تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى‏گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804091628




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حسن قدردان قراملكي جامعه مدنى، سكولار يا دينى؟!


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حسن قدردان قراملكي جامعه مدنى، سكولار يا دينى؟!
خبرگزاري فارس: يكى از مبانى اصلى نظريه تفكيك دين ازحكومت، انكار حاكميت و حكومت آفريدگارمتعال بر مخلوقات و بندگان خويش است.مناديان جامعه مدنى سكولار، در صورت‏بخشيدن‏به‏نظريه خود، مدعى شده‏اند كه اصولاامرحكومت وتدبير امور جامعه، امرى كاملا عرفى‏و صرفا مربوط به خود انسان‏هاست و تعيين‏تكليف براى انسان و جامعه، از ناحيه غير انسان،هر چند آفريدگار او باشد، پذيرفتنى نيست.


يكى از خصايص جامعه مدنى در مغرب زمين، نفى حاكميت دينى در امور جامعه است و نظريه‏تفكيك دين از حكومت از اصول پذيرفته شده آن بشمار مى‏آيد. در اين ميان برخى مى‏كوشند اسلام را نيزمانند مسيحيت، آئينى تك ساحتى كه صرفا به امور معنوى و مقدس (آنهم با قرائتى خاص از معنويت وآخرت و خدا) مى‏پردازد،معرفى‏كنند. طرفداران‏سكولاريزم‏همچنين كوشيده‏اند كه به مواضع خود، رنگ‏علمى و دينى بخشند.
در اين نوشتار به تحليل اجمالى و نقد برخى از مساعى مذكور خواهيم پرداخت.

جامعه مدنى سكولار:

يك: انكار حاكميت‏خد
يكى از مبانى اصلى نظريه تفكيك دين ازحكومت، انكار حاكميت و حكومت آفريدگارمتعال بر مخلوقات و بندگان خويش است.مناديان جامعه مدنى سكولار، در صورت‏بخشيدن‏به‏نظريه خود، مدعى شده‏اند كه اصولاامرحكومت وتدبير امور جامعه، امرى كاملا عرفى‏و صرفا مربوط به خود انسان‏هاست و تعيين‏تكليف براى انسان و جامعه، از ناحيه غير انسان،هر چند آفريدگار او باشد، پذيرفتنى نيست. اين‏راى را مى‏توان چنين خلاصه كرد كه مداخله‏خداوند در جامعه انسانى، به منزله مداخله درامور ديگران و خروج از اختيارات خود است.گروهى از معاصران كه از اين موضع جانبدارى‏كرده‏اند، براى مشروعيت دينى بخشيدن به آن ازجمله، به آيه «شورا» استدلال نموده‏اند. (1)
«خلافت و حكومت از ديدگاه امام‏حسين واسلام، نه از آن يزيد و خلفاست، نه از آن‏خودشان و نه از آن خدا، بلكه از آن امت و به‏انتخاب خودشان است (2) ... وقتى پاى‏حكومت مى‏رسد جخداوندج به پيامبرخويش مى‏گويد «و شاورهم فى الامر» «ببين‏آنها چه مى‏گويند.» (3)

نقد و نظر
1- ناسازگارى با آيات و روايات
اولين نقدوارده بر آقايان، ناهمخوانى اين ايده، با آيات وروايات متواترى است كه حق حاكميت و حكومت‏را از آن خداوند مى‏داند.
ان‏الحكم‏الالله امران‏لا تعبدوا الا اياه (4) مالهم من دونه وال (5)
قرآن كريم علاوه بر انحصار حق حاكميت درخداوند، از مردم مى‏خواهد كه از سفير او يعنى‏پيامبر اسلام(ص) تبعيت محض نموده ومناقشات خود را به او
ارجاع دهند.
يا ايها الناس اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولى الامر منكم فان تنازعتم فى شئى فردوه الى‏الله و رسوله. (6) انما و ليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين‏يقيمون الصلوة و ياتون الزكاة و هم‏راكعون. (7) النبى اولى بالمومنين من انفسهم (8) .ماكان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله‏امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم (9) .انما قول المؤمنين اذا دعوا الى الله و الرسول‏ليحكم‏بينهم‏ان يقولوا سمعنا و اطعنا (10) انما المؤمنون الذين امنوا بالله و رسوله و اذاكانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى‏يستاذنوه (11)
آيات‏فوق به مردم، انديشه سياسى را تعليم‏مى‏دهد و نه تنها اعلام مى‏كند كه حاكم و متولى‏حكومت‏بايد توسط خداوند تعيين گردد، بلكه به‏ولايت و اختيارات حاكم‏معصوم نيز تاكيد مى‏كند.
