واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: پسر كو ندارد نشان از پدر!
۱- پدر يكه بود و يگانه. رقيب نداشت. كتانى پوش چشم سبز، سال هاى سال مرد اول فوتبال ما بود. از آن زمان كه در زمين هاى خاكى محله عارف چشم ها را خيره مى كرد تا زمانى كه در چمن امجديه با آن استيل خاص و دريبل ها و ضربات ايستگاهى معروفش ماريو زاگالو (مربى وقت كويت) را تا مرز سكته پيش مى برد، آنقدر موفقيت در اين فوتبال كسب كرد كه حالا حالاها كسى به گرد پايش نيز نرسد. آنقدر ماند كه اسطوره شد. اين اواخر استيلش به هيچ عنوان به فوتباليست ها شبيه نبود اما با هوش و نبوغ ذاتى اش كارش را پيش مى برد و در مختصات فوتبال آن روز آقاى گل هم مى شد. از وقتى در دنياى ورزش شنل معروف قرمز را به دوش انداخت و بهترين بازيكن آن سال شد، يك لقب جاودانه هم گرفت: سلطان! سلطان اما يك خصلت ويژه داشت و دارد! هيچ كس را بالاتر و بهتر از خودش نمى دانست و نمى داند. هر كس وارد اين منطقه ممنوعه شد و ستاره مى شد، پايين كشيده مى شد، از بازيكنان دهه ۶۰ پرسپوليس كه بپرسيد به خوبى برايتان توضيح مى دهند كه چطور در يك بازى ستاره بودند و در بازى بعدى ذخيره مى شدند. قبل تر هم كه بازيكن بود، سرمربى واقعى تيم خودش بود. سرمربى روى نيمكت قدرت ايستادگى مقابل سلطان و يارانش را نداشت! بدبين ها ستاره سوزى او را به كوروش برمك، بهنام سراج و ادموند بزيك و ... هم تعميم مى دهند.
۲- اما بهانه اين نوشتار، على پروين و گذشته پرافتخار و پراشتباهش نيست كه (مى گويند هرچه بزرگتر باشى اشتباهات نيز بزرگتر مى شود) در عكس هاى ثبت شده در آرشيو عكاسان ورزشى، پسر كوچكى هميشه كنار پروين و تيم پرسپوليس بود. سال ها قبل وقتى در تمرين پرسپوليس همراه بازيكنان اصلى مى دويد سوژه خبرنگاران مى شد كه اگر او پسر سلطان نبود، مطمئناً جايگاهش آنجا نبود! «محمد » اما بزرگتر كه شدكم كم قابليت هاى فوتباليست شدن را بروز داد. اوج كار او در استيل آذين دسته اولى بود كه چشم ها را خيره كرد و راه پيوستنش به سايپا را هموار نمود. اما از لحاظ اخلاقى سركشى هاى خاص خودش را داشت. از ترك اردوى تيم ملى نوجوانان تا ماجراهاى سال گذشته او با بازيكنان استيل آذين كه مى گفت: «خوب بازى نكردن! پولم نبايد بگيرن!» در مورد او يك عقيده وجود دارد كه مى گويد: «بزرگتر از سن و سال و جايگاهش حرف مى زند و عمل مى كند. خب به هر صورت پسر سلطان است و اگر فقط كمى از خصايص سلطانى را به ارث برده باشد، به خود حق مى دهد كه جايگاه ها، حرمت ها و اصول را زير پا بگذارد و به سرمربى تيمش كه هم از خودش (كه البته افتخارى ندارد) و هم از پدرش پرافتخارتر و مشهورتر است توهين كند! شايد در فوتبال حقير ما ليتبارسكى بزرگ(حداقل در دوران بازيگرى) آنقدر كوچك مى شود كه امثال محمد پروين به خود اجازه مى دهد بطرى آب را مقابل او زمين بكوبد و به او بى احترامى كند اما در سرزمين ژرمن ها كه با هيچ متر و معيارى فوتبال ما در اندازه فوتبال آنها نيست، همين ليتبارسكى بعد از فرانتس بكن باوئر كبير پرافتخارترين فوتباليست آنهاست.
۳- به اعتقاد نگارنده ، محمد دردانه پروين چون حمايت هاى پدر سلطانش را پشت سر خود مى بيند، همان طور كه مقابل همبازيانش شمشير كشيد و آنها را متهم به كم كارى كرد و امروز نيز ليتبارسكى را عددى نمى بيند، در آينده و با بزرگتر شدنش دست به اعمالى خواهد زد كه پيش بينى اش چندان كار دشوارى نخواهد بود. او كه از لحاظ فوتبالى حداقل ها را داراست، در صورت داشتن يك معلم و يك دهدارى مى تواند پله هاى ترقى را زودتر طى كرده و مانند پدر «بزرگ» شود، در غير اين صورت فوتبال ما سركش تر از او را آنچنان محو كرده است كه امروز حتى يادى نيز از آنان باقى نمانده است. شايد تصور شود كه خود على پروين مى تواند بهترين راهنما و معلم او باشد اما پروين به دلايلى چون داشتن حس پدرانه و خلقيات خاص نمى تواند اين نقش را ايفا كند، چه آنكه در مواجهه رو در رو با داريوش مصطفوى كه به زعم پروين مانع حضور «محمد » در پرسپوليس بود، لغات بالاى ۱۸سالى را به زبان آورد كه امكان نوشتنش به هيچ عنوان وجود ندارد. محمد پروين براى بزرگ شدن و بزرگ ماندن راهى كه تا به حال بايد طى مى كرد طى نكرده و اگر به همين منوال ادامه دهد، هم آينده اى درخشان را از خودش گرفته است، هم فوتباليست خوبى را از فوتبال ملى ما.
پنجشنبه 25 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]