آمريكا به عرصهاي شد كه لحظه به لحظه آن دردسر، چالش و دلمشغولي است. كار عراق بهجايي رسيد كه درحالحاضر -كه به گفته آقاي استافن دوميسترا (Staffen De Mistra)، فرستاده ويژه دبيركل متحد در امور عراق، روزانه 90 حادثه امنيتي رخ ميدهد - اوضاع بهبود يافته است چون تا 2ماه قبل روزانه 300 حادثه ثبت ميشد.
هرچند عراق تنها معضل مهندسي اجتماعي گسترده آمريكا در خاورميانه نبود و ساير ابعاد طراحي آمريكا در خاورميانه نظير قضيه لبنان، فلسطين، ايران و دموكراسيسازي در اين منطقه نيز با چالشهاي عمدهاي روبهرو شد، اين دروازه عراق بود كه كاخ رويايي و ايدئولوژيك نئومحافظهكاران را در واشنگتن فرو ريخت و در نبرد بين ايدئولوژي و بوروكراسي، به مرور، كهنهكاران دستگاههاي اجرايي، فرصت و فضاي بيشتري در تعيين و تعديل سياست خاورميانهاي واشنگتن يافتند و اين توجيهكننده دگرگوني در ريشههاي داخلي سياست خارجي آمريكا در اين منطقه در ايام اخير است.
ب – نبرد بوروكراسي و ايدئولوژي در واشنگتن در يك سال گذشته همچنان تداوم يافت و در پي انتخابات كنگره و باخت استراتژيك جمهوريخواهان و بركناري رامسفلد و افتضاحات اخلاقي ولفوويتز به اوج رسيد.[شكست ولفوويتز، شكست دولت بوش است]
ولفوويتز كه به امتياز دهي به دوست دختر تركتبارش متهم شده بود از پستش كنارهگيري كرد و به جمع تندروهايي پيوست كه از دولت بوش جدا شدند.
بوروكراتهايي مانند رابرت گيتس وزير دفاع كنوني و كاندوليزا رايس وزير امور خارجه در اثر واقعيتهاي عملي در خاورميانه به تدريج مسير اجرايي سياست آمريكا در منطقه را از روشهاي ايدئولوژيك به روشهاي واقعگرايانه تغيير دادند و هنوز در ميانه نبرد به كار خود ادامه ميدهند.
اين نبرد، نه نبردي ساده و نه نبردي بين فرشتگان و ديوان است. گيتس و رايس هردو از نزديكان و افراد مورد اعتماد بوش هستند. آنها در برخي آرمانها، با نئومحافظهكاران هم، پيوندي داشته و قرابتهاي سياسي دارند اما آشكارا بين آنها و چني (Chany) - معاون رياستجمهور كه هنوز سنگر اصلي نئومحافظهكاران در دولت بوش است - تفاوت در ديدگاه و روش وجود دارد. اين تفاوت بيش از هر چيز در بحث قضيه حمله نظامي به ايران بهخاطر موضوع هستهاي به چشم ميخورد.
شايان ذكر است كه پيش از انتشار گزارش اخير برآورد اطلاعات ملي (NIE) نگراني از احتمال حمله نظامي آمريكا به ايران، در تمام محافل سياسي و استراتژيك دنيا بهخاطر پيامدهاي نامشخص آن وجود داشت و يك دلمشغولي عمده بود. انتشار گزارش مذبور اين احتمال را به خاطر آنكه اظهار ميداشت كه ايران از سال 2003 (1382) برنامههاي اتمي نظامي خود را متوقف كرده، كم كرد. هرچند هيچگاه نميتوان به شرايط لحظهاي و كنوني سياست آمريكا، اعتماد داشت ولي هرچه هست، به وضوح جناح چيني در مقابل جناح
گيتس–رايس تضعيف شد.
محور گيتس – رايس پديدهاي قابل مطالعه و دقت در مارپيچ سياست داخلي آمريكاست. گيتس - كهنهكار دستگاه جاسوسي آمريكا (CIA) - با 6رئيسجمهور آمريكا كار كرده و از پايينترين درجه كارشناسي به رياست رسيد. وي قبل از وزارت دفاع براي مدتي طولاني در شوراي امنيت ملي آمريكا كار ميكرد و جالب آنكه در آن دوران رايس معاون او بود. بعد از بركناري رامسفلد، گيتس در رأس وزارت دفاع آمريكا، تقريبا شيوههاي مديريتي متفاوت با سلف خود را در پيش گرفت. يكي از اين تفاوتها، اجازهدادن به فرماندهان نظامي براي اظهارنظر علني درمورد سودمندنبودن راهحل نظامي در منازعه ايران و آمريكا در قضيه هستهاي است.