علاوه بر آياتى از اين قبيل، قرآن كريم دربسيارى مسايل جامعه و حكومت مانند تعيين‏رهبرى، احكام اقتصادى، اجتماعى و قوانين‏مدنى، احكام جهاد و سياست‏خارجى، احكام‏جزايى و قضايى و غيره; تبيين موضع كرده است.
كثرت‏ودلالت‏چنين‏ادله‏شرعى،به‏قدرى روشن‏وشفاف است‏كه آقايان، خودبدان اعتراف‏مى‏كنند:
«شرايع الهى و به خصوص اسلام، درمجموعه تعليمات و احكام خود صراحتا ياتلويحا در همه قضاياى زندگى اين دنياى‏مردم وارد شده است. از خوردن و خوابيدن واز ازدواج و تشكيل خانواده تا بهداشت واقتصاد واخلاق وجنگ و حكومت (12) .از اين جهت مى‏توان گفت كه قرآن و رسالت‏پيغمبران نسبت‏به امور دنيايى ما نه بيگانه‏است و نه بى‏نظر و بى اثر» (13) .
2- عقلانى بودن نظريه «انتصاب‏»
شخصى بايد زمام حكومت و رهبرى جامعه‏را بدست گيرد كه واجد شرايط لازم رهبرى باشدو بتواند جامعه را به سوى ساحل نجات ورستگارى رهنمون سازد.
طرفداران جامعه مدنى از نوع غربى آن، به‏پيروى از فلاسفه سياسى مغرب زمين، شيوه‏انتخاب رهبر ذيصلاح جامعه را صرفا و تماما به‏عهده اكثريت آراء مى‏گذارند. و به اين سؤال‏پاسخ نمى‏دهند كه آيا براى همه، توان و امكان‏تشخيص رهبر اصلح از بين نامزدهاى متعددقائلند يا خير؟ با اين وجود، اگر شيوه ديگرى‏براى تعيين رهبر ذيصلاح وجود داشته باشد كه‏ضريب خطاى آن نسبت‏به فرض پيشين، كمترباشد، مثلا اشخاص كارشناس و مورد اطمينان‏به دور از هرگونه تعصب، كسى را نشان دهد كه‏بيش از سايرين براى تصدى مقام رهبرى،صلاحيت داشته باشد، در اين فرض، «عقل‏»،كدام گزينه را انتخاب مى‏كند؟ بنظر نمى‏رسدپاسخ سئوال فوق براى عقلاى بشر، مشكل باشد،تا سخن از تناقض و غير عادلانه بودن حكومت‏معصوم به ميان آورند (14) ،اين خود هجرت ازقلمرو خرد و عقل به قلمروى غير عقلائى وعوامفريبى است.
و به تقرير ديگر، نظريه انتخاب محض ومراجعه به آراى عمومى در مقابل انتصاب الهى وتعيين رهبران معصوم، خود با ابهامات واشكالات سياسى و حقوقى مواجه است كه تبيين‏آن در حوصله اين مقال نمى‏گنجد، مثلا درصورت حصول واقعى راى اكثريت در انتخاب‏شخص حاكم - كه در جوامع غربى به ندرت اتفاق‏مى‏افتد و شايد هم براى هيچوقت - چرا بايد قشراقليت از حاكم و مقررات حكومت او تبعيت‏كنند؟ آيا اصل اولى در انسان‏ها و جوامع مدنى،برابرى آنها و عدم سلطه يكى بر ديگرى‏نيست؟ نسلى كه بعد از زمان انتخاب پا به‏عرصه جامعه مى‏گذارند، چرا به آراى آنها توجه‏نمى‏شود؟ و معيار لزوم تبعيت آنان از حكومتى‏كه آن را انتخاب نكردند، چيست؟ آيا دردموكراسى غربى - چنانكه فلاسفه سياسى‏خودشان نيز هشدار دادند - حقوق اقليت‏هاپايمال نمى‏شود؟ از سوى ديگر، دليل مدعيان برنفى حاكميت‏خداوند چيست؟ آيا نفس خالقيت‏و آفريدگار بودن خداوند و علم و احاطه كامل اوبه تمامى مصالح و مفاسد و نيازهاى انسان، وهمچنين بنده و مخلوق بودن انسان‏ها، موجب‏حق و يا تقدم حاكميت‏خداوند نمى‏شود؟
3- تحليل آيه شورا
منكران‏حق‏حاكميت‏خداوند - كه بعضا ادعاى‏دغدغه دين هم مى‏كنند - براى مدعاى خويش،آيه «شورا» را تحريف مى‏كنند. اما لازم است‏آيه‏شريفه و حكم دينى «شورا» را به تحليل آوريم:
1-3- شورا در «منطقة‏الفراغ‏»
نخست‏بايد دانست كه شورا و عمل به راى‏جمعى، در عرض اراده الهى نيست و نمى‏تواندمعارض با آن باشد. بلكه مشورت در امور فردى واجتماعى است كه در خصوص آنها، دستور ونصى از سوى خداوند وارد نشده و يا اراده وخواست‏خداوند براى ما مشخص نشده باشد. وچون در خصوص حق حاكميت‏خدا و تشكيل‏حكومت دينى و رهبرى پيامبران، نصوص‏متعددى‏واردشده‏است،طرح‏حكومت‏وراى جمعى‏در اين موضوع، تخصصا ازآيه شورا خارج است.
2-3- دلالت آيه
آيه شريفه، دلالتى بر واگذارى كامل امرحكومت‏به راى جمعى و بدون توجه به شريعت‏ندارد. آيه به پيامبر(ص) كه زمام حكومت دينى‏را بدست گرفته، امر مى‏فرمايد كه با مردم در اموراجتماعى و حكومتى مشاوره كند، يعنى به آراى‏آنان در شيوه تدبير و اداره جامعه، توجه‏نمايد، و تصميم‏گيرى، مسبوق به مشاوره باشد.لكن از اين دلالت‏حداكثرى، برنمى‏آيد كه اصل‏ايجاد حكومت دينى و مشروعيت الهى - نه‏سياسى - آن نيز وابسته به تحقق «شورا» است.
3-3- نزول آيه بعد از تشكيل حكومت دينى
نگاهى به شان نزول آيه، اين نكته را روشن‏مى‏كند كه آيه دستور مشورت، بعد از دو سال ازتشكيل حكومت اسلامى در مدينه، و در جريان‏شكست مسلمانان در جنگ احد، نازل شد.زمانى كه اين توهم در ميان جامعه اسلامى بودكه بعد از شكست - كه نتيجه راى جمعى مبنى برجنگ در بيرون از مدينه و ناديده انگاشتن‏پيشنهاد پيامبر مبنى بر دفاع از داخل شهر بود -پيامبر ديگر در تدبير امور مملكتى، به مشاوره‏نخواهد پرداخت، آيه فوق نازل شد.
4-3- حق نظارت و وتوى پيامبر
مدعيان، تنها به قسمت «شاورهم‏» تكيه كرده واز ذيل آيه را يا ناديده انگاشتند. «فاذا عزمت فتوكل‏على‏الله‏». كه به پيامبر(ص)، يك حق خاص اعطامى‏كند، يعنى بعد از مشاوره در نهايت، حق‏تصميم‏گيرى با پيامبر است و مردم در مقابل راى‏پيامبر، موظف به انقياد و طاعت هستند. در حالى‏كه رهآورد شوراى اصطلاحى، تمكين از راى‏جمعى است و با مفاد آيه شورا نمى‏خواند.
ديگر اين كه حتى «وشاورهم‏»، رهبرى الهى‏پيامبر را به رسميت مى‏شناسد، چرا كه خداوند،در اين آيه، پيامبر را به عنوان حاكم و رهبرخطاب مى‏كند و مردم را طرف مشاوره.
5 -3- خلط مشروعيت‏سياسى و الهى
اگر بر حسب فرض، نكات ياد شده را ناديده‏بنگاريم، نهايت دلالت آيه، امر به پيامبر در توجه‏به راى مردم، در اصل حكومت و اداره آن‏است، به اين معنا كه ايجاد حكومت دينى هرچند به دست پيامبر، متوقف بر مقبوليت وپذيرش مردم است. (مشروعيت‏سياسى)، اما اين‏كه در صورت استنكاف مردم، حكومت پيامبرفاقد اعتبار شرعى و دينى خواهد بود، بر اين‏نكته بهيچوجه دلالت نمى‏كند.