طراحيهاي گيتس برخلاف رامسفلد بر تقويت قدرت نرمافزاري آمريكا در منطقه تأكيد دارد. حمايت وي از وزارت امورخارجه آمريكا در گرفتن بودجه بيشتر براي فعاليتهاي نرمافزاري در تاريخ مناسبات درونحكومتي آمريكا – كه در آن موارد نادري از حمايت يك وزارتخانه براي افزايش بودجه وزارتخانه ديگر به چشم ميخورد – برگردان بخشي از نبرد بوروكراتها و ايدئولوگهاست؛ ناگفته نماند كه رايس به بوش نزديكتر است و الزاما همه ديدگاههاي گيتس و رايس يكي نيست ولي هرچه هست ائتلافي بين آن دو – البته باتوجه به واقعيتهاي جهاني و منطقهاي – شكل گرفته است. باتوجه به اين ائتلاف و واقعيتهاست كه اين جمله گيتس قابل درك ميشود كه «من چني را زير كنترل درآوردهام».
اهميت محور رايس – گيتس زماني بيشتر درك ميشود كه درنظر بگيريم زنجيرهاي از اتفاقات در سياست داخلي آمريكا، ايدئولوگها را تحتفشار قرارداده كه الزاما همگي حلقههاي آن ارتباطي به خاورميانه ندارند ولي بدون پيوند با اين منطقه نيز نيستند.
بركناري جان بولتون (John Bolton، سفير و نماينده دائم آمريكا در سازمانملل متحد)، [سفير آمريكا در سازمان ملل استعفا كرد] بازشدن پرونده جديدي در افتضاحات مربوط به ازبينبردن سوابق بازجويي زندانيان گوانتاناما و ديگر مظنونان به فعاليتهاي تروريستي توسط سيا و زيرسؤالرفتن بنگاهها و شركتهاي خصوصي امنيتي مانند بلك واتر Black Water، از زمره حلقههاي زنجيره تحولات منفي عليه محافظهكاران جديد است.
در مورد آخر شايان ذكر است كه بعد از بهقدرترسيدن دولت بوش، سياست خصوصيسازي كمكهاي خارجي آمريكا مطرح شد؛ بدين صورت كه دولت بوش تصميم گرفت بهجاي دادن پول به دستگاههاي دولتي آمريكا كه مسئول امور كمكهاي خارجي بودند نظير آژانس آمريكايي براي توسعه (United States Agency for Development ) يا نهادهاي عمده غيردولتي كه در امر كمك به كشورهاي خارجي فعاليت ميكنند نظير CARE يا World Vision، اين كمكها را در اختيار كمپانيهاي خصوصي قرار دهد و با آنها قرارداد ببندد با اين فرض كه كارآيي آنها بهخاطر خصوصيبودن بالاتر است و اين برگرفته از ايدههاي محافظهكارانه در اقتصاد بود.
حوزه فعاليت اين شركتهاي خصوصي، علاوه بر امور آموزشي و بهداشتي و توسعهاي، با اشغال عراق، به حوزههاي امنيتي هم كشيد ولي در عمل در همه حوزهها -هم در افغانستان و هم در عراق- اين شركتها تبديل به دردسرهاي بزرگي براي دولت آمريكا شدند. خلاصه آنكه فضاي داخلي آمريكا نشان ميدهد كه ايدئولوگها، راحت نيستند و بوروكراتها احساس ميكنند بهتر از گذشته ميتوانند اهداف سياست خارجي آمريكا را با توسل به واقعبيني و ملاحظات عملي در خاورميانه به پيش ببرند.
درعينحال بايد توجه داشت كه سال آخر دولت بوش است و همه رؤساي جمهور آمريكا با پديده ميراث رياست جمهوري روبهرو هستند؛ با اين سؤال كه چه چيزي از خود بهجاي ميگذارند؟
ج - «ميراث بوش چيست؟» تبديل به پرسشي اساسي در مجادلات دروني آمريكا شده و پاسخهاي گوناگوني دارد. دوران رياست جمهوري بوش با دو حادثه 11 سپتامبر 2001 و اشغال نظامي عراق پيوند خورده است. بهعلاوه اين ميراث، در چشماندازي تاريخي، با ميراث ساير رؤساي جمهور آمريكا - مخصوصا در سالي كه اختصاص به مبارازت انتخاباتي براي دستيابي به كاخ سفيد دارد - مقايسه خواهد شد.