دو: تفكيك نبوت و حكومت
دومين دليل مدعاى فوق، ادعاى تفكيك‏نبوت از امر حكومت و جامعه است‏با اين توضيح‏كه: شان و وظيفه الهى پيامبران، فقط منحصربه تبليغ دين و فراخوانى مردم به سوى قيامت وخداست، اما تشكيل حكومت دينى و رسيدگى به‏امور اجتماعى و دنيوى، خارج از قلمرو رسالت‏پيامبران است، و در اين زمينه دستورى ازخداوند صادر نشده است.
على عبدالرزاق از جمله غربگرايان طرفداراين ايده غلط، براى اثبات راى خود، به آياتى‏استناد مى‏كند كه در آنها اكراه و سيطره پيامبراز سوى خداوند نفى شده است (15) .مانند «فماانت عليهم بجبار» (16) « قل لست عليكم بوكيل‏» (17) دسته ديگر آياتى كه مورد استناد وى قرارگرفته است، آياتى است كه در آنها شان ووظيفه پيامبر حصر در تبليغ پيام الهى و مذكربودن، ذكر شده است. مانند، «ان عليك الاالبلاغ‏» (18) آقايان مهدى بازرگان و مهدى حائرى‏نيز مشابه استدلال فوق ذكر كرده‏اند.
«اصولا نبوت و حكومت دو امر يا دو شغل‏كاملا مجزا و متفاوت با دو منشا يا دو مبناى‏مختلف غيرقابل تلفيق در يكديگر بوده‏است‏» (19) .
«مرحله اجراى تكاليف عدل - كه همان‏سياست و تدبير امور و آيين كشوردارى است،مطلبى نيست كه بتوان از تحليل و تجزيه ماهيت‏نبوت و امامت‏بدست آورد، تا از لوازم ذاتى آنهااستنباط نمود» (20) .
شبهه فوق در نيم سده گذشته در بعض‏مطبوعات نيز مطرح مى‏شده است (21) .

نقد و نظر
اصل تئورى فوق با متن دين اسلام - آيات وسنت پيامبر و امامان بوضوح ناسازگار است. ابتداآيات مذكور را بررسى كنيم:
1- عدم سلطه پيامبر در هدايت كافران
عبدالرزاق آياتى را كه در آنها نفى سلطه‏تكوينى پيامبر شده، به عنوان دستاويز ادعاى‏خود يعنى نفى حاكميت تشريعى ذكر كرده است.آياتى كه در آنها «وكالت‏»، «سلطه‏»، «اكراه‏»پيامبر(ص) نفى شده است، مربوط به كافرانى‏است كه هنوز به آيين اسلام نگرويده‏اند و پيامبر،جهد بسيار مى‏كرد تا آنها را به صراط مستقيم‏سوق دهد. خداوند تذكر مى‏دهد كه ايمان، امرقلبى است و تو مى‏توانى آنها را رهنمون و دعوت‏كنى، اما نمى‏توانى تكوينا كسى را وادار به اسلام‏كنى و آيات فوق اصلا از قلمرو بحث‏حكومت وسلطه، كه لازمه حاكم و حكومت است، خارج ازمحل بحث است (22) .
2- حصر اضافى
هر انديشورى كه با قرآن كريم آشنا باشدمى‏داند كه در كتاب آسمانى، حصرهاى اضافى ونسبى وجود دارد. مثلا در موضوع شفاعت، علم‏غيب، توحيد افعالى، و غيره كه خداوند از طرفى‏شفاعت و علم غيب و انجام امور ابتدا به خودنسبت مى‏دهد، و در عين حال، در آيات ديگرى‏سخن از شفاعت و علم غيب انسان‏هاى خواص به‏ميان مى‏آورد.
در آياتى نيز كه رسالت پيامبر در تبليغ ووعظ، منحصر شده است، از موارد حصر اضافى‏است و مراد از آن، بيان اهميت و جايگاه‏فوق‏العاده ابلاغ و وعظ در دين الهى است.خداوند به رسولش در برابر تهديدها و اذيت وآزار فيزيكى و روحى مخالفان، ابلاغ مى‏فرمايدكه در مقابل شدايد، صبور باش چرا كه يكى ازوظايف و شئون اوليه و مهم رسالت، تبليغ دين‏الهى است. شاهد اين نظر، وجود آيات مختلف‏ديگرى است كه در آنها به شئون و وظايف ديگرپيامبر، مانند، قضاوت، حكم رانى، حل و فصل‏مناقشات مردم، اجراى عدالت و حدود الهى،تاكيد شده است. علاوه بر آن، رجوع به آيات‏حصر و تامل در مفاد و مخاطبان آن، كه اكثراناظر به كفار و هدايت آنهاست، نسبى بودن اين‏تخصيص را تاييد مى‏كند.
3- حكومت، از اهداف اصلى نبوت
يكى از شبهات اين بود كه اصولا امر حكومت‏از نبوت و پيامبرى، مستقل و متمايز است ونمى‏توان اجراى تكاليف عدل را از تحليل وتجزيه ماهيت نبوت و امامت، بدست آورد. درپاسخ بايد گفت مدعا اين نيست كه مفادحكومت، از تجزيه و تحليل ماهيت نبوت بدست‏مى‏آيد، بلكه مدعا اين است كه حكومت وپرداختن به امور جامعه و اجراى عدالت‏اجتماعى، جزء و از لوازم اهداف پيامبران وشئونات آنهاست:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم‏الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (23) انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين‏الناس بما اراك الله (24) كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين‏مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب‏بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه (25) .
كتاب خدا، كتاب راهنمائى و هدايت‏خوانده‏شده بلكه خداوند در اين آيات، به فلسفه‏دنيوى و مادى بعثت نيز اشاره مى‏كند. و اين امرنه دون شان الهى پيامبران، بلكه غايت انزال‏كتب آسمانى نيز توصيف شده است.
ادغام دين و دنيا و اصلاح امور دنيوى توسطپيامبران در روايات نيز مورد توجه قرار گرفته‏است (26) .
بنابراين تشكيل حكومت صالح، حداقل به‏عنوان يكى از اهداف نبوت و رسالت در آيات‏الهى است. و از اين رو حكما و برخى ازانديشمندان مانند قاضى عبدالجبار (27) ،ابن‏ميثم (28) ،فاضل مقداد (29) و علامه طباطبايى آن‏رااصولا جزء حقيقت‏«نبوت‏»،تعريف واخذ نمودند.
«النبى هو الذى يبين الناس صلاح معاشهم ومعادهم‏» (30) .
نكته ديگر اين كه اگر فرضا دايره نبوت وبعثت پيامبران پيشين را به تبليغ و وعظ ومسايل آخرت و خدا منحصر كنيم، از آن‏برنمى‏آيد كه دين مقدس اسلام نيز بر همين‏شيوه طى طريقت كند، چرا كه كتاب آسمانى‏اسلام و روايات پيامبر و امامان مملو از مسايل‏حكومتى و اجتماعى است كه هرگونه انديشه‏سكولاريزم خط بطلان مى‏كشد. اما ادعاى‏تفكيك حكومت از امامت، ادعاى جزافى است‏كه هم با معناى خود آن، ناسازگار است و هم باتفاسير و قرائت‏هايى كه خود امامان از امامت‏ارايه نموده‏اند. آنجا كه امام را به «عالم‏بالسياسة‏»، «قايم بالرياسة‏»، «حفظ الثغور» و«تدبير الامور» شرح و تفسير كردند (31) .

سه: بيعت، مصدر مشروعيت
تاريخ حكومت‏هاى پيامبر(ص) و حضرت‏على(ع)، توام با بيعت‏ها و توافق‏هاى مختلف‏مردم بود و به نوعى بيعت، خاستگاه حكومت آنهامحسوب مى‏شود.
قرآن كريم نيز در بعضى آيات از بيعت مردم‏اظهار رضايت نموده است.
لقد رضى الله عن المومنين اذيبا يعونك‏تحت الشجرة (32) .
طرفداران سكولاريزم، وجود بيعت‏هاى صدراسلام را منشاء مشروعيت‏حكومت پيامبر(ص) وحضرت على(ع) مى‏دانند، و مى‏خواهندمشروعيت‏حكومت‏معصومان رانه‏الهى و دينى، كه‏مردمى‏وبه اصطلاح از پايين به بالا توصيف كنند.