اين مقايسه، هم ابعاد مشخصي براي بوش و هم ابعاد عميق سياسي براي كانديداهاي حزب جمهوريخواه دارد و بنابراين اين پديده خود تبديل به يكي از متغيرهاي اصلي در تعيين رفتار سياست خارجي دولت بوش در خاورميانه ميشود. بوش براي ميراث خود، لازم دارد كه ثابت كند توانسته عراق جديدي بسازد؛ تحولي بين فلسطينيها و اسرائيليها بهوجود آورده و پروسه صلحي را راهاندازي كرده است؛ منازعه اتمي با ايران را با متوقفكردن برنامه اتمي نظامي اين كشور از طريق ديپلماتيك و با توسل به مكانيسمهاي چندجانبه به پيش برده و در مسير دموكراسي در خاورميانه حركت كرده است.
منطق ميراثگرايي مزبور توضيحدهنده فعاليت گسترده براي موفق نشاندادن كنفرانس آناپوليس است؛ بهعلاوه تمركز بر آرامسازي عراق و آمادگي براي تقابل با ايران در قضيه عراق نيز در اين راستاست. حتي ميتوان انتشار گزارش برآورد اطلاعاتي آمريكا را نيز در همين چهارچوب بررسي كرد.
روح گزارش مزبور ميگويد كه ايران باتوجه به محاسبات عقلاني و در اثر فشارهاي بينالمللي، برنامههاي اتمي نظامي خود را متوقف كرده و تا آينده نزديك قادر به دستيابي به سلاحهاي هستهاي نيست.
منطق ميراث گرايي همچنين ميتواند در تبيين موضع نسبتا تعديل شده در مسائل مربوط به لبنان هم بهكار آيد.
ميراث بوش، موضوعي در عرصه سياست داخلي آمريكا ولي با پيامدهاي گسترده در عرصه مناسبات خارجي من جمله در خاورميانه است؛ درعينحال بايد درنظر داشت كه شخصيت بوش، بسيار ويژه و كاملا متفاوت با ساير رؤساي جمهور آمريكاست.
الزاما مكانيسم حسابگري وي با محاسبات عادي قابل تخمين و گمانه نيست. وي ممكن است براي ميراث خود انديشههاي ديگري هم در سر داشته باشد يا باتوجه به تحولاتي كه ميتواند در دولت او يا در عرصه خاورميانه در يك سال آينده رخ دهد، تصميماتي خاص بگيرد و ميراثي متمايز بهجا گذارد.
سخن پاياني
در پاسخ به سؤالي كه درمورد ريشههاي داخلي تحول در سياست خاورميانهاي دولت بوش در ايام اخير مطرح شد، روشن است كه پايههاي اصلي و اهداف بنيادين سياست خارجي آمريكا در منطقه خاورميانه از پايداري نسبي در چند دهه گذشته برخوردار بوده ولي در تحقق آن اهداف، دولتهاي مختلف آمريكا، روشهاي گوناگوني در پيش گرفتهاند. دولت بوش، در اثر افكار محافظهكاران جديد، درپي يك مهندسي گسترده اجتماعي و استراتژيك براي ايجاد خاورميانهاي جديد و متفاوت بود؛ اشغال عراق راه ورود به اين خاورميانه تصوري بود اما واقعيتهاي منطقهاي و جهاني مخصوصا پيامدهاي اشغال عراق، بر نحوه چيدمان و آرايش نيروهاي سياسي در داخل آمريكا تاثير عمدهاي گذاشت و در نبرد بين ايدئولوگها و بوروكراتها، دسته دوم كه در محور رو به تقويت گيتس – رايس شكل گرفتهاند، به مرور برتري يافته و توام با بحث پيرامون ميراث بوش و آنچه از وي به يادگار خواهد ماند.
مخصوصا با عنايت به پيامدهاي سياسي اين ميراث در سال پرماجراي انتخابات رياست جمهوري آمريكا - به تعديلهايي در سياست خاورميانهاي آمريكا انجاميد. اما در يك سالي كه تا پايان دوره بوش در پيش است چه اتفاقاتي خواهد افتاد؟
جواب روشن نيست. آنچه روشن است اينكه هنوز نئومحافظهكاران از مدار قدرت سياسي كاخ سفيد حذف نشدهاند. همچنين روشن است كه نميتوان درمورد يك سال آينده در خاورميانه دست به پيشبيني زد. در سايه روشن سياست پرتنش داخلي آمريكا در اين سال انتخاباتي ميتوان سايه سنگين خاورميانه را ديد كه چون گذشته، از بزرگترين معماهاي سياست خارجي آمريكاست.
*عضو هيات علمي دانشكده روابط بينالملل
.................................................................................
منبع: همشهري آنلاين
پنجشنبه 25 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]
-
گوناگون
پربازدیدترینها