نويسنده حكمت و حكومت مى‏نويسد:
«در اين دو شاهد تاريخى حكومت پيامبر وعلى(ع) مى‏توان به خوبى مشاهده كرد كه‏انتخاب زمامدارى سياسى به خاطر اجرا وكارآيى احكام و قوانين اسلامى تنها به ابتكارو از سوى خود مردم به صورت «بيعت‏» براى‏تشكيل حكومت مردمى تحقق يافته است، واز حوزه وحى و پيامبرى بيرون بوده‏است‏» (33) .
مهندس‏بازرگان‏نيزاستدلال مشابه‏اى دارد (34) .

ارزيابى
با نگاهى به فلسفه وجودى بيعت درجامعه عربى عصر جاهليت، ضعف استدلال‏فوق روشن مى‏شود، چرا كه، بيعت در جامعه‏عربى، اعلام آمادگى و تسليم ديگرى شدن به نحواكيد و تا سرحد خون فشانى است. و به منزله‏قسم ياد كردن و تعهد و جدائى محسوب مى‏شد،كه اعراب نقص آن را به هيچوجه رو نمى‏دارند.
پيامبر اسلام و همچنين حضرت على(ع)براى اطمينان بيشتر و حداقل رساندن احتمال‏نقض پيمان و همچنين احتجاج به نقض پيمان‏در حق مخالفان، از قبايل مختلف مردم، براى‏دفاع از اسلام و حكومت دينى، مطابق رسم ورسوم جامعه خود، از مردم و پيروان خود،بيعت مى‏گرفتند، تا مردم در دوران‏ها بحرانى وشدايد، دست از دفاع اسلام برندارند. اين شيوه‏پيامبر بهترين شيوه عقلانى براى تشكيل‏حكومت و استحكام آن بود كه آنحضرت به نحوشايسته از آن استفاده كرد.
اما اينكه مشروعيت الهى حكومت‏حضرت ازبيعت نشات مى‏گيرد، صرف ادعاست. وانگهى‏مطابق ادله قرآنى و روايى، مصدر مشروعيت‏حكومت معصومان، وحى آسمانى است. و به‏صرف وجود بيعت نمى‏توان دست از آن ادله‏برداشت. آرى تحقق و ايجاد حكومت اسلامى ولوبه دست پيامبران، بستگى به اقبال و بيعت مردم‏دارد و در صورت عدم اقبال مردم، حكومت الهى‏و شرعى به مرحله اجرا و فعليت نخواهد رسيدو به اصطلاح حكومت آنان از مشروعيت‏سياسى‏و اقتدار لازم برخوردار نخواهد بود.
و اينجاست كه استدلال كنندگان به بيعت،بين دو مشروعيت فوق خلط كردند.

چهار: كنارگيرى امامان از حكومت
يكى ديگر از ادله مناديان جامعه مدنى‏سكولار، تمسك به عدم تلاش، درخواست واقدام به تشكيل حكومت دينى از سوى امامان‏است. جدا انگاران دين از حكومت، با استناد به‏قطعات تاريخى و فراز و نشيب‏هاى زندگى‏امامان،از آن به عنوان دليل و مويد نظريه خودياد مى‏كنند، كه در اينجا به بعضى اشاره مى‏شود.
امام على(ع)
حضرت به ادله و علل مختلف از پذيرفتن امرحكومت‏بعد از قتل عثمان امتناع مى‏كرد ومى‏فرمود: «دعونى و التمسوا غيرى‏» (35) .
مهندس بازرگان در اين رابطه مى‏نويسد:
«اما على بن ابى‏طالب نه خلافت‏به معناى‏حكومت‏به دست او افتاد و نه او براى قبضه‏كردن قدرت، تلاش و تقاضايى نمود... على(ع) با استنكاف و عدم تمايل خودش،خليفه مسلمين و امير مومنين‏گرديد» (36) .
مشابه استدلال فوق را نويسندگان كتاب‏«حكومت در اسلام‏» (37) و «حكمت وحكومت‏» (38) و همچنين بعضى اهل تسنن ارايه‏نموده‏اند (39) .و در مقابل، عالمان تشيع مانند،ابن نوبخت، سيدمرتضى، حمصى رازى و محقق‏لاهيجى به توجيه طلبه فوق و علل سكوت 25ساله حضرت پرداختند (40) ،كه اينجا به برخى ازنكات اشاره مى‏شود.
1- عدم تعارض با ادله مشروعيت
اولين نكته اين كه وجود ادله و نصوص متواتراز كتاب و سنت و نيز روايات خود امام(ع) مبنى‏بر مشروعيت الهى حكومت معصومان، ادعاى‏فوق را مخدوش مى‏كند و نمى‏توان براى بناء يك‏نظريه علمى و دينى به صرف قطعات تاريخى‏بدون تحليل ادله و علل آن بسنده كرد.
2- كوشش‏هاى‏على(ع)دربدست‏گرفتن حكومت
1-2- اتهام حرص در حكومت: بعد از وفات‏پيامبر(ص) حضرت على(ع) به قدرى در گرفتن‏زمام حكومت مجاهده و تلاش نمود كه مورداعتراض برخى مانند ابواشعث گرديد و حضرت رامتهم به آز و حرص نمودند. حضرت در پاسخ آن،به جاى انكار درخواست‏خود، آن را حق مسلم‏خويش ياد مى‏كند و مى‏فرمايد:
«انما طلبت‏حقا لى وانتم تحولون بينى و بينه وتضربون وجهى دونه‏» (41)
2-2- استمداد از اهل بيت(ع): حضرت براى‏بدست گرفتن حكومت از راهكارهاى مختلف‏استفاده كرده، به گونه‏اى كه حتى با سوار كردن‏حضرت فاطمه بر مركب در نصف شب‏ها، به‏خانه‏هاى انصار مى‏رفت و از آنان درخواست‏بيعت مى‏كرد (42) .
3- تصريح حضرت به نظريه انتصاب
حضرت در موارد متعدد به انتقال حق‏حاكميت از طريق پيامبر به خود تصريح مى‏كرد واز آن به عنوان «حق‏»، «ارث‏» ياد مى‏كرد.
«فولله‏مازلت مدفوعاعن‏حقى‏مستاثراعلى منذقبض‏الله نبيه (ص)حتى يوم الناس هذا» (43)
«نحن اهله و ورثته و عترته و اولياؤه دون‏الناس، لايناز عنا سلطانه احد و لايطمع فى‏حقنا طامع‏» (44)
و در موارد يگر از غصب خلافت‏خود توسطمردم و خلفاى وقت زبان به شكوه باز مى‏كرد، امااين كه حضرت با اين وجود چرا 25 سال سكوت‏كرد و بعد از 25 سال وقتى كه نوبت‏حكومت‏به‏آنحضرت رسيد، از پذيرفتن آن ابتدا استنكاف‏نمود، نگارنده جهت رعايت‏حجم مقاله، آن را به‏جاى ديگر حواله مى‏كند.
امام حسن(ع)
آقايان به دنبال انكار مشروعيت الهى‏حكومت پيامبر و امام على(ع) در مورد سايرامامان نيز به همين شيوه به تحليل سيره آنان‏مى‏پردازند، مهندس بازرگان در سيره صلح‏امام حسن(ع) مى‏گويد:
«امام حسن مجتبى بنا به انتخاب و بيعت‏مسلمانان،خليفه وجانشين‏پدرش على‏مرتضى گرديد. حضرت بنا به اصرار و تمايل‏مردم، ناچار به صلح با معاويه تن داد، مسلم‏است كه اگر امام حسن خلافت را ملك‏شخصى‏وماموريت‏الهى‏يا نبوى مى‏دانست، به‏خوداجازه‏نمى‏دادآن‏رابه‏ديگرى‏صلح‏كند» (45) .

نقد و نظر
1- عدم ناسازگارى با ادله مشروعيت
گفتيم كه ادله دينى دال بر مشروعيت الهى‏حكومت معصومان است كه به صرف چند قطعه‏تاريخى نمى‏توان دست از آن برداشت.
2- ضرورت صلح و فلسفه آن
سير و فحص در تاريخ عصر امام حسن نشان‏مى‏دهد كه امام حسن(ع) به صلح ناچار بود كه‏يكى از علل آن ضعف جبهه نظامى امام و عدم‏وجود ياران با وفا بود كه خود حضرت به اين نكته‏تصريح مى‏كند (46) .
3- شرط برگشت‏حكومت
با نگاهى به قرارداد صلح، به نكته جالبى برمى‏خوريم و آن شرط برگشت امام(ع) بر مسندحكومت در صورت مرگ معاويه است و علاقه وجهدامام‏را به ايجاد حكومت دينى نشان مى‏دهد.
4- تصريح به انتصاب
امام(ع) حكومت را حق الهى خويش مى‏داندو مى‏فرمايد:
«اى مردم، معاويه مى‏پندارد كه من او را اهل‏و سزاوار خلافت‏يافتم و در عوض، خود رافاقد صلاحيت رهبرى ديدم، در حالى كه‏معاويه دروغ مى‏گويد، من سزاوارترين‏شخص از ميان همه مردم به امر حكومت،مطابق قرآن و سنت پيامبر هستم‏» (47) .
مهندس بازرگان به همين شكل نيز به‏تحريف برخى از قطعات تاريخى اسلام پرداخته و خواسته اولياء دين را به دور از امر حكومت وجامعه و صرفا يك مبلغ و واعظ دينى نشان‏مى‏دهد و به خاطر ضيق مجال، از پاسخ آنها دراينجا صرف نظر مى‏شود.

پى‏نوشت‏ها:
1- ر.ك: آخرت و خدا، مهدى بازرگان، مؤسسه‏فرهنگى رسا، تهران، 1377، ص 44،43 و حكمت وحكومت، مهدى حائرى‏يزدى، لندن، ص 82 و 152و كيان، مدارا و مديريت، عبدالكريم سروش، شماره‏21، ص 12.
2- آخرت و خدا، ص 44 و 43.
3- همان، ص 228.
4- سوره يوسف: 40.
5- رعد: 11.
6- نساء: 59.
7- مائده: 55.
8- احزاب: 6.
9- احزاب: 36.
10- نور: 51.
11- نور: 62.
12- آخرت و خدا، ص 62.
13- همان، ص 74.
14- ر.ك: فربه‏تر از ايدئولوژى، ص 52.
15- ر.ك: الاسلام و اصول الحكم، ص 159.
16- ق: 45.
17- انعام: 66.
18- شورى: 48.
19- آخرت و خدا، مهدى بازرگان، ص 82 و نيز، 229.
20- حكمت و حكومت، مهدى حائرى، ص 140 و 143و 153.
21- ر.ك: ابراهيم مهدوى زنجانى، چهل پيشنهاد،مجله زن روز، شماره 90، سال 1345، ص 75.
22- براى توضيح بيشتر ر.ك: تفسير الميزان، ج 5، ص‏5 و ج 12، ص 256 و ج 10، ص 136 و نيز آية‏الخوئى، البيان،23- حديد: 25.
24- نساء: 105.
25- بقره: 123.
26- ر.ك: بحارالانوار، ج 11، ص 40.
27- شرح الاصول الخمسة، ص 564.
28- قواعد المرام، ص 122.
29- اللوامع الالهية، ص 165.
30- الميزان، ج 2، ص 122، براى توضيح بيشتر ر.ك:دكتر احد قراملكى، مبانى كلامى جهت‏گيرى انبياء،پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
31- ر.ك: بحارالانوار، ج 25، ص 170 و ص 126 وارشاد مفيد، ص 183.
32- فتح: 18.
33- حكمت و حكومت، ص 152 و ص 167.
34- آخرت و خدا، ص 229.
35- نهج‏البلاغه، خطبه 92.
36- آخرت و خدا، ص 45.
37- ر.ك: حيدر على قلمداران، حكومت در اسلام،مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، تهران 1385 ق،ص 76.
38- ر.ك: حكمت و حكومت، ص 144.
39- ر.ك: ابن‏ابى‏الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص‏33; فخر رازى، الاربعين، فصل 4; تفتازانى شرح‏المقاصد، ج 5، ص 262; روزبهان، دلايل الصدق، ج‏2، ص 21 و 33.
40- ر.ك: سيدمرتضى، الذخيره، ص 474; ابن نوبخت،الياقوت، ص 82; حمصى رازى، المنقذمن التقليد،ج 2، ص‏200; محقق لاهيجى، گوهر مراد، ص 490.
41- نهج البلاغه، خطبه 17.
42- ر.ك: بحار الانوار، ج 29، ص 419; ابن ابى الحديد،شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 47 و ج 11، ص 114. ونيز ر.ك: خطبه معروف حضرت زهرا(ص).
43- نهج‏البلاغه، خطبه 6.
44- شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 1، ص 307.
45- آخرت و خدا، ص 44.
46- ر.ك: بحارالانوار، ج 44، ص 147، و ج 44، ص 15و 25.
47- همان. ج 4، ص 22، و نيز: ينابيع الموعدة، ص‏193.

فصلنامه كتاب نقد شماره 9
 پنجشنبه 25 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 279]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